این بازی را بسیار دوست دارم! شما چطور؟
در هشتمین روز فروردین به باغ بهادران رفتیم و یه عالمه بازی کردیم، از جمله توپ تو سوراخ که من اول شدم، علی دوم شد، پدر و نیلوفر و شقایق، سوم شدند و امیر هم چهارم شد!
اما میون همه ی اون بازی ها، من از این یکی بیشتر خوشم می اومد! نمی دونم چرا؟ شما می دونید؟ اصلن از این بازی خوشتون می آد؟
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۲۳
با اروند موافقم
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۲۵
میشه یه خواهشی بکنم ؟
الان یه مساله داره تو دو تا پست دنبال میشه و این کار رو کمی سخت می کنه
اروند جان ، میشه شما که ادمین هستی ، تصمیم بگیری که تو کامنت دونی کدوم پست ادامه اش بدیم؟
یا این پست یا پست بعدی…
مرسی
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۲۷
انواع عشق:( منبع ویکی پدیا فارسی)
عشق حیرانی – اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شدهاست. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل میگیرد.
عشق با وقار – نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانمها و عاشقان آنها به کار میرفت
عشق دروغین – نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات
عشق ج ن س ی (eros) – میل ج ن س ی نسبت به یک فرد
عشق به خانواده – عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
عشق آزاد – رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمیشود
شیفتگی – در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار میرود یعنی «دوستت دارم چون..»
عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شدهاست.
عشق ظاهری – رابطه عاشقانهای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولا کمتر راستین وواقعی است.
عشق به مذهب – تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
عشق رومانتیک ـ علاقهای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
عشق راستین – عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
عشق یک طرفه – مهرعاطفهای که یک طرفهاست
شهوت – عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
عشق لحظهای – عشقی که در لحظهای که فرد برای اولین بار با فردی تماس میگیرد به وجود میآید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شدهاست وبه “ love at first sight ” معروف است.
عشق مستلزم فداکاری – فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۲۹
اروند نازنین
ببین همون اول راهی که وایسادم برای دونستن،
دیدم که :
“یک سار پرید ” ،
اما هیچ — عشقی — رو اون طرف ها ندیدم !!!!!
حالا برمیگردم ایندفعه پشت سرمو هم میبینم ،
شاید این توی تاریخه ،
منم که میونه خوبی با اون ندارم ،
تاریخو میگم .
پاسخ:
اگر یک سار پرید و تو عاشق نشدی؛ اگر زاغچه ای را سر مزرعه دیدی و جدی نگرفتی؛ اگر درگیر فقه شدی و سنگین رفتی؛ اگر در تپش باغ خدا را دیدی و همت نکردی برای بی آبی ماهی ها و اگر …
یادت باشد که یک جای کار دارد می لنگد؛ یادت باشد که آوازهایی در زندگیت وجود دارد که نمی گذارد صداها و نواهایی را که باید بشنوی!
و رنگهایی وجود دارد که به تو اجازه دیدن رنگ عشق را نمی دهد!
آدمی که نتواند از پیداکردن سکه ده شاهی در جوی خیابان لذت ببرد و از دیدن بادکنک درست شده بر دهان فرزندش به کمک آدمس به عرش نرسد؛ نمی تواند عاشق شود!
عاشق باید سنسورهایش را با ضرب زمین کوک کرده باشد و ضرب زمین
همیشه ناغافلکی بوده محسن جان! نبوده؟
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۳۱
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ ،
من دیوونه می شم وقتی کلمه ی “عشق” اینطوری دستمالی میشه
عشق مگه انواع داره؟
عشق یه جریان زلاله بین آدم ها
وقتی براش نوع تعریف می کنه ، یعنی داره محدودش می کنی ، این همون بند گذاشتن به پای عشقه
پاسخ:
آفرین …
عشق ؛ عشق است و در تمام دنیا و به همه زبانها و با همه مرام ها و مسلکها فقط یک زبان می شناسد و تمام!
لطفن دستمالی اش نکنید!
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۴۳
منم نمیگم. انواع داره. میگم اینجوری بازی با کلمه کوتاه کوتاه که میکنیم همه چی قاطی میشه. تکلیف صداقت معلوم نشده. عشق رو آوردیم وسط. هنوز معلوم نشد هر راست را باید گفت؟ یا به هر کس میتوان راست گفت؟
هنوز مرزها را پیدا نکردیم. مرز اختیار و اجبار یه خطه.
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۴۴
عشق بدون شناخت طرف مقابل که اسمش عشق نیست. مگه میشه عاشق خدا بود بی دلیل؟
پاسخ:
یا تو تا حالا عاشق نشدی، یا عاشق نشدی تا حالا و یا نشدی تا حالا عاشق!
زود باش اعتراف کن متین!
کدام عشقی با شناخت رخداده تاکنون؟!
کی و چه زمانی در تاریخ سراغ داری که عشق قبل از ورد به خانه دل، زنگ زده باشه یا آلارم داده باشه؟
عشق اگر عشق باشد، یه هویی و ناغافلکی آمده، می آید و خواهد آمد!
چه ما بخواهیم یا نخواهیم!
همین و تمام!
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۴۵
به جای بی دلیل باید می نوشتم بی شناخت
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۴۵
آره موافقم
به نظرم داریم اشتباه می ریم
اول باید تعاریفمون رو از مفاهیم پایه مشخص کنیم ، بعد در مورد مسائل حرف بزنیم
در غیر اینصورت ممکنه سوء تفاهم پیش بیاد
پاسخ:
آخه عزیز من! اینجا داریم در باره همان تعریف پایه تو سر و کله خود می زنیم! نمی زنیم؟
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۴۷
سروی مهربان
اصلن معنی حضور ” همگی ما ” اینجا همین است،
امده ایم که در این فضای ” ناب ” ،
شاید به مفاهیم مشترک ” ناب ” و ” خالص ” تری ،
درپی بروز ذهن ها مان برسیم ،
برای زندگی ِ زرد ِ زرد .
اندکی از داشته های خود بفاصله بگیریم ،
اگر تازه های عمیق تری یافتیم ،
به پذیریمشان ،
اگر نیافتیم ، داشته هایمان را باز محترم داریم .
می دانم گذشتن از عادت بروز داشته هائی که به ما چسبیده اند سخت است ،
اما برای شناخت بستر بروز ” عشق” ی که در ذهن داریم تمرینی زیبا است .
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۴:۵۳
موافقم عمو محسن عزیزم ،
موافقم
و من
صادقانه و البته با شهامت اعلام می کنم که هر جا که بفهمم اشتباه کردم و یا نظر دیگری ِ کنارم درسته ،
می پذیرمش
و نمی ترسم از اینکه بگم “من اشتباه کردم”
پاسخ:
درود …
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۷:۲۰
عمو محسن عزیز چقدر قشنگ گفتید زندگی ِ زرد ِ زرد …
رنگ پر انرژی زرد رو دوست دارم…
پاسخ:
رنگ زرد؛ رنگ عمو محسن است.
اصلن من رنگ زرد را با محسن زوارزاده شناختم.
درود بر فاطمه عزیز.
۱۴ام فروردین ۱۳۸۹ در ۲۰:۰۶
منظور من هم از آگاهانه دقیقن همون چیزی بود که سروی گفت!
۱۵ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۲:۵۷
واااه…
۱۵ام فروردین ۱۳۸۹ در ۱۳:۰۳
نیلوفر جان!
تو فبلن تو اداره تلگراف خونه چیزی کار نمی کردی؟!