بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

روزگار پژمان تاغ‌زارهاي زواره

    سه شنبه گذشته – 29 مرداد 87 – در معيت يك گروه كارشناسي شش نفره مركب از سيد عطا رضايي، هاشم كنشلو، قاسم حقاني، مرتضي ابراهيمي و عمار رفيعي امام راهي شهرستان اردستان شديم تا از عرصه‌ي پهناور جنگل‌هاي دست‌كاشت تاغ در شمال بخش زواره (15 كيلومتري شمال شرق اردستان و 120 كيلومتري اصفهان) بازديد كنيم. عرصه‌اي به وسعت 80 هزار هكتار كه 23 سال پيش و پس از هجوم پي در پي و بي‌امان ماسه‌هاي روان بر پيكره‌ي شهر زواره و اراضي كشاورزي اطراف آن، به همت همكاران سختكوشم در دفتر امور بيابان سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور تثبيت شده و بدل به يكي از شاخص‌ترين جنگل‌هاي انسان‌ساز تاغ در مناطق بياباني كشور شد.

p۸۰۹۰۰۱۳.JPGشمال شرق زواره - تاغهاي فراواني خشكيده اند ….تاغزارهاي پژمرده زواره … چرا؟!

    امّا متأسفانه به دليل عدم رعايت پاره‌اي از ملاحظات فني، به ويژه بي توجهي به ظرفيت پذيرش سرزمين، امروز از آن تاغ‌زارهاي شاداب و سرسبز به ندرت اثري مانده است؛ واقعيتي كه تصويرهاي پيش رو، آشكارا مشخص است.
    البته بروز برخي تنگناهاي محيطي و شرايط سخت اقليمي، از جمله سرماي شديد سال گذشته، خشكسالي سال‌هاي 78 تا 80 و نيز سال جاري، طغيان برخي آفات و امراض، به ويژه ملخ كوهاندار و از همه مهم‌تر بهره‌برداري بي‌رويه از آب‌هاي زيرزميني منطقه، بحران پيش آمده در رويشگاه‌هاي تاغ را دوچندان كرده است.
    كافي است بدانيم، عمق دستيابي به آب از 15 متر در سال 1364 به 80 متر در سال جاري رسيده است، يعني حدود 3 متر در سال، آبخوان منطقه در حال كاهش سطح و اُفت آب است كه فوق‌العاده خطرناك و بنيان‌كن، به ويژه براي 15حدود هزار نفر اهالي زواره است.

امام زاده شاه مراد واقع در دهستان گرمسير روستاي تلک آباديكي از تاغ هاي زيبا و بزرگ منطقه كه متاسفانه سال گذشته در اثر شدت سرما خشك شده است.عرصه تاغ كاري زواره

    البته بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش زواره شهرستان اردستان در سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۲۹۹۰ نفر بوده است. اين در حالي است كه جمعيت زواره در سال 1345، پنج هزار نفر بوده و در سال 1382، به 8750 نفر افزايش يافته است. به ديگر سخن، هرچند در كل شتاب افزايش جمعيت در زواره – به نسبت بسياري از مناطق كشور – چندان زياد نبوده است، امّا به نظر مي‌رسد، اين شتاب در سال‌هاي اخير به طرز محسوسي در حال افزايش بوده، به شكلي كه ميزان افزايش جمعيت زواره در طول سه سال 1382 تا 1385، بيشتر از 37 سال 1345 تا 1382 بوده است! زنگ خطري كه بايد جدي گرفته شود و هم‌اينك شناسه‌هاي آن در افت محسوس سطح آب زيرزميني منطقه و افزايش برهنگي خاك كاملاً نمودار است.

آقاي مهندس ابراهيمي از كارشناسان با سابقه دانش جنگلشناسيموريانه ها نيز به شدت در منطقه فعال هستند و چوب تاغ هاي مريض و خشك شده را مورد هجوم قرار داده اند.

    اين در حالي است كه زواره، يكي از كهن‌زادبوم‌هاي ايران به شمار آمده و از آن با عنوان «نگين مهجور كوير» ياد شده، شهري كه داراي ابنيه‌ي تاريخي فراوان پيش و پس از اسلام بوده و قدمت بازار آن به بيش از هزار سال مي‌رسد. افزون بر آن، بسياري بر اين باورند كه منار زواره واقع در مسجد امام حسن مجتبي، در پيش از اسلام آتشكده بوده است.
گفتني آن كه شهر زواره در حاشيه‌ي جنوبي كوير مركزي ايران با سطحي هموار و مسطح و با شيبي ملايم در 52 درجه و 27 دقيقه طول شرقي و 33 درجه و27 دقيقه عرض شمالي در بستر حاشيه اي كوير گسترده است. زواره در شمال به كوير نمك و شرق به كوير و تپه‌هاي ماسه‌اي اطراف و از جنوب غربي به اردستان و جنوب شرقي به شهرستان نائين و رشته كوه‌هاي متعدد كوهرنگ منتهي مي‌شود .
    زواره تا نائين 115 كيلومتر و تا نطنز 75 كيلومتر فاصله داشته و ارتفــاع متوسط آن از سطح دريا 905 متر است. همچنين شيب منطقه در حالت غرب به شرق اختلافي معادل 3% به 1% و جنوب به شمال 5% به 1% را نشان مي‌دهد. در مجموع از نظر توان آب‌شناختي نيز منطقه اي فقير به شمار آمده و فاقد شبكه‌ي آب‌هاي سطحي دايم است.

مسئولين منابع طبيعي استان به همراه گروه كارشناسي - ۲۹ مرداد ۸۷ - شمال زواره

    مؤخره:
    از مسئولين منابع طبيعي استان و شهرستان، آقايان مهندس شاملي (معاون فني اداره كل منابع طبيعي اصفهان)، مهندس جلالي (رييس اداره بيابان اصفهان)، مهندس كبريايي (رييس اداره منابع طبيعي اردستان) و مهندس نساجيان از كارشناسان منابع طبيعي زواره كه گروه را همراهي كردند، صميمانه قدرداني مي‌كنم.

مسئول پاسداري از كلوت‌هاي شهداد كيست؟!

ارديبهشت ۱۳۸۷۲۴y۵ymt.jpgانفجار در شهداد به بهانه رزمايش!

حدود سه ماه از فاجعه‌ي باورنكردني تخريب كلوت‌هاي يگانه‌ي شهداد به بهانه‌ي اجراي رزمايشي استاني مي‌گذرد. در اين مدّت، ميليون‌ها چشم با حيرت و غم تمام در ايران و جهان نظاره‌گر اخبار و تصاوير متعددي بودند كه از اين رويداد منحصربه‌فرد به سراسر جهان مخابره شده و از طريق اينترنت در دسترس عموم قرار گرفته است. ده‌ها تومار و نامه‌ي اعتراضي به وسيله‌ي طرفداران ميراث طبيعي كشور خطاب به عالي‌ترين مقامات مسئول در استان كرمان و پايتخت كشور نگاشته شده و اغلب روزنامه‌هاي پرشمارگان مملكت به اين موضوع پرداختند.

dsc۰۲۱۸۳.jpgاروند در شهر افسانه اي لوت - زمستان ۱۳۸۵شهر افسانه‌اي لوت - ۱ دي ماه ۱۳۸۵

با اين وجود، ظاهراً به جز صدور بخشنامه‌اي محدود از سوي ستاد كل ارتش كه براساس آن هرگونه عمليات نظامي و مانور در پارك‌هاي ملّي ممنوع و در مناطق حفاظت‌شده نيز منوط به استعلام و نظرخواهي از سازمان محيط زيست شده است؛ هيچ پژواك شايسته‌ي ديگري شنيده يا خوانده نشد.
البته هرچند كه همين بخشنامه نيز نارسا بوده و امكان عمليات نظامي در مناطق حفاظت‌شده را به صورت مشروط فراهم كرده است؛ موضوع غم‌انگيز‌تر آن است كه چون شهر افسانه‌اي لوت، در شمار مناطق حفاظت‌شده چهارگانه‌ي سازمان حفاظت محيط زيست قرار ندارد، ظاهراً مشكلي هم براي انجام رزمايش و بوجود آمدن چنين تخريب‌هايي نداشته است! به ويژه آنكه ديگر سازمان متوّلي فرهنگي كشور، يعني سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري – كه به گفته‌ي دكتر دلاور نجفي، مسئوليت حراست از اين مناطق متوجه آنان است –  آنقدر وظايف مهم‌تري چون حفاظت از پاسارگاد و تخت جمشيد! دارد كه ديگر مجالي براي رسيدگي به دلايل اصابت چند راكت خمپاره يا گلوله توپ به بزرگترين و افسانه‌ترين كلوت‌هاي جهان در لوت ندارد!

۲۸۱۰۱۶-۱۷-۵۹۲۹.jpg۲۸۱۰۰۶-۷-۳۰۸۶.jpgرزمايش استاني در شهر افسانه اي لوت

اين يادداشت را با ذكر نقل قولي از ژنرال انگليسي، سرپرسى سايكس در مورد كلوت‌هاي لوت به پايان مي‌برم، او مي‌نويسد: «آثار شهر كلوت‌ها از غرايب طبيعت است، حين عبور از بين اين نقاط مخروب، شخص تصور مى‌كند از وسط قلعه‌ها و قصرهاى جن و پريان مى‌گذرد. اين ابنيه‌اى كه طبقه طبقه روى هم بنا شده و گويا اشخاصى وراى بنى بشر در ساختمان آن دخيل بوده‌اند، اشكال عبادتگاه‌ها، اهرام، برج‌ها و قعله‌هاى بزرگى را در نظر انسان مجسم مى‌كنند و بدون اغراق از مشاهده‌ي آنها شخص به خود مى‌لرزد

رالي در لوت!dsc۰۲۱۸۱.jpgلوت - زمستان ۱۳۸۵- عكسها از محمد درويش

و امروز شوربختانه بايد اعتراف كرد: باز هم به خود مي‌لرزيم؛ امّا نه از مشاهده‌ي آنها، كه از تماشاي تخريب نابخردانه‌ي اين ميراث‌هاي طبيعي ارزشمند و يگانه.
باور كنيد، دست خودم نيست، امّا با مشاهده‌ي اين همه كوته‌نظري و سبك‌مغزي، به ياد تخريب رژيم خون‌ريز و قرون وسطايي طالبان در افغانستان افتادم و بلايي كه بر سر مجسمه‌هاي غول‌پيكر بودا در باميان آورد!

 

۲۰۰۵۰۳۱۱۱۲۱۲۳۸budda۴.jpg۲۰۰۳۰۷۰۴۱۱۵۱۴۹buda۲۰۳.jpgباميان و تنديسهاي غول پيكر بودا - پيش از تخريب

مباد كه ديگر چنين صحنه‌هايي را ببينيم. مباد …

آيا هر جا بيابان باشد، فقر هم بايد باشد؟!

عالي‌ترين مقام متولّي منابع طبيعي كشور، در تازه‌ترين اظهارات خويش كه هم‌اكنون بر روي تارنماي همشهري موجود است، گفته‌اند: «هر جا بيابان باشد، فقر هم هست
    پرسش اين است كه پس چرا در كشورهايي چون امارات متحده عربي، بحرين، قطر، عربستان سعودي، كويت، تونس و … فقر ديده نمي‌شود؟! كشورهايي كه قريب به 100 درصد از وسعت آنها در قلمرو سرزمين‌هاي خشك و بياباني جاي گرفته است!

     جناب دكتر فرود شريفي عزيز!
    هر جا بيابان باشد، فقر نيست، امّا هر جا بيابان‌زايي شدت بگيرد، يكي از شناسه‌هاي آشكار فقر خود را نمايان ساخته است. بار ديگر تأكيد مي‌كنم: وجود يا عدم وجود بيابان، نه مي‌تواند دليلي بر محروميت و فقر يك كشور و ملّت باشد و نه دليلي بر ثروت آنها. همان طور كه هر جا جنگل هم باشد، دليلي بر ثروت مردم آن كشور نيست (روزگار سخت معيشتي مردم بنگلادش و بسياري از مناطق برزيل و آرژانتين و …، دليلي بر اين مدعاست). اين نوع مديريت حاكم بر سرزمين است كه مي‌تواند يك كشور و مردم را ثروتمند سازد يا فقير. اينكه مديريت يك كشور، چگونه و با توجه به چه ملاحظات راهبردي بر منابع خود نظر انداخته و از هنر تبديل چالش به فرصت بهره‌مند است يا خير؟
     اگر مي‌بينيم كه اتحاديه‌ي اروپا به صرافت سرمايه‌گذاري 50 ميليارد يورويي در صحراي سوزان آفريقا مي‌افتد، اگر مي‌خوانيم كه درآمد ايالات متحده‌ي آمريكا از مناطق بياباني خويش (از جمله گراند كانيون)، به مرزهايي نجومي رسيده و سيل گردشگران همچنان به سوي ديدن چشم‌اندازهاي ناهمتاي بياباني در آمريكا، چين، تونس، الجزاير، مراكش، امارات متحده‌ي عربي و … سرازير است؛ همه و همه نشان دهنده‌ي اين است كه چنانچه بتوانيم مزيت‌هاي نسبي سرزمين مادري را درست تشخيص داده و چيدمان توسعه‌ي درازمدت خويش را بر اين بنياد طراحي و پياده كنيم، آنگاه ديگر نه خواهيم گفت: «هر جا بيابان است، فقر هم هست!» و نه بدتر از آن! ديگر تكرار نخواهيم كرد: «رعايت ملاحظات زيست‌محيطي، به معني توقف كامل توسعه است
     مشروح گزارش همشهري را اينجا بخوانيد. البته گزارش كاغذي و كامل‌تر اين گفتگو در شماره‌ي شنبه آينده – 12 مرداد ماه – بر روي پيشخوان روزنامه‌فروشي‌ها در دسترس خواهد بود.

در خبرها نيامده بود كه مرگ زنبورها ، يعني : مرگ زندگي ؛ يعني: بيابان‌زايي!

       در بيست و پنجمين روز از ارديبهشت‌ماه 1387 بر روي خروجي درگاه خبرگزاري كشاورزي ايران، خبري را ديدم كه به نقل از رئيس هيأت مديره اتحاديه پرورش زنبورعسل اعلام شده بود: «سرماي طولاني سال گذشته باعث از بين رفتن 70 درصد از زنبورهاي عسل استان تهران شده است

مرگ زنبورها يعني: بيابان زايي …مرگ زنبورها، يعني: مرگ زندگي!زنبورها را دريابيم …


       با خود گفتم: اغلب ما در رخدادهاي ناهنجار طبيعي، مانند خشكسالي، سرمازدگي، سيل، زمين‌لغزش، طوفان  و … به دنبال بررسي مؤلفه‌ها يا شاخص‌هايي هستيم كه به شيوه‌اي ملموس بتواند ابعاد فاجعه‌ي رخ‌داده و خسارت‌هاي به وقوع پيوسته را تصوير‌سازي كند. شاخص‌هايي كه با طرح پرسش‌هايي نظير تلفات انساني چقدر بوده است؟ چند هكتار از اراضي زراعي يا باغ‌هاي ميوه آسيب‌ديده است؟ به خانه‌هاي مسكوني چه خسارت‌هايي وارد آمده؟ تأسيسات زيربنايي تا چه اندازه متحمل خسران و تخريب گشته‌اند؟ بر جمعيت دام و طيور چه تلفاتي تحميل شده؟ چند حلقه چاه يا چند دهنه كاريز كور شده است؟ چه مقدار جاده، اراضي زراعي و مناطق مسكوني در زير شن مدفون گشته است؟ و نظاير آن، مي‌كوشيم تا تبيين‌شان سازيم.
    امّا – اغلب – هرگز كسي نمي‌پرسد كه در اين فجايع طبيعي، چه بر سر زيستمنداني مي‌آيد كه در ابعادي ميكرو روزگار مي‌گذرانند و ظاهراً در زندگي آدم‌زميني‌ها ديده نشده و وزني هم ندارند! زيستمنداني كه شايد بيشتر از هر جاندار و گياه درشت‌اندامي و مهم‌تر از هر سازه‌ي گران‌قيمت و ارزشمندي در پايداري حيات همين آدم‌زميني‌ها نقش داشته و دارند.
    سال‌ها پيش در يكي از رساله‌هاي فيلسوف نام‌آشناي تمدن بشري، افلاطون؛ جمله‌اي را ديدم كه گمان نبرم هيچگاه از يادم برود. آن رساله نامش “Eroded Attica” بود كه از تاريخ انتشارش بيش از 2400 سال مي‌گذشت! امّا هنوز حاوي بينش و جامع‌نگري‌اي بود كه كمتر در زندگي ماشيني و پرسرعت امروز مي‌توان نظيرش را ديد و درك كرد.

افلاطون

    آن نابغه‌ي همه‌ي اعصار كه جهانيان او را “Plato” صدا مي‌زنند، از روي بررسي بقاياي خانه‌هايي كه صدها سال از قدمت بنايشان مي‌گذشت و ميزان كمي و كيفي مصالح چوبي به كار رفته در آنها، از جمله ساختمان‌هاي مقدس باستاني (با توجه به اينكه در زمان افلاطون ديگر از آن نوع تنه‌هاي چوبي بلند، در ساختمان خانه‌ها خبري نبود)، حدس مي‌زند كه لابد زماني اين منطقه، پوشيده از درختان جنگلي بوده، امّا در اثر بهره‌برداري بي‌رويه و تغيير كاربري زمين، به دشت‌ها و مناطقي لخت و لم‌يزرع بدل شده‌اند. وي بدين‌ترتيب، به روايت تاريخ 9 هزار ساله‌ي گذشته آتن مي‌پردازد و به مسايلي همچون انتقال خاك در اثر سيل‌هاي عظيم و در نتيجه كاهش حاصلخيزي آن اشاره مي‌كند. وي حتا مي‌گويد: «اين مسأله بر روي پوشش گياهي تأثير منفي گذاشته، زمين، لخت شده و آب باران از روي چنين زميني به سوي دريا روان مي‌شود، در حالي كه درگذشته، خاك رسي در بالادست، آب را در خود نگه مي‌داشت و از آن طريق به صورت چشمه به مجاري نهرها در دشت هدايت مي‌كرد.» (به نقل از: Hunt, David & Catherine Johnson. 1995: Environmental Management Systems. McGRAW-HILL BOOK COMPANY. 299p)
    آنگاه افلاطون در فرازي ديگر از بررسي‌هايش، با درايت و بينشي كم‌نظير از نخستين شناسه‌هاي تخريب ‌سرزمين (بيابان‌زايي) در زادگاهش سخن مي‌گويد و چنين مي‌نويسد: «آنچه كه امروز باقي مانده، در مقايسه با چيزي كه در گذشته وجود داشته است، مانند اسكلت يك مرد مريض است. زمين‌هاي پرمحصول، نرم و حاصلخيز از بين رفته و تنها چارچوبِ خشك و سختِ آنها باقي مانده است … اكنون در كوهستان‌ها، تنها براي زنبورها غذا يافت مي‌شود، در حالي كه در گذشته‌اي نه چندان دور، در اين نواحي درختان زيادي وجود داشته است .»

 

آيا زيبا نيست؟!

    نگاه كنيد كه چگونه افلاطون در صدها سال پيش و با درايتي كم‌نظير، به توصيف شناسه‌هاي بيابان‌زايي در زيست‌بومش پرداخته و به مردمش هشدار داده است؛ هشداري كه شوربختانه آن گونه كه سزاوار بود نه شنيده شد و نه اگر شنيده شد، جدي گرفته شد.
    آن روز اگر افلاطون از آن مي‌نالد كه در سرزمين فرسوده‌اش كار را به جايي رسانده‌اند كه فقط غذا براي زنبورها يافت مي‌شود، اينك ما مردم متمدن و مسلط به ابزار فناوري فرامدرن در عصر ديجيتال، كاري كرده‌ايم و بلايي بر سر آبادبوم خود آورده‌ايم كه حتا زنبورها هم مجالي براي زيستن ندارند …
    و اين نه فقط داستان ايران، كه ماجراي تلخي است كه در اثر فرآيند جهان‌گرمايي (Global Warming) و تغيير اقليم، گريبان بسياري از زيستگاه‌هاي كره زمين در آمريكا، اروپا، آفريقا و آسيا را گرفته است. به نحوی که گزارش‌هاي رسيده حاكي از آن است: دست‌كم یک چهارم از جمعیت 5/2 میلیونی زنبورهای عسل آمریکا به طرز مرموزی به واسطه درهم ریختگی و نابسامانی در نظام اجتماعی خود  به صورت کندوهایی متروکه درآمده‌اند. بحران اینک در حال گسترش به سمت اروپا است و هر چند، سیاست‌مداران نابودی زنبورهای بریتانیا را انکار می‌کنند، اما آنها در بريتانيا هم کاهش یافته‌اند؛ به نحوي كه وزیر کشاورزی انگلستان، ”لرد روکر” هشدار داده است که جمعیت زنبورها ظرف 10 سال آینده از میان خواهد رفت.
    شعار امسال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي، بر نقش كشاورزي پايدار در مهار بيابان‌زايي تأكيد داشت. در كشاورزي پايدار نه‌تنها بايد در انديشه‌ي بيشينه‌ي توليد در كمترين واحد سطح و با بهترين كيفيت بود؛ بلكه همچنان لازم است تا بر بنياد توان بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين، نسبت به چيدمان اراضي كشاورزي و محصولات باغي و توليدات دامي اقدام كرده و هرگز مباني زيست پايدار را در پاي مصلحت‌هاي كوتاه مدت اجتماعي قرباني نسازيم.
    كشاورزي پايدار، آن نوع كشاورزي است كه بتواند به ازاي هر متر مكعب آب مصرفي، دست كم 1500 گرم ماده خشك توليد كند، درصورتي كه هم‌اكنون، اين ميزان از 700 گرم به ازاي هر متر مكعب آب تجاوز نمي‌كند. كشاورزي پايدار بايد به سوي افزايش راندمان آبياري در حد – دست كم – 60 درصد حركت كند و بايد بتواند ضايعات مواد غذايي و محصولات برداشت شده‌ي خود را به كمتر از 5 درصد برساند. آرماني كه درصورت تحقق نه‌تنها اندوخته كنوني آبي كشور مي‌تواند جوابگويش باشد، بلكه ديگر نيازي نخواهد بود تا با صرف هزينه‌اي هنگفت و تحمل خسارت‌هايي جبران‌ناپذير بر ميراث‌هاي طبيعي و تاريخي سرزمين، همچنان به ساخت سدهاي جديد مخزني اقدام كنيم.

    كلام آخر آنكه
    بيابان‌زايي را مي‌توان مهار كرد و بيابان‌ها را نيز مي‌توان آباد؛ به شرط آنكه از جايي كه هميشه نشسته‌ايم، برخيزيم و از منظري تازه‌تر به اين چالش سرزمين مادري بنگريم؛ چالشي كه با درايت مي‌توان آن را به فرصت بدل كرد (البته اگر از انديشه‌ي صدور يونجه به امارات بگذريم!).

انشاالله

صادرات يونجه، آن هم در اوج بحران خشكسالي! چرا؟

      لطفاً به اين سه تصوير نگاه كنيد؛ چه مي‌بينيد؟ اينجا خيابان منتهي به سازمان بنادر و كشتيراني بوشهر است و اين كاميون‌ها كه در صف انتظار مي‌كشند، پر از يونجه و علوفه هستند؛ علوفه‌هايي كه از همدان بار زده شده‌اند و قرار است به وسيله‌ي كشتي به ابوظبي برسند تا گاو‌هاي محترم و نازپروده‌ي اماراتي در گاوداري‌هاي تمام مكانيزه‌ي امارات متحده‌ي عربي نوش جان كنند!

صف يونجه در خيابان‌هاي بوشهر! تيرماه ۱۳۸۷

     راستي ما را چه مي‌شود؟!
     من فقط چند پرسش مطرح مي‌كنم و باقي ماجرا را به وجدان‌هاي بيدار و قضاوت خوانندگان آگاه «مهار بيابان‌زايي» مي‌سپارم:
1- مگر امسال نمي‌گوييم كه بحران خشكسالي در حدي بي‌سابقه كشور را فراگرفته و حتا ممكن است در تأمين آب شرب هم با مشكل مواجه شويم؟ مگر از كاهش ريزش‌هاي آسماني تا حد 40 درصد ميانگين درازمدت 30 ساله سخن نمي‌گوييم و آمار نمي‌دهيم؟ پس چگونه است كه هنوز آنقدر آب مازاد داريم تا آن را به مصرف توليد علوفه و يونجه رسانده و صادر كنيم؟!
2- مگر يادمان رفته كه همين استان همدان در طول چند سال اخير و به ويژه سال جاري، با چه فاجعه‌اي در آبخوان‌هاي خود مواجه شده و تراز آبخوان به طرز كم‌سابقه‌اي منفي شده است. اصلاً مگر آثار فرونشست زمين و پديدار شدن فروچاله‌هايي عميق را در دشت قهاوند همدان از ياد برده‌ايم؟
3- اصلاً اگر قرار بر رونق اشتغال‌زايي و توليد گوشت قرمز است، چرا اين يونجه‌ي مرغوب را به مصرف دامداري‌هاي صنعتي داخلي نرسانيم كه اغلب آنها از عدم دريافت تسهيلات مناسب و گران شدن علوفه در آستانه‌ي ورشكستگي قرار گرفته‌اند.
4- اصولاً وقتي دولت اعلام مي‌كند كه قيمت يك كيلووات برق براي مصارف كشاورزي، فقط 15 ريال است و درحقيقت يارانه‌اي سنگين را به اين بخش و از سهم بيت‌المال تزريق مي‌كند، چه كسي به خود اين اجازه را مي‌دهد تا اين سرمايه‌ي ملّي را اينگونه به تاراج برده و پايداري بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين مقدس مادري را بيش از پيش تضعيف كند؟! اگر مي‌خواهيد علوفه صادر كنيد، دست‌كم قيمت واقعي هر كيلووات برق، يعني 78 تومان (هر چند برخي از كارشناسان وزارت نيرو بر اين باورند كه قيمت تمام شده‌ي هر كيلو وات برق حتا از مرز 100 تومان هم مي‌گذرد) و هر متر مكعب آب (يك دلار) را محاسبه كنيد تا آنگاه قيمت واقعي هر كيلو يونجه به بالاي 20 هزارتومان برسد تا ببينيم باز هم مي‌توانيد براي اين يونجه، حتا در بين شيخ‌هاي ثروتمند حاشيه‌ي خليج فارس مشتري پيدا كنيد يا نه!
5- يك سؤال: اين تصاوير حدود يك ماه پيش برداشت شده است، چرا هيچيك از مقامات محلي استان سخني نمي‌گويند و اعتراضي نمي‌كنند؟ چرا مسئولين وزارت جهاد كشاورزي و بازرگاني پاسخ نمي‌دهند؟ چرا خبرنگاران و اصحاب رسانه خاموش مانده‌اند و به رسالت خود عمل نمي‌كنند؟! چرا تشكل‌هاي مردم‌نهاد هيچ واكنشي نشان نمي‌دهند؟ راستي! اين همه بي‌تفاوتي براي چيست؟

بر روي عكسها كليك كنيد تا آنها را در ابعادي بزرگتر ببينيدdsc۰۴۰۳۶.jpg

     كلام آخر آن كه:

     اگر قرار است ميزان صادرات غير نفتي كشور را با چنين شيوه‌هاي ناپايداركننده‌اي افزايش دهيم، باور كنيد وابستگي صددرصد كشور به منابع نفتي و سوخت‌هاي فسيلي همچنان شرف دارد به چنين صادرات نابخردانه‌اي كه تنها سودش به جيب عده‌اي دلال خليج فارس و امتيازش براي گروهي مدير از ما بهتران اختصاص مي‌يابد و بس!
     باور كنيد صادرات يونجه آن هم در چنين حجم عظيمي، مصداق بارز تشديد شتاب بيابان‌زايي در كشور است و به شيوه‌اي جبران‌ناپذير از كارايي سرزمين مي‌كاهد و بر نرخ فرسايش خاك مي‌افزايد.

گندم بريان ، گرم‌ترين نقطه‌ي كره‌ي زمين نيست؟!

     در 26 تيرماه گذشته، مهدي اشراقي عزيز، طي يادداشتي كوتاه، پرسشي تأمل‌برانگيز را مطرح كرده و به درستي ترديدي جدي در برابر ادعاي چهره‌ي ماندگار كشور، دكتر پرويز كردواني قرار داد.

دكتر پرويز كردواني، چهره ماندگار كشور


     ليكن از آنجا كه معمولاً در اينجا نه كسي ادعاها را جدي مي‌گيرد و نه نقض آنها را! يادداشت متين جناب اشراقي نيز بدون دريافت كمترين بازخوردي – تا آنجا كه من جستجو كردم – به فراموشي و خاموشي گراييد.
    امّا حقيقت اين است كه ترديد مهدي اشراقي، يك ترديد بسيار جدي است. فقط كافي است به نقشه‌اي كه ميزان دريافت تابش متوسط نور خورشيد را در سراسر كره زمين نشان مي‌دهد و از طريق سازمان انرژي‌هاي نو (سانا) در اختيار نگارنده قرار گرفته است، دقت كنيم تا دريابيم كه دلايل مهدي بر رد ادعاي پرويزخان، نسبتاً ارجحيت داشته و منطقي مي‌نمايد.

منحني تابش متوسط سالانه خورشيد بر مناطق مختلف كره زمين - بر روي عكس كليك كنيد


     همان گونه كه در اين نقشه ملاحظه مي‌شود، بيشينه‌ي دريافت سالانه‌ي تابش خورشيدي متعلق به مناطقي از نواحي مركزي صحراي عربستان و شمال آفريقا است. اين ميزان برابر با 2500 كيلووات ساعت بر متر مربع است. امّا بيشترين دريافت تابش در ايران، هرگز از 2250 كيلووات ساعت بر متر مربع در سال فزوني نمي‌گيرد. بنابراين، از آنجا كه مهمترين مؤلفه در تعيين دماي بيشينه، مدت و شدت تابش خورشيد بر آن منطقه است، مي‌توان انتظار داشت كه بيشينه‌ي دما در صحراي عربستان (بيابان رب‌الخالي) و آفريقا (منطقه‌اي موسوم به ساحل) بيشتر از ايران (لوت) باشد. يعني، برآورد سازمان جهاني هواشناسي مي‌تواند درست باشد و همچنان بيابان العزيزيه ليبي  با ثبت ركورد 58 درجه سانتي‌گراد، گرم‌ترين نقطه كره زمين به شمار مي‌رود. 

دكتر كردواني

     يك اعتراف!
    نگارنده نيز تا مدت‌ها مي‌پنداشت كه گرم‌ترين نقطه‌ي كره‌ي زمين گندم بريان شهداد است  (و هنوز هم البته كاملاً قانع نشده‌ام كه نيست!) و آن را در شمار امتيازهاي عرصه‌هاي كويري كشور قلمداد مي‌كرد (يا مي‌كند)؛ چرا كه با خود مي‌گفتم: مگر مي‌شود اين ادعا محل ترديد باشد، امّا هيچيك از اقليم‌شناسان و كارشناسان سازمان هواشناسي كشور در مورد آن نظري ندهند؟! به ويژه وقتي در اين مملكت چهره‌هاي شاخصي چون دكتر علي خليلي حضور دارند.
     امّا ظاهراً دوستان و اساتيد محترم آنقدر گرفتاري دارند كه ديگر مجالي براي شبهه‌زدايي از چنين ادعاهايي ندارند.
    البته دكتر كردواني براي مدعاي خود، چند دليل هم ذكر كرده‌اند كه شايسته‌ي بررسي و اظهار نظر قطعي از سوي سازمان هواشناسي كشور و ديگر مراجع معتبر علمي كشور است. از جمله اينكه گندم‌بريان با سطحي معادل 480 كيلومتر مربع، واقع در 70 كيلومتري شمال شرق شهداد، منطقه‌ای است عاري از هر نوع موجود زنده با پوشش تيره آتشفشانی؛ پوششي كه ميزان جذب انرژي را افزايش داده و ممكن است به بالا رفتن شدید گرما در این منطقه منجر شود؛ به ويژه اگر بدانيم این منطقه پست‌ترین عرصه‌ي داخلی ایران نیز به شمار مي‌آيد؛ واقعيتي كه خود مي‌تواند بر ابعاد و بيشينه‌ي گرماي شديد منطقه بيافزايد.

    مؤخره:
    البته چه گندم‌بريان لوت، گرم‌ترين نقطه‌ي كره‌ي خاك باشد يا نباشد، اين موضوع به هيچ وجه از ارزش‌هاي ناهمتاي بيابان‌هاي كشور نمي‌كاهد. به خصوص اگر بدانيم متوسط دريافت سالانه‌ي تابش خورشيد در ايران به بيش از 2 هزار كيلووات در ساعت بر متر مربع مي‌رسد؛ ركوردي كه نشان از استعداد كم‌نظير ايران در استحصال كارمايه (انرژي) خورشيدي دارد.

2 ميليون هكتار جنگل‌كاري در كرمان!

گمان برم اين يك ضرب‌المثل انگليسي باشد كه مي‌گويد: اگر مي‌خواهي دروغ قابل باورتر باشد، آن را در ابعادي بزرگ‌تر و ناباورانه‌تر مطرح كن!
حالا حكايت، حكايت عزم گروهي از هموطنان قدرشوكت – حتماً شريف و دلسوز – است كه مي‌خواهند با گرفتن وام ميلياردي و پروانه حفر 200 حلقه چاه عميق، بيش از 2 ميليون هكتار از عرصه‌هاي كويري و بياباني بزرگترين استان كشور – كرمان – را سبز كنند!

 

 

آيا اين تپه هاي مواج زيبا نيست؟!عكس از فرهاد ورهرام

 

مي‌ماند چند نكته:
1- آيا مي‌دانيد مجموع عرصه‌هاي جنگل‌كاري شده در مناطق خشك كشور در طول 4 دهه‌ي گذشته به 2 ميليون هكتار نمي‌رسد؟!
2- آيا مي‌دانيد استان كرمان هم‌اكنون با تراز منفي آبخوان به ميزان حدود يك و شش دهم ميليارد مترمكعب روبروست؟ و آثار فرونشست زمين، كف‌شكني و خشكيدگي چاه‌ها و كاريزها و شورشدن اراضي كشاورزي، بخصوص پرديسان پسته، هم‌اكنون در جاي جاي اين استان به چشم مي‌آيد؟
3- آيا مي‌دانيد اگر آبي هم وجود داشته باشد، با هر حلقه چاه، حداكثر مي‌توان 100 هكتار از اراضي جنگل‌كاري شده را آبياري كرد. يعني در مجموع، آن 200 حلقه چاه فقط مي‌توانند جوابگوي آبياري 20 هزار هكتار باشند! مي‌شود براي ما بگوييد كه تكليف آن 1980000 هكتار باقيمانده چه خواهد شد؟! نكند خداي ناكرده مي‌خواهيد به بهانه‌ي جنگل‌كاري، زمين خواري كنيد؟!
4- راستي چرا حتا يك كارشناس منابع طبيعي در استان پيدا نمي‌شود تا با اين پروژه موافقت كند؟ و حيرت‌انگيزتر آن كه با اين وجود، همچنان اين پروژه در دستور كار قرار دارد؟!
5- طرح حرم تا حرم را يادتان هست؟ قرار بود به واسطه‌ي اين طرح، در نواري به عرض 30 تا 50 متر در دو طرف آزادراه قم – تهران درختكاري كنند. بيش از 12 سال است كه دارند به اين درخت‌ها آب مي‌دهند … آنها خشك مي‌شوند … درختان را واكاري كرده، گونه‌هاي جديدتر مي‌كارند … و سرانجام فقط كافي است نظري امروز به دو طرف اين آزادراه بياندازيد تادريابيد كه به رغم صرف آن همه هزينه و آب و وقت، چه دسته گل خجالت‌باري حاصل آمده است. وقتي در جنگل‌كاري 1000 هكتار اراضي اطراف آزادراه تهران قم درمانده‌ايم و ئنمي‌توانيم به مقابله با قوانين طبيعي برخيزيم، چگونه مجوز 2 ميليون هكتار جنگل‌كاري را مي‌خواهيم صادر كنيم؟!
6- باور كنيد آنچه كه به طبيعت كرمان جذابيت مي‌دهد، همان كلوت‌هاي افسانه‌اي لوت، ناهمواري‌هاي مواج راور، نبكاهاي بلند شهداد و سكوت اهورايي گندم بريان و رود شور نهبندان است و بس. چرا اين زيبايي‌ها را باور نداريم؟ بيابان همان گونه كه هست، زيباست.

۰۴۴-۱.jpg۰۰۹-۱.jpgعكس ها جملگي از استاد فرهاد ورهرام است

فرازناي كلام آنكه:
براي حكومت بر طبيعت بايد از قوانين آن پيروي كرد. يك كلام، ختم كلام!

دانشگاه كويرشناسي در آرادان!

 روز گذشته دريافتم كه گويا يكي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، با توجه به سهم گسترده و قابل توجه عرصه‌هاي كويري و بياباني كشور و استعدادهاي نهفته در آن، به رييس جمهور پيشنهاد داده تا نسبت به ساخت و راه‌اندازي دانشگاه كويرشناسي در آرادان – زادگاه رييس جمهور –  دستور مساعد صادر فرمايند!
اميدوارم كه نيت‌ها همه خير باشد … امّا برادر محترم پيشنهاد دهنده! آيا مي‌دانيد مركز همزيستي با كوير يا همان مركز تحقيقات كويري و بياباني دانشگاه تهران با بيش از 40 سال پيشينه، هم‌اكنون از كمبود شديد پول و نيروي انساني متخصص در حوزه‌هاي گوناگون مرتبط با بيابان و بيابان‌زايي رنج مي‌برد؟!

گز زارها و تاغ‌زارهاي خشكيده در پايين دست خر رود - استان قزوين - در اثر برداشت بي رويه آب از سفره هاي آب زيرزميني - نمودي آشكار از بيابان زايي - تابستان ۱۳۸۶


آيا مي‌دانيد بخش پژوهشي بيابان در مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور، يعني اصلي‌ترين نهاد متولي پژوهش در اين حوزه با كمبودي بي‌سابقه از نظر بودجه تحقيقاتي مواجه است و افزون بر آن، تعداد اعضاي هيأت علمي اين بخش به انگشتان دو دست هم نمي‌رسد؟! آن هم بخشي كه ظاهراً بايد مشكلات 89 درصد خاك كشور را حل كند.
بياييم با خود صادق باشيم … بس است ديگر دوران شعار و تظاهر و خودشيريني … بياييم به آباداني و اقتدار واقعي ايران بيانديشيم و بكوشيم – اگر راست مي‌گوييم – تعهدات خود را در پيمان ملّي مقابله با بيابان‌زايي به انجام رسانده و در كاهش نرخ بيابان‌زايي قدمي مؤثر برداريم.

سفر به خوزستان ؛ سرزمين نجابت‌هاي برهنه و شن‌هاي رونده

يكي از مواردي كه در سخنراني‌ام در اهواز بر آن تأكيد كردم، فاجعه پيش آمده در دشت قهاوند همدان و فروچاله ها بود.


همان طور كه پيش‌تر هم اشاره كردم، در آخرين هفته‌ي بهار، همزمان با آيين‌هاي بزرگداشت روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي، به دعوت اداره كل منابع طبيعي استان خوزستان، براي ايراد سخنراني و بازديد از مناطق جنگل‌كاري‌شده در غرب كرخه راهي يكي از ثروتمندترين و در عين حال محروم‌ترين استان‌هاي كشور شدم! استاني به وسعت شش ميليون و چهارصد هزار هكتار، يعني كمتر از 4 درصد وسعت كشور، امّا با مواهبي استثنايي و تاريخي كهن و افتخارآميز. استاني كه به راستي بايد آن را شكرستان خواند و يقين داشت كه اين پهنه‌ي آفتابي و سوزان، همان سرزمين نجابت‌هاي برهنه و گرمابخش حیات، منشاء صفا، صمیمیت و خونگرمی نه‌تنها جنوبي‌ها كه ايراني‌هاست. سرزميني كه دست‌كم شش هزار سال تاريخ مكتوب را در دل خود جا داده است و بيشتر از هر خطه‌ي ديگري در ايران، از آسمان و زمين و دريا و ژرفاي آبادبوم‌هاي مشهور 15 گانه‌اش (آبادان، انديمشك، اهواز، ايذه، باغ‌ملك، ماهشهر، بهبهان، خرمشهر، دزفول، دشت ‌آزادگان، رامهرمز، شادگان، شوش، شوشتر و مسجد سليمان) مي‌توان حيات درو كرد و شادي و رفاه آفريد.

رودخانه كرخه - ۲۷ خرداد ۸۷كاهش سطح آب در كارون چنان است كه جزايري در وسط آن هويدا شده - غروب ۲۶ خرداد ۸۷ماهيگيري در كنار كارون و در قلب اهواز!


خوزستاني كه پيش از آنكه خود را نشسته بر دريايي از نفت در زير زمينش ببيند، صاحب يكي از ديرينه‌ترين و معتبرترين دانشكده‌هاي جهان در 271 سال پيش از ميلاد مسيح به نام جندي‌شاپور بوده؛ ميعادگاه به نام‌ترين دانشمندان جهان آن روزگار از يونان، مصر، هند و روم. سرزميني كه بيش از 33 ميليارد متر مكعب از اندوخته‌هاي آبي ايران بر پهن دشت اغلب سوزانش روان است (يعني 24 درصد از مجموع آب قابل استحصال كشور، فقط در 4 درصد ايران جاري است كه از اين مقدار حدود يك سوم آن در پشت سدها تنظيم مي شود) و جلگه‌هايي حاصلخيز را آفريده است؛ جلگه‌هايي كه به قول استرابون، جغرافي‌دان و مورخ عهد باستان، در شمار حاصلخيزترين جلگه‌هاي شناخته شده جهان به شمار مي‌آيند.

طرح ۵۰ هزارهكتاري جنگلكاري در شن زارهاي غرب كرخهزنان در مهار بيابان زايي همپاي مردان مي كوشند - كمپ توليد نهال كهورp۶۰۶۰۰۶۰.jpg


و از همين روست كه نگران شدم، وقتي كه خود را در آغازين روزها از واپسين هفته‌ي بهار 1387 در مركز چنين استان زرخيزي ديدم!
اينكه چرا بايد چهره‌ي زشت فقر تا اين حد در يكي از ثروتمندترين استان‌هاي كشور عريان باشد؟ چرا بايد مردمان روستاهاي كاظم حمد، پيت موزان، عبدالخان، مگران و … در غرب كرخه از نعمت گاز و نفت بي‌بهره مانده و براي تأمين نياز گرمايشي‌شان، چاره‌اي جز قطع كهورها و كُنارها و گزها و … ديگر درختان كاشته شده در شن‌زارهاي فعال منطقه نداشته باشند؟ در حالي كه مي‌دانند اگر اين درختان نباشند، ممكن است به همراه عزيزترين كسان‌شان در زير تلي از ماسه مدفون شوند!
راستي چرا آمار سرقت در اهواز اينگونه نگران‌كننده بوده و كمتر اتومبيلي را مي‌بينم كه شب هنگام در خيابان پارك شده باشد؟ و چرا بايد اعتبارات تخصيص يافته به اداره‌ي كل منابع طبيعي استان چنان نازل باشد كه – به گفته‌ي مهندس صابرپور، مديركل مربوطه – براي مهار بيابان‌زايي و كنترل كانون‌هاي فرسايش بادي در خوزستان به يكصدسال زمان نياز است؟!

به همراه آقايان دانايي، اسماعيل پور، جعفري و سلطاني در نهالستان كمپ كرخهدر اثر خشكسالي و سرمازدگي سال گذشته، برخي از درختان، به ويژه گزها خشك شده اند.شترهاي اطراف روستاي صنديحه در حال چراي خارشتر!


رفته بودم تا در مراسم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و در حضور امام جمعه (آيت‌الله جزايري) و استاندار (دكتر حجازي) به مردم و مسئولين خوزستاني يادآوري كنم كه براي مهار درست بيابان‌زايي بايد بر بنياد مزيت‌هاي نسبي سرزمين حركت كرد و از قوانين طبيعت پيروي نمود؛ بايد با كشاورزي سنتي و سامانه‌ي آبياري غرقابي خداحافظي كرد؛ بايد به جاي ساخت سدهاي بيشتر، در تلاش بود تا بهره‌وري از سدهاي ساخته‌ شده‌ي موجود افزايش يابد؛ بايد از تجربه تلخ ديكتاتور عراق در احداث كانال صدام و خشك كردن تالاب ارزشمند هورالعظيم درس گرفت و به همكاري‌هاي فرامنطقه‌اي پيرامون مقابله با بيابان‌زايي و كاهش فرسايش بادي شتاب بخشيد و بايد كوشيد تا شگردهاي كاربست انرژي خورشيدي در خوزستان اقتصادي گردد. امّا دكتر حجازي در آخرين لحظات ترجيح داد در نشستي ديگر در تهران شركت كند و امام جمعه نيز، كسالت را بهانه كرد و نيامد! اين شد كه مراسم اهواز هم بيشتر شبيه گرديد به همان درد دل‌هايي درون‌سازماني كه كم و بيش همه‌ي حاضران از آن آگاه هستند و البته ظاهراً اين آگاهي هم دردي از كسي دوا نمي‌كند! كاش مسئولين محترم استان، خطر بيابان‌زايي را عملاً و عميقاً درك مي‌كردند و نشان مي‌دادند كه مهار واقعي بيابان‌زايي دغدغه‌ي آنها نيز هست. گفته‌هاي مهندس محمودي راد، مديركل دلسوز محيط زيست استان از يادم نمي‌رود، به خصوص آنجا كه خطاب به صابرپور گفت: نبايد از مواجهه‌ي سرد مسئولين استان با اين مراسم ناراحت باشيد، چون هنوز اداره‌ي كل منابع طبيعي استان زميني براي واگذار كردن دارد! واي به حالي كه ديگر زميني براي واگذاركردن هم نداشته باشي! آنگاه ديگر جواب سلامت را هم نخواهند داد!!

جمع‌آوري هيزم در روستاي مگران! چرا؟!آقاي صابرپور، مديركل اداره منابع طبيعي خوزستان در حال مصاحبه با شبكه استاني به مناسبت روز جهاني مقابله با بيابان زاييدر اين تصوير به خوبي منطقه جنگلكاري شده از عرصه شنزار هنوز فعال مشخص شده است.


در پايان وظيفه خود مي‌دانم تا سلام و درود خود را به همه‌ي زحمتكشان و پيشكسوتان عرصه‌ي منابع طبيعي خوزستان، به ويژه آقايان صابرپور (مدير كل منابع طبيعي استان)، شهريار بذركار (معاون فني اداره كل)، دانايي (رييس بخش منابع طبيعي)، حسن روحي‌پور، عزيز اُرشم (رييس مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان)، البرز اسماعيل‌پور، هويزه، علي عبدالشاه‌نژاد، محمّدعلي جعفري و ديگر همكاران شريف و زحمتكش خوزستاني اعلام دارم كه به رغم دشواري‌هاي فراوان توانسته‌ بودند بيش از 116 هزار هكتار از كانون‌هاي فرسايش بادي را (مناطقي چون غرب كرخه، شمال رودخانه جراحي، اميديه، بيت راشد، هنديجان، نهر مالح، الباجي و …) در طول چند دهه‌ي گذشته تثبيت كنند. گفتني آنكه در مجموع شش كانون فرساينده به مساحت 279505 هكتار در خوزستان شناسايي شده است كه كمترين پهنه‌ي آن به مساحت 10625 هكتار در محدوده‌ي شهرستان اميديه قرار دارد و بيشترين وسعت با 92945 هكتار متعلق به شهرستان اهواز است.
اميد كه روزي خوزستان به معناي واقعي كلمه شكرستان شود.

محور مگران به عبدالخان - غرب كرخه در هجوم ماسه هاي روان! - ۲۷ خرداد ۸۷عرصه تثبيت شده در غرب كرخه با گونه غالب كهورهيزم جمع‌آوري شده در روستان كاظم حمد

مؤخره:
نام خوزستان و مردمان خونگرم و برون‌گرايش، همواره برايم تداعي‌كننده‌ي بخشي دلپذير از زندگي‌ام است، چرا كه در روزگاراني نسبتاً دور (سال‌هاي آغازين دهه‌ي پنجاه هجري شمسي) در آبادان زندگي كرده‌ام و هنوز هم با مرور بر آلبوم عكس‌هاي خانوادگي آن روزها، طرحي از سرخوشي و البته حيرت و حسرتي از عبور شتابان قافله‌ي عمر وجودم را فرامي‌گيرد … اصلاً شايد دليل انتخاب نام «اروند» براي فرزندم، اداي ديني ناخودآگاه به آن بخش از زندگي كوتاه، امّا دلپذير كودكي‌ام در كنار اروندرود باشد … نمي‌دانم! ولي اين را مي‌دانم كه خيلي چيزها را نمي‌دانم! و چه خوب كه نمي‌دانم …

بوته مشهور هندوانه ابوجهل با سطح پوشانندگي قابل توجههندوانه تلخ ابوجهل! علف هرز بيابانهاي خوزستان!

پرسش‌هاي بدون جواب رييس سازمان هواشناسي كشور!

همان طور كه پيش‌تر اشاره كردم، علي محمّد نوريان، رييس سازمان هواشناسي كشور، در مراسم آغازين دومّين كنفرانس ملّي روز جهاني محيط زيست، سخنان مهم و ارزشمندي را در تالار علامه اميني دانشگاه تهران ايراد كرد و در فرازي از آن پرسش‌هايي جدي را به مستمعين خويش ارايه داد و از همه‌ي متخصصان اين حوزه خواست تا به سازمان هواشناسي كشور در يافتن بهترين پاسخ ممكن ياري رسانند:

براي بزرگتر ديدن لطفاً كليك كنيد.

 

همان گونه كه ملاحظه مي‌كنيد، دانستن پاسخ برخي از اين پرسش‌ها به ويژه براي برنامه‌ريزان و كلان‌نگران كشور مي‌تواند بسيار حياتي باشد. از جمله اينكه:
1- ميزان گرمايش مورد انتظار در ايران و جهان چقدر خواهد بود و آستانه‌ي آن كجاست؟
2- آيا خشكسالي و سيل در اثر پديده‌ي جهان‌گرمايي تشديد خواهند شد؟ و اگر جواب مثبت است، شتاب و شدت آن چگونه خواهد بود؟
3- آيا رويدادهاي حدي اقليمي افزايش خواهد يافت؟

و امّا پرسشي كه جناب نوريان از ذكر آن گذشت، هر چند به گمان نگارنده بسيار مهم و تعيين‌كننده است:
4- اثر تغيير اقليم و جهان گرمايي بر محيط زيست، منابع طبيعي، تنوع زيستي و زير بخش كشاورزي و دام را چگونه مي‌توان در ايران‌زمين به شيوه‌اي دقيق و كمي محاسبه كرد و نمايش داد و چگونه مي‌توان ضريب آسيب‌پذيري كشور را در مواجهه با اين دو فرآيند ويرانگر كاهش داد؟

 

وقتي كه محيط زيست، محيط زيست را تحريم مي‌كند! اما …

دومين كنفرانس ملي روز جهاني محيط زيست - دانشگاه تهران - ۲۰ خرداد ۸۷

 
دوشنبه و سه‌شنبه گذشته (20 و 21 خرداد 87) به همراه جمع كثيري از پژوهشگران و علاقه‌مندان به حوزه محيط زيست، در تالار علامه اميني دانشگاه تهران حاضر شدم تا به مناسبت آيين‌هاي بزرگداشت هفته محيط زيست، در دوّمين كنفرانس ملّي روز جهاني محيط زيست شركت كرده و به ارايه‌ي بخشي از نتايج مطالعات و پژوهش‌هاي خويش و همكاران عزيزم، محمّد سعيد توكل و حميدرضا عباسي در قالب دو مقاله بپردازم (عناوين مقاله‌ها عبارت بودند از: «رويكردي نوين به مديريت پايدار آب در حوضه آبخيز مند – ص 48» و «طراحي محيطي و اهميت آرايش منظر در حوزه بوم‌گردي – ص 191).

آيا در كنفرانسي كه نام محيط زيست دارد، اين نوع تبليغات كاركردي معكوس ندارد؟!


اين كنفرانس به همت دانشكده محيط زيست دانشگاه تهران و مركز تحقيقات بسيج دانشجويي دانشكده تحصيلات تكميلي محيط زيست و نيز با مشاركت شهرداري تهران، شركت بهينه‌سازي مصرف سوخت (I.F.C.O)، شركت سهامي ذوب‌آهن اصفهان، شركت كنترل كيفيت هوا، سازمان ملّي مقاوم‌سازي، خانه محيط زيست تهران، شركت بازرسي كيفيت و استاندارد ايران و چند سازمان دولتي، دانشجويي و مردم‌نهاد ديگر ساماندهي و برگزار شد. دكتر غلامرضا نبي بيدهندي، رييس دانشكده محيط زيست دانشگاه تهران، رياست اين كنفرانس را برعهده داشت و دبير علمي آن دكتر عبدالرضا كرباسي بود.
از مهمترين نقاط مثبت اين كنفرانس بايد به اطلاع‌رساني شايسته آن و حضور جمع قابل‌توجهي از علاقه‌مندان در سطوح مختلف در اين همايش علمي سبز اشاره كرد كه هم نشان از علاقه‌مندي روزافزون مباحث زيست‌محيطي در بين جامعه‌ي تحصيل‌كرده‌ي كشور دارد و هم حكايت از توانمندي برگزاركنندگان اين كنفرانس (از بين 819 مقاله ارسال شده به دبيرخانه همايش، 406 مقاله پذيرفته‌شده و چكيده‌ي آنها، همزمان با آغاز همايش در اختيار شركت‌كنندگان قرار گرفت). جالب اينكه مشابه چنين استقبال كم‌نظيري را همين سه‌شنبه‌ي گذشته در مراسم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي (28 خرداد) شاهد بودم كه آشكارا نشان مي‌داد تا چه اندازه  مردم، متخصصان و مسئولين نسبت به خطر بيابان‌زايي حساس شده‌اند.
امّا با وجود چنين استقبال كم‌نظيري، متأسفانه مديريت ضعيف حاكم بر هر دو همايش، سبب بي‌نظمي‌هاي گسترده و تأخيرهاي فراوان و جابجايي مكرر برنامه‌هاي از پيش اعلام شده گرديد. به نحوي كه هيچ يك از مسئولين تراز اوّل سازمان حفاظت محيط زيست در كنفرانس روز جهاني محيط زيست شركت نكردند (موضوعي كه مورد انتقاد شديد رييس كنفرانس در سخنراني افتتاحيه هم قرار گرفت) و افزون بر آن جاي بسياري از اساتيد نام‌آور اين حوزه، همچون دكتر مخدوم و دكتر ياوري در اين همايش خالي بود. در عوض رياست سازمان حفاظت محيط زيست در 28 خرداد خود و همسرش را به مراسمي در مركز آموزش كلاك رساند و در آن به ايراد سخن پرداخت، كه حتا وزير مربوطه (يعني آقاي اسكندري) در آن شركت نكرد! همانگونه كه وزير نيرو نيز به جاي خود، معاونش (دكتر زرگر) را راهي اين مراسم كرد. البته در مراسم دوّم، تقريباً تمامي اساتيد ممتاز و شاخص حوزه‌ي بيابان، حتا آنها كه معمولاً گرفتاري‌هاي شغلي فراواني دارند (همچون دكتر حسن احمدي و دكتر زهتابيان) حاضر بودند كه البته به دليل وجود بي‌نظمي‌هاي حاكم بر جلسه و عدم استقرار يك سامانه‌ي مطلوب شنيداري در تالار همايش، به حالت اعتراض مراسم را ترك كردند. حتا محمّد علي اينانلو كه در هيبت مجري مراسم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي ظاهر شده بود، از خطاب برخي از سخنرانان و نيز پوستر مراسم كه اشاره به «روز جهاني بيابان‌زدايي» داشتند، گله‌مند بود و آن را آشكارا تذكر داد كه بيابان هم يك اكوسيستم قابل احترام است و نبايد براي انهدام و نابودي آن اقدام كرد. موضوع ساده‌اي كه گويا هنوز پس از 40 سال از تأسيس نهادهاي مرتبط، به گوش مسئولين اين حوزه فرو نمي‌رود! اينانلو، حتا در اعتراض به وضعيت ناگوار صوتي سالن، اقدام به قطع كامل يكي از ميكروفن‌ها كرد تا اصوات گوش‌خراش و ناهنجار ناشي از آن قطع شود!
البته در مراسم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي، براي نخستين‌بار – و به پيشنهاد نگارنده و تأييد مهندس مقدسي – امكانات كشور در استحصال و مهار كارمايه (انرژي)‌هاي نو نيز در نمايشگاه جنب همايش در معرض ديد بازديدكنندگان قرار گرفت و علاوه بر نمايش اجاق‌هاي خورشيدي و پخت نان سنتي، بروشورهاي مفيدي نيز به رايگان در بين حاضرين توزيع گرديد. افزون بر آن، حضور رسانه‌اي خبرنگاران هم چشم‌گير بود و جا در جا مي‌توانستي عده‌اي را در حال مصاحبه گرفتن يا مصاحبه كردن ببيني. نكته‌ي مثبت ديگر، حضور چشمگير تشكل‌هاي مردم‌نهاد بود كه اين مجال را يافتند تا در تالاري مستقل به بحث و تبادل نظر بپردازند.
به هرحال همان گونه كه از آقاي اسكندري به عنوان عالي‌ترين مقام وزارت جهاد كشاورزي انتظار مي‌رود تا با حضور در چنين مناسبت‌هايي، عملاً پايبندي و علاقه‌ي خود را به مباني منابع طبيعي و آموزه‌هاي مهار بيابان‌زايي نشان داده و زحمتكشان اين حوزه را مورد تشويق و تقدير قرار دهد (در همين جا به همكار عزيزم، دكتر محمّد خسروشاهي كه براي دوّمين بار به عنوان محقق نمونه بخش بيابان برگزيده شد، تبريك مي‌گويم)؛ از خانم جوادي و معاونين ايشان نيز انتظار مي‌رفت كه در كنفرانس روز جهاني محيط زيست شركت مي‌كردند.
تآمل‌برانگيز‌تر اينكه در طول سه سالي كه از برگزاري اين مراسم در دوره آقاي اسكندري مي‌گذرد، ايشان در دو دوره غيبت داشتند، در حالي كه وزير جهاد كشاورزي مطابق قانون مصوب مجلس شوراي اسلامي، به عنوان نماينده‌ي تام‌الاختيار رييس‌جمهور، رييس كميته‌ي عالي برنامه اقدام ملّي مقابله با بيابان‌زايي نيز هست، كميته‌اي كه از آغاز صدرات جناب اسكندري نمي‌دانم به كدام دليل هيچ حرف و سخني از آن به ميان نمي‌آيد و عملاً در محاق فرو رفته است!

سخنراني علي محمد نوريان در دانشگاه تهران - ۲۰ خرداد ۸۷


در انتها نمي‌توانم به سخنراني مستدل و ارزشمند دكتر علي محمّد نوريان، رييس سازمان هواشناسي كشور در دومين كنفرانس ملّي روز جهاني محيط زيست اشاره نكنم. سخنراني زنهاردهنده‌اي با عنوان: «تغيير اقليم، چالشي براي توسعه پايدار» كه به سادگي و شفافيت هر چه تمام‌تر با زبان آماري نشان مي‌داد: شمار پديده‌هاي حدي (خشكي زياد، بارندگي اندك، گرما و سرماي بي‌سابقه، سيل عظيم و …) در طول يكي دو دهه‌ي اخير و متأثر از فرآيند جهان‌گرمايي (Global warming) و تغيير اقليم در كشورمان رو به افزايش است و افزون بر آن دامنه‌ي تغييرات شبانه‌روزي دما (DRT) در اغلب ايستگاه‌هاي سينوپتيك و شهرهاي ايران در حال كاهش است. رخداد نگران‌كننده‌اي كه ژرفاي آسيب‌پذيري محيط زيست ايران را آشكارا ثابت مي‌كرد. نكته جالب ديگر تسلط كامل نوريان به محتواي مباحث علمي بود كه ارايه مي‌داد؛ نكته‌ي ظاهراً ساده‌اي كه متأسفانه در اغلب مديراني در اين سطح و بالاتر (معاون وزير يا وزير) نمي‌بينيم و آنها معمولاً به خواندن متن سخنراني‌اي مي‌پردازند كه حتا در روخواني آن هم با لكنت مواجه مي‌شوند! كه البته به دليل رعايت پاره‌اي از ملاحظات امنيتي! از ذكر مصداق‌هاي آشكار آن معذور هستم.

دكتر فرود شريفيپخت نان سنتي با شيوه اي مدرن در حسين آباد گناباداينانلو مجري برنامه در روز جهاني مقابله با بيابان زايي


يادم آمد يك پارادوكس ديگر را نيز گوشزد كنم! جناب نوريان، امسال نيز در مراسم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي دعوت شده و قرار بود سخنراني كند، امّا نه‌تنها خودش نيامد، بلكه معاون ايشان – دكتر كمالي – هم نيامد و اين موضوع وقتي بر حاضرين آشكار شد كه محمّدعلي اينانلو از وي براي قرار گرفتن در جايگاه و ارايه‌ي سخنراني دعوت كرده بود! رخدادي كه اوج هماهنگي و هارموني حاكم بر مراسم را نشان مي‌داد. بي دليل نبود كه حتا نماينده فائو در ايران هم به جاي خود، يكي از كارمندان ايراني دفترش را فرستاده بود تا متني را به اين مناسبت و براي خودش از رو بخواند! چرا كه در هنگامه‌ي روخواني ايشان، تقريباً آن اندك افرادي كه هنوز باقيمانده و تالار همايش را ترك نكرده بودند، يا مشغول گپ زدن با يكديگر بودند و يا در هواي مطبوع و خنك تالار چرت مي‌زدند!

يك پلاكارد درست!

مؤخره:
چرا براي مديريت نوع ايراني! تدارك برنامه‌هاي يك همايش يك يا دو روزه تا اين حد دشوار است؟ چرا در ايران كمتر كسي به ياد دارد كه همايشي در سر ساعت مقرر شروع شده باشد و برنامه‌هاي سخنراني دقيقاً مطابق آنچه كه از پيش اعلام شده بود، پيش رفته باشد. وقتي كه نمي‌توانيم براي يك روز برنامه‌ريزي كنيم، چگونه است كه ادعا داريم مي‌توانيم براي دوره‌هاي پنج‌ساله و 20 ساله برنامه‌ريزي نماييم؟!

مؤخره 2:
نگارنده در طول هفته گذشته، دست‌كم در چند همايش و گردهمايي و سخنراني شركت كرد كه علاوه بر دو مورد ياد شده بايد به همايش روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي در اهواز (26 خرداد)، همايش تجليل از برترين‌هاي رسانه در حوزه محيط زيست (23 خرداد)، نشست چاره‌جويي خشكسالي در سازمان نظام مهندسي كشاورزي استان تهران (21 خرداد) و يكي دو نشست ديگر اشاره كرد كه هيچ يك از آنها در سر ساعت مقرر شروع نشد و بسياري از كساني كه مقرر بود در آن شركت كنند، حاضر نشدند!

به مقابله‌ي كداميك بايد برويم؛ بيابان يا بيابان‌زايي؟

چرا همچنان مي نويسيم: بيابان زدايي؟!

امروز، هفدهم ژوئن 2008، برابر با 28 خردادماه 1387 است، 14 سال پيش در چنين روزي سنگ بناي پيماني نهاده شد كه قرار بود به مدد آن، مهار بيابان‌زايي در بيش از يكصد كشور جهان نهادينه شود. جمهوري اسلامي ايران از نخستين كشورهايي بود كه به اين پيمان پيوست و مجلس شوراي اسلامي بر آن مهر تأييد زد. امروز شمار ممالك متعهد به اجراي اين پيمان مهم جهاني به 193 كشور افزايش يافته است و اهميت بيابان‌زايي به حدي رسيده كه مهمترين اجلاس‌هاي مربوط به آن، نه در قلب آفريقا كه در قلب اروپا يا آسيا برگزار مي‌شود و عالي‌ترين مقام‌هاي ارشد سياسي در آيين‌هاي مربوط به آن شركت مي‌كنند.

مالچ پاشي در ريگ بلند كاشان


در ايران امّا بيابان‌زايي همچنان به شتاب نگران‌كننده‌اش ادامه مي‌دهد و ظاهراً هنوز معضلات مهم‌تري براي رسيدگي وجود دارد تا مهار بيابان‌زايي. حتا ما آنقدر سهل‌انگار هستيم كه به رغم تذكرات پي در پي، همچنان شاهد آن هستيم كه پوستر مربوط به اين روز كماكان با نام جعلي «روز جهاني بيابان‌زدايي» منتشر مي‌شود؛ در حالي كه عنوان درست اين روز: «روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي» يا (World Day to Combat Desertification and Drought) است. ما هنوز درنيافته‌ايم كه بيابان هم يك بوم‌سازگان (اكوسيستم) است و از تنوع زيستي گياهي و جانوري خاص خود بهره‌مند است. بنابراين، نبايد بكوشيم كه يك بوم‌سازگان را از بين ببريم، بلكه بايد از روند تخريب سرزمين يا بيابان‌زايي در ديگر بوم‌سازگان‌ها جلوگيري كرده و به مقابله با آن برخيزيم.

در زابل اتفاق افتاد!


چنين است كه بيابان‌زدايي همانقدر نابخردانه است كه جنگل‌زدايي يا مرتع زدايي. افسوس كه ما هنوز اين مطلب ساده را نيز درنيافته‌ايم، آنگاه چگونه انتظار داريم بتوانيم به مقابله‌ي خردمندانه و مؤثر با فرآيند ويرانگر بيابان‌زايي بپردازيم و از بروز فجايعي مشابه در دشت قهاوند همدان، جنوب ورامين، علي‌آباد گرگان، بورالان آذربايجان غربي و … جلوگيري كنيم؟

 

در گراميداشت 17 ژوئن

هفدهم ژوئن سالروز تولد پيماني است كه نمايندگان نخبه‌ي كشورهاي عضو سازمان ملل متحد كوشيدند تا به مدد آن در جلب توجه بيشتر مردم و دولت‌هاي متبوع‌شان از خطرات روزافزون بيابان‌زايي، توفيق يافته و رهبران خويش را وادارند تا پاي پيماني را امضا كنند كه هدفش، مهار فشارهاي انساني در مناطق خشك جهان بود؛ پيماني كه به «كنوانسيون جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي» شهرت يافت و  همان طور كه اشاره كردم ايران در شمار نخستين كشورهايي بود كه در همان آغازين سال‌هاي تولد اين پيمان، به عضويت رسمي‌اش درآمد. هر چند معلوم نيست چرا هيچگاه كميته‌ي ملّي مقابله با بيابان‌زايي كه در آن نمايندگان تام‌الاختيار اغلب وزارتخانه‌ها و نهادهاي پرنفوذ و مؤثر در اين حوزه به رياست وزير جهاد كشاورزي عضو هستند، حتا نتوانسته سالي يكي دو جلسه برگزار كرده و دوستان را گردهم آورد، چه رسد به اخذ تصميم‌هاي كليدي و نظارت بر حسن اجراي آن!

مالچ پاشي براي تثبيت شن


در حقيقت 14 سال پيش، بسياري از دانشمندان در گرايش‌هاي مختلف مربوط به علوم خاك، آب، زمين‌شناسي، اقليم، گياه‌شناسي، محيط زيست و … گردهم آمدند تا با تبيين ميثاق‌نامه‌اي جهاني به دولت‌سالاران كره‌ي زمين هشدار دهند كه دست كم 2/5169 ميليون هکتار يا 7/39 درصد  از مجموع 6/13012 ميليون هکتار خشکي‌های کره زمين تحت اثرِ جريان ويرانگرِ بيابان‌زايی قرار دارد؛ جرياني كه بيش از 40 ميليارد دلار تنها در زير بخش كشاورزي به امنيت غذايي شهروندان دهكده‌ي جهاني آسيب مي‌رساند و اينك پس از 14 سال، در خوشبينانه‌ترين برآوردها بايد اعلام كنيم كه شوربختانه خسارت بيابيان‌زايي را نه‌تنها نتوانستيم كاهش دهيم كه آن را به بيش از 60 تا 70 ميليارد دلار – بدون در نظر گرفتن خسارت‌هاي ديگر آن در ساير بخش‌هاي خدماتي و صنعتي – افزايش داديم (از همين رو، شعار امسال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي، تأكيد بر كشاورزي پايدار به عنوان ابزاري براي مقابله با تخريب سرزمين است).

ريگ بلند كاشان - زمستان ۸۶


اما دليل اين ناتواني چيست؟! آن هم در زمانه‌اي كه بشر اين قدرت را دارد تا سفينه‌ي فونيكس را در فاصله‌ي حدود 700 ميليون كيلومتري خود و بر روي سطح مريخ با هدايتي ديجيتالي تعمير كند!
در حقيقت  – ظاهراً – براي دولتمردان جهاني و سردمداران نظم نوين كره‌ي خاك، سالي 1500 ميليارد دلار هزينه جنگ‌افزارسازي و جنگ‌افروزي در اولويت بالاتري قرار دارد تا مهار بيابان‌زايي و گرمايش جهاني؛ اولويتي كه برايش بيش از يك ميليون دانشمند در آزمايشگاه‌هاي جنگ به كار گمارده شده‌اند؛ اما دولتي پيدا نمي‌شود تا هزينه 10 ميليارد دلاري اقدام‌هاي مقابله با بيابان‌زايي را بپردازد؛ رقمي كه ارتش آمريكا به صورت ماهانه فقط در عراق هزينه مي‌كند!
و اين درد بزرگ جامعه‌ي امروز ماست …

زيبايي هاي بيابان را چگونه مي خواهيم بزداييم؟!


جامعه‌اي كه هنوز ياد نگرفته دشمني واحد و بسيار خطرناك به نام تهديدات اقليمي، جهان‌گرمايي و بيابان‌زايي دارد كه مي‌تواند امنيت غذايي همه‌ي مردم همه‌ي كشورهاي جهان را به مخاطره اندازد؛ چه در شمال و چه در جنوب. و همه بايد در پشت يك خاكريز و روبه اين دشمن مهلك متحد شوند.
كافي است به ياد آوريم كه بيشترين سهم تخريب خاک در جهان، به عنوان يکی از آشناترين شناسه‌های بيابان‌زايی، نه در آفريقا يا آسيا که در اروپا رخ می‌دهد و اين قاره به گزارش برنامه محيط زيست سازمان ملل متحد، بيش از 23 درصد از خاکش را تا پايان قرن بيستم از دست داد (اين مقدار برای آفريقا، 55/21 درصد و برای آسيا 14/20 درصد برآورد شده است. جالب آنکه اين رقم برای ايتاليا از مرز 27 درصد نيز گذر کرده است).
نکته‌ي درخورِ تأمل اينکه با توجه به اثبات نقش مخرّب آدمی در بروز اين بحرانِ جهان‌گستر، به نظر می‌رسد مواجهه با آن نيز به اعمال تمهيدات و ظرافتهای بين رشته‌ای متعدد و تعاملی معطوف به قدرت در سطوح عالی تصميم‌گيری نيازمند باشد.
در سال 1987 ميلادی، گزارشی با عنوان « آينده‌ي مشترک ما » از سوی دانشگاه آکسفورد منتشر شد که با وجود گذشت بيش از دو دهه، هنوز چيزی از قدرت و اعتبارِ بينش حاکم بر روح کلمات آن، کاسته نشده است؛ در آن گزارش می‌خوانيم: «زمين يکی است، ولی جهان يکی نيست؛ همه‌ي ما برای ادامه‌ي حيات خويش به يک بوم‌سپهر متکی هستيم، با اين همه هر جامعه و هر کشور در تلاش برای بقا و سعادت خويش است، بدون آنکه به تأثير تلاش خود بر ديگران چندان توجهی داشته باشد.»
و اگر ادعا شود، روند کماکان شتابناک جريان بيابان‌زايی، در آغازين سال‌ها از هزاره‌ي سوّم ميلادی، شاهدی است بر درستی گزارش آکسفورد، به نظر نمی‌رسد که سخنی به گزاف گفته شده باشد. ميليون‌ها انسان آشکارا در معرض نيستی قرار گرفته‌اند، مالاريا هنوز بيش از يک ميليون نفر را در سال از پا درمی‌آورد؛ يک ميليون نفری که اغلب در آسيب‌پذيرترين سرزمينهای متأثر از بيابان‌زايی در آفريقا زيست می‌کنند. امّا بشر متمدّن و دانای شمالی، به جای چشم‌دوختن به چنين بحران‌های آشکاری در خارج از مرزهای خويش، کماکان با سماجتی تأسف‌بار، با دو برابر کردنِ توليد کربن در طول فقط سه دهه‌ي گذشته، در انديشه‌ي دوام و سعادت انحصاری خويش است! آيا طغيانِ هر از چندگاهِ  ويروس‌های ناشناخته‌ای نظيرHIV  يا سارس و … خود دليلی بر صحت درونمايه‌های انگيزشی دريافت آکسفورد نيست که همه‌ي ما برای ادامه‌ي حيات خويش به يک بوم‌سپهر متکی هستيم؟
چنين است که بيابان‌زايی در ميان 37 چالش مهم جهانی، به عنوان يکی از سه چالش اصلی فراروی بشر در قرن 21 (پس از چالش‌های مهم تغيير اقليم و کميابی آب شيرين) انتخاب می‌شود. بي گمان، هنگامی که موضوعی واجد چنين درجه‌ي اهميتی طبقه‌بندي‌شده و مقابله با آن از جايگاهی ممتاز در ميان اولويت‌های مشترک شهروندان زمينی برخوردار باشد؛ شناخت، ارزيابی و پايش مستمر نشانزدهای آن تا چه اندازه می‌تواند حياتی و تأثيرگذار قلمداد شود.
به اميد فرارسيدن روزي كه عملاً احساس كنيم ، عزمي جهاني براي مهار جريان بيابان‌زايي بوجود آمده است؛ عزمي كه دولت و شهروندان ايراني نيز  آن را هم‌افزايي كرده و همه در پشت يك خاكريز قرار گرفته باشيم.
انشاالله

 

رييس UNCCD

پيوست:
–    مقابله‌ با بيابان يا بيابان زايي؟ – همشهري
–    كاهش وابستگي معيشتي به سرزمين، شاه‌بيت گريز از بياباني شدن – روزنامه دنياي اقتصاد
–    زمینه‌های بروز بحران آب در ایران – بخش فارسي صداي آلمان
–    پيام آقاي Luc Gnacadja، مسئول كنوانسيون مقابله با بيابان‌زايي ملل متحد -UNCCD –  به مناسبت فرارسيدن روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي در سال 2008 (احتمال كاهش 16 درصد از توان توليد جهاني محصولات غذايي در بخش كشاورزي در اثر تهديد بيابان‌زايي)
–    100 ميليون هكتار از اراضي كشور در معرض بيابان‌زايي – دكتر فرود شريفي