دقيقاً 20 دقيقه از ساعت 11 صبح روز 10 مهر سال 1379 گذشته بود كه در زايشگاه اقبال تهران به دنيا اومدم و فكر كنم از همون لحظه – يا شايد هم قبل از اون! – به سلطان بلامنازع سرزميني تبديل شدم كه هرچند بزرگيش از يكصدم هكتار بيشتر نبود و تعداد ساكنينش هم فقط دو نفر بودند! امّا به هر حال تقريباً مطمئنم كه قلب اون سرزمين كوچولو و آدماي اندك امّا مهربونش، با پوم تاك قلب من هارموني داره و فكر كنم هيچي تو دنيا بيشتر از اين نيارزه كه يه آدمايي باشند كه تو رو فقط و فقط به خاطر خودت و بدون هيچ منت و چشمداشتي دوست داشته باشند و تو با حضور اونها و لمس لرزش دلشون، احساس كني ... عميقاً احساس كني كه «زندگي، ضرب زمين در ضربان دل ماست ...»