بایگانی دسته: فقر فرهنگی

بحران برداشت شن و ماسه به بام ایران رسید!

    آنگونه که دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری گزارش می‌دهد، بحران برداشت بی‌رویه‌ی شن و ماسه از بستر آبرفتی مخروط افکنه ها و رودخانه‌های استان چهارمحال بختیاری، به مرزهای نگران‌کننده‌ای رسیده و سبب جنگل‌کُشی بی‌سابقه در اغلب مناطق استان، به ویژه نواحی جنوبی آن در لردگان شده است.
    پیش‌تر اشاره به بحرانی مشابه در تنکابن و مارون (یهبهان) کرده بودم؛ وضعیت اسف‌بار پایین دست رودخانه‌ی کرج را هم که اغلب مشاهده کرده‌ایم …
    چنین رخدادهایی به نظر می‌رسد چشم‌انداز پایداری بستر رودخانه‌ها را به شدت به مخاطره انداخته و سبب ساز افزایش محسوس فرسایش کنار رودخانه‌ای  و تأخیری (lateral erosion) می‌گردد. این در حالی است که هم‌اکنون هم نرخ جابه جایی خاک در ایران، شش برابر استاندارهای جهانی آن است.
    ناگفته پیداست یکی از عوامل تشدید‌کننده‌ی این بحران، به موازات افزایش ساخت و ساز‌ها، رشد چشمگیر صنعت سدسازی است که سبب شده میزان آورد طبیعی رودخانه‌ها در پایین دست سدها به شدت کاهش یابد.
    این در حالی است که محاسبه‌ی ظرفیت برداشت شن و ماسه با توجه به میزان آورد رودخانه‌ها، کار چندان دشوار و وقت‌گیری نیست؛ کاری که امیدوارم با یک برنامه‌ریزی مدون جامه‌ی عمل به خود بپوشاند.

    مؤخره:

    ضمن سپاس مجدد از هموطنان عزیزی که به شکلی بی‌سابقه از مهار بیابان‌زایی در مسابقه دویچه‌وله حمایت کرده‌اند؛ سیاهه‌ی دیگر سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که مخاطبین خویش را به حمایت از مهار بیابان‌زایی تشویق و ترغیب کرده‌اند، اعلام می‌کنم. در ضمن تا این لحظه، مهار بیابان‌زایی با اخذ 12 درصد آرا در ردیف سوّم از مجموع 11 وبلاگ راه یافته به مرحله نهایی قرار گرفته است. البته هنوز شش روز فرصت هست و هر معجزه ای می تواند در این شش روز رخ دهد!

    –  برای ایران و حمایت از وبلاگستان محیط زیستی به وبلاگ مهار بیابان زایی رای دهیم – سپهر سلیمی

    – دوستان گل بیایید مهار بیابان‌زایی را حمایت کنیم! – نازخاتون

    – سه لینک جدید دیگر در بالاترین در اینجا ، آنجا و همچنین در این نشانی

    – حمایت از تنها وبلاگ ایرانی حاضر در بزرگترین رقابت بین‌المللی بین وبلاگ‌های جهان – عباس رسول زاده بیدگلی

    – لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد – دکتر سیامک معطری

    – به مهاربیابان زایی رای می دهیم. – چشمان همیشه بیدار زمین (محیط زیست دماوند)

    – لطفا به ایران رای بدهید … – سروی

    – به مهار بیابان زایی رأی دهید – مونترا

    – يک وبلاگ ايراني در جمع وبلاگ هاي برتر جهان – خبرگزاری ایرن

    – حمایت از مهار بیابان زایی در فیس بوک فرشید فاریابی و تالار ایرانیان گیاه خوار

    – پارو بزنید – عبداللطیف عبادی

    – این درخواست کمک را جدی بگیرید! – سایت مرجع متخصصین ایران (سروش رازی)

رخداد‌های سبزی که در تعطیلات نوروزی حرامش می‌کنیم!

یکی از بدشانسی‌های محیط زیستی‌های ایران این است که، روزشان همواره عزای عمومی است! دارم از روز جهانی محیط زیست، یعنی پنجم ژوئن حرف می‌زنم که برابر است با 15 خرداد! روزی که در جمهوری اسلامی ایران – به احترام رخداد 15 خرداد 1342 – به عنوان یک روز عزای ملّی در تقویم‌ها با رنگ قرمز مشخص شده و تعطیل است.
اینک امّا در نوشتار پیش رو که با عنوان: «وقتی روز طبیعت شب می‌شود»، در مردمک هم منتشر شده است، خواهید دید که بدشانسی‌ها فقط به 15 خرداد محدود نمی‌شود و انگار ناف محیط زیستی‌ها را در این سرزمین با بدشانسی بریده‌اند! نبریده‌اند؟

وقتی روز طبیعت شب می‌شود
«ما و مناسبت‌های جهانی»

در طول نیم‌قرن گذشته می‌توان به جرأت ادعا کرد که محیط زیست، همواره در شمار مظلوم‌ترین و بدشانس‌ترین حوزه‌های حیات اجتماعی مردم ایران قرار داشته است؛ مردم ما معمولاً حتا مجال ندارند تا به محیط زیست فکر کنند، چه رسد به این که بخواهند برایش دل بسوزانند و مانند یک سلحشور جان برکف از حقوق و منافع برحقش به دفاع برخیزند؛ همان گونه که در اصل 50 قانون اساسی ایران نیز بر آن تأکید شده و حفظ محیط زیست را در شمار وظایف شهروندی یکان یکان از ایرانیان معرفی کرده است.
در باره‌ی این که چرا مردمان ساکن در کشوری که برخوردار از یکی از 5 طبیعت و چشم‌انداز ممتاز جهان است، تا این اندازه باید نسبت به ملاحظات محیط زیستی بی‌تفاوت و سهل‌انگار باشند، تاکنون سخنان و تحلیل‌های فراوانی گفته شده و به رشته‌ی تحریر درآمده است. امّا شاید بتوان برآیند همه علت‌ها را در فقر دانایی دانست؛ فقری که از دو نارسایی عمده در کشور، یکی در حوزه‌ی فرهنگ و دیگری در حوزه‌ی مدیریت سرچشمه می‌گیرد و هم آنها را متأثر می‌کند.
اینک امّا نمی‌خواهم به چرایی این فقر بپردازم، بلکه مایلم تا به بهانه‌ی تعطیلات طولانی نوروزی که سرانجام به پایان رسید! به یکی دیگر از بدشانسی‌های طبیعت‌دوستان در ایران اشاره کنم؛ رخدادی که البته ریشه در وزن پایین و ناچیز گرایه‌های محیط زیستی در وطن دارد و آن هم ریشه در همان آفتی که پیش‌تر به آن اشاره کردم.
نخستین روز نوروز، روز اعتدال بهاری، بر بنیاد یک رسم دیرین که سابقه‌اش به سال 1969 میلادی باز می‌گردد، با عنوان روز جهانی زمین گرامی داشته شده و از سوی سازمان ملل متحد، به رسمیت شناخته می‌شود. ابتکاری که یک آمریکایی به نام جان مک کانلی  آن را بنیان نهاد و مورد استقبال دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و کارشناسان یونسکو هم قرار گرفت. امّا در ایران، هرگز این روز جدی گرفته نشد. می‌دانید چرا؟ زیرا در نخستین روز فروردین کسی را نمی‌توانی پیداکنی که بخواهد برای برپایی و گرامیداشت یک آیین جهانی تدارک دیده و یا شرکت کند! بنابراین، این فرصت تاریخی عملاً از دست رفت و مثل خیلی فرصت‌های دیگر در این بوم و بر سوخت!
پس از آن، یعنی در دومین روز بهار، مصادف با 22 مارس، در حالی که مردمان 195 کشور عضو سازمان ملل متحد روز جهانی آب  را جشن می‌گیرند، در ایران به ندرت حتا می‌توانی مدیر مسئولی در حوزه‌ی آب یا محیط زیست یا منابع طبیعی را بیابی که بخواهد در مورد فواید آب و ضرورت پاسداشت بهینه‌ی این عنصر حیاتی زندگی و روز جهانی 22 مارس سخن رانده و مصاحبه کند. غم‌انگیز‌تر آن که رسانه‌های دیداری و شنیداری ما هم اغلب در خواب نوروزی به سربرده و دریغ از اندک اشاره‌ی مؤثری به چنین رویداد مهمی، به خصوص برای ایرانیانی که چند سال است در مرز تنش آبی به سر می‌برند و از نامدیریت‌های بخش آب کشور، آسیب‌های فراوانی دیده و می‌بینند. انگار وقتی روزنامه‌ها تعطیل هستند، صدا و سیما‌یی‌ها هم یه جورایی باید در بی‌خبری خیامی غوطه‌ور باشند!
و امّا سوّمین رویداد جهانی که برای چهارمین سال پیاپی در ایران شهید شد، ساعت زمین بود. ابتکاری که از سال 2007 در کشور استرالیا جرقه‌اش زده شد و امسال مردمان حدود  پنج هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار حمایت کرده و در اعتراض به روند شتابناک انتشار گازهای گلخانه‌ای و جهان‌گرمایی، از ساعت 20:30 به وقت محلی، چراغ‌های خود را خاموش کردند. این اتفاق باید در ساعت 8:30 بعداز ظهر روز شنبه، هفتم فروردین ماه (27 مارس) می‌افتاد، اما دریغ از کوچکترین همراهی بخش‌های دولتی و خبررسانی صدا و سیما برای پیوستن ایران به این آیین سبز ارزشمند در جهان. جالب اینجاست که وقتی به میزان صرفه‌جویی انرژی برق در کشورهایی نظیر چین، روسیه، فرانسه و حتا مصر و پرو و اندونزی پی می‌بریم و اخبار آن را تعقیب می‌کنیم، بیشتر افسوس می‌خوریم که چرا وزارت نیرو باید از چنین ابتکار سودمندی در ایران حمایت نکند؟
و بدین‌ترتیب، حدیث تکراری تعطیلات نوروزی با شهادت سه رخداد مهم زیست‌محیطی جهان در وطن به پایان رسید و تا روز جهانی محیط زیست که همه ساله با 15 خرداد (روز عزای ملّی) مصادف شده، طرفداران محیط زیست در ایران می‌توانند خوش باشند و دست‌کم خود را برای مراسم روز دوّم اردیبهشت (22 آوریل) یا روز زمین، آماده کنند.

قصه‌ی پل قربت در لردگان، غربت را دوباره معنا می‌کند! قسمت سوم

    در ادامه سفرنامه‌ی نوروزی‌ام که تاکنون دو قسمت از آن منتشر شده است، می‌خواهم شما را با محله‌ای در لردگان به نام پل قربت آشنا کنم که گویا اشاره به کولی‌ها یا همان قربتی‌هایی دارد که در سال‌های دور در اینجا تردد داشته و به داد و ستد می‌پرداختند.

    یکی از مناظر غم‌انگیز، اما تکراری که در سفرهایم به جای جای وطن می‌بینم، انفجار زباله در جاهایی است که علی‌القاعده باید بیشترین دقت و حساسیت برای منزه نگه‌داشتن آن صورت بگیرد.

    پیش‌تر از ماجرای غم‌انگیز شادگان برایتان روایتی تصویری نقل کرده بودم، ماجرای سوادکوه و ریختن 33 سال زباله‌های شهری در رودخانه را هم که فراموش نکرده‌اید، اینک هم می‌خواهم شما را به تماشای پل قربت در مرکز شهرستان لردگان ببرم؛ جایی که محل فروش گوشت تازه هم هست و انواع و اقسام منقل و سیخ کباب و متعلقات آن به فروش می‌رسد!

    نگاه کنید که چه مناظر تأسف‌باری در نهر مرکزی لردگان قابل مشاهده است! و اینجا سرچشمه کارون است!!
    انگار این نهر را مردم با محل دفن زباله‌های خویش اشتباه گرفته‌اند و متأسفانه کودکان نیز در همان نزدیکی مشغول بازی هستند.

    به رحمت، یکی از اهالی شهر می‌گویم: این چه وضعی است؟ چرا اعتراض نمی‌کنید؟ چرا از شهرداری نمی‌خواهید تا به وظایف خویش عمل کرده و زباله‌ها را جمع‌آوری کند؟ الآن که در نوروز اینگونه است (مثلاً در نوروز دستی به سر و روی شهر کشیده اند!!)، فردا در اوج گرمای تابستان با این بوی نامطبوع و محیط بیماری زا می خواهید چه کنید؟!
می‌گوید: ای بابا آقا جان! شما که آنقدر در تهران اعتراض کردید، کجا رو گرفتید و کی به حرف‌تان گوش کرد که انتظار دارید اینجا کسی اصلاً ما رو تحویل بگیرد، چه برسد به این که بخواهد به حرف‌مان گوش کند؟! کدام شهردار و کدام شهرداری … (البته درد دل های این شهروند لردگانی تمامی نداشت، از جمله اشاره‌اش به نزاع‌های خیابانی پرشمار شهر و … که من ناتوان از انتشار همه‌ی آنها هستم!)

    نمی‌دانم چرا یه هویی حرفم نمی‌آید! شما می‌دانید چرا؟

در عصر تسلط مجازی‌ها، محیط زیست را باید چگونه نگریست؟

    جامعه‌ی امروز به دلیل شتاب حیرت انگیز پیشرفت‌های فناورانه و افزایش شگفت‌آور داده‌های تولید شده در آن، قابل قیاس حتا با جامعه‌ی 50 سال پیش هم نیست؛ یعنی زمانی که دغدغه‌های محیط زیستی برای نخستین بار تبدیل به هویت‌هایی مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد شد.
    چنین است که باید بکوشیم تا به تدریج ضمن درک شرایط جدید و شناسه‌های حاکم بر آن، نگاه خود را به محیط زیست و دلایل پاسداری از آن، پالوده کرده و تکامل بخشیم.
    در همین باره و به عنوان مدخلی برای شروع این جستار، می‌توانید یادداشت نگارنده را با عنوان: «نگاه به محیط زیست در عصر دنیای مجازی» در مردمک بخوانید.

قدر چشمه برم را در لردگان بیشتر بدانیم – قسمت دوم

لردگان، یکی از شهرهای جنوبی و گرمسیر استان چهارمحال بختیاری است که در آن حتا برنج هم کاشته می‌شود. این شهر از دير‌باز گرانیگاهی برای مبادلات عشايری بوده و کماکان این صفت خویش را حفظ کرده و ارزان‌ترین و تازه‌ترین گوشت قرمز را می‌توان از لردگان تهیه کرد. در متون کهن تاريخی، البته از لردگان با نام لردجان نام برده شده است. این شهر دارای قلعه‌ای باستانی هم بوده که در نزديكی چشمه برم، در دوران لر بزرگ ساخته شده بود و هنوز هم خرابه‌های آن قابل مشاهده است. در حقیقت شاید بتوان لردگان را دارای دیرینه‌ترین تمدن در قلمرو بختیاری‌نشین‌ها دانست، چرا که قدمتش به دوره ایلامیان می‌رسد. افزون بر آن، تمدن‌های بسیار دیگری در این شهر به عرصه ظهور رسیده و جملگی مانند کاخ‌هاشان نابود شدند. در اینجا چندین تپه وجود دارد که گویا از بقایای همان کاخ‌ها باقیمانده و البته جملگی به کوخ رسیده‌اند.

این شهر اما یک چشمه‌ی بسیار پرآب و زیبا و مشهور به نام “برم” دارد که ریشه‌ی ماندگاری این سکونتگاه در دل تاریخ بوده است. چشمه‌ای که درحقیقت، آبش در صدها کیلومتر آن سوتر به اروندرود و کرانه‌های شاخاب پارس می‌رسد. یعنی، چشمه برم یکی از سرشاخه‌های گوارای کارون به شمار می‌‌رود؛ هرچند از آن گوارایی چیزی دیگر نصیب مردمان شریف خوزستان نمی‌شود. دبی آب این چشمه به طور متوسط به 2400 لیتر در ثانیه می‌رسد که بسیار قابل توجه است، حتا در بحران خشکسالی چند سال اخیر هم هرگز دبی این چشمه از 1670 لیتر بر ثانیه کمتر نشد. به همین دلیل، بیش از دو هزار هکتار از اراضی کشاورزی و پردیس‌های لردگان، حیات خود را مدیون تداوم آبهای جاری و زلال برم می‌دانند.

افزون بر آن، چشمه برم، به دلیل چشم‌انداز جذابی که ایجاد کرده و برکه‌ی پرآبی که آفریده، همواره به عنوان یکی از مقاصد اصلی گردشگری در استان چهارمحال بختیاری مورد اشاره بوده است. اما روز گار این قطب گردشگری، نه‌تنها روزگار مناسبی نیست، بلکه به شدت در آستانی ویرانی و تخریب هم قرار دارد. این در حالی است که ما در ششمین روز فروردین از این محل بازدید کردیم و قاعدتاً در ایان نوروز، شهرداری‌ها دستی به سر و گوش شهر و نقاط دیدنی‌اش می‌کشند!
اما همان طور که در این تصاویر مشاهده می‌کنید، روزگار برم، روزگار غم‌باری است و می‌رود که به عنوان یک مخزن انباشت زباله، تمامی جذابیت‌های خود را از دست بدهد.
امیدوارم مسئولین مرکزنشین در شهرکرد که فقط 150 کیلومتر با برم فاصله دارند، هرچه زودتر، نسبت به ساماندهی این مکان زیبا و کم‌نظیر در طبیعت بختیاری اقدام کنند.

ادامه دارد …

در ستایش یک حکم قضایی نوروزی!

    روز گذشته، زنجان کانون خبری طرفداران محیط زیست در ایران بود. شهری که در آن برای نخستین بار با یک قطع‌کننده‌ی درخت، مانند یک بزه‌کار اجتماعی برخورد شد و به فرمان دادستان شهر، او را به تنه‌ی همان درختان بی گناهی بستند که تا 20 اسفند 1388 می‌توانستند مانند او نفس کشیده و فضای زنجان را پاکیزه‌تر کنند. اما این مرد 51 ساله برای رونق دادن به کسب و کار غیرقانونی خویش، نه‌تنها خود به قطع درختان پرداخت، بلکه سبب تشویق 9 نفر دیگر شد تا در مجموع 204 اصله درخت را نابود کنند.

    از آنجا که چنین تنبیهی در متن قانون برای اعدام‌کنندگان درخت، پیش‌بینی نشده است، جا دارد تا مراتب سپاس عمیق خود را از حرکت سبزمدارانه‌ی قاضی زنجانی اعلام داشته و آن را چون هدیه‌ای نوروزی از سوی این هموطن دادگستر و طبیعت‌محور بپذیرم و بپذیریم.
    کاش در مورد درختان النگ‌دره گرگان، پارک نشاط کرمان، وردآورد تهران، سیاه‌بیشه چهارباغ، پارک ملی گلستان و آن 200 هزار بلوط 50 تا 400 ساله‌ی بالادست سد کارون 4 هم چنین احکامی صادر می‌شد.

مهار آتش سوزی نوروزی در تالاب گندمان

    امروز به اتفاق هومان خاکپور برای دیدن غار اسرارآمیز اشک زلیخا (یا به قول محلی ها: اشکفت زلیخا) به منتهاالیه جنوب شرقی تالاب گندمان رفتم؛ غاری که سخنها و نقل قول های فراوان و بعضاً متضادی در باره آن شنیده می شود؛ اما هنوز کسی به درستی از عمق و ژرفای تو در تو و ماهیت گالری های آن اطلاع مستندی ندارد. ظاهراً غار در کشور متولی مشخصی هم ندارد و بعضاً این وظیفه بین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست و فدراسیون کوهنوردی و … در حال پاسکاری است!
    به هر حال، امیدوارم مسئولین استانداری چهارمحال بختیاری بررسی دقیق و موشکافانه این غار را در دستور کار خود قرار دهند و بتوانند این مزیت بالقوه استان را به بالفعل بدل سازند.

    آما آنچه که سبب شد تا این یادداشت را از بام ایران بنویسم، مشاهده آتش سوزی در تالاب گندمان و قدردانی از محیط بانان سلحشور این تالاب و اداره محیط زیست شهرستان بروجن بود که با سرعت عملی شایان تحسین وارد عمل شده و امروز نه تنها از گسترش آتش سوزی مجدد رخ داده در تالاب ممانعت کردند، بلکه مقارن ساعت 15 آتش را به صورت کامل مهار نمودند. به نحوی که در حین گفتگوی تلفنی با آقای مهندس نظریان، معاون محیط طبیعی استان، ماجرا عملاً به پایان رسید.
    جا دارد مراتب قدردانی خود را از این عزیزان زحمتکش که حتا در تعطیلات نوروزی نیز، وظیفه پاسداری و حراست از این نگین سبز ارزشمند در بام ایران را فراموش نکرده اند، اعلام دارم.
    امید که در سال 1389 مخاطرات وارد بر طبیعت زیبای چهارمحال بختیاری به کمینه رسیده و محیط بانان و علاقه مندان محیط زیست سالی پرنشاط و پرترانه و پر باران را تجربه کنند.

سه ماه از سال جهانی گونه‌گونی زیستی گذشته است، ما چه کرده‌ایم؟

مثل برق و باد می‌گذرد، انگار همین دیروز بود که اعلام شد 2010، سال جهانی گونه‌گونی یا تنوع زیستی اعلام شده است، پس از آن برخی از دوستان، خواستار اعلام نامگذاری سال پیش‌رو با عنوان سال عزا یا حفظ تنوع زیستی در کشور شدند، اما عملاً اتفاق خاصی نیافتاد! افتاد؟
تا این که امروز در تارنمای روزنامه‌نگار آزاد خواندم که دولت استرالیا به همین مناسبت دست به اقدام جالبی زده و چندین تمبر به یادبود گونه‌گونی زیستی منتشر کرده است. گفتم: چه خوب می‌شد تا آقای دکتر صدوق هم این موضوع را پیگیری می‌کرد و با همکاری اداره پست و خانه هنرمندان، چندین تمبر یادبود از جانداران شاخص کشور منتشر می‌کرد.
به هر حال، هنوز فرصت هست و 9 ماه دیگر باقیمانده است. هر چند البته فروردین را همیشه باید ماه مرده به شمار آورد! نه؟

دکتر کوثر: بیاییم به شیوه اینکاها سلام کنیم!

     شنیدن سخنرانی دکتر آهنگ کوثر، پدر دانش آبخوانداری نوین در ایران، بی‌شک یکی از پربارترین بخش‌های سفرم به شیراز در بیستمین روز اسفند 1388 بود. اندکی بعدتر در باره‌ی این سخنرانی و محتوای مستدل و سدستیزانه‌ی آن با شما سخن خواهم گفت. اینک اما دوست دارم به اشاره‌ی زنهاردهنده‌ی استاد، اکتفا کنم؛ آنجا که خطاب به دانشجویان و علاقه‌مندان شیرازی که در تالار بزرگ دانشگاه علوم پزشکی شیراز گرد هم آمده بودند، گفت: بیایید از این پس به شیوه‌ی قوم اینکا در بولیوی به یکدیگر سلام کنیم! آنها هنگامی که یکدیگر را می‌بینند، چهار کلمه را تکرار می‌کنند:

1- دزدی مکن
2- دروغ مگو
3- تنبلی نکن
و
4- تملق مگو.

    ایشان تأکید کردند که بیایید آن همه چاکرم مخلصم بار هم نکنیم و به اصطلاح تعارف تیکه پاره نکنیم، در حالی که می‌دانیم پشت آن تعارفات اغلب هیچ چیز نیست! هست؟
    دکتر کوثر این را هم اضافه کرد که سلام چهار قسمتی قوم اینکاها در قرن پانزدهم میلادی، تا چه اندازه به آموزه‌ی دیرینه‌ی ایرانیان در 5 قرن پیش از میلاد مسیح شبیه است: آنجا که از پدران خویش در تاریخ شنیده‌ایم:

«گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک»

    آیا حرف بیشتری مانده تا در سومین روز از نوروز 1389 پیشکش شما خوبان کنم؟
    پس لطفاً پند آهنگ کوثر را در سال 89 آویزه‌ی گوش کرده و بکوشید و بکوشیم تا هرگز: دروغ نگوییم، تنبلی نکنیم و از تملق گریزان باشیم (گمان برم هر آن کس که چنین کند، نیازی به دزدی کردن هم نخواهد داشت).
    باورم این است، سرزمینی که دارای چنین مردمان و مدیرانی باشد، هرگز به بلای بیابان‌زایی دچار نخواهد شد. باور شما چیست؟

وقتی که عنوان یک روز جهانی قیچی می‌شود!

    14 مارس 2010 آیین‌های روز مقابله با سدسازی در جهان برای سیزدهمین سال پیاپی برگزار شد. به همین مناسبت، مراسمی هم در روز 24 اسفند در تالار ارشاد شهرستان تنکابن، به همت گروه دیده بان کوهستان، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست تنکابن و خانه‌ کشاورز برگزار شد و در آن تنی چند از شخصیت‌های علمی و سیاسی کشور و منطقه سخنرانی کردند.
    نکته‌ی جالب اما تغییر عنوان همایش بود که به «همایش بزرگ یک روز با طبیعت» تغییر نام یافته بود! نکته‌ای که در یادداشت پیشین هم به چرایی آن اشاره کردم.
    به راستی چرا باید دایره‌ی نقد علمی و کارشناسی را چنان تنگ بگیریم که حتا انتقاد از مدیریت آب و تمایل افراطی به راهکارهای سازه‌ای در این حوزه باید در شمار خطوط قرمز و حساسیت‌برانگیز قرار گیرد؟
    وقتی از برگزاری همایش روز جهانی مقابله با سدسازی بهراسیم، از چه و که می‌ماند که نهراسیم؟

سیاه‌بیشه؛ از بهشتی که بود تا جهنمی که شد!

    اگر ایرانیان، هرجایی از طبیعت وطن را ندیده باشند، دست‌کم یکبار در طول عمر خویش از کنار سیاه‌بیشه عبور کرده‌اند و از عطر نسیم بی‌مانند و خنکش سیراب شده‌اند. سیاه‌بیشه برای آن 20 میلیون نفری که سالانه از نوار شمالی و سبز مازندران دیدن می‌کنند، نامی آشنا و پرخاطره است؛ از دوغ و ماست‌های چکیده‌اش بگیر تا دامنه‌ها و دره‌های عمیق، پرآب و پردرختش. برای همین است که منطقه‌ی حفاظت شده و کم نظیر چهارباغ در این عرصه جای دارد؛ چهارباغی که دارای یک دریاچه‌ی بسیار زیبا به نام دریوک بود که در ارتفاع 3 هزارمتری سر به آسمان می‌سایید و حیات زیستمندان و وحوش ارزشمند و تیزپای دامنه‌های سیاه‌بیشه را تأمین و تضمین می‌کرد. اما …

    اما وزارت محترم نیرو، به بهانه‌ی ساخت سد و نیروگاه تلمبه ذخیره‌ای، در طول 6 سال گذشته چنان بلایی بر سر منطقه آورده که گویی، بمب اتم سوم در آنجا آزمایش شده است. حقیقتاً میزان تخریب طبیعت و شتاب پسرفت سرزمین در این منطقه حیرت‌انگیز و کم‌نظیر است. شاید پس از عسلویه، هیچ نقطه‌ی دیگری را نتوان در ایران‌زمین سراغ گرفت که اینگونه در کوتاه‌ترین زمان ممکن به تاراج رفته و می‌رود؛ آن هم در سکوت دردناک من و تو …

    و من – محمّد درویش – امروز در آغاز فروردین ماه 1389 اعلام می‌دارم که وضعیت ناپایدار و ساخت متزلزل زمین‌شناسی منطقه، به چنان درجه از تخریب و ویرانی رسیده که دیگر هرگز نخواهند توانست، آن دامنه‌های گریزپا را به پایداری پیش از تخریب بازگردانند.

    و غم‌انگیزتر آن که سازمان حفاظت محیط زیست هم فقط 9 میلیارد تومان مجری این پروژه طبیعت‌ستیزانه را در سال 1385 جریمه کرده است و تمام!
    در حالی که خسارت وارد به آب و خاک و پوشش گیاهی و چشم‌انداز بی‌مانند طبیعی منطقه، حقیقتاً غیرقابل اندازه‌گیری و اصطلاحاً «پرایس‌لس» است.

    تصاویری که می‌بینید در روز 24 اسفند 1388 از منطقه گرفته شده است؛ در حالی که به همراه عباس محمدی عزیز راهی تنکابن بودیم تا در همایش روز جهانی مقابله با سدسازی شرکت کنیم؛ امّا یادمان نبود که در این دیار، سخن گفتن از مضرات سدسازی هم می‌تواند خط قرمز باشد، به نحوی که عنوان همایش به شکلی که در یادداشت بعدی خواهید دید، تغییر کرده بود! آن گونه که نخست فکر کردیم، سیزده به در را در تنکابن، قرار است 24 اسفندماه رونمایی کنند!

    من نمی‌دانم، آیا 10 سال دیگر که فاجعه‌ای بزرگ در سیاه‌بیشه رخ داد و حتا سیمان‌اندود کردن همه‌ی دامنه‌ها هم نتوانست منطقه را از لغزش نجات دهد، کسی هست که شهامت پاسخگویی داشته باشد؟ آیا کسی هست که بگوید چرا نرخ فرسایش خاک را در منطقه به بالای 100 تن در هکتار افزایش دادید و به بهانه‌ی ساخت ویلاهای از مابهترون برای مدیران ارشدتان، یکی از زیباترین دریاچه‌های ایران را نابود کردید؟
    آیا برای تولید آن هزار مگاوات برق، راه آسان‌تری و کم‌خطرتری وجود نداشت؟ آیا نمی‌شد که با نیمی از آن هزینه‌ها، یک نیروگاه خورشیدی در یزد افتتاح می‌کردید؟
   چرا این جنایت‌ها را متوقف نمی‌کنید آب‌سالاران طبیعت‌ستیز عزیز من و ما؟ تا کی می‌خواهید به بهانه‌ی سازندگی و اشتغال‌زایی، خون طبیعت دردمند وطن را در شیشه کنید و جیب شرکت‌های مافیایی خود را پرپول‌تر سازید؟

    شرم هم بد چیزی نیست به خدا …
    من ایمان دارم که سرانجام یک روز در دادگاه عدل و در پیشگاه این ملت مظلوم باید جزای این نابخردی‌های آزمندانه را پس دهید. من ایمان دارم آن ارزیابانی که مسئولیت ارزیابی زیست‌محیطی این نیروگاه را برعهده داشته و چراغ سبز به طبیعت‌ستیزان داده‌‌اند، هرگز دستمزدهای میلیونی‌شان از گلوی‌شان پایین نخواهد رفت و چوب خیانت‌شان را خواهند خورد.
    من ایمان دارم که روزی آه درختان سرنگون‌شده‌ی سیاه‌بیشه و چهارباغ، آه وحوشی که آشیان‌شان نابود شد و آه دریاچه‌ای که مثل اشک چشم، پاک و زلال بود، گریبان نابخردانی که برای ذخیره‌سازی فقط 7 میلیون متر مکعب آب، دست به چنین جنایتی زدند، را رها نخواهد کرد (کافی است به یاد آوریم که حجم مخزن سد کرج، 205 میلیون متر مکعب است).

    آری … من ایمان دارم که روز مجازات فراخواهد رسید و آنها که فقط بر طبل مدیریت سازه‌ای برای حل بحران آب در ایران‌زمین می‌کوبیدند، رسوا خواهند شد … من ایمان دارم … ایمان دارم.

روز جهانی آب در سکوت متولیان آب کشور آمد و رفت!

    چیزی در حدود 400 میلیارد متر مکعب به صورت سالانه بر ایران‌زمین می‌بارد. از این مقدار و در بهترین شرایط، تنها 140 میلیارد متر مکعب آن قابل استحصال است. یعنی در شرایط کنونی و برای جمعیت 75 میلیون نفری ایران، کمتر از 2 هزار مترمکعب آب در اختیار است. بنابراین، با توجه به میانگین سرانه‌ی آب مردمان جهان که به 7 هزار و پانصد متر مکعب در سال می‌رسد، ایرانیان اندکی بیشتر از یک چهارم میانگین جهانی از موهبت آب شیرین برخوردار هستند. این در حالی است که در 30 سال پیش، نسبت مورد اشاره چیزی در حدود یک دوم بود. به دیگر سخن، اگر فرض را بر آن بگیریم که مدیریت آب در ایران شاهکار است و بتوانیم جلوی خنده‌ی خودمان را از این فرض محال بگیریم! باز هم، رشد شتابناک جمعیت در ایران، به شدت بر ناپایداری سرزمین و افزایش ناامنی زیست در این کشور افزوده و می‌افزاید.
    با چنین پیشینه‌ای، آیا سزاوار نیست تا مراسم روز جهانی آب در ایران، دست کم 4 برابر بیشتر از بازخوردهای جهانی‌اش، اثرگذار بوده و با کمیت و کیفیت مناسب‌تری برگزار شود؟
    شعار امسال روز جهانی آب، «آب پاک برای جهان سالم» است.
    و من تا این لحظه، هنوز نخواستم در باره‌ی کیفیت آب قابل دسترس ایرانیان سخن بگویم!
    تا این لحظه فقط هشدار دادم که کمیت آب قابل استفاده با شتابی دمادم افزاینده دارد کم و کم و کم‌تر می‌شود.

    اما حال می‌خواهم بگویم:
    کمیت را رها کنید! فاجعه‌ای که دارد بر سر کیفیت آب رو و زیرزمینی ما می‌آید، آنقدر بزرگ و آنچنان مهیب است که به سادگی می‌توان خطر اُفت کمی آب را در ایران‌زمین نادیده گرفت و بی‌خیال نشست‌ها و فروچاله‌های هول‌انگیز در خراسان و کرمان و یزد و همدان و تهران و فارس و … شد.
    و اینک ما چه کرده‌ایم؟
    چند رودخانه از مجموع 180 رودخانه کشور را می‌توان شمرد که آبش هنوز پاک و قابل شرب باشد؟
    چند چاه عمیق و نیمه عمیق را می‌توان شماره کرد که هنوز این امکان وجود دارد تا بدون بازبینی و تصفیه، آبش را نوشید؟
    من به شما می‌گویم:

    تقریباً هیچ!

    به همین سادگی و به همین تلخی …

    پس چرا در روز جهانی آب، همه ساکت هستیم؟ چرا نه در سایت وزارت نیرو، نه در سایت وزارت جهاد کشاورزی، نه در سایت سازمان حفاظت محیط زیست ، نه در سایت سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، نه در سایت سازمان هواشناسی، نه  در سایت کمیته ملی آبیاری و زهکشی و نه … خبری نیست که نیست؟ فقط در سایت وزارت نیرو، به پیام دبیرکل سازمان ملل به مناسبت این روز – آن هم آن زیرمیرا اشارکی شده است!
    یادمان باشد، اگر اسپانیا توانست نیاز آبی مردم بارسلونا را در سال گذشته از طریق موناکو و با کشتی تأمین کند، ما نخواهیم توانست! زیرا درآمد سرانه‌ی اسپانیا و موقعیت جغرافیایی آن کشور را نداریم.
    ما دیگر پولی برای جبران ندانم‌کاری‌های مدیریتی خود در حوزه‌ی آب نداریم. باید هر چه سریع‌تر، راندمان آبیاری را در بخش کشاورزی به بالای 70 درصد برسانیم، باید از گسترش و افتتاح صنایع پرمصرف آبی ممانعت کنیم؛ باید شبکه‌های فرسوده‌ی لوله‌کشی شهری خود را ترمیم سازیم و باید به جای انباشت آب در مخزن‌های روزمینی (دریاچه سدها)، آن هم در کشوری که میانگین تبخیر سالانه‌ی آن به 2 متر می‌رسد، آب را در مخازن زیرزمینی انباشته کنیم؛ مخازنی که در سطح 43 میلیون هکتار از وسعت ایران، شناسایی شده و می‌توانند 10 برابر مجموع آبی را که قرار است در ناوگان بزرگ سدهای مخزنی انبار کنیم و به هدر دهیم، در آنجا ذخیره‌سازی کرده و به مصرف درست برسانیم، آن هم با اعمال کمترین فشار ممکن به زیست‌بوم.
    باشد که در نوزدهمین سالگرد روز جهانی آب – در 2 فروردین 1390 – بتوانیم حرف‌های شیرین‌تری در باره‌ی اندوخته‌گاه‌های آب شیرین وطن بزنیم و دیگر از کابوس جنگ آب و آلودگی جان‌فرسایش و نشست‌های دهشتناکش بیم به دل راه ندهیم!

   در همین باره یک گزارش زنهار دهنده را در ایرن بخوانید.