بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

تا كي بايد تقصير را بياندازيم به گردن گذشتگان؟!

در نخستين روز از آبان ماه سال جاري، دلاور نجفي، معاون پيشين محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست ايران طي يادداشتي كوتاه  كه بر روي تارنماي شخصي‌اش قرار داد، محمّدباقر صدوق، جانشين كنوني‌اش در تيم محمدي‌زاده را خطاب قرار داده و نسبت به عواقب صدور مجوز براي اكتشاف و استخراج نفت از پارك ملّي كوير آشكارا هشدار داد.
خبرگزاري ايرن هم اين هشدار را عيناً بر روي درگاه مجازي خود بازانتشار داد  تا مخاطبان بيشتري از محتواي اين يادداشت آگاهي يابند، به نحوي كه به فاصله‌ي كمتر از 2 روز شاهد واكنش تند دكتر صدوق به اين يادداشت شديم  كه البته سرعت عمل در پاسخگويي مسئولين بسيار شايسته است. به ويژه آن كه ايشان نخست در پاسخ خود خطاب به دكتر نجفي اشاره مي‌كنند كه “البته قصد ندارم سؤالات شما را با طرح پرسش‌هاي ديگري جواب دهم.”
اما به رغم چنين گفتاري، ايشان هم همان رويه‌اي را در عمل پيش مي‌گيرند كه پيش‌تر از وي، خود جناب نجفي هم در مواجهه با منتقدين‌شان پيش گرفته بودند! دكتر صدوق مي‌نويسند: “جناب آقاي نجفي، من نيز همچون شما معتقدم که خبر اکتشاف نفت در پارک ملي کوير نگران کننده است. اما اين خبر به همان اندازه نگران کننده است که خبر اکتشاف نفت در پارک ملي نايبند بود. اين خبر همان اندازه نگران کننده است که موافقت با قطع درختان و تخريب پوزه‌هاي سنگي به منظور تعريض جاده پارک ملي گلستان مي توانست نگران کننده باشد. با اين وجود، اين رخدادها درزمان مديريت جنابعالي اتفاق افتاد و شما يا واکنشي نشان نداديد و يا اگر هم اعتراض کرديد از پايه و اساس، تماميت پارک ملي را زير سوال برده و صورت مسئله را پاک کرديد.”
اينك پرسش اصلي اين است كه با چنين فرافكني‌هايي مي‌خواهيم چه چيزي را ثابت كنيم و از چه دفاع نماييم؟
برخورد دكتر صدوق با اعتراض دكتر نجفي، درست مانند آن است كه يقه‌ي آدم را بگيرند و مورد بازخواست قرار دهند كه چرا از ديوار همسايه بالا مي‌روي؟ و طرف هم پاسخ دهد: زيرا ديشب هم يك نفر داشت از ديوار منزل من بالا مي‌رفت!

مسئولين عزيز!
چرا يادمان رفته كه آنچه دارد از دست مي‌رود، طبيعت مظلوم و ارزشمند وطن ما و آينده‌ي سبز فرزاندان‌مان است؟ تا كي مي‌خواهيم به اين بازي “كي بود كي بود؛ من نبودم!” ادامه دهيم و شاهد استمرار مرگ طبيعت وطن باشيم؟ مگر قرار است ما هیچگاه در شمار گذشتگان قرار نگیریم؟!
اگر تجاوز به پارك ملّي كوير بر مبناي ماده 8 آيين نامه اجرايي قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست، جرم است (كه هست)؛ بايد از هر جا كه متوجه اين جرم و خطاي آشكار شديم، جلويش را بگيريم. اگر پارك ملّي كوير، ناموس مناطق چهارگانه‌ي كشور است (که هست)، نبايد در برابر تجاوز به اين ناموس، منفعل عمل كرده و سكوت كنيم به اين بهانه كه پيش‌تر هم به اين ناموس تجاوز شده است!
حرف من اما فراتر از مقاومت در برابر تجاوز به ناموس طبيعت است. مي‌گويم: اگر براي ما محيط زيست ارزش دارد، بايد با چنگ و دندان تا آنجا كه قدرت داريم از آن پاسداري كنيم و زرق و برق ميز رياست‌مان را فداي نشاط طبيعت و پاسداري از اصل 50 قانون اساسي كنيم و نه برعكس!
دلاور نجفي هم خود به خوبي مي‌داند كه او نيز مبرا از اين اشتباه نبوده و بارها با همين استدلال، جواب منتقدين خويش را در زمان مسئوليتش داده و اغلب خطاها را به گردن تيم معصومه ابتكار انداخته است. براي مثال مي‌توان به يادداشت مورخ 18 فروردين 1387 و يا 11 ارديبهشت 87   ايشان اشاره كرد. جالب‌تر آن كه خودشان هم در تاريخ دوم ارديبهشت همان سال  معترف بوده‌اند كه تا كي بايد تقصير را بياندازيم به گردن گذشتگان؟
به هر حال، از حق نگذريم؛ دلاور نجفي اگر هر اشكالي داشته باشد – كه دارد – يك حسن مهم هم دارد و آن اين كه مي‌توانست در اين روزها مثل رييسش (خانم جوادي) كاملاً سكوت كند و شاهد مرگ شتابناك محيط زيست وطن باشد، امّا او هنجارشكني كرده و نشان داده كه علاقه‌اش به حفظ محيط زيست ربطي به داشتن مسئوليت در اين حوزه ندارد.
و اين همان ويژگي كهربا گونه‌اي است كه نگارنده 5 سال پیش در ماجراي جابجايي وزير پيشين جهاد كشاورزي تذكر داده بود؛ ویژگی ای که جايش هنوز هم در سلوک رفتاری اغلب مديران كشور خالي است! نيست؟
باشد كه دكتر صدوق هم  – كه تا اين لحظه متخصص‌ترين و محبوب‌‌ترين فردي بوده كه مسئوليت محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست را برعهده داشته – نشان دهد كه آن همه شور و شوق و اميد طرفداران محيط زيست به دليل انتصاب ايشان بي دليل نبوده و مي‌توانند چون سلحشوري جان بركف از آموزه‌هاي بر حق و دانش‌بنياد محيط زيست دفاع كنند و يا با افتخار استعفا داده و گناه اين تجاوز به ناموس طبيعت را براي خود نخرد.

این یادداشت در خبرگزاری ایرن هم انتشار یافته است.

بازخوردهای دیگری از این ماجرا:
نگذاریم پارک ملی کویر عسلویه دیگری بشود ! – دلاور نجفی
جنگ‌ زرگري؛ اين بار صدوق-نجفي – سام خسروی فرد
– پارک ملی کویر و اکتشاف نفت! – کامبیز بهرام سلطانی
– ما ز ياران، چشم ياري داشتيم!  – کوشان مهران

گفتگوی داغ سبز به فضای سبز پایتخت رسید!

در یازدهمین قسمت از برنامه گفتگوی داغ سبز، امروز نوبت به رامین عرفانیان سلیم، معاون فنی سازمان پارک‌ها و فضای سبز شهرداری تهران می‌رسد تا برای بینندگان و شنوندگان رادیو اینترنتی ایران صدا بگوید که چرا نرخ سرانه‌ی فضای سبز شهر تهران را از 2 متر (رییس شورای شهر تهران) تا 12 متر مربع (سازمان متبوع ایشان) برای هر تهرانی اعلام می‌کنند؟ و چرا حتا اگر همان 12 متر را هم قبول کنیم، باز این رقم تا استاندارد جهانی‌اش که حدود 25 متر مربع است، فاصله‌ای بسیار دارد؟
امروز از جناب عرفانیان خواهیم پرسید که چرا در سال 1335 متجاوز از 70 درصد محدوده‌ی تهران کنونی در قلمرو فضای سبز بود، اما 20 سال بعد این رقم به 55 درصد کاهش یافت و در سال 1386 تنها 15 درصد از آن باقی مانده است؟
اگر این بیابان‌زایی نیست، پس چیست؟
گفتگوی داغ سبز را مطابق معمول از حدود ساعت 15 امروز و به صورت زنده می‌توانید در صفحه‌ی نخست ایران صدا ببینید و بشنوید و اگر موفق به تماشای زنده‌ی برنامه نشدید، ندا ناصری و احمد پازوکی، ماجراهای این برنامه به همراه فایل شنیداری‌اش را بر روی تارنمای گفتگوی داغ سبز قرار خواهند داد. همچنین اگر وقت یاری کند، می‌خواهیم از یک متخصص خاکشناس نیز به صورت تلفنی در باره‌ی چالش‌های فضای سبز تهران پرسش کنیم.

دوستان عزیز اگر پرسش یا نقطه نظری در باره موضوع امروز دارند، می توانند در همین جا مطرح کنند تا با مسئولین شهرداری تهران در میان نهاده شود.

پخش زنده برنامه تارنمای ایرانی از ساعت 13 الی 16 در این نشانی قابل دریافت است.

واقعیت شگفت‌آوری که در طرح‌های انتقال آب از خوزستان فراموش شده است!

حتا اگر فجایع جبران‌ناپذیر حاصل از انتقال آب کارون به نواحی مرکزی کشور در اصفهان، قم، کرمان و یزد را بر روی محیط زیست منطقه نادیده بگیریم؛ حتا اگر فراموش کنیم که ممکن است برای همیشه مجبور شویم با تولید بخش بزرگی از خرمای کشور که از نخلستان‌های خوزستان بدست می‌آید، خداحافظی کنیم؛ حتا اگر افزایش وسعت و غلظت چشمه‌های تولید گرد و خاک در پایین‌دست جلگه‌ی خوزستان را بتوان نادیده انگاشت و سرانجام اگر فرض کنیم که مردم اهواز عاقبت به بوی تعفن کارون عادت کرده و ترانه‌ی ماندگار لب کارون را برای همیشه در خاطره‌ی سینه‌هاشان دفن خواهند کرد؛ باز هم از این ناسزه‌ی شگفت‌انگیز نمی‌توان گذشت و نمی‌توان از چنین پارادوکسی انگشت به دهان نگرفت!

پارادوکسی که حمیدرضا خدابخشی، دبیر انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان به شیوایی هر چه تمام‌تر بر آن انگشت نهاده و خسارت درنظرگرفته نشدن آن را بالغ بر ده‌ها میلیارد تومان برآورد کرده است. خدابخشی در گفتگو با ایسنا می‌گوید: «با اجرای  طرح‌های انتقال آب از خوزستان به استان‌های دیگر، قابلیت تولید انرژی برق‌آبی در استان خوزستان و کل کشور از دست می‌رود.» رخدادی که به گفته‌ی او خسارت ناشی از آن، بدون در نظر گرفتن عوارض و تبعات محیط زیستی ناگوارش و به همراه خسارت‌های بخش کشاورزی به یک هزار میلیارد تومان می‌رسد!
آیا به نظر شما شگفت‌آور نیست؟
از یک سو دولت ده‌ها هزار میلیارد تومان هزینه می‌کند تا سدهای مرتفع زده و بر توان تولید انرژی برق‌آبی کشور از سرشاخه‌های کارون و دز بیافزاید و از سوی دیگر با اجرای طرح‌های انتقال آب در بالادست همین سدها و مصرف میلیاردها تومان اعتبار دیگر، عملاً سدهای مزبور را از کارایی انداخته و آنان را به جرثومه‌هایی بی‌مصرف بدل می‌سازد! چرا؟

حمیدرضا خدابخشی، حتا به این هم اکتفا نکرده و اشاره می‌کند که از مجموع 3.3 میلیون هکتار اراضی قابل کشت در خوزستان، به دلیل کمبود آب، تنها 1.2 میلیون هکتار آن به زیرکشت می‌رود. یعنی ما آب را از استانی می‌گیریم که خود با محدودیت آب برای توسعه مواجه است؛ استانی که میزان بهره‌وری آبش در بخش کشاورزی از استان اصفهان هم بیشتر است!
به نظر شما اگر نام این حرکت را نابخردی نگذاریم (در بهترین حالت!)، چه باید بگذاریم؟
تصورش را بکنید، شهردار یک شهر برای تشویق مردم به ورزش کوهنوردی و صعود به ارتفاعات اقدام به صدور مجوز سرمایه‌گذاری برای تولید بهترین لوازم مرتبط با این ورزش کرده و کلنگ احداث تله‌کابین را زده و با چند سرمایه‌گذار برای احداث پیست اسکی به توافق رسد و در همان حال، به دلیل خطر سقوط هواپیما و جانمایی غلط فرودگاه شهر، مجبور شود فرمان برداشتن کوه را صادر کند!
به نظر شما با شهردار چنین شهری چه باید کرد؟

توضیح ضروری:
هر گونه تشابه بین این روایت خیالی با ماجرای فرودگاه بجنورد، تصادفی بوده و اصلا و ابدا عمدی در کار نیست! هست؟

بیژن فرهنگ دره‌شوری مهمان امروز ما در گفتگوی داغ سبز!

کمتر کسی است که نام این بزرگ‌مرد بی ادعا و دوست‌داشتنی طبیعت وطن را نشنیده باشد و جرأت کند که خود را فعال محیط زیست هم بنامد! امروز انسانی که می‌گوید: «به من فقط دره‌شوری بگویید، کافی است!» می‌خواهد از زخم‌های دردناک دریاچه ارومیه برای شنوندگان و بینندگان برنامه گفتگوی داغ سبز در دهمین پله‌اش سخن بگوید. وی که اخیراً به منطقه سفر کرده و با موتورسیکلت توانسته پهنه‌های قابل توجهی از نمکزار دریاچه ارومیه (بخوانید کویر ارومیه!) را درنوردد، با دلی خون‌بار و چشمانی اشکبار از مشاهداتش برای من و شما خواهد گفت. او دیروز تلفنی از نگارنده قول گرفته است که بتواند نظراتش را در باره دلایل بحران پیش آمده برای دریاچه ارومیه آزادانه و بدون سانسور با هموطنانش درمیان نهد و محمّد درویش امیدوار است که امروز شرمنده‌ی این چهره‌ی ماندگار محیط زیست ایران نشود!
همچنین در برنامه‌ی امروز تا جایی که وقت اجازه دهد به گفتگوی خویش با جناب عباس نژاد، مدیرکل محیط زیست استان آذربایجان غربی هم ادامه خواهیم داد.

گفتگوی داغ سبز را می‌توانید از ساعت 14:45 به مدت حدود یک ساعت بر روی تارنمای ایران صدا به صورت زنده در این نشانی ببینید و بشنوید و اگر فرصت نکردید، اندکی بعدتر، ماجراهای این گفتگو را احمد پازوکی عزیز بر روی وبلاگ “گفتگوی داغ سبز” قرار خواهد داد.
همچنین دوستانی که مایلند دیدگاه‌ها یا نقطه نظرات‌شان در این برنامه یا برنامه‌های آینده‌ی گفتگوی داغ سبز انعکاس یافته و پیگیری شود، لطفاً نگارنده را از طریق ارسال کامنت در همین وبلاگ آگاه سازند.
برای آشنایی با بخشی از خدمات استاد بیژن فرهنگ دره شوری، می‌توانید سری به کانون سبز یاران دنا بزنید.

گفتنی آن که ساعت 14 الی 16 روز یکشنبه هفته آینده – 25 مهر 1389 – هم با دو تن از مدیران وزارت نیرو و استانداری آذربایجان غربی در ایران صدا پیرامون دریاچه ارومیه مناظره خواهم داشت که اطلاعات دقیق تر را حتماً به آگاهی علاقه مندان خواهم رساند.

نجات ارومیه: دستور کار امروز در گفتگوی داغ سبز!

اروميه دارد از دست مي‌رود … نه! اشتباه تايپي نيست، منظورم دقيقاً همان اروميه است و نه صرفاً درياچه اروميه. هر چند دکتر پرویز کردوانی اعتقاد دارند که باید برای نجات ارومیه از دریاچه ارومیه بگذریم! اما حقیقت این است که هم درياچه اروميه و هم تمامی سکونت‌گاه‌های وابسته به آن را با روند كنوني بايد از دست رفته به شمار آورد و تنها شايد بتوان يادشان را در آینده مثل مجسمه آزادی در منهتن گرامي داشت!
نکته‌ای که در مورد دریاچه ارومیه شاید از همه چیز مهم‌تر و رعایت آن ضروری‌تر باشد، آن است که مهم‌تر از کارهایی که برای نجاتش باید انجام دهیم، کارهایی است که به بهانه‌ی نجاتش هرگز نباید انجام دهیم! مثل دیوار کشیدن در اطراف دریاچه و جدا کردن مناطق کم عمق از عمیقش! آن گونه که برخی از مسئولین منطقه و متخصصان صنعت آب کشور خواهان انجام آن شده‌اند.
امروز می‌کوشیم تا به کمک احمد پازوکی عزیز و با دعوت از چند مدیر مسئول در این حوزه، گفتگوی داغ سبز را پس از ماجرای بحث برانگیز سدسازی ادامه داده و به یکی از قربانی‌های مظلومش برسانیم.
به هرحال، آنچه كه در پي مي‌آيد، با وقوف به اين حقيقت تلخ است كه نگاشته شده؛ اين كه همه بايد خود را براي مواجهه با بي سابقه‌ترين بحران در سر دوست‌داشتني و گربه نشان وطن آماده كنيم. هرچند همچنان به عنوان يك فعال محيط زيست و عاشق طبيعت، مايلم تا برآوردهاي كارشناسي من و کامبیز بهرام سلطانی و بهروز مهمویی و دیگر علاقه‌مندان به دریاچه ارومیه به حقيقت نپيوسته و بار ديگر اين آسمان آبي وطن باشد كه با ريزش‌هاي بدون منتش، هموطنان آذري زبانم را به نوشخندي دوباره مهمان كرده و نگين درخشان ايران را حياتي دوباره بخشد.

درياچه اروميه در يك نگاه:
دریاچه ارومیه بزرگترين آبگير داخلي كشور و مهم‌ترين عامل تنظيم‌كننده‌ي اقليمي در شمال غرب ايران به شمار مي‌رود؛ عاملي كه سبب ارتقاي ظرفيت گرمايي ويژه‌ي منطقه را موجب شده و به اين ترتيب با كاهش تفاوت دماي شب و روز و نيز بيشينه و كمينه‌ي فصول، به آفرينش اقليمي معتدل‌تر كه استعداد باروري منطقه را از منظر شناسه‌هاي توليد در بخش كشاورزي و منابع طبيعي افزايش مي‌دهد، كمك مي‌كند.
افزون بر آن، درياچه اروميه یکی از نادرترین پهنه‌های آبی جهان  بوده كه سبب شده به دليل ترکیبات خاص آب و شوری در حد اشباع آن، حیات آبزیان را جز در مورد آرتمیا و جلبکی به نام “Dunalilla salina”  ناممکن بسازد. هرچند همين ويژگي، به پويايي اكوسيستم (بوم‌سازگان) درياچه كمك كرده و با تقويت زنجيره‌ي غذايي آن، اروميه را به مقصد كوچ‌هاي پرندگان پرشماري بدل ساخته است.
شايان ذكر است كه بستر دریاچه تا عمق بیش از چهل متر از توده‌ي لجنی با ترکیبات خاص تشکیل شده که فاقد مقاومت‌های لازم برای بارگذاری است. هفت رودخانه‌ای که به دریاچه منتهی می‌شوند، علاوه بر افزودن دايمی ترکیبات شیمیایی و رسوبات مختلف، موجب سیرکولاسیون و رسوب‌گذاری خاصی در محدوده دریاچه می‌گردند. راه نداشتن دریاچه ارومیه به آب‌های آزاد از دیگر ویژگی‌های این پهنه‌ی آبی است. با اين وجود، درياچه‌ي اروميه يكي از مهم‌ترين چشم‌اندازهاي طبيعي شمال غرب ايران به شمار مي‌آيد كه در حفظ پايداري بوم‌شناختي منطقه و بالانس حرارتي و اقليمي آن نقشي انكارناپذير دارد. در عين حال، موجوديت اين درياچه نه‌تنها ضامن گونه‌گوني زيستي منطقه كه تضمين‌كننده‌ي جيات اجتماعي رو به رشد مردم در سه استان آذربايجان شرقي و غربي و كردستان است. افزون بر آن، ادامه‌ي استمرار و شادابي اين محيط آبي يگانه، در شمار مهمترين موانع طبيعي در تشديد روند بيابان‌زايي و اُفت كارايي سرزمين نه‌تنها در شمال باختری ایران‌زمین که در کشورهای همجوار ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و کردستان عراق محسوب مي‌شود.
چنين است كه بر بنياد همه‌ي دلايل ذكر شده، بايد كوشيد تا عوامل تهديدكننده و تحديد كننده‌ي حيات درياچه در حوزه‌ي آب‌شناختي، اقتصادي و محيط زيستي شناسايي شده و بكوشيم تا با حفظ اين محيط آبي، امنيتي پايدار براي هموطنان عزيز ساكن در شمال غرب كشور فراهم كنيم و در عين حال از ناپداري گسترده‌تر سرزمين و توليد چشمه‌هاي جديد گرد و خاك (مانند تجربه تلخ درياچه آرال) ممانعت به عمل آوريم.

– مختصات درياچه:
هر چند بسته به اين كه چه تراز ارتفاعي را به عنوان مبدأ اندازه‌گيري بگيريم، مساحت درياچه هم به تبع آن تغيير خواهد كرد، اما اگر تراز 1274.1 متر از سطح دریاهای آزاد را به عنوان کمینه‌ی مورد قبول در نظر بگیریم، آنگاه دریاچه‌ی ارومیه باید دست کم 570 هزار هکتار وسعت داشته باشد که هم‌اکنون این رقم به حدود 300 هزار هکتار کاهش یافته است. آن هم درياچه‌اي كه به عنوان دومين درياچه شور جهان (بيستمين درياچه جهان از لحاظ وسعت) از آن ياد شده و بين ۱۳۰ تا ۱۴۰ كيلومتر طول و ۱۵ تا 85 كيلومتر عرض دارد. دارا بودن ۱۰۲ جزيره بزرگ و كوچك با تنوع گياهي و جانوري كم‌نظير، موجب شده است كه اين درياچه به عنوان بوستان و اندوخته‌گاه زيست‌سپهر در کنوانسیون بين‌المللي رامسر هم به ثبت برسد. از آن جمله بايد به جزيره كبودان، اشك، اسپير، ارزو و جزاير ۹ گانه اين درياچه اشاره كرد كه هركدام زيستگاه حيواناتي مانند قوچ، ميش و گوزن زرد است.

–     حجم و کیفیت آب دریاچه:
حجم آب درياچه اروميه در تراز اکولوژیک آن و با عمق متوسط 5/4 متر بالغ بر 31 ميليارد مترمكعب تخمين زده مي‌شود که این حجم آب از طریق رودخانه‌هاي مهم حوضه آبخيز درياچه (سيمينه رود، زرينه رود، مهاباد چاي، گدارچاي، باراندوز چاي، نازلوچاي، روضه چاي، زولاچاي، شهرچاي در آذربايجان غربي وآجي چاي، ليلان چاي، آذرشهر چاي ، قلعه چاي ، صوفي چاي، مردوق چاي) و 7 رودخانه فصلي (به نام‌هاي خرخره چاي، شيواسان چاي، سنيخ چاي، طسوج چاي، دريان چاي وگبي چاي) تأمین می‌شود.
از نظر طبقه بندي شيميايي آب درياچه اروميه تيپ كلره داشته و باقيمانده خشك عناصر محلول در آب آن (T.D.S) در دوران پرآبي در حدود 180 و در زمان كم آبي به حدود 420 گرم در ليتر مي‌رسد. اسيديته يا قليائيت آب درياچه (pH) درفصل بهار به دليل پايين بودن دما و بارش باران‌ درمحدوده 8-6 و در فصل تابستان 8-7 است. .هدايت الكتريكي آب بسته به وضعيت حجم آب درياچه از 200 تا 600 هزار ميكروموس برسانتي‌متر مربع متغير بوده و تنها موجود زنده‌اي كه قادر است (يا بهتر است گفته شود: قادر بود!) در آب شور اين درياچه زندگي كند، آرتميا سالينا است كه خوراكي مقوي و بسيار مناسب براي ماهيان پرورشي به شمار مي‌رود.

مشکلات مدیریتی در دریاچه ارومیه:
شاید یکی از مهم‌ترین شناسه‌های تأیید‌کننده‌ی مشکلات مدیریتی در دریاچه ارومیه را بتوان از رخداد اخیری که در آن روی داد و سبب شد تا رنگ دریاچه قرمز شود، دریافت. در حقیقت، دریاچه ارومیه کم مصیبت داشت که حالا باید گرفتار یک تهدید جدید و اندکی رازآلود هم بشود؟ تهدیدی که برای نخستین بار در امردادماه سال جاری گزارش شده است و آن حکایت از سرخ شدن یکباره‌ی بخش بزرگی از سواحل آن؛ به ویژه در کرانه‌های خاوری‌اش است .
معضلی که پيش‌تر ابعاد آن را با خوانندگان گرامي مهار بیابان‌زایی در ميان نهاده بودم.
اما آيا واقعاً آزمایش آب دریاچه ارومیه و فراکافت داده‌های آزمایشگاهی آن زیر نظر یک گروه کارشناسی واجد صلاحیت، تا این حد دشوار و زمان‌بر می‌نماید یا مشکل در جای دیگری است؟! در جایی که می‌توان از آن با عنوان عدم مدیریت منسجم یاد کرد.

ددر حقيقت سؤ مديريت و عدم انسجام تشكيلاتي براي مقابله با بحران پيش رو چنان چشمگير است كه اخيراً 20 نماینده مجلس شورای اسلامی در تذکر کتبی به رئیس‌ جمهور رسیدگی به وضع بحرانی دریاچه‌ ارومیه را خواستار شدند . به نحوي كه بر اساس گزارش‌‌‌های منتشره دست كم 40 روستا در اطراف دریاچه در نتیجه پیشروی شوره‌زارها و توفان‌های نمک خالی از سکنه شدند. از آمارهای 700 هزارتایی پرندگان و آن همه تنوع گونه‌ای که دریاچه را در سراسر سال اشغال می‌کردند هم امروز جز تعداد محدودی پرنده در حد چند صد قطعه چیزی باقی نمانده است .

–     نارسایی‌های سند راهبردی مدیریت پارک ملی دریاچه ارومیه
سال گذشته پس از کش و قوس‌های فراوان و مجادلات حقوقی که بیش از یکسال به طول انجامید، سند ملی راهبردی مدیریت جامع پارک ملّی دریاچه ارومیه به امضای عالی‌ترین مقامات وزارتین نیرو و جهاد کشاورزی، سازمان حفاظت محیط زیست ایران و نیز استانداران سه استان آذربایجان شرقی، غربی و کردستان رسید. با این وجود و به رغم آن که نفس چنین اقدامی می‌تواند بسیار مثبت تلقی شود، به نظر می‌رسد، که توافق‌نامه‌ی مزبور دارای لکنت‌های فراوان و ابهاماتی است که کارایی‌اش را می‌کاهد.
باید دانست دریاچه ارومیه در شمار مهمترین ارکان پایدارکننده‌ی محیط زیست در شمال غرب کشور محسوب می‌شود؛ چالاب پهن‌پیکری که آثاری فرامنطقه‌ای نیز بر زیستمندان و محیط زیست منطقه برجای گذارده و خواهد گذارد. از این رو، به درستی در رده‌ی بالاترین تمهیدات حفاظتی کشور (پارک ملّی) قرار گرفته است. امّا شوربختانه – همان گونه که اشاره رفت – برنامه‌ی حاضر از صراحت، دقت و شفافیت لازم برای حراست از این بوم‌سازگان ناهمتای ایران برخوردار نیست که در زیر به مهمترین نارسایی‌ها و لکنت‌های آن اشاره می‌شود:

۱- از آنجا که ۹۴ درصد از آب قابل استحصال حوضه آبخیز دریاچه ارومیه به بخش کشاورزی اختصاص می‌یابد، باید هر چه سریع‌تر تمهیداتی مؤثر، ضربتی و پایدار برای افزایش راندمان آبیاری و استفاده از سامانه‌های آبیاری تحت فشار در این حوضه در اولویت برنامه‌های زیربنایی دولت خدمتگذار قرار بگیرد. نزدیک کردن راندمان آبیاری استان به مرز ۶۵ الی ۷۰ درصد، کمینه‌ی کاری است که می‌بایست در کوتاه‌ترین زمان ممکن عملی و اجرایی شود؛ راهبردی که متأسفانه در این برنامه از شفافیت و صراحت لازم برخوردار نیست و فقط قرار شده که سالی یک درصد بر راندمان آبیاری افزوده شود که به هیچ وجه کفایت نمی‌کند.

۲- به موازات افزایش راندمان آبیاری، باید از زدن سد جدید بر روی رودخانه باران‌دوز  و نازلوچای – به عنوان تنها رودخانه‌های عمده از بین ۱۴ رودخانه‌ای که آبشان به دریاچه ارومیه می‌ریزد – جلوگیری شده و مطالعات احداث آن سدها متوقف گردد (در صورتی که عملاً دولت کار مطالعه برای احداث بیش از 40 سد جدید در منطقه را برای برنامه پنجم در دستور کار قرار داده است).

۳- در شرایط فوق‌العاده بحرانی کنونی که حتا جزایر دریاچه، ماهیت جزیره‌ای بودن خود را از دست داده و سطح آب آن به یک سوّم کاهش یافته است، می‌بایست دست‌کم ۴۰ درصد از ظرفیت کنونی سدهای موجود به عنوان حق‌آبه دریاچه اختصاص یابد. باید در نظر داشت که چنانچه دریاچه نابود شود، تمامی اراضی کشاورزی منطقه و سکونتگاه‌های اطراف آن تا شعاع کشورهای مجاور از این پیامد نامیمون آسیب جدی دیده و می‌تواند تجربه تلخ دریاچه آرال را که منجر به شورشدن ۴۰۰ هزار هکتار از پنبه‌زارهای اتحاد جماهیر شوروی سابق شد را زنده کند. بنابراین، برای پاسداری پایدار از معیشت مردم، لازم است تا سطح آب دریاچه به وضعیت طبیعی آن بازگردد.

۴- استفاده از مشارکت مردم محلی و تقویت سازمان‌های مردم‌نهاد باید در این موافقتنامه بسیارپررنگ‌تر دیده شود و اعتباری خاص و ردیف بودجه‌ای مستقل  به آن تعلق گیرد.

۵- لازم است تا راهکار دقیق تحقق اهداف یادشده در ذیل هریک از جداول موجود در برنامه آورده شوند.

۶- یک سیاست درازمدت مدیریت منطقه، باید کوشش برای کاستن از وابستگی معیشتی به سرزمین باشد. باید با تقویت دیگر مزیت‌های نسبی منطقه، به ویژه در حوزه تجارت فرامرزی، مناطق آزاد تجاری، بوم‌گردی، استحصال انرژی‌های نو و تقویت صنایع سازگار با محیط زیست، مدیریت شایسته‌تری در بخش توزیع و مصرف آب اعمال شود.

–    دیگر راهکارها و پیشنهادهايی كه مي‌تواند به نجات اروميه منجر شود:
–    ارزیابی عملکرد تطبیقی کمی و کیفی حدود 40 سد ساخته شده در حوضه‌ی آبخیز دریاچه ارومیه و مقایسه اثربخشی آن در حوزه‌ی آب، خاک، محیط زیست و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی.
–    بررسی زه‌آب کشاورزی، صنعتی و شهری وارد شده به دریاچه از نظر کمی و کیفی
–    احیای پوشش گیاهی بومی منطقه در ارتفاعات مشرف آبخیز ارومیه و کاهش نرخ فرسایش آبی.
–    ممانعت از حفر چاه‌های جدید و بستن 8 هزار چاه غیر مجاز در منطقه (گفتني است كه شمار چاه هاي مجاز در منطقه به بيش از 13 هزار حلقه مي رسد ).
–    انجام مطالعات دقیق برای تعیین سهم تغییرات اقلیمی در کاهش میزان جریانات ورودی به دریاچه ارومیه (باید حتی الامکان از بیان سخنان غیرکارشناسی در این حوزه – به ویژه در نزد مسئولان اجتناب شود. مثلاً سخنان معاون رییس جمهور و رییس وقت سازمان حفاظت محیط زیست در مهر ماه سال 1387 بسیار تأمل‌برانگیز است: «اینكه خشكسالی اتفاق افتاده حاصل عملكرد نامیمون كشورهایی در درجه اول آمریكا و بعد چین بوده است.») .
–    کاهش تعداد دام با توجه به ظرفیت مراتع منطقه.
–     کمک به احیای تالاب‌های اقماری دریاچه ارومیه از جمله: «حسنلو»، «یادگارلو»، «درگه سنگی» و «زینه ور».
–     تبیین یک روش علمی مستند برای تعیین حق آبه‌ی مورد نیاز دریاچه ارومیه.
–     اصلاح الگوی کشت در بخش زراعت و معرفی ارقامی که با کمترین میزان مصرف آب، بیشترین کارایی و تولید را بدست می‌دهند.
–     بررسي و استعداديابي دقيق براي تغذيه‌ي آب‌هاي زيرزميني با استفاده از شگرد آبخوانداري.
–    تقويت زيرساخت‌هاي لازم در حوزه‌ي صنعت گردشگري و بوم‌گردي به جاي افزايش وابستگي معيشتي به سرزمين (الگوي موفق تالاب كاني‌برازان كه با مشاركت مؤثر مردم محلي هم همراه بوده، مي‌تواند مثالي عملي و كارساز در اين حوزه به شمار آيد).
–     اصلاح ميان‌گذر و پل شهيد كلانتري با افزايش شمار دالان‌هاي عبوردهنده‌ي آب بين بخش شمالي و جنوبي آن.
–    حركت به سمت مديريت يكپارچه اراضي كشاورزي و قطع آبياري كرتي و غرقابي در منطقه.
–    ظرفيت‌سازي فرهنگي و آگاهي رساني مؤثر در نزد مردم و مديران محلي نسبت به دلايل حفظ درياچه اروميه.
–    اعمال شديد سياست‌هاي انقباضي در كنترل جمعيت و عدم قبول مهاجرين جديد به حوضه آبخيز درياچه اروميه براي رعايت ظرفيت پذيرش سرزمين در منطقه.
–    كاشت گونه‌هاي درختي به منظور جايگزيني زراعت چوب با ديگر انواع زراعت‌هايي كه مصرف آب بيشتر و توليد كمتري دارند (بدين‌ترتيب مصرف پساب‌ها هم تاحدودي مديريت مي‌شوند).

فرجام كلام آن كه
اميد كه با انجام توصيه‌هايي كه فهرست‌وار اشاره شد و عدم انجام ابتكارهايي كه مرگ درياچه را به جلو مي‌اندازد! بتوانيم نام نسل امروز را از اتهام انفعال در برابر مرگ بزرگترين آبگير داخلي كشور پاك كنيم و نجات دهيم.
در ضمن برنامه امروز گفتگوی داغ سبز را می‌توانید در برنامه تارنمای ایرانی رادیو اینترنتی ایران صدا از حدود ساعت 15 امروز به مدت 45 دقیقه ببینید و بشنوید.

پخش زنده برنامه در این نشانی تا ساعت 16.

توجه:

فایل شنیداری این برنامه را می توانید در این نشانی گوش کنید یا ماجرا را از زبان احمد پازوکی عزیز پی بگیرید.

73 دقیقه گفتگوی داغ با دکتر پرویز کردوانی در راند دوم!

بنا به تقاضای برخی از خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی که خواهان دریافت فایل شنیداری دومین گفتگوی نگارنده با دکتر کردوانی در باره‌ی بایدها و نبایدهای سدسازی در ایران بودند، اینک می‌توانید این برنامه را بر روی درگاه مجازی ایران صدا در این نشانی گوش دهید.
گفتنی آن که در گفتگوی دوم، آقای مهندس سیاری، معاون طرح‌های توسعه منابع آب سازمان مدیریت منابع آب ایران هم از طریق تلفن حضور داشته و برخی دیدگاه‌های خویش را بیان داشتند. همچنین از احمد پازوکی عزیز بابت مهیا کردن امکان دانلود این برنامه قدردانم.

آیا بوم گردی می تواند به محیط زیست خدمت کند؟

امروز همایش آموزشی – تخصصی طبیعت گردی و تنوع زیستی همزمان با سال جهانی گونه گونی زیستی در تالار همایش‌های بین‌المللی هتل المپیک تهران برگزار می‌شود. نگارنده هم تا ساعتی دیگر، سخنرانی خویش را با عنوان: «بوم گردی؛ تهدید یا فرصتی برای مهار بیابان زایی» ارایه خواهد داد.
باشد که برگزاری چنین نشست‌های تخصصی منجر به افزایش ظرفیت‌سازی اطلاعاتی در این حوزه نزد مردم و مدیران شود.

یادمان باشد:
•    بوم گردی یعنی سفر، سفری برای نیایش طبیعت؛ نیایشی که باید مسئولانه و بر بنیاد دانایی شکل بگیرد.
•    در آن صورت هم محیط زیست حفظ خواهد شد و هم بر رفاه مردم محلی افزوده می‌گردد.
•    رفاهی که در صورت تحقق، سبب می‌شود تا مردم محلی خود به سلحشوران پاسدار طبیعت بدل شوند و نگذارند تا هیچ متجاوزی این منبع تولید درآمد را از آنها بستاند یا خدشه دارش کند.
•    در این راه باید به:
•    به تربیت متخصص در حوزه‌ی بوم‌گردی اقدام کرد؛
•    ظرفیت سازی فرهنگی مردم و جوامع محلی را با تجهیز نرم‌افزاری و سخت‌افزاری تشکل‌های مردم‌نهاد شتاب بخشید.

ماجرای سدسازی در گفتگوی داغ سبز به راند دوم رسید!

امروز از ساعت  14:30 الی 16:00، راند دوم از گفتگوی نگارنده با چهره ماندگار علمی کشور، پروفسور پرویز کردوانی در رادیو اینترنتی ایران صدا شروع خواهد شد که علاقه‌مندان به موضوع سدسازی می‌توانند به صورت زنده در این نشانی شاهد این برنامه دیداری و شنیداری باشند.
همچنین، فایل صوتی این برنامه بعد از پخش از طریق تارنمای گفتگوی داغ سبز قابل دانلود کردن و شنیدن خواهد بود.گفتنی آن که به دلیل کم کردن حجم و تسهیل امکان دانلود آن برای کاربرانی که از اینترنت پرسرعت بهره مند نیستند، این بار فایل برنامه به سه بخش تقسیم شده است.

يوزپلنگ‌ها كه مي‌روند، يعني كسب و كار بيابان سازي پررونق است!

كسب و كار بيابان‌سازي مدت‌هاست كه در اين بوم و بر پررونق است؛
كيست كه بگويد: نيست؟
تقريباً همه‌ي ما … تأكيد مي‌كنم كه همه‌ي ما در تقويت اين رونق مرگ‌آفرين سهيم بوده و مشاركت داريم؛

كيست كه بگويد: نداريم؟
اغلب 180 رودخانه‌ي اصلي ايران از هميشه كم‌آب‌تر شده‌اند؛ بسياري از كاريزها خشك شده و دود از دهانه‌ي آنها درآمده است؛ بايد منفذهاي فراواني را در پاي دامنه‌هاي البرز و زاگرس و بينالود رصد كني تا مگر همچنان چشمه‌اي خروشان را چون چشمه مرغاب داران در سال‌هاي دور بيابي؛ تقريباً مي‌شود گفت كه ديگر هيچ تالابي در اين سرزمين نمانده كه ادعا كند: حالش خوب است! هرچند اگر از زبان متوليانش بشنوي كه حال همه‌ي ما خوب است … اما تو باور نكن!
به جاي همه‌ي آن چشمه‌ها و رودها و كاريزها، تا دلتان بخواهد جرثومه‌هاي سيماني غول‌آسا به نام سد ساخته شده و از هر دشتي چون قارچي سمي، ده‌ها و صدها چاه نيمه عميق و عميق روييده است؛ به اين بهانه كه عملكرد در واحد سطح در بخش كشاورزي افزايش يابد و امنيت غذايي شهروندان ايران‌زمين تأمين گردد؛ امّا راست آن است كه اين عملكرد همچنان انتظارها را برآورده نمي‌كند؛
كيست كه بگويد: مي‌كند؟
سرانه‌ي آب در دسترس ايرانيان هم مانند سرانه‌ي فضاي سبزشان، پيوسته با شيبي كاهنده روبرو بوده و از منظر بسياري از شاخص‌هاي بين‌المللي چون فالكن ماركر، سازمان ملل و يا مؤسسه بين‌المللي مديريت آب در شرايط بحراني قرار گرفته‌ايم؛
كيست كه بگويد: قرار نگرفته‌ايم؟
اين ها را گفتم تا تأكيد كنم: اغلب نشانزدهاي محيطي در كشور هشدار مي‌دهند كه ايران زمين با شتابي دمادم افزاينده مي‌رود تا شكافي ژرف‌تر با استانداردهاي بهره‌مندي از سرزميني شاد و پايدار را برخوردار شود. چنانچه در حد فاصل 3 سال اخير از 2006 تا 2009، رتبه وطن در جدول شاخص سرزمين شاد -(Happy Planet Index (HPI –  از 67 به 81 كاهش يافته است. اين در شرايطي است كه  تعداد كشورهاي مورد بررسي در سال 2006 به 178 مي‌رسيد، در حالي كه در سال 2009 فقط 143 كشور در اين ارزيابي شركت كرده بودند. يعني وضع ما مي‌توانسته بدتر هم شده باشد؛ واقعيتي كه نزول فاحش ايران در شاخص عملكرد زيست محيطي جهان در سال 2010 –  Environmental Performance Index – هم آن را تأييد مي‌كند.
كيست كه بگويد: نمي‌كند؟

خب پس از اين ديباچه‌ي جانگداز، شايد بپرسيد چه ربطي وجود داشت بين اين روضه‌ي سبز! با يوزپلنگ؟
ربطش اين است كه قرار است فردا و پس فردا – 24 و 25 شهريور 1389)، چهارمين جشنواره روز ملي يوزپلنگ در محل باغ وحش تهران – پارك ارم برگزار گردد و اين شايد فرصت خوبي باشد براي آشنايي با كوشش‌هايي كه براي نجات آخرين بازمانده‌هاي سريع‌ترين گربه‌سانان جهان – يوزپلنگ آسيايي – در ايران انجام شده تا بتوانند نسل ايشان را كه شمارشان از هشتاد قلاده تجاوز نمي‌كند در خارتوران و بافق و نای‌بندان و جاجرم حفظ كنند.
هرچند شايد چاره‌اي نداشته باشيم كه به تلخي بپذيريم: اين يوزپلنگ‌هاي انگشت‌شمار هم به زودي به سرنوشت هم‌نسلان منقرض شده‌ي خود در پاكستان، عراق، عربستان و … پيوسته و رونق شتابناك بيابان‌سازي انساني و پيش‌روي پرسروصداي عمليات تكنوژنيك ، چاره‌اي باقي نخواهد گذاشت جز آن كه آخرين بازماندگان خوش شانس‌شان را در حصارهايي آهنين به صرف خرگوش حفاظت كنيم.

کیست که بگوید: چاره ای باقی مانده است؟

وقتي كه كبك مهار بيابان زايي ، خروس مي‌خواند!

می‌خواهم در این یادداشت از رخدادی سخن بگویم که در بسیاری از رسانه‌های داخلی و خارجی انعکاس یافته و به ویژه برای همه‌ی آنهایی که در حوزه‌ی منابع طبیعی و محیط زیست فعالیت می‌کنند، می‌تواند بسیار مهم و الگوبخش باشد. رخدادی که به راحتی می‌شود آن را برای این تارنما که از 2 هزار روز پیش با نام «مهار بیابان‌زایی» فعالیتش را آغاز کرده، يك خبر خوش محسوب شود؛ زیرا به فرمان بان کی مون، دهه ي مهار بيابان زايي آغاز شده و تا سال 2020 ادامه خواهد یافت. با این وجود، کوچک‌ترین پژواکی از این خبر بر روی درگاه‌های مجازی هیچ نهاد دولتی، نیمه دولتی یا مردم‌نهادی که به نحوی با مهار بیابان‌زایی، کویر و بیابان درگیر هستند، دیده نمی‌شود! حالا می‌خواهد نام آن نهاد، سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور باشد؛ یا سازمان حفاظت محیط زیست کشور باشد؛ یا مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور یا مرکز تحقیقات همزیستی با کویر؛ یا پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری؛ یا مرکز تحقیقات کم‌آبی و خشکسالی در کشاورزی و منابع طبیعی؛ یا وزارت جهاد کشاورزی؛ یا وزارت نیرو؛ یا انجمن علمی مدیریت و کنترل مناطق بیابانی ایران؛ یا دانشکده منابع طبیعی کرج و یا مرکز تحقیقات بین‌المللی بیابان باشد! مهم این است که همه انگار به دلیل نیمه تعطیل بودن ادارات دولتی، مشغول بهره‌مندی از ثواب معنوی چرت در ایام ماه مبارک رمضان هستند و به همین دلیل، دایی‌جان ناپلئون وبلاگستان به زودی از همه‌شان یک تشکر ویژه خواهد کرد! نخواهد کرد؟

به هر حال، درگرماگرم این خواب رمضانی! چند روزي است كه در دنيا مهاركنندگان بيابان‌زايي و طرفداران چشم‌اندازهاي ناب بياباني جشن گرفته‌اند. زيرا سازمان ملل متحد به وعده‌ی خود در سال 2006 (سال جهانی بیابان و مقابله با بیابان‌زایی) عمل کرده و دهه‌اي كه در آن قرار گرفته‌ايم، يعني حد فاصل 2010 تا 2020 را به عنوان دهه‌ي “حراست از بيابان‌ها و مقابله با بيابان‌زايي” معرفي كرده و بان كي مون، نخستين چراغ را خود روشن كرده است.
البته عنوان دقيق اين سال عبارت است از:
The United Nations Decade for Deserts and the Fight Against Desertification
كه معني لغت به لغت آن  هماني است كه سبزپرس تيتر زده است. نه آنچه كه در اغلب سايت‌ها و روزنامه‌هاي فارسي‌زبان آمده است. از آن جمله روزنامه شرق در شماره پریروز خود اينگونه معني كرده: “تلاش براي مقابله با گسترش بيابان‌ها و بيابان‌زايي” كه كاملاً غلط است.
برگردان ايسنا از اين هم فاجعه‌بارتر است! زيرا نوشته‌اند: “تلاش براي مقابله با گسترش بيابان‌ها و بيابان زدايي”
وضعيت بقيه هم چيزي در همين حدود است و انگار حالا حالاها بايد منتظر باشيم تا سرانجام دوستان مطبوعاتي ما بين مفهوم بيابان – به عنوان يك بوم سازگان يا اكوسيستم طبيعي – با بيابان زايي به عنوان يك خطر تهديد كننده و تحديد كننده زندگي تفاوت قايل شوند.
به هر حال، فارغ از اين پرانتز تكراري! باز هم گلي به جمال همين مطبوعات  وطني كه اين رويداد مهم را انعكاس دادند یا رادیو ایران که صبح دیروز یقه‌ی نگارنده را گرفته تا در باره‌ی این دهه اطلاع‌رسانی کنم! وگرنه هر چه دست را سايبان چشم كرده و در تارنماي نهادهای مسئول و مرتبط این حوزه سرک کشیدم، كمتر نشانه‌اي از اين رويداد مهم یافتم!

يادمان باشد:
همان قدر كه حفظ بوم‌سازگان‌هاي بياباني به منظور احترام به گونه گوني خلاق زمين لازم و خردمندانه است؛
همان قدر هم خطر بيابان‌زايي جدي است و بايد بكوشيم تا آن را مهار كنيم.
اگر مي‌بينيم كه دامنه‌هاي جنوبي البرز با اندك باراني شاهد وقوع سيل مي‌شوند؛ اگر درياچه اروميه دارد به كوير آذربايجان بدل مي‌شود؛ اگر از بختگان و پريشان و ارژن و گاوخوني و طشك و هامون و … جز نامي و اشكي باقي نمانده است؛ اگر زمين زير پايمان دارد فرو مي‌ريزد و تابش را از كف داده است؛ اگر آبادبوم‌هاي روستايي يكي يكي در حال متروكه شدن هستند؛ اگر پرديس‌هاي پرشكوه جهرم به سرنوشت نخلستان‌هاي شورشده‌ی اروندكنار دچار شده و نابود شدند؛ اگر نمايندگان كرمان و خوزستان بر سر آب كم مانده كه با هم  گلاويز شوند؛ اگر بیابان‌زایی تا دامنه‌ی دماوند رونمایی شده است؛ اگر از دشت حاصلخیز قهاوند و کبودرآهنگ عملاً چیزی جز نام‌شان باقی نمانده است؛ اگر در طول 30 سال گذشته، ایرانیان به اندازه‌ی هزار سال از اندوخته‌های آب زیرزمینی خود برداشت کرده‌اند و اگر ريزگردهاي عربي دارند جاي خود را آرام آرام به ريزگردهاي آذري، اصفهاني، سيستاني، شيرازي، اراكي و … مي دهند …
همه و همه نشانه‌ي آن است كه تراز بوم‌شناختي يا اكولوژيكي اين سرزمين منفي شده و كفگير اندوخته‌هاي طبيعي ایران‌زمین مدتهاست كه به ته ديگ خورده است.
اين شايد آخرين فرصت براي ما و بيش از 2.1 ميليارد انسان ساکن در یکصد و  ده کشور جهان باشد كه مستقيماً از تبعات بيابان‌زايي متأثر شده و كارمايه‌هاشان – به ارزش 42 میلیارد دلار در سال –  در برابر چشم‌شان دارد به يغما مي‌رود …
مصيبت سيل پاكستان؛ با حدود 2 هزار كشته و 20 ميليون آواره دم دست‌ترین شناسه‌ای است که وخامت بیابان‌زایی را نشان‌مان می‌دهد؛ وخامتی که حالا با جریان تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی به همراه الزامات تبعیت از اقتصاد بازاری ممکن است ابعادی خطرناک‌تر و برگشت‌ناپذیرتر هم بیابد.

در همین ارتباط «لوك ناساجا» ـ – Luc Gnacadja – مدير اجرايی كنوانسيون مقابله با بيابان زايي سازمان ملل متحد ـ نيز می‌گوید: جامعه‌ی جهانی بر سر دو راهي قرار دارد و بايد ميان ديدگاه‌هاي تجاري كه اكثراً سبب (افت کارایی سرزمین و) افزايش خشكسالي‌هاي شديد، قحطي، سيل و كم آبي مي‌شود و زندگي آينده يكي را انتخاب كنند، چرا كه چالش‌هاي پيش روي آنها به سمت ثبات و پايداري بايد سوق يابد.
برای همین است که علاوه بر ناساجا، شخصیت‌های بین‌المللی متعددی نسبت به خطر بیابان‌زایی و لزوم اقدامات هماهنگ کشورها در طول 10 سال آینده واکنش نشان داده‌اند و البته برای همین است که در ایران همچنان آب از آب تکان نمی‌خورد! می‌خورد؟

ششمین و آخرین بخش از هشت پا نامه‌ی بیابانی !

در پنجمین بخش از این مجموعه گفتارها که به بهانه‌ی ظهور پدیده‌ی رسانه‌ای جدیدی به نام پل – اختاپوس آکواریوم اوبرهاوزن آلمان شکل گرفت، ابراز نگرانی کردیم که ظاهراً آدم زمینی‌ها راه را گم کرده‌اند، هرچند، برخی از خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی با درج نظرات ارزشمندشان، در این که اصولاً راه گم شده یا به صورتی عمدی به بی‌راهه بدل شده، تشکیک کرده و مهم‌ترین آفت اجتماعات انسانی را در برتری هوشمندی بر خردورزی دانسته‌اند؛ موضوعی که اگر صحت داشته باشد، باید قبول کنیم که برای بازگشت به شرایط مطلوب، شاید هرگز زور خردمندان به توان هوشمندان نرسد! می‌رسد؟
چنین است که در ششمین و آخرین بخش از این سلسله گفتارهای هشت‌پایی، کوشیده‌ام تا خیال همه را از این بابت راحت کنم!

مطابق برآورد دانشمندان در آغاز هزاره‌ی سوّم، اگر مي‌خواستیم شتاب بيابا‌ن‌زايي را مهار كرده، توان توليد سرزمين‌ها را افزايش داده و امنيت غذايي شهروندان زميني را ارتقاء بخشيم؛ بايد تا 20 سال بعد، بين 10 تا 22 ميليارد دلار در سال هزينه كنيم. البته اين رقم به مراتب كمتر از حدود 42 ميليارد دلار خسارت سالانه ناشي از از اُفت توليد محصولات كشاورزي ناشي از بيابان‌زايي بود. با اين وجود، متأسفانه آمارها دلالت بر آن دارد كه دولت‌ها آنقدر كه ظاهراً نشان مي‌دهند، در عمل از برنامه‌هاي مهار بيابان‌زايي حمايت نمي‌كنند. در واقع بودجه‌اي كه سالانه به اين امر اختصاص داده مي‌شود، كمتر از يك ميليارد دلار است كه هيچ تناسبي با نياز واقعي امروز جهان ندارد.
امّا آيا حقيقتاً تأمين بودجه‌ی 10 ميليارد دلاري، آنقدر براي جامعه‌ی جهاني كمرشكن است كه به زحمت بتواند تنها يک دهم آن را مهيا كند؛ آن هم هنگامي كه بدانيم، هزينه‌ی مصرف جهانيان از مرز 40 هزار ميليارد دلار در سال گذشته است و لشکرکشی آمریکا به افغانستان، 300 میلیارد دلار هزینه روی دست مالیات‌دهندگان آمریکایی نهاده است.

وقتی هزینه‌‌ی آرایش دو کاندیدای ریاست جمهوری فرانسه در طول انتخابات سال گذشته (نیکولا سارکوزی و سگولین رویال) به 87 هزار یورو می‌رسد؛ وقتی برای اجاره دو ساعته یک سگ در تالار مد، 70 هزار دلار پرداخت می‌شود؛ وقتی مایکروسافت، برای تبلیغات سالی 518 میلیون دلار هزینه می‌کند؛ وقتي اروپاييان سالي 50 ميليارد دلار (يعنی دقيقاً به اندازه‌ی مجموع کمک‌هايي که سالانه توسط ممالک ثروتمند شمال  با کلی دردسر و شرط و شروط در اختيار کشورهای جنوب قرار می‌گيرد) به آتش سيگار دود مي‌كنند؛ وقتي آمريكايي‌ها سالي 31 ميليارد دلار پول آبجو مي‌دهند (در حالي كه هزينه‌ی جلوگيري از سوء تغذيه‌ی كودكان جهان در طول يك دهه مطابق برآورد يونيسف تنها 25 ميليارد دلار است)؛ وقتي ژاپني‌ها سالي 35 ميليارد دلار را در عشرتکده‌ها خرج می‌کنند و 35 ميليارد دلار ديگر را به سفارش آگهي‌های تجارتي اختصاص مي‌دهند  و چينی‌های مقتصد نيز 40 ميليارد دلار را به همين امر اختصاص می‌دهند؛ وقتي ايتاليايي‌ها سالي 2.5 ميليارد دلار براي فالگيري هزينه مي‌كنند وقتی استراليايي‌ها سالی 3.7 ميليارد دلار برای خريد لوازم آرايشی هزينه می‌کنند و تجارت جهانی لوازم آرایشی به حدود 150 میلیارد دلار می‌رسد (حیرت‌انگیز‌تر آن که تازه‌ترین بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که هر یک از شهروندان مؤنث جهان در طول زندگی‌شان معادل 300 گرم سرب را در قالب 2 کیلوگرم رژ لب نوش جان می‌کنند که 68 درصد میزان سرطان را افزایش می‌دهد. گفتنی آن که درصد بالایی از رژ لب‌ها دارای ترکیباتی از اکسید آهن، پلی اتیلن و دی اکسید تیتانیوم است که خطر ابتلا به سرطان‌های ریوی و سینه را تا 55 درصد بالا می‌برد. حیرت‌انگیز‌تر آن که سالانه دولت‌ها چیزی در همان حدود هم خرج می‌کنند تا عوارض چنین سرطان‌ها و بیماری‌هایی را کاهش دهند! یعنی 150 میلیارد دلار برای خوشگل‌تر کردن و 150 میلیارد دلار دیگر هم برای درمان عوارض خوشگل‌کردن هزینه می‌کنیم! حالا شما پیدا کنید رد خردمحوری را در این ماجرا!) ؛ وقتی مهم ترين تفريح 80 درصد اسپانيا‌يي‌ها جابجايي ميليارد‌ها دلار در پاي ميز قمار و رمالی و گاوکشی است؛ وقتی  و وقتی …

نبايد در تأمين چنين مبلغي براي مهار بيابان‌زايي ناتوان باشيم! به طور مثال، در حالی که برنامه‌ی محيط زيست سازمان ملل (UNEP) براي حفظ بودجه‌ی سالانه 100 ميليون دلاري خود به دست و پا افتاده است، هزينه‌ی نظامي جهان به بيش از 2 ميليارد دلار در روز بالغ شده است. در همین حال سازمان‌های محیط زيستی هشدار می‌دهند که برای نگهداری از نواحی حفاظت شده‌ی فعلی، يعنی يگانه ذخاير ژنتيکی و ميراث مشترک حيات با کسری بودجه‌ی 2.5 ميليارد دلاری مواجه هستند (اين تخمين توسط “مرکز بين المللی حفاظت از محيط زيست برای علوم کاربردی تنوّع زيستی” مستقر در آمريکا، دانشگاه کمبريج بريتانيا و مؤسسه بين‌المللی حيات پرندگان که متشکل از گروه‌های طرفدار محيط‌زيست است و در بيش از 100 کشور فعاليت می‌کند در جريان کنگره پارک های جهانی در دوربن، آفريقای جنوبی منتشر شد). آيا به راستی اين ناتواني‌ها، خود شواهدي گويا بر عمق مناسبات نابخردانه و آزمندانه‌ی حاكم بر جهان امروز و عدم تقدّم ملاحظات محيط زیستی و فرارشته‌ای بر مصلحت‌های بخشی و اقتصادی و رمالی نيست؟

خواستم بگویم:
ماجرای هشت پای آلمانی و توجه کم‌نظیر جهانی به این اختاپوس کوچولو، بار دیگر نشان داد که بشر تا چه اندازه هنوز از خرد و اراده‌ی لازم برای شناسایی و حل مهم‌ترین مشکلات فرا راه تحقق یک زندگی باکیفیت و پرنشاط فاصله دارد؛ واقعیتی که ثابت می‌کند: این خوش‌خیالی بسیار بزرگی است که بپنداریم، آدمی می‌تواند از اراده‌ی لازم برای مهار جریان بیابان‌زایی و کاهش اثرات سؤ تغییر اقلیم تا پایان قرن پیش رو برخوردار شود. زیرا ریشه‌کنی بیابان‌زایی و مهار جهان‌گرمایی با ریشه‌ی انسانی، به پرهیز از جزیره‌نگری و توانایی ذبح مصلحت‌های بخشی و منطقه‌ای در پای مصلحت‌های ملّی و جهانی نیاز دارد؛ آموزه‌ای که دست‌یابی به آن، دولتمردانی خردمند را برای اداره جهان می‌طلبد نه هنرپیشگانی باهوش را!

برخی دیگر از مراجع به کار گرفته شده در این مجموعه گفتارهای شش گانه:
1-    اخلاص‌پور، ش. 1372: شهرها؛ ميدانهاي جديد كارزار. همشهري، ش 216، ص 6.
2-    اسپينوزا، باروخ. بي‌تا: مباني زندگي اخلاقي؛ در مجموعه‌ی  “فلسفه‌ی نظري”، جلد اول(برگردان ابوطالب صارمي، 1343). تهران. مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم(1362)، ص 119-91.
3-    اسلامي ندوشن، محمدعلي. پيش درآمدي بر مجموعه‌ی 12 جلدي تاريخ بزرگ جهان. تهران. انتشارات يزدان.
4-    الحق، محبوب. 2000: توسعه‌ی انساني در كشورهاي اسلامي(برگردان مريم بيژني، 1379). اطلاعات، ش 21987، ص 12.
5-    بازلو، جان. 1989: جهان استيون هاوکينگ (برگردان حبيب‌الّله دادفرما، 1372). انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 195 صفحه.
6-    برانت، ويلي. 1980: جهان مسلح، جهان گرسنه(برگردان هرمز همايون پور، 1365). تهران. انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 228 صفحه.
7-    پرانک، ژان و محبوب‌ الحق. 1991: گزارش لاهه – پيش‌زمينه‌ی توسعه‌ی پايدار؛ از فکر تا عمل (برگردان مصطفی مهاجری، 1380). تهران. فصلنامه‌ی محیط‌شناسی، ش 28، زمستان 1380، ص‌ص‌ 99-85.
8-    پرزدكوئيار، خاوير. 1996: تنوع خلاق ما، گزارش كميسيون جهاني فرهنگ و توسعه(برگردان هادي غبرائي و همكاران، 1377). تهران. انتشارات كميسيون ملي يونسكو در ايران، 328 صفحه.
9-    تارو، لستر. 1992: رويارويي بزرگ(برگردان عزيز كياوند، 1372). تهران. انتشارات موسسه عالي پژوهش در برنامه‌ريزي و توسعه، 387 صفحه.
10-    تامارو، سوزانا. 1994: برو آنجا كه دلت مي‌گويد (برگردان شهرزاد ميچلي، 1376). تهران. نشر كتاب، 226 صفحه.
11-    توحيد، محمّدعلی. 1380: تحليلي بر زمينه‌های بروز فساد اقتصادی. تهران. همشهری، ش 2636، مورخ 10/11/1380، ص 5.
12-    خالدی، شهريار. 1380: بلاياي طبيعي. تهران. انتشارات دانشگاه شهيد بهشتی، شماره‌ی 300، 291 صفحه.
13-    خراساني، نعمت‌الله. 1371: پيش‌گفتار در مجموعه‌ی مقالات سمينار بررسي مناطق بياباني و كويري ايران، ص 9-6. تهران. دانشگاه تهران.
14-    دورانت، ويل و آريل. 1967: تاريخ تمدن- جلد دهم(برگردان ضياء‌الدين علايي طباطبايي، 1369). تهران انتشاارت آموزش انقلاب اسلامي، 694 صفحه.
15-    رحيمي، حسين. 1380: بررسي اثر فقر بر محيط‌زيست. تهران. اطلاعات سياسي/ اقتصادي، ش 170-169، ص‌ص 221-214.
16-    رسول‌اف، جلال. 1377: تغيير الگوهاي مصرف امروز در جهت توسعه‌ی انساني فردا (گزيده‌اي از گزارش توسعه‌ی انساني UNDP در سال 1998). تهران. فصلنامه‌ی اقتصاد كشاورزي و توسعه، سال ششم، ش 24، ص 20-7.
17-    ريفكين، جرمي و تد هوارد. 1989: جهان در سراشيبي سقوط(برگردان محمود بهزاد، 1375). تهران. انتشارات سروش، 313 صفحه.
18-    ريلي، باب. 2000: هزينه‌ی حضور ارتش آمريكا(گزارش خبري). ايران، ش 1590، ص 4.
19-    ريوز، هيوبرت. 1991: ساعت سرمستي(برگردان رضا فرنود و سيروس سهامي، 1371). تهران. نشر قطره، 339 صفحه.
20-    طراوتي، حميد.1379: ناسازگاري آب و هوا، حاصل توسعه‌ی ناپايدار. همشهري، ش 2295، ص 7.
21-    طلوعي، محمود. 1372:روز جهاني زمين و كودكان جهان. تهران. دنياي سخن، ش 60، ص 17-16.
22-    عبدالسلام، محمد. 1984:آرمانها و واقعيتها(برگردان ناصر نفري و مرتضي اسعدي، 1369). تهران. انتشارات انجمن فيزيك ايران، 413 صفحه.
23-    عنان، کوفی. 2002: پيش گيری از مناقشات مسلحانه – گزارش دبیرکل ملل متحد. نيويورک. مركز اطلاعات سازمان ملل متحد در تهران، 56 صفحه.
24-    قصاص، محمد. 1983: حفظ سپهر زيستي، حفظ زندگي(برگردان علي اسدي، 1370). تهران. انتشارات آموزش انقلاب اسلامي.
25-    كارتر، و. فيندلي و جان م. راثني. 2000: جهان در قرن بيستم (برگردان بهرام معلمي، 1379). تهران. انتشارات ققنوس، 861 صفحه.
26-    کربی، الکس. 2003: کمبود شديد منابع مالی مناطق حفاظت شده. برگرفته از تارنمای: http://www.bbc.co.uk/persian/science/030913_h-si-species.shtml
27-    کرمی، ناصر. 1381: تاريخ تازه آغاز می‌شود. تهران. همشهری، ش 2811 (25/5/1381)، ص 9.
28-    کوئيلو، پائولو. 1999: نامه‌های عاشقانه‌ی يک پيامبر (برگردان آرش حجازی، 1378). تهران. انتشارات کاروان، 175 صفحه.
29-    لومبرگ، بيورن. 2002: اكونومي عليه اكولوژي (برگردان كوروش فخر طاولي، 1381). تهران. همشهري، ش 2762 (6/4/81).
30-    ماتلاک، جان ل. 1989: آشنايی با طراحی محيط و منظر – جلد اوّل (برگردان معاونت آموزش و پژوهش سازمان پارکها و فضای سبز شهر تهران، 1379). تهران. حوزه‌ی معاونت خدمات شهری شهرداری تهران، 340 صفحه.
31-    مايور، فدريكو. 1998: آينده؛ يا مشترك خواهد بود، يا اصلاً وجود نخواهد داشت(برگردان محمد جعفر پوينده، 1378). تهران. پيام يونسكو، ش 336، ص 37-36.
32-    مکی‌آبادی، محمّد. 1380: فناوری عنان‌گسيخنه، رودررو با محيط‌زيست. تهران. همشهری، ش 2652، مورخ 27/11/1380، ص 20.
33-    نايت، ميخائيل.2000: آلودگي آب. ضميمه‌ی اطلاعات، ش 20841، ص 3.
34-    هانت، اي .ك. 1999: تكامل نهادها و ايدئولوژيهاي اقتصادي (برگردان كهزاد بابايي، 1379). همشهري، ش 2197، ص 7.

35-    Daily, Cretchen C. 1997: Restoring value to the world’s degraded lands.p 235-242. Population and Environment In Arid Regions. Edited by J. Clark and D.Noin. UNESCO.In:Paris.
36-    Glubev, Genady N. 1999: On public participation in Combating Desertification, proceeding of the international symposium held in Tehran, Iran. 12-15 oct. 1998. Tokyo. UNU Desertification Series, No. 1.
37-    Grace, J.Craig and Don Baucum. 2002: Human development (ninth edition). New Jersey prentice hall.
38-    Hunt, David & Catherine Johnson. 1995: Environmental Management Systems. McGRAW-HILL Book Company. 299p.
39-    Miller, G. Tyler. 1997: Living in the Environment.(Tenth Editions). U.S.A. W and ITP co. 761p.
40-    Miller, G. Tyler.1999:Environmental Sceince(seventh edition). Canada. Wads Worth pub. 601p.
41-    Mohaghegh Damad, M. 2000: A Discourse on Nature and Environment from Islamic Perspective. Tehran. Departman of Environment.
42-    Murc, Barbara; Brian J.Skinner & Stephan G.Porter.1997: Dangerous Earth; an introduction to Geologic Hazards. John Wiley & Sons, Inc. 300p.
43-    Nebel, Bernard J.and Richard T. Wright. 1998: Environmental Science, The Way theworld works (Sixth Edition). USA. Prentice-Hall International. Inc. 698p.
44-     UNDP. 2003: Human Development Report 2003
Millennium Development Goals: A compact among nations to end human pover. http://www.undp.org/hdr2003/.

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 5

ماجرای هشت پای آلمانی و رابطه‌اش با تشدید روند بیابان‌زایی در جهان را تا سیل ویرانگر پاکستان ادامه دادیم و این پرسش را به میان آوردیم که چگونه سیل در کشوری که اغلب مناطق آن همواره از کمبود ریزش‌های آسمانی له له می‌زند، توانسته چنین بنیان‌کن و مخرب عمل کرده و جمعیتی بالغ بر 20 میلیون نفر را متأثر کند و حتا بیم آن می‌رود تا تمامی 172 میلیون پاکستانی، با بزرگترین موج قحطی در سال 2011 مواجه شوند. چرا که دیگر نه محصولی مانده و نه زمینی برای زراعت!
اینک در پنجمین بخش از هشت‌پا نامه‌ی بیابانی‌مان، می‌خواهم این پرسش تلخ را به میان کشم:
چرا دولت‌ها هنوز هم برای آموزش اسلحه بیشتر حاضرند پول بپردازند تا آموزش دانایی؟ و چرا در طول قرن بیستم، توان تخریبی آدمی 10 هزار برابر بیشتر از توان مهار بیماری‌ها رشد یافت؟!

بد نیست بدانید که در یکی از گزارش‌های توسعه‌ی انساني سازمان ملل متحد که در آستانه‌ی هزاره‌ی سوم میلادی منتشر شد، آمده است: متأسفانه بسياري از كشورهاي جهان – از جمله همین پاکستان به همراه ممالک دیگری – همچون تانزانيا، عراق، عربستان سعودي، سوريه، قطر، اردن، عمان و قبرس با اينكه همگي در مناطق مستعد بيابان‌زايي واقع شده و عواقب آن را به خوبي لمس مي‌كنند، ليكن بين 151 تا 1000 درصد بودجه‌ی آموزشي و بهداشتي خويش را براي ارتش‌هايشان هزينه كرده‌اند. بديهي است، اگر در اين مقايسه به جاي بودجه‌ی آموزش و بهداشت، بودجه‌ی برنامه‌ها‌ي ‌محيط زیستی و مهار بيابان‌زايي منظور مي‌شد، آنگاه تفاوت بدست‌آمده، بسيار فاحش‌تر و شرم‌آورتر مي‌نمود.

به راستي چرا در برخي كشورهاي جهان بايد شمار معلمان، يک ششم تعداد سربازان باشد؟ يعني آموزش اسلحه مهم‌تر از تعليم دانايي است؟! و يا چرا بايد تعداد سربازان 27 برابر شمار پزشكان باشد؟ شما بگوييد: عاقبت جهاني كه براي گرفتن جان ساكنانش هزينه‌ی بيشتري متحمل مي‌شود تا تربيت نيروهاي حافظ جان، چه خواهد بود؟! عاقبت جهاني كه مردمانش براي نواختن طبل جنگ، لحظه‌اي را از دست نمي‌دهند، امّا در دميدن شيپور صلح، نفس كم مي‌آورند، چه خواهد بود؛ مردمانی که به قول کوفی عنان: مهارت عجيبی در ساخت طاق نصرت‌هاي جنگ از خود نشان می‌دهند، ولی در برپايي معبدهاي صلح، بسيار ناشيانه عمل می‌کنند  (سخنراني كوفي‌عنان در مراسم اهداي جايزه‌ی صلح نوبل سال 2001). چرا بايد قدرت کشندگی سلاح‌های انسان‌ساخت در طول يکصد سال اخير يک ميليون برابر افزايش يابد، امّا قدرت مهار بيماري‌ها تنها 100 برابر اضافه شود؟ آيا سزاوار است در دنيايي كه ميانگين سرانه‌ی توليد زباله‌ی برخي از شهروندان شمالي‌اش (آمريكا) در سال به 125 تن مي‌رسد، بيش از 1.5 ميليارد انسان در فقر مطلق بسر برده و اصولاً‌ چيزي براي خوردن نداشته باشند كه بخواهند زباله‌اي توليد كنند و در عوض در آمريکا سالانه متجاوز از سيصدهزار نفر به دليل بيماری‌های ناشی از پرخوری بميرند  – دکتر ديويد ساچر، رئيس انجمن جراحان آمريکا (به نقل از CNN) -؟ آيا شايسته است، هنگامي كه هوشمندي نوع بشر در پي ابداع بعد سوّم رايانه‌ها و فراخواني اصوات از گذشته‌هاست؛ به موازات چنين گشايش‌ها و دستاوردهايي، در حوزه‌ی دانش و افزايش توانايي‌هاي آدمي در مواجهه با چالش‌هاي پيش‌رو، خسارات حاصل از بلاياي طبيعي، در طول 30 سال گذشته، از جنبه‌ی ارزش مادي، 4.1 برابر؛ از جنبه‌ی شمار نفوس آسيب‌ديده، 3.6 برابر و از جنبه‌ی تلفات انساني، 2.3 برابر فزوني يابد؟ چگونه است که از دوران فرا نوگرايي (پست مدرنيسم) و حتا مابعد فرانوگرايي سخن به ميان می‌آيد و ادعا می‌شود که به پايان پاره‌ای از شاخه‌های علم نزديک شده‌ايم؛ با اين وجود، 40 سال پيش به طور متوسط فقرا 20 برابر فقيرتر از اغنيا بودند، امّا اينك 45 برابر فقيرتر هستند؟! چگونه است که برای ساختن بمب اتم در سال 1945، حاضر بوديم 2 ميليارد دلار را هزينه کنيم، چهار سال وقت را اختصاص دهيم و ده هزار دانشمند را بکار گماريم؛ امّا برای ريشه‌کنی دو بيماری بسيار کهنِ مالاريا و سل که در هزاره‌ی سوّم کماکان سالانه جان 2.7  ميليون انسان بي‌گناه را می‌گيرند، هنوز دم از کمبود امکانات و اطلاعات می‌زنيم؟!

ما کجا راه را گم کردیم دوستان؟!

ادامه دارد …