بایگانی دسته: مناسبت‌ها

پاره ای از واکنشهای مردمی به استعفای محمد درویش

محمد درویش

در طول یازده روزی که از استعفایم می گذرد، شیرین ترین و بیادماندنی ترین لحظات زندگیم را گذرانده ام … از افرادی پیام دریافت کردم که تاکنون حتی یکبار آنها را ندیده و نشناخته ام … چقدر برایم ارزشمند است … و چقدر آدمی، حال خوشی را تجربه می کند وقتی درمی یابد که پس از پایان یک دوره مدیریت ۴ ساله، برخلاف بسیاری از مدیرانی که می شناسیم، نگاه مثبت مردم به وی نه تنها کاهش نیافته، که افزایش هم یافته است.

دست یک یک شما خوبان روزگار و مهم ترین سرمایه محمد درویش را می بوسم و به احترام شما، می کوشم تا برخی از این یادبرگهای دلنشین را – که شمارشان از چهارهزار گذر کرده است – برای ثبت در تاریخ، در مهار بیابان زایی گردآوری و منتشر سازم.

۱٫ مجتبی پاک‌پرور – عضو هیات علمی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان فارس:
محمد درویش همینطوری هم در حصار تشریفات روزمره‌ی اداری و در باروی تکلیف سازمانی نمی‌گنجید. این نهایت هنر ابتکار بود که ساز ناساز دیوانسالاری سازمان متبوع را با نوای محمد درویش کوک کرد تا او بتواند بخشی از رؤیاهایش را در موج آفرینی فرهنگی و ظرفیت سازی انسانی بویژه در نسل نو این مرز و بوم دنبال کند.
وگرنه عقاب تیزبین محیط زیست ایران، ساحت پروازش فراتر از آن است که با دام سمَت یا طمع آب و دانه‌ای بتوان او را زیر کشید.
او از انگشت شمار کنشگرانی است که سازمان‌های دولتی متولی امر طبیعت باید پاشنه کشیده به همراه او بدوند تا بلکه از رهیافت‌های او به دست‌آوردی برسند و آماری به بالادست ارائه کنند.
هزاران هزار انسانی که با نگاه او و کلام او دل در گرو محبت این خاک خدایی بسته‌اند نه آنکه هیچ‌گاه ارزشمندی گوهر انسانی او را با سمَتی که در کوتاه زمانی بر او بار شده بود نسنجیدند بلکه با این ناهمراهی تملق پسندان با او ، او را نیک‌تر شناخته و دوست‌تر خواهند داشت.
آنها که می‌شناسندش بیاد دارند که او همواره بستر جاری حرکت خود را همچون پیله‌ای می‌بیند که باید در آن پر وبال جدیدی بیاندوزد تا پس از شکافتن آن ، شکفتن تازه‌ای آغاز کند.
اگر به بیان “حسین آخانی” عیسی به محمد اعتماد می‌کرد این شکفتن در بستر سازمان اتفاق می‌افتاد و راه به سوی جبران خطاهای بزرگ راهبردیِ گذشته‌ی وزیر سابق و کلانتر کنونی محیط زیست بازتر می‌شد.
اما به یقین دلِ دلسوزان این آب و خاک روشن است که فضای جدید این فرصت را برای او فراهم خواهد آورد که با فراغی بیشتر و تأملی تازه، طرحی نو دراندازد تا تلخی دوری او از سازمان محیط زیست به ثمره‌ای شیرین برای سامان محیط زیست تبدیل شود.
راه او بر بستر گسترده‌ی دل‌های آگاهِ دوست‌دارِ این سرزمین می‌گذرد و تا هستند صاحبان این بیشمار دلها و تا نفَسِ گرم او هست راهش را هموار خواهد دید.

۲٫  در حمایت از محمد درویش خطاب به عیسی کلانتری

نامه ی تشکل ها و شخصیت های زیست محیطی کشور به آقای دکتر عیسی کلانتری ؛ ریاست محترم سازمان حفاظت محیط زیست و معاون محترم ریاست جمهوری ایران

 

با سلام

جناب آقای دکتر کلانتری ـ حذف غیر منتظره مهندس محمد درویش از جایگاه سبز دفتر مشارکت های مردمی و یا به نوعی از بدنه ی سازمان حفاظت محیط زیست ؛ برای نگارندگان این نامه به دور از باور است !
وجود آقای درویش ؛ در جایگاهی که بود ، از نگاه تخصصی و کاربردی و اثرگذاری گسترده بر فضای عمومی زیست محیطی ، بسیار فراتر از آنچه انتظار می رفت ؛ بود.

در طی چندین سال گذشته با ارائه و یا تقویت ایده پردازی های نو و ایجاد یا حمایت برنامه های میدانی و فرهنگی در سطح گسترده ی کشور ، هزاران هموطن را بسوی حوزه های زیست محیطی و طبیعت مداری روانه ساخت که حاصل آن جوانه زدن تشکل های زیست محیطی از بطن جامعه ست. در واقع این جریان سبزی که از بافت اجتماعی این مرز و بوم رویش یافته ست ؛ پروژه ای ست هنوز ناتمام که بکوشش و اندیشه ی سبز آقای درویش آبیاری گردیده ست و بذر اولیه ی آن با اراده و همت بلند ایشان پاشیده شد.

جناب آقای دکتر کلانتری ؟ما سبزاندیشان راحت و با صراحت با همدیگر هم تعامل داریم و هم هشدار و یا سخن میگوییم. به همین خاطر به صراحت بگوئیم که : سازمان حفاظت محیط زیست ایرانِ امروز ؛ بدونِ اندیشه ی سبز محمد درویش ؛ بی فروغ خواهد بود !

و انگیزه ی اصلی نهادهای مردمی در حوزه ی محیط زیست ، که با اکثریت قاطع در انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم مشارکت و آراء خود را برای آقای دکتر روحانی به صندوق های رأی ریختند ، بخاطر بهبود ِ اندکی بود که در طی دوره ی قبل ریاست جمهوری حاصل شده بود و برای اندیشه های سبزی چون تفکر درویش در این حوزه ؛ فضای رشد و امید پدید آمد.

نهادهای زیست محیطی مردم نهاد در این دوره ، کمر امید برای بهبود بیشتر بسته ایم که با ماندگاری آقای محمد درویش بعنوان معمارِ فرهیخته ی این پروژه های گسترده و ناتمام ، در بهبود چالش های پیش رو کوشا باشیم.

گر چه از منظر حقوقی و قانونی چنین تصمیمی در حوزه ی اختیارات ریاست محترم سازمان محیط زیست می باشد ، اما تمام کننده نخواهد بود ! چرا ؟ چون بر جاری شدن هر تصمیم کلان دستوری از طرف مدیران ، میلیونها اندیشه آن را تحلیل خواهد نمود ! بویژه در حوزه ی زیست بوم که در چنگال چالش ها دست و پا می زند !

هر تصمیم اشتباه امروز در این حوزه ، فاجعه ی فرداها را در پی خواهد داشت ، شاید بیشتر به همین منظور ست که پویشگران این فلات ِ در معرض سقوط ، با هر تصمیمی که کاملا آبدیده و سزاوارانه نباشد ، زنگ خطر را می نوازند !
آنچه برای پویشگران این آبادبوم روشن ست ؛ بحران ها و چالش های پنهانی ست که در پشت نابسامانی های کم آبی ، کم بارشی ، آلودگی های محیطی و.. پناه گرفته اند که ورود ما به آن مرحله ، هر تصمیم اشتباه ِ امروز ِ مدیران ما ، در آن موقع بیشتر هویدا خواهد شد ، جا دارد در چنین روزهای وانفسایی برای محیط زیست ایران ، مدیران و تصمیم گیرندگان ، خود را تنها نگذارند و با تعامل و هم اندیشی های ضمنی و خردمندانه با مشاوران و کارشناسان ارشد و کار بلد در این حوزه ؛ این کاروان سبز را پیش ببرند.

کلام پایانِ طیف گسترده ی تشکل های زیست محیطی سراسر کشور با جناب آقای دکتر کلانتری این است که :
همه و همه با همدلی و هم اندیشی و بدون چالش با همدیگر و بدون دغدغه ای جز بهبود ِ حالِ این مام بیمار و بد حال ، کوشش کنیم.

🔸پی نوشت :

نهاد محترم ریاست جمهوری جناب آقای دکتر روحانی

۳٫ هومن بهمن پور؛ مدرس دانشگاه – ۳ سال سکوت!!!

آری، ۳ سال بود. اشتباه نکنید، این سکوت ۲ قرن به درازا نکشید. تنها ۳ سال بود. عجب که چقدر طولانی جلوه نمود. انگار چندین دهه پیش بود که یک روز جمعه، عده‌ای در استودیوی شبکه یک دور هم جمع شده بودند و سخت سرگرمِ سرگرم کردن بودند! آمار و ارقام متناقض همانند نقل و نبات پخش می‌شد. درصد تقصیرات و سهم کوتاهی‌ها در مورد دریاچه ارومیه نقطه اوج مجادله بود. البته یکی هم در آن میان بود که همانند آنان نمی‌اندیشید و سخن نمی‌گفت. فریاد نمی‌زد، متهم نمی‌کرد، ‌اتفاقاً ریاضیات و آمار هم نمی‌دانست.‌ اما سخن او از همه بیشتر بر دل می‌نشست. او مناظره را به مناقشه تبدیل نکرد و سرانجام؛ رای حاضرین بر این بود که او در مناظره باقی بماند و معاون وقت سازمان صندلی مناظره را ترک کند (و بعدها صندلی معاونت را).
چیرگی در مناظره تلویزیونی نباید به چیرگی در مناظره اجتماعی و سازمانی تبدیل می‌شد، که اتفاقاً هم نشد!!
آفت کرسی‌های لرزان ریاست؛ اشکِ قلم‌های توانایی است که از اندیشه‌های پاک سرچشمه می‌گیرند.
ابتکاری جدید در راه بود، باید اصلی‌ترین منتقد سالیان اخیر عملکردهای متولی امور محیط زیست کشور، تبدیل به منتقد سایر سازمان‌ها و دولت‌ها گردد. که گردید!!! و طبیعتاً و ناخواسته مدافع همان سازمان.
این انتصاب به عنوان هدیه از سوی مدیران وقت به جامعه محیط زیستی کشور تلقی گردید. هدیه‌ای که هزینه‌های آن کم نبود.
اما، یک جای کار اشتباه بود …..!!!!
این درویش، از آن درویشانی نبود که شیخ اجل، چندین تن از آنان را در گلیمی بِخُسباند و اقلیم را به توانگران سپارد… . او خود اقلیم‌شناس است!
او نیک معنی و تفسیر این بیت را می‌داند:
«چیست درویشی به جز فانی شدن در دل گرداب طوفانی شدن»

اکنون؛ و به یمن حضور افرادی که از ابتکارات مدیریتی بی‌بهره‌اند، توفیق اجباریِ کوچِ درویش را به فال نیک می‌باید گرفت.
اکنون؛ گویا ۳ سال سکوت سرسام‌آور به سر آمده، سکوتی زجرآور ….
سکوتی که سایه بر اقدامات و دست‌آوردهای فراوان این دوره داشته است (صرفاً در حوزه مشارکتها).
اکنون؛ می‌توان درویش‌نامه را همچون گذشته چندین و چندین باره خواند. حتی می‌توان آن را مغرورانه به اشتراک گذاشت. شماره اخیر درویش‌نامه با مدیریت جدید رونمایی شد.
اکنون؛ واژه‌های درویش‌نامه با شما سخن می‌گویند. ادبیات خشک سازمانی، آن لفافه‌ها، ایهامات و ابهامات جای خود را به صراحت داده‌اند.
آری، اکنون؛ درویش با نان خالی (درویش‌نامه) پادشاهی می‌کند.

هومن بهمن‌پور
۸ آبان ماه ۱۳۹۶

۴٫ کوروش شعبانی؛ مسوول نظام مهندسی معدن استان تهران
بیش از ربع قرن است که میشناسمش.
از زمانی که دیوار خانه پدری مان یکی بود و دل مردمان خانه ها یکی.
از زمانی که باغچه کوچک خانه پدری آنقدر توجه دیده بود از او که شگفت زده، دامان گسترانده بود برای رویش ، رویش و رویش.
گلها و گیاهان خانه پدری بقدری توجه دیده بودند از او که به نهایت رشد و زیبایی رسیده بودند، عجیب.
طبعش طب طبیعت داشت.
تفکر فرهاد گونه اش بیستون را سد نمی دید در برابر اراده اش که درد عشق به زیستبوم وطن داشت و …. دارد.
و تفکر طبیعت دوست او مرا ، ما را نیز با خود برد که برد.
محمد درویش عزیز هر جا باشی می دانم که آنجا مجمع عاشقان طبیعت سرزمینم خواهد بود.
دست مریزاد برادر،دست مریزاد.
کورش شعبانی
٩۶/٨/٢

۵٫ علی محمودزاده؛ انجمن دوستداران دماوند کوه:
محمد درویش یگانه بود و استعفایش متاثر کننده.
در زمانه ای که سازمان محیط زیست نهادی تشریفاتی و درکی از ضرورت توجه به مبانی و شاخصه های توسعه پایدار وجود نداشت, او با شور و عشقی کم نظیر دغدغه های روند ویرانی زیست بوم ایران و جهان را فریاد می زد , و ازان مهم تر امیدوارانه و خستگی ناپذیر راهکارهایی را پیشنهاد می کرد که همراهی مردم و جامعه را در پی داشت.
درک و توجه او به ضرورت حضور مردم و نهادهای مردمی در پیشگیری از روند تخریبها, نهادینه کردن سه شنبه های بدون خودرو, بنای مدرسه های طبیعت و………حاصل تلاشهای اوست.
انان که بستر لازم برای استعفای او را فراهم کردند به خیال خود مزاحمی را از پیش پا برداشتند.ما یقین داریم میراثی که از درویش بر جای ماند این خواب خوش را پریشان خواهد کرد.
درویش در میان مردم و نهادهای برخاسته از اراده انان با تکیه بر دانش و عشقی کم نظیر, خفظ سلامت زیست بوم میهن خودرا پی خواهد گرفت.

۶٫ یادبرگی دیگر از هومن بهمن پور:

جناب آقای مهندس درویش؛
درود بر شما،
بدون تعارف و فارق از هرگونه مقدمه‌چینی باید اعتراف کنم از اینکه استعفای شما پذیرفته شد، بسیار خوشحالم!!!
خرسند از آنم که سرانجام می‌توان شاهد حضور افرادی بود که فریب روبناهای فریب‌انگیز محیط زیست را نخورند و از زیربناهای آن آگاه باشند… .
در چند سال گذشته؛ پرسش‌های متعدد و متنوعی ذهن مرا مشغول کرده بود و همواره در این اندیشه بودم که رودربایستی را کنار گذارده و بی‌پروا آنها را با شما مطرح کنم. ولیکن هر بار که فرصتی برای دیدار فراهم میشد (آنهم ۶ ماه یکبار) به محض آنکه در ذهنم جملات را کنار هم میچیدم و متن سوال را مرور می‌کردم تا مبادا موجب ناراحتی و کدورت شود، ناگهان با یک خبر، یک تصویر، یک جمله یا یک اسلاید تکان دهنده رشته افکار مرا به نحوی از هم گسسته میکردید که امکان دوخت و دوز و چفت و بست مجدد در آن لحظه میسر نمی‌شد. به راستی چگونه این کار را می‌کردید؟ چرا همیشه چیزی برای گفتن داشتید؟ چرا همه‌جا دست پر حاضر می‌شدید؟ نمی‌شد از همان اسلایدهای تکراری یا همان مطالب کلیشه‌ای استفاده می‌کردید که فاقد جذابیت باشند؟
تا هفته گذشته شکیبایی کردم و با خود گفتم مهندس چند صباحی دیگر بازنشسته می‌شود و به خواست خدا مجوز فعالیت و دعوت به کار مجدد برای او صادر نخواهد شد و همگی راحت می‌شویم. دیگر نیازی به بیان پرسش‌های ناراحت کننده نخواهد بود. اما مشاهده متن نامه مشاور و سرپرست محترم دفتر ریاست سازمان خطاب به معاونت محترم آموزش و پژوهش در خصوص استعفای جنابعالی خیالم را آسوده کرد. آسوده از این بابت که دریافتم در این مورد، تنها نیستم. خدا را شکر که غیر از من نیز، هستند دیگرانی که با شما اختلاف نظر دارند. اختلافاتی که آن قدر مهم و برجسته است که الزاماً باید در واپسین روز و به شکلی کاملاً رسمی در بعد سازمانی و همراه با بازتاب اجتماعی بیان شوند. من نیز بر آن شدم تا دین خود را به محیط زیست کشور ادا کرده و تعهدات اخلاقی و رسالت علمی و اجتماعی را بر روابط دوستانه مقدم شمارم.
امیدوارم پاسخی درخور برای انبوه پرسش‌های پیشرو داشته باشید:

جناب آقای مهندس درویش؛
چرا و به چه دلیل پست مربوطه (مدیر کل دفتر مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست) را پذیرفتید و اشغال کردید؟ مگر شما کارمند این سازمان بودید؟ مگر شما در سازمان دیگری مشغول به کار نبودید؟ آیا نمی‌دانستید که در این سازمان افراد زیادی در انتظار این پست بوده‌اند؟ آیا نمی‌دانستید که ارتقای درون سازمانی، به عنوان یک اصل مهم مدیریتی، در کشور ژاپن پذیرفته و اجرا می‌شود؟ مگر نمی‌دانید که ساختار اداری ما از ژاپن پیروی می‌کند؟ چرا تصور کردید به صرف داشتن مدرک مدیریت محیط زیست در مقطع کارشناسی ارشد می‌توانید در این پست موفق باشید؟ اگر اینگونه بود که تعداد زیادی کارشناس ارشد و دکتری محیط زیست در سازمان حفاظت محیط زیست دست‌چین شده‌اند. اگر ملاک و شاخص، در این سازمان، تجانس و ارتباط رشته بود که در آن صورت حداقل یکبار رییس سازمان از متخصصین محیط زیست انتخاب می‌شد. نمی‌شد؟! پس اساساً دارا بودن تخصص محیط زیست و دانستن اکولوژی مهم نیست. چرا این پست را قبول کردید؟ آیا شما می‌دانید با حضور ۴ ساله خود در سازمان، چه آرزوهایی که نمرد؟ چه انگیزه‌های کاری که در نزد برخی پرسنل نخشکید! دیگر با چه انگیزه‌ای برخی از کارشناسان برای ارتقای شاخص‌های محیط زیستی در کشور تلاش کنند؟
چرا و به چه دلیل با نظرات غیرکارشناسی معاون وقت سازمان موافقت نکردید؟ چرا حاضر به تفکیک دفاتر شدید؟ چرا اینقدر بر مواضع خود پافشاری کردید؟ چرا نرمش فروتنانه نشان ندادید؟ شما که با ورزش و منش ورزشکارانه بیگانه نیستید، چرا به نشانه اعتراض ترک زمین نکردید؟ چرا به رقابت ادامه دادید؟
چرا و به چه دلیل برای مدارس طبیعت تبلیغ می‌کنید؟ تکلیف خود را مشخص کنید، شاید به فکر اشغال یک پست دیگر در وزارت آموزش و پرورش هم بودید؟!!! اساساً مدارس طبیعت چه ارتباطی با شرح وظایف سازمان دارد؟ این سازمان، یک سازمان نظارتی است که وظیفه‌اش تنها و تنها حفاظت و حراست فیزیکی از مناطق تحت حفاظت است که البته به لطف خداوند در زمینه مدیریت مناطق و زیستگاهها و همچنین بهره‌برداری پایدار از مناطق و حفاظت از تنوع زیستی و … هیچگونه مشکلی نیست و امور به منتها درجه بر روال است. چرا برای سازمان کارتراشی می‌کنید؟ مگر در مدارس ما آموزش مفید و به‌روز وجود ندارد؟ مگر کودکان و نوجوانان ما از مدارس فراری و منزجر هستند؟ مگر ارتقای کیفی سطح آموزش مقاطع مختلف تحصیلی را نمی‌بینید؟ مگر نسل جوان ما با طبیعت و محیط زیست بیگانه است؟ در کجای این سرزمین زباله رها شده است؟ تاکنون شنیده‌اید که در نقطه‌ای از مملکت پساب تصفیه نشده در محیط روان شود؟ آیا سندی برای قهر با طبیعت، تخریب پوشش گیاهی، تغییر کاربری اراضی، برخورد نامهربانانه با گونه‌های جانوری، آتش‌سوزی عمدی در عرصه‌های طبیعی، درگیری با محیط‌بانان و جنگلبانان و … در این سرزمین سراغ دارید؟ آیا نمی‌بینید که پرندگان مهاجر چه بی‌پروا هر ساله به اکوسیستم‌های آبی کشورمان می‌آیند و با تعدادی به مراتب بیشتر و خاطراتی خوش از اینجا باز می‌گردند؟ چرا کودکان را آلوده این بیزینس کرده‌اید؟ مگر کودکان ما در خانه و مدرسه با نحوه کاشت گیاهان، غذا دادن به حیوانات، عکس‌برداری از طبیعت و انس با محیط پیرامون آشنا نمی‌شوند؟! کجای اکوسیستم این سرزمین بیمار است؟ چرا مدام می‌گویید حال محیط زیست خوب نیست؟! از این بهتر مگر می‌شود؟! نگاه به اسکاندیناوی و کانادا و نیوزلند نکنید، آنها فتوشاپ هستند. تصویر منطقه مرزی جمهوری آذربایجان و اردبیل را که در کانال خود منتشر کردید، برعکس درج شده است! قسمتی که مملو از درختان جنگلی است، ایران است نه کشور آذربایجان. اتفاقاً تصویری که از زوال دریاچه ارومیه در کتابهای درسی کشور استرالیا چاپ شده است نیز معکوس جلوه داده شده. آن که سرشار از آب است و شاداب، مربوط به سالیان اخیر است و آن دیگری که خشکیده است مربوط به گذشته و دوران مدیریت اسکندر فیروز!!!!
چرا و به چه دلیل مرتباً به فکر ایجاد کمپین‌های محیط زیستی و راه‌اندازی پویش‌های اجتماعی هستید؟ مگر در حیطه کاری شما مساله‌ای مهمتر و یا مشکلی لاینحل باقی نمانده که به این امور ژورنالیستی پرداخته‌اید؟ چگونه تا پاسی از شب بیدار هستید؟ چرا پاسخ پرسش‌های کاربران را در تمامی گروهها باید بدهید؟ چقدر حق‌الزحمه بابت این کار دریافت می‌کنید؟ چه نوع دم‌نوشی استفاده می‌کنید که تا دیرقت بیدار هستید و حضور سبزتان را در فضای مجازی به رخ افرادی همانند من می‌کشید که از کار کردن با این فناوری، فراری و عاجزند؟ حتی یک لحظه به فکر مدیر یا کارشناسی که از این توانایی و قابلیت محروم است بوده‌اید؟ مگر شما مسلمان نیستید!!!!
چرا و به چه دلیل مدام به سفر می‌روید؟ چقدر حق ماموریت می‌گیرید که هر روز و هر ساعت در یک نقطه از کشور هستید؟ چرا با زمان رقابت می‌کنید؟ چرا با قوانین فیزیکی و جغرافیایی در ستیزید؟ مگر دلواپس سقوط هواپیما نیستید؟ فریب بویینگ‌های جدید را نخورید! مگر اخبار را رصد نمی‌کنید؟ تلفات جاده‌ای در ایران از آنچه شما فکر می‌کنید بیشتر است؛ چیزی نزدیک به یک جنگ چندین ساله!!! با چه اطمینانی به سفرهای جاده‌ای می‌روید؟ پشت شما به چه کسی و کجا گرم است؟ در کدام بیمه عضو هستید؟ اگر از سانحه نمی‌ترسید، حداقل به فکر مدیری که از فقر حرکتی دچار زخم بستر شده است باشید. او چه گناهی کرده است که باید شاهد این ماجراجویی شما باشد؟ چرا روز تعطیل کنار خانواده و دوستان خود نیستید؟ چرا نمی‌گویید برای شما گزارش و عکس بفرستند؟ چرا کارشناسان زیردست خود را نمی‌فرستید؟ آیا برای کنترل این میزان انرژی و انگیزه به پزشک مراجعه کرده‌اید؟ از نظر من شما نه تنها ورزشکار نیستید، بلکه از مواد نیروزا هم استفاده می‌کنید که مصداق دوپینگ است. همین امر برای ممنوعیت شما از پست‌های سازمانی کافی بوده است.
چرا و به چه دلیل تصاویر پارکینگ سازمانهای مختلف را در روزهای سه‌شنبه هر هفته منتشر می‌کنید؟ چرا تصاویر خود را بر روی دوچرخه مرتباً نشان می‌دهید. چرا وقتی دولتمردان هلند، دانمارک، سوید و … از شما تقلید کردند و با دوچرخه در محل کار خود حاضر شدند، حاضر نشدید از آنها برایت بجویید؟! چرا از درخواست خرید خودرو برای اعضای محترم شورای شهر تهران حمایت نکردید و به جای آن، اقدام به تشویق و ترویج فعالیت‌های دولتمردان غربی (طرفدار محیط زیست) می‌کنید؟ آیا با نشان دادن لباس ورزشی و دوچرخه خود، قصد فخرفروشی دارید؟ اگر در این ورزش خیلی تبحر دارید، همانند خلیل سمندر بدون دست رکاب بزنید تا قانع شویم که دوچرخه‌سوار ماهری هستید! …
چرا و به چه علت در خصوص اهدای جایزه ملی محیط زیست، با تصمیمات مدیریتی که از مدت‌ها قبل تر اتخاذ شده بودند، مخالفت کردید؟ چرا به لابی اعتقاد ندارید؟ چرا به تفکرات غیرتخصصی مدیران احترام نمی‌گذارید؟ چرا از دفتری حمایت کردید که حتی مجوز فعالیت رسمی از سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی ندارد ولی برای محیط زیست دغدغه دارد؟ مگر شما نمی‌دانید که در ایران اخذ گواهی‌نامه ایزو ۱۴۰۰۰ یعنی دستیابی به نهایت آمال محیط زیستی که نشانگر رعایت تمام استانداردها و ملاحظات می‌باشد؟ پس از چه روی با اهدای جایزه به این نوع سازمان‌ها مخالفید؟ چرا از وزیری تمجید کردید که در کنار وظایف تخصصی خود، عاشق محیط زیست نیز بود و وارد قلمروی تخصصی ما شده بود؟ به چه دلیل اجازه دادید تا سایر افراد و گروههای علاقمند هم پای در این عرصه بگذارند؟ چرا در شکل‌گیری و توسعه نهضت ورزش و محیط زیست در کشور نقش داشتید؟ ورزش که کشاورزی و انرژی نیست تا بتواند به محیط زیست ورود پیدا کند. شما باید بدانید تنها افرادی که با علوم کشاورزی، پزشکی، فسیل‌شناسی، عمران، بهداشت محیط و دامپروری آشنا هستند، از توانایی و مهارت لازم برای حضور در این عرصه برخوردارند. چرا اجازه دادید که تمام زمان، انرژی و هزینه وزارت ورزش و جوانان صرف محیط زیست شود؟ شما مقصر ناکامی کاروان ورزشی کشور در المپیک ریو هستید!!
چرا و به چه علت پارک پردیسان را به مکانی برای گفتگو تبدیل کردید؟ حیف این پارک نیست که به جای برگزاری جشنواره بادبادک‌ها و جولان اسکوترسواران و بلال‌پزان مکانی شود برای گفتمان. شما با همین جلسات گفتگوی پردیسان باعث شدید که انگیزه ایجاد شعبه ۲ بوستان گفتگو در ذهن بزرگواران شکل بگیرد تا از شهرداری و سازمان پارکها دعوت به عمل آید.
چرا و به چه دلیل اصرار بر تغییر تفکر کارشناسان سازمان داشتید؟ چرا به دنبال پویایی بودید؟ شما که اینقدر به کتاب و کتابخوانی علاقمند بودید، خود را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و یا کتابخانه ملی منتقل می‌کردید!!!! مگر سبک مدیریت سنتی در کشور چه ایرادی داشت؟ مگر مدیران قبلی منشا حرکت‌های بنیادین نبودند؟
چرا و به چه علت برخی سمن‌های محیط زیستی خاص در ایران از شما به نیکی یاد نمی‌کنند؟ چرا برای شما بنر تقدیر و تشکر (آن هم در کویر) نصب نکردند؟
چرا ملاحظات سیاسی کشور را درک نمی‌کنید؟ شما به میان‌رودان چکار دارید؟ مگر وزارت امور خارجه به این مسایل آگاه نیست؟ چرا حساسیت‌های منطقه‌ای را مدنظر قرار نمی‌دهید؟ شما از زنده شدن زاینده‌رود و حیات‌بخشی به ارومیه چه نفعی می‌برید؟ چرا خاطر خود را با وضعیت پریشان، پریشان می‌کنید. چرا نگران خشک شدن بختگان هستید؟ آیا معتقدید میزان دلسوزی شما بیش از مدیران قبلی بوده است؟ آیا در زمره منتقدین به تصمیمات گذشته هستید؟ آیا در مورد اقدامات آتی بدبین هستید؟ چرا جای خود را به افراد خوش‌بین ندادید؟ شما مقصر کاهش شاخص امید به زندگی در جامعه ایرانی هستید!!
چگونه است که شما با مدرک کارشناسی ارشد محیط زیست و ۳۰ سال سابقه کار تخصصی و مرتبط و حضور در مجامع و محافل محیط زیستی داخل و خارج کشور همچنان فریب روبناهای فریب‌انگیز محیط زیست را می‌خورید و از زیربناهای آن آگاه نیستید؟! هستید؟! چرا از عمق فجایع محیط زیستی کشور دلهره ندارید؟
به راستی؛ فریب‌خورده محیط زیست هستید یا فریب‌کار آن؟!!!
مطمئناً اگر در دانشگاههای خارج از کشور و آن هم در رشته‌هایی غیرمرتبط با محیط زیست تحصیل می‌کردید، هیچگاه با شک و تردید به مقوله سدسازی نگاه نمی‌کردید؛ تراریخته را زیر سوال نمی‌بردید؛ اهمیت منابع آبی را بیش از پیش درک می‌کردید و می‌پذیرفتید که ریشه تمام مشکلات محیط زیستی کشور به آب بر می‌گردد و در می‌یافتید که تغییر اقلیم این توانایی را دارد که در یک محدوده کوچک به طور انتخابی فقط بر دریاچه ارومیه اثر گذارد و بر سایر اکوسیستم‌های آبی منطقه تاثیرگذار نباشد!

چرا و به چه علت مخالف دستیابی مردمان کویر سمنان به جرعه‌های گوارای آب دریای مازندران هستید؟! چگونه است که مردم استان‌های گلستان، ‌مازندران و گیلان از فرصت استفاده از آب آغشته به فاضلاب و سموم و آکنده از نمک برخوردار هستند، ولیکن سایر هموطنان باید در حسرت آن اکسیر گرانبها باشند؟! چرا در مورد وضعیت نامطلوب دریاچه‌ها، جنگل‌ها، مراتع و … بزرگنمایی می‌کنید؟!!! آیا شما نمی‌دانید یوز و گور ایرانی، جبیر و پلنگ، خرس سیاه و قهوه‌ای (و یا هر رنگ دیگر)، قوچ و میش، سیاه‌گوش و هوبره هیچ‌یک شاخص سلامت و کیفیت محیط زیست نیستند؟! حتی واحد شمارش آنها با انسان یکی نیست!!!

اطمینان دارم که پاسخ قانع کننده‌ای برای پرسش‌های بالا ندارید. به هر روی خوشحالم که دوران مدیریت شما در سازمان حفاظت محیط زیست به پایان رسید. باشد که فردی توانمند و لایق در این پست زمام امور را بر عهده گیرد تا هر چه سریع‌تر اوضاع را به شکل سابق بازگرداند تا بیش از این شاهد خرابی حال محیط زیست نباشیم.

منتقد همیشگی شما
هومن بهمن‌پور
تهران – چهارم آبان ماه یکهزار و سیصد و نود و شش

 

۷٫ پرویز غلامی؛ مدرس دانشگاه
دوست عزیز جناب آقای مهندس درویش
سلام و درود فراوان
در سرزمینی که سنگها را بسته و سگها را رها کرده اند، بی مهری نه تنها امری شگفت نیست بلکه پدیده ای کاملا عادی است. بی مهری هایی که به اسکندر فیروزها و بیژن دره شوری ها و سید آهنگ کوثرها شده ی شمارند.
با شناختی که از شما دارم در هر جایگاهی که باشید حامی و دوستدار طبیعت و طبیعت دوستان خواهید بود و گامهایتان در این وادی بسیار استوار خواهد بود.
بگذار خاطره ای از نشستی که با بیژن خان دره شوری داشتم را خدمتتان عرض کنم.
ایشان گفتند وضعیت محیط زیست همانند خانه ای است که از زیرزمین شروع به آتش گرفتن کرده و دیری نخواهد پایید که کل ساختمان طعمه حریق خواهد شد. اگر بپذیریم که آتشی در کار است برای مهار آن دست به کار می شویم گرنه نمی پذیریم و انکار می کنیم. انکار همانا و …
حال حکمرانان ما نمی خواهند بپذیرند که محیط زیست، محیط نیست است.
و در آخر بیژن خان فرمودند من نسبت به آینده محیط زیست ناامیدم.
باقی بقایتان
ارادتمند همیشگی
پرویز غلامی

۸٫ سعید دباغ نیکوخصلت؛ نماینده مردم در شورای شهر تبریز:
جناب درویش بزرگوار
با اهداء سلام، خبر استعفای شما مطمئنا برای کسانی چون من که دل در گرو پیشکسوتان و حامیانی چون شما که راهگشا و الهام بخش در زمینه رویکردهای محیط زیستی و حتی انسانی هستید؛ حالتی از حیرت را بر وجودم مستولی می نماید.

البته تا حدی می دانم درد درون سینه تان را، آگاهم از سنگینی باری که بر دوش می کشید و احساس می کنم آتش عشقی را که در درون خود هماره بر جای جای این مرز و بوم همچنان روشن نگه داشته اید.

و این را هم می دانم که خبر کناره گیری شما چه رمز و رازی می تواند با خود به همراه داشته باشد.

به قول حافظ
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

آری جناب درویش در این آخرین روزهای تصدی گری قبل از اتمام کامل دوره مسؤلیت و در این وانفسای چالش های محیط زیست کناره گیری تان حتما می تواند همچون روزهای مدیریت جنابعالی پیام روشنگرانه و راهگشایی همراه خود داشته باشد و این موضوع بر مخاطبین و رهروان عشق راستین است تا تشخیص دهند که این تصمیم چه افق دید یا تلنگری می تواند برای شب گرفتگان در برداشته باشد.

باشد که آگاه شویم.

۹٫ حمیدرضا عباسی؛ عضو هیات علمی بخش تحقیقات بیابان:
برند درویش کمیابست
🔷به گفته محمد فاضلی درویش یک برند است، مطمن هستم که این برند کمیابست. محمد درویش از آن دست آدمهایست که در هر سازمان و جایگاهی باشد به آن وزن و اعتبار می دهد درست برخلاف دیگرانی که از پست خود اعتبار می گیرند. قلم او در بیان چالشهای محیط زیست تواناست و همواره آنها را فریاد زده است. گذشته از اینها تحلیل گر بسیار زبردستی است و همواره مسایل را از جنبه های مختلف می بیند.
🔷دیدگاههای کاهش وابستگی مردم به سرزمین در کشور خشکی مانند ایران، جایگزینی مدیریت غیرسازه ای بر مدیریت دیوارسازی بر روی رودها، سه شنبه های بدون خودرو و هم صدایی با تشکلهای مردم نهاد حامی محیط زیست و موارد بسیار دیگر که یادم نمی آید از ابتکارات اوست.
🔷 مدیری که محمد در مجموعه اش کار کند دو حالت بیشتر پیش رو ندارد یا مخالف اوست یا موافق. با محمد وسط نمی توان ایستاد چون نمی تواند آرام گیرد. به نظرم عیسی کلانتری از آن دسته مدیرانی نبود که بتواند با محمد راه بیایید. نمایش سازمانی او تاکنون تکرار همه چیز آرومه من چقدر …..
🔷محمد را از دوران دانشکده کرج – سالهای پایانی دهه شصت – می شناسم ولی بخش بیابان، ما را به هم رساند. همکار درویش شدن شانس می خواهد … خوش اومدی به خانه رفیق.

۱۰٫ شریف فدایی، مدیر مدرسه طبیعت دماوند
مهندس درویش آنگونه که ما او را شناختیم هر کجای خاک پاک این سرزمین باشند شب و روزشان را برای این طبیعت و زمین و سرزمین خواهند گذاشت .به قول سایه:
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
…….
دردا و دریغا که در این بازی دنیا
بازیچه ایام دل آدمیان است
…….
این دیده از آن روست که خونابه فشان است.

۱۱٫ سید حسین پایدار اردکانی
وجود و حضور امثال محمد درویش- که انسانهای توسعه یافته برون گرای مشارکت جوی تحول آفرین مدنی هستند،- در هر سازمانی یک غنیمت و ارزش فوق العاده است.
آدمهایی که متفاوت از دیگران هستند‌. تیزبینند، نقد میکنند و در قبال همه چیز بی تفاوت نیستند و به گونه ای دیگر از بقیه کارمندان و پرسنل، میبینند و می شنوند و میگویند و مینویسند و عمل میکنند. کلا متفاوت هستند و گاه همین تفاوت توی ذوق مدیران میزند و…
رفتن محمد درویش از سازمان محیط زیست کشور قطعا یک خسارت است.
امثال او بدون شک به سازمان نیاز ندارند بلکه این سازمان است که به او و کنش و نگاه و برون داد و مشارکت جویی او نیازمند است.
از جناب آقای دکتر تابش، رییس محترم فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی و عضو محترم شورای عالی محیط زیست کشور خواهش میکنم که نسبت به این استعفاء حساس باشند و بررسی لازم را انجام دهند چرا که حتما ایرادی در فرایند کار بوده که فردی مثل محمد درویش توان کار کردن در سیستم را ندارد.
رفتن او یک آلارم است. آژیر خطریست که به ما میگوید سازمان محیط زیست دارد فشل تر و بسته تر و غیرواقع نگر تر میشود و این خطرناک است.
برای این دوست عزیز و فعال مدنی و اجتماعی، محمد درویش آرزوی توفیق و بهروزی دارم.

۱۲٫
❤️برای درویش محیط زیست ایران❤️

مجتبی مجدیان اردکانی (کنشگر محیط زیست)
🔺دیروز وقتی خبر استعفای #محمد_درویش به گوشم رسید بسیار متأثر شدم چرا که معتقدم یکی از کوشاترین و دلسوزترین متخصصین حوزه محیط زیست و منابع طبیعی از بدنه سازمان حفاظت محیط زیست جدا شد.
🔸محمد درویش را حدود ۱۰ سالی است که می شناسم. در سال ۸۵ که وبلاگ نویسی محیط زیست را با “گهواره سبز” و بعدها با نام “زمین، گهواره انسان” آغاز کردم، او پرمخاطب ترین وبلاگ محیط زیستی ایران، “مهار بیابانزایی” را اداره می کرد. اولین ارتباط تلفنی مان را خوب به یاد دارم، زمانی بود که تعداد زیادی از درختان نخل روستای حاجی آباد زرین قطع شده و وی پیگیر این موضوع بود و نزدیک به یک ربع پرسش و پاسخ بینمان رد و بدل گردید. بعدها چند باری توفیق حاصل شد و از نزدیک ملاقاتش کردم. همیشه با روحیه، انگیزه و دلسوزی هر چه تمامتر از محیط زیست می گفت، انگار که در مورد فرزندش صحبت می کند.
🔸چند سال پیش ، زمانی که خبر انتصابش به عنوان مدیر کل مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست را شنیدم، ابتدا ناراحت شدم چرا که فکر می کردم انتخابش برای این جایگاه، جلوی فعالیت هایش را خواهد گرفت، اما او ثابت کرد که هم می توان مدیر بود هم منتقد، هم می توان پست و سمت داشت و هم اهداف و آرمان های والای خود را دنبال نمود و مهمتر از همه اینکه مدیری ارشد بود ولی “درویش” ماند و این شد وقتی که خبر استعفایش را شنیدم باز هم بسیار ناراحت شدم.
🔴مانده ام سازمانی که به قول رییسش، متخصص کم دارد چرا از اندک متخصصین با این میزان تجربه، سابقه و دلسوزی به راحتی می گذرد. به راستی چند “درویش” در محیط زیست ایران داریم که آنها را قربانی سیاست های نابخردانه خود می کنیم.
🔸اما با همه این تفاسیر درویش با آنچه در متن استعفانامه اش آورده بود ثابت کرد که همچنان استوار و ثابت قدم مرد عمل است و بر آرمانهای والایش ایستادگی می کند.
🙏برایش هر جا که باشد آرزوی سربلندی، پیروزی و بهروزی دارم. پاینده باشی جوانمرد…🙏

۱۳٫  دیده‌بان؛ کارگروه محیط زیست هیئت‌ کوه‌نوردی خراسان رضوی]
🛑 درویش نرفت ، درویش آمد !🛑

محمد درویش بتِ بی خطا و قهرمان اسطوره ای نبود ، اما بدون تردید نماد و نمونه ای درخشان در مدیریت کلان دولتی با گرایش حفاظت صادقانه و سلحشورانه از محیط زیست ، گسترش مشارکت مدنی و کنشگری اجتماعی بود .

بدون شک حذف سرمایه ی اجتماعی چنین گرانقدر از ساختار سازمان محیط زیست کشور ، نشان از مسیری مه آلود و نگران کننده دارد .

در این سوی ما فعالان محیط زیست با آغوشی باز از آمدن محمد درویش به جایگاه واقعی و همیشگی خود که همانا همراهی مستقیم و بی واسطه با شبکه های محیط زیستی و مردم ،است بسیار خرسندیم .

🌺 خوش آمدی یاور زمین ! 🌺

🔺گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ ِ تاک است !

۱۴٫
#مهندس_محمد_درویش هرگز از #پردیسان نخواهد رفت!

📍یادداشتی از: کاوه فرهادی
/ سوم آبان ۱۳۹۶

” “ماکس وبر” می گوید: «تصویر ما از جهان» که به وسیله «اندیشه ها» به طور مکرر، خلق می شوند، تعیین کننده #کنش هایی است که با پویایی منافع، خلق می شوند. درست مانند عمل سوزن بانی که واگن ها را پشت سر هم قرار می دهد».(وبر، ۱۹۱۵: ۲۸۰)

تصویر جامعه تحصیلکرده ایران از وضعیت “اینجا و اکنون” محیط زیست این سرزمین، حاصل اندیشه های دغدغه‌مندان این حوزه از چندین دهه پیش تا امروز است‌. دغدغه‌هایی که البته متاسفانه یا به دلیل عدم وجود منافع مشترک #کنشگران و یا به واقعیت پیوستن مفهوم #کَرّی_کُنشی در میان سطوح مختلف تصمیم‌سازی و نیز غلبه تفکر سازه‌ای با حضور #مکتب_نوسازی در ایران، آنچنان منجر به پویایی منافع نشد، و سوزن‌بان‌هایِ قطارِ محیط زیستِ این کهن‌زیست‌بوم ایران را در پشت سر هم قرار دادن اولویت‌های محیط زیست کشور، بر روی ریل توسعه پایدار، از همان آغاز حرکت در ایستگاه #غیر_‌بومیِ “اصل چهار ترومن” ناکام گذاشت.

لذا با نگاهی #پدیدارشناسانه، این رویکرد می‌‌تواند تا حدی برای خبرگان حوزه علوم انسانی، مدیریتی و سیاستگذاری کشور، قابل بررسی باشد‌.

نقش بی بدیل #مهندس_محمد_درویش در تقلیل این #کَرّی_کُنشی و افزایش #سرمایه_اجتماعیِ محیط‌زیستی بویژه با ابتکار #گفتگوی_پردیسان غیر قابل انکار است و بدین دلیل معتقدم، هم‌افزاییِ کلام و حضورِ این “پدر‌ جوان محیط زیست سرزمینمان”، در #پدیدار_شدن #گفتمان_محیط_زیستی در ایران، با نبود رسمی‌شان در #پردیسان، هرگز به پایان نخواهد رسید! چنانکه روح کلامشان در تناوردگی پردیسان‌های پیش‌رو، همچنان پیشتاز #مشارکت روزافزون #یاریگران حوزه‌های مختلف محیط‌زیست کشورمان خواهد شد.”( کاوه فرهادی)

۱۵٫ محمد درویش و مدرسه طبیعت:

۱_بارها از کنار ساختمان سیاهی گذشته بودم که سازمان حفاظت از محیط زیست نام داشت. به عنوان یک معمار با خود اندیشیده بودم چه ارتباطی هست بین حفاظت، آن هم از محیط زیست با این احجام سیاه بسته بی تناسب. با این معماری غیرصمیمانه غیر محیط زیستی که این همه سنگ صیقل خورده از معادن این کشور را بر پیکر خود پوشانده است با محیط زیست و رفتار و ‌کرنش هزاران ساله معماران این کشور در برابر بوم داده های سرزمین ایران؟
از خود می پرسیدم جای و نسبت مردم با ساختمانی که چون قلعه ای دسترس ناپذیر در میان بزرگراه های پر ترافیک، با غرور نشسته است چیست؟
۲_ زمستان ۹۳ بود. چند ماهی بود که شنیده بودم عده ای در مشهد بچه ها را به سفری به نام سفرهای آقای کرم می برند و از این رهگذر مدرسه ای شکل گرفته به نام کاوی کنج متفاوت از همه آنچه از مدرسه شنیده بودیم. پسرم بامداد تازه ۶ ساله شده بود و ما به واسطه او و جهانی که او برایمان به ارمغان آورده بود، نحوه ای دیگر از هستی را تجربه می کردیم. به جهان مورد علاقه اش که دنیای حیوانات بود سفر می کردیم، با او به طبیعت می رفتیم، مستند می دیدیم، کتاب می خواندیم.
۳_ به واسطه نوشته های محمد درویش که حضورش در آن ساختمان سیاه به معجزه می مانست و نور و امید می آفرید با مدرسه طبیعت و ‌نوشته ها و ‌گفته های پیرمردی دوست داشتنی آشنا شدم که از مدرسه ای به نام مدرسه طبیعت می گفت. از فراموشی کودکی، از همه آن چیزهایی که کودک امروز گم کرده است.
اندیشیدم که مدرسه طبیعت و مکتب مدرسه طبیعت همانجایی است که فرزند من باید باشد.
۴_برای محمد درویش در فیس بوک از علاقه بامداد نوشتم و‌گفتم آیا در تهران و‌کرج چنین جایی هست؟ فکر نمی کردم یک مدیر دولتی بخواهد حتی به من پاسخ دهد، اما او نه تنها پاسخ داد بلکه ما و فرزندمان را به آن ساختمان سیاه دعوت کرد با پسرم سخن گفت، او را در آغوش گرفت و به‌جشن سالگرد سازمان دعوت کرد. پس از آن روز ساختمان سیاه در ذهن من نام پردیسان گرفت. انگار مظروف آنچنان قوی بود که خود آذین دهنده ظرف شده بود.
۵_ پس از آن و تا به امروز مدارس طبیعت در سایه علاقه و خواست مردم تشنه این دیار بیشتر و بیشتر شدند تا به عدد ۵۰ رسیدند، من در دوره های تسهیلگری ثبت نام کردم تا به عنوان یک ‌مادر، بتوانم تسهیلگر کودکم باشم، بامداد توانست به مدرسه طبیعت راه یابد( هر چند تا تثبیت و سر و شکل نهایی یافتن این مدارس به قول محمد درویش هنوز راه های نرفته و کارهای نکرده داریم) و مهمتر از همه، ما شکل زندگیمان را عوض کردیم به خانه ای حیاط دار رفتیم تا بامداد حیاط و خاک و درخت و پرنده و حشرات را بیشتر دریابد، بتواند بازی کند و به قول خودش اینبار طبیعت را از کتاب نخواند، تجربه کند.
حالا و تا آینده ای دور نام حفاظت از محیط زیست در ذهن فرزند من با خاطره ای گره خورده که محمد درویش و دکتر وهابزاده برای او ساختند.
۶_ حال محمد درویش از پردیسان رفته است و آنجا دوباره همان ساختمان سیاه است و من غمگینم، اما به نهال اکنون جوان و بالنده مدرسه طبیعت که ‌می اندیشم ناخودآگاه بیتی از حکیم توس را زمزمه می کنم که تکیه‌ کلام درویش است:
همیشه خردمند امیدوار
نبیند به‌جز شادی از روزگار
و من فکر می‌کنم که مهم نیست که محمد درویش از سرای دولت رفته است او در سرایی دیگر منزل کرده است و هر جا که باشد، فعال است و امیدوار و خلاق و در کار ساختن و حفاظت؛
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و‌ کنج خانقاهت بس.
لیلا گلپایگانی

۱۶٫ خادم النخیل 
💚 *برای درویش سبز!*

درویش را ندیده ، پسندیدم…

نه!…حق مطلب را ادا نمی کند!

* درویش را ندیده، خوب فهمیدم و چون فهمیدم …دوستش داشتم و چون دوستش داشتم…برایش احترام خاصی قائل شدم.*
بهمین دلیل معتقدم ایشان جایی نخواهد رفت.
*همین نزدیکیهاست!*
قانون دل ها با قوانین دیگر بسیار متفاوت است..
صمیمانه به ایشان و مرام شان ادای احترام می کنم

✍ *مسعودکنعانی«خادم النخیل»*
*فعال اجتماعی وزیست محیطی خوزستان*

#دکتر_محمد_درویش #محیط_زیست #پردیسان #مسعود_کنعانی #خادم_النخیل

🌐🌐🌐🌐🌴🌐🌐🌐🌐

۱۷٫ سید حسین موسوی «بر سردرِ سازمانِ محیط زیست درآویز!»

«دانشِ سیاسی چیست و زیست بومِ بسامان چگونه ممکن است؟»

به بهانه ی خداحافظیِ تلخِ مهندس محمد درویش!

جناب آقای مهندس محمد درویش، با سلام و تقدیمِ خالصانه هزاران بامدادِ تازه سرزده، آنگونه که صبحدمان، به سانِ چشمانِ مراقبت گرِ شما، عشق بازیِ آهوان بیدار و شقایق های شکوفا را، نگاهبانی کرده و می کنند.

در این یادداشتِ کوتاهِ بی تملق که به بهانه رفتنِ شما می نویسم خواهم گفت که اولاً محیط زیست موضوعی میان رشته ای است و دوماً، چرا و چگونه تداوم حضورتان می توانست و می تواند کورسویِ امیدی باشد در وضعیتِ غبارگرفته انسانی و زیستیِ ما. وضعیتی که دچار نوعی سکته ی مضمن و طولانی است.

در اندیشه سیاسی، ارسطو بر این باور بود که دانش سیاسی، بهترینِ دانش هاست از آن رو که دانشی است مربوط به سامان بخشی ِ زندگی نیک و عادلانه. در تلقی او، «پلیتیک» که بعدها به اشتباه سیاست خوانده شد گرچه «مدنی» صحیح تر می نمود، دانش مربوط به اداره شهر و امور کشور برای نوعی زیست جمعی و انسانی بود که در آن انسان ها بتوانند در کنار هم نوعی زیستِ مشترک و حیات جمعی را تدبیر کنند. دلیل این خوانش از اندیشه سیاسی، انسان شناسیِ ارسطویی بود که انسان را حیوانی ناطق (موجودی زبانی) می دانست که ذاتاً حیاتی جمعی و اجتماعی دارد. در این نگاه، قدرت هیچگاه موضوع اندیشه سیاسی نبوده است. آنچه موضوع دانش مدنی در عصر کلاسیک یونانی به شمار می آمده آن بوده که انسان ها چگونه می توانند زندگی ای مطلوب همراه با کرامت را پی ریزی کنند. به همین خاطر نقش شهروند و سوژه انسانی در تدبیرگریِ آن وضعیت از ضرورتی دو چندان برخوردار بوده به نوعی که هرکس مسئولیتِ مشارکت در حوزه عمومی برای چاره جویی بحران ها را داشته است. از دوران مدرن بود که با حاکم شدنِ سیاست به مثابه قدرت و هژمونی پارادایمِ فردگرایی مدرن، قدرت بر همه شئونات انسانیِ ما سایه انداخت و از این پس بود که چاره جوییِ بحران های ما به غول بی شاخ و دم قدرت محول گردید. همچنین تفرد و انزوای ناشی از فردیت و جداافتادگی مضرتی بر علت گشت تا آدم ها در نبودِ «خیابان» و در فقدانِ تجربه حیات جمعی، همدیگر را فراموش کنند و از دست بگذارند. اینکه بدین جا رسیده ایم، به تعبیر دکتر شریعتی، نوعی بی شخصیتی است که «با سرمایه گذاری های علمی و پولی فراوانی در ما به وجود آورده اند- که هر کس به خود بی ایمان باشد، به دست خویش، قربانیِ دشمن شده است.»(م.آ ۱۶، ص ۲۰۰) این بی خویشتنی و بی شخصیتیِ اپیدمیک، فراگیر و دامن گیر، نه تنها اکوسیستمِ ما را، که همه وجوهِ انسانی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … ما را در برِ خویش گرفته است و همچنان چهار نعل می تازد.

با مقدمه کوتاهی که از اندیشه ارسطو در پیرامونِ سامان بخشیِ حیات جمعی به عرض رساندم، حال می توان «محیط زیست» را به عنوان یکی از «مسائل» جمعی ما تبیین نمود. مسئله ای که اکنون بدل به مشکل و بحرانی ملی گشته است. در این وضعیت، متفکر و اندیشمند سیاسی، برخلاف قاعده همیشگی پیوند سیاست مداران با سطوح مختلف تصمیم سازی، کسی است که بحران را به خوبی تشخیص داده و راه حلی بدیل برای خروج از آن پیشنهاد می دهد. اولین قدم در این راه، فهم این نکته است که محیط زیست ما با بحران های زیادی دست به گریبان است. بحران هایی که اکنون، شمایلی ملی و حتی امنیتی (مانند بحران آب) به خود گرفته اند. به همین سبب، «محیط زیست»ی که «جمعی بودن» را در خود مفروض دارد با صدایِ رسا اعلام می دارد که: میراث پدری و مایملک شخصی هیچ کس نیست و نمی توان آن را تملک و تصاحب کرد. این دم و بازدمِ انسانی که از پیش، بودنِ اشتراکیِ همه «ما» را در خود به مهر پذیرفته است، محل سکه بازیِ تجار و تاراجِ و چپاول اغیار نیست. این، نه محیط زیستِ ما، بلکه خودِ ما است و امکانِ زیستِ اخلاقیِ ماست که سلطه ناپذیر است. اگر اندیشه سیاسیِ ارسطویی هنوز یارای سخن گفتن داشته باشد، با فریادی که سال هاست فروخورده به پاسبانانِ تاریکی اعلام می دارد که: دست از سرِ غنچه های سر به آفتاب و آسمان برداشته بردارید. دست از سرِ قلب ترس خورده‌ی و بی پناهِ حیات طبیعیِ ما بردارید. دست از سر جوجه پرندگانِ بی مادر و بی آشیان بردارید. دست از سرِ همه چیز را بازار دیدن و کالا شمردن بردارید که خردِ ابزاری تنها اسکناس می شناسد و سکه را. این حیاط جمعی که با محیط زیست از آغاز یکی بوده است، سرمایه ملی ماست که نمی شود به ترازوی خرید و فروش و سودآوریِ هرچه بیشتر، سنجیدش!

جنابِ آقای درویش!
خبر رفتنِ شما به طرز غم آلودی آزرده خاطرمان نموده است. گویی یکبارِ دیگر، ناامیدی بر چهره ی تک تک کسانی نشانده که با آمدن شما به پردیسان، امید آن را داشتند تا از اصلاحِ وضعیت فجیعِ بوم زیستِ ملی و میهنیِ ما سخن بگویند و تخیلش کنند. بوم زیستی که رهسپار نوعی مرگ تدریجی شده است. مرگ تدریجیِ یک رؤیا؟! رؤیایِ ایرانی آباد و آزاد. آزاد و رها از هر آلودگی و ناراستی و نادرستی. رفتنِ شما، سرآغازِ یک فروپاشیِ اخلاقی است که سال ها است گریبان گیرِ همه ساحت های زندگی شهروندی ما شده است. «فروپاشی اخلاقی» را بدین سبب می گویم که می تواند نوعی از بودنِ شما را در این چندساله به عنوانِ مسئولی عالی رتبه، بدون تکثیر و الگوبرداری و جمع بندیِ مشخصی، حذف و طرد کند. نوعی از مسئولیت که پاسخگویی (responsibility) را نیز با خود به همراه دارد. چه، آنچه تا کنون شاهد بوده ایم این است که معمولاً مسولانِ نهادی و سازمانیِ ما آنگونه که انتظار رفته و می رود، در برابرِ بحران های جمعی و ملیِ ما پاسخگو نبوده و نیستند. به تعبیری علمی و دقیق تر، سیاست مدارند اما متفکر و اندیشمند سیاسی نیستند.

جناب آقای درویش!

کسانی که به شما چشم امید دوخته اند، همان آدم های سرشار از احساس مسئولیت اجتماعی اند که قامتِ کوهِ دچارِ حریق گشته ای را در شهرستانی دور، بی هیچ امکانات اولیه ای، و به قیمت سر و دست و صورتی سوخته، نجات می بخشند. کسانی که به شما چشم امید دوخته اند، همان محیط بانانِ شهیدی اند که جانشان به جانِ طبیعت گره خورده است. انسان هایی قلبشان را در طبق اخلاص نهاده اند که برای حفظ شأن طبیعی و جایگاهِ زیستی، از هر آنچه که نداشته اند نیز گذشته اند.

کلامِ آخر اینکه، پیامِ روشن این خطوط خطاب به آقای روحانی و آقای کلانتری، احساسِ وظیفه ای ملی، دل نگرانی عمیق و تلاش برای متقاعد ساختن شما به «ماندن» است. رفتنِ شما را باور نداریم و بی حضوریِ شما را تحمل نمی کنیم. اگر شما نیز می خواستید، به مانند خیل کسانی که عطایش را به لقایش بخشیدند، مهاجرت را به ماندن و جنگیدن ترجیح می دادید چرا که خوب می دانیم تواناییِ بی بدیل شما یارایِ آن بود تا تلاش هایتان را در هر کجای این کره خاکی قدر بدانند و به دیده منت گذارند. بدون هیچ تعارف و تملقی، در این چند ساله نام محیط زیستِ ما با تمام وجود با نام «محمد درویش» گره خورده است. قدرت نهادسازیِ شما، توانِ پرمغز در نگاشتن مقالات و سخنرانی های تأثیرگذار، همتِ بی دریغتان در کادر سازی و نیرویابی و جمع سازی و ایجاد تشکل و مهمتر از همه، امیدی که با همه وجود خلق کرده اید، دلالتی بر آن دارد که اکنون، با رفتن شما، خود را بی پناه و بی سامان یافته ایم. «گفتمانِ» محمد درویش برای ما «امکانِ زندگیِ دوباره محیط زیست» است. اکنون که «از پردیسان رفته اید، با پردیسان بمانید» و با سازمانِ محیط زیست درآوزید. درویش (درویز یا درآویز) همچون نشانی که بر خود دارید، به معنی انسانی سائل و پرسش گر است. بر سردرِ سازمانِ محیط زیست بمانید و بخواهید و درآویزید.

با تقدیمِ مجدد هزاران درود و مهر

سید حسین موسوی،
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس

دومِ آبان ماهِ ۱۳۹۶

۱۸٫ناصر کرمی؛ اقلیم شناس از دانشگاه برگن نروژ

رفتن درویش از سازمان محیط زیست خبر بدی بود. درویش برای محیط زیست ایران همیشه کوشنده یی پربار و پایدار بوده است. نگران کننده تر این است که تصور کنیم حذف او از سازمان ناشی از یارکشی های موقع انتخاب کابینه است. بزرگتر بازی کن جناب کلانتری!

۱۹٫ محمد متینی زاده؛ عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور

✅ محمد درویش از مدیر کلی آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست استعفا داد خودش دلیل این استعفا را نپذیرفتن فکرها و برنامه هایش از سوی عیسی کلانتری گفته است.
✅ در کشوری که برنامه های دولتی همگی بر پاشنه سلیقه و دایره فکری رییس و نزدیکانش می چرخد عجیب نیست. گرچه گذشته از این اصل مخرب، از چرایی این استعفا و چرایی یکی نشدن مسیر این دو به یقین بعدها بیشتر خواهیم دانست!
✅ به نظر من درویش خیلی بیش از سهم یک مدیر اثرگذار بوده است. او پیش از رفتن به سازمان به درک علمی درست از بوم سازهای وطن رسیده بود. غصه ها، مظلومیت و رنجهایش را می شناخت. و همین سبب شد تا پس از رسیدن به مسند خود در سازمان بهترین چاره را همراه کردن مردم ببیند.
✅ درویش توانست شعور و شور را با هم در طبقات مختلفی از مردم و البته هدفمند بیدار کند. حالا جنبش آگاهی بخشی او، هواداران فراوانی در سراسر ایران پیدا کرده است و حتم دارم که این جنبش با رفتن او تمام نخواهد شد.
✅ درویش برای ما محققان منابع طبیعی هم یک الگوی ناب است. کسی که هیچوقت در قالب شیوه نامه ها و امتیازها و حقوق مزایا و شکایتها از مثلا بی پولی و بی توجهی و … قرار نگرفت و نمی گیرد. او برای دردهای منابع طبیعی به جای سکوت و بی تفاوتی، صدا و قلم شد و دردهای منابع طبیعی را به همه جا برد به همه کس گفت و البته هزینه کمی هم نپرداخت اما شکیبانه مانیفست خودش را دنبال کرده است تا به تعبیر زیبای محمد فاضلی او را به برند درویش بخوانیمش.

۲۰٫ مسعود مولانا -فعال مدنی در حوزه محیط زیست محیط زیست

از اعضای شورای هماهنگی شبکه تشکلهای محیط زیست و منابع طبیعی کشور و مازندران 🌳

در دفاع از مهندس محمد درویش🍃🌳

درویش بی خطا نبود
اما مظهر وفای به عهداش با محیط زیست بود !
درویش قهرمان نبود
اما مطالبه گری سلحشورانه را بر صله ی سکوت ترجیح میداد!
درویش دانشمند نبود
اما نمونه ای صاف و سترگ از هماهنگی و همراهیِ دانش با کنشگری اجتماعی بود
آنان که او را تاب نیاورده و قدرش را ندانسته اند ، بی هیچ گمانی لایق هم نشینی ِ با او نبوده اند!
درویش بی تردید بی نیاز از قدر دانی چو منی است ، اما به حکم اخلاق انسانی این کم ترین وظیفه است که بگویم :
من افتخار میکنم که ایرانی ام از آن جهت که هم وطن محمد درویش هستم.
استعفای درویش راهی را برای او گشود ، تا با فرصت و قدرت بیشتری دغدغه های محیط زیستی اش را هم چنان آگاهانه و دلاورانه پی گیری کند .
خوش آمدی رفیق نازنین !🌻

۲۱٫ شروان شعاعی؛ پزشک و فعال محیط زیست

“در این بازار اگر سودیست، با “درویش خرسند است
به بهانه پایان مسئولیت محمد درویش در اداره مشارکت های مردمی پردیسان

هر آمدنی را رفتنی است، اماچگونگی آن گاهی بسیار دردآور می شود.
محمد درویش را سالهاست می شناسیم. از جنس کنشکران محیط زیست است. بوی مشارکت اجتماعی می دهد. متخصص است و دلسوز. دغدغه دارد ، هدفمدار است و برنامه ریزی را می شناسد. سالها کنشگری از وی مهره ای بیمانند ساخته. سخنوری برجسته است که دلها را می لرزاند. پای ثابت نشست های سمن هاست، هر جا که باشند، در سرما و گرما…..
چهار سال تلاش کرد تا هرج و مرج سمن ها، سر و سامانی بگیرد. شبکه های محیط زیستی، با همه مشکلات و ایرادهایی که دارند، نهال نوپای ارزشمندی است که می تواند میوه همدلی و مشارکت ملی را به ارمغان آورد.
درویش مانند هر مدیری حتما خطا داشته و نقد به وی وارد است. اما تا کنون چند نفر از جنس خود ما در مشارکت های سازمان حفاظت محیط زیست حضوری سودمند همچو او داشته اند؟
محمد درویش نیازی به تعریف ما ندارد که کارنامه ارزشمندش خود گواه است. امروز هم دوباره به میان خانواده خود برگشته، جایی که آغوشها برای سپاسکزاری از وی باز است و گوشها شنوای درد دلهایش.
آنچه امروز مایه نگرانی است، برخورد رییس سازمان حفاظت محیط زیست با مدیر شجاعی است که به جای خودشیرینی برای حفظ جایکاه، به نقددیدگاه های وی پرداخت . رفتاری که لازمه یک کنشگر راستین است و البته پیامدها ناخوشایندی به همراه دارد.
نوشتار استعفای درویش، رنجنامه ای بود که نشان از نوعی نگاه از بالا به پایین صدرنشینان پردیسان دارد. نپذیرفتن درویش برای دیدار و گفتگو، بی احترامی به همه سمن های فعال محیط زیستی است، حتی آنهایی که درویش را دشمن خود می دانند. این رویه اگر پایدار بماند، نه مشارکتی می ماند ، نه همکاری و نه تاثیر اجتماعی سمن ها. این به معنای تیر خلاص به گلوی گروه هایی است که بغض خفته محیط زیست بیجان ایران را با همه توان فریاد می زدند.امیدواریم صدای اعتراض سازمانهای مردم نهاد به گوش پردیس نشینان برسد و نقد پذیری و مشارکت طلبی را جایگزین برخوردهای سلیقه ای و سیاسی کنند. ما همواره منتقد ، پرانگیزه و پر تلاش خواهیم ماند و آرزویمان ابن خواهد بود:
خدایا منعمم گردان به “درویشی” و خرسندی
شروان شعاعی
کنشگر محیط زیست

۲۲٫ سازمان مردم نهاد جوانان وارث زمین؛ محمودآباد مازندران:
محمد درویش کنشگری‌که عاشقانه از محیط زیستش حمایت میکند

روزهایی را به یاد دارم‌ که برای اولین بار محمد دوریش را در سکانسهایی از مستند مادر کشی دیدم
محمد سعی داشت با پرداختن به عجایب مدیریتی که سخت گریبان سلامتیه طبیعت و محیط زیست را گرفته است راه نجاتی برای مادر طبیعت(آب) پیدا کند و راهی را روشن کند برای آنکه روزی تشنگی بر لبان طبیعت دائمی نشود
محمد درویش در سالهای کنشگری و حمایت خود از محیط زیست سخت کوشید تا هیچگاه پرنده ای بدون شاخ و برگ نماند و هیچ رودی بی آب نشود و هیچ سدی بدون کارشناسی محیط زیستی ساخته نشود
محمد کوشید تا با راه درستی که میرود به همه ثابت کند دوچرخه هم میتواند وسیله ی نقلیه باشد و چقدر اینروزها برای رفع آلودگی ها احتیاج داریم به سه شنبه های بدون خودرو
درویش عاشقانه برای ترویج مدارس طبیعت گام برداشت
محمد درویش را یک برند و یک نشانی از محیط زیست ایران میدانم
کاش بفهمیم و درک کنیم که محمدها و درویشهای ایران چقدر ارزشمند هستند

استعفای درویش شاید استعفای آب و پلنگ و درخت و رود و تالاب باشد….

دستانت شایسته ی بوسیدن هست محمد درویش ایرانی……

۲۳٫ محمد خسروشاهی؛ رییس بخش تحقیقات بیابان

مهندس درویش عضو هیات علمی بخش تحقیقات بیابان است و قدمش روی چشم ما جا دارد. چهارسال پیش که درخواست ماموریت خدمت ایشان را برای سازمان محیط زیست دیدم بدون دغدغه موافقت خود را اعلام کردم چون میدانستم که در آنجا فراغ بال بیشتری دارد و با صدای رساتری می تواند حرفش و ایده هایش را بگوش دیگران برساند. چون از دغدغه هایش اطلاع کافی داشتم و نقش ایشان را بیشتر از نقش یک محقق میدانستم که فقط و فقط درگیر اجرای طرح تحقیقاتی باشد. آنقدر وقت و فکرش به محیط زیست و منابع طبیعی مشغول بود و حتی اوقات خارج از وظیفه اداری را که باید به خانواده و زندگی خودش می پرداخت صرف نوشتن برای روزنامه ها و پستهای وبلاگش میکرد بطوریکه بعضی از پستهای وبلاگش را میدیدیم در ساعات دو نیمه شب نوشته بود. به هر حال همانطور که پیش بینی میکردم خوشبختانه در طول چهار سالی که در سازمان محیط زیست بود خوش درخشید حتی در آنجا هم پست مدیرکلی زمین گیرش نکرد و روزها و هفته ها را در خارج از تهران و شهرستانها و یا عرصه محیط زیست بود. ما خوشحالیم که درویش دوست داشتنی خودمان به اطاق کارش برخواهد گشت و همچنان از وجود و فکر ایشان بهره مند خواهیم شد

۲۴٫ احمد رحمانی؛ رییس انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع 

محمد درویش را سالهای سال است که میشناسم. به عنوان عضوی از هیات علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور، در گروهای ارزشیابی که هر سال از طرف موسسه به استانها اعزام میشوند. در هیات مدیره انجمن اعضای هیات علمی موسسه افتخار همکاری از نزدیک با ایشان را داشتم. به جرات میتوان گفت در ایران افرادی که همانند درویش دغدغه محیط زیست و منابع طبیعی کشور را دارند از تعداد انگشتان یک دست کمترند. توانا در نگارش و سخن، روابط عمومی خوب، خوش فکر و عمل گرا، توانایی گسترده در بسیج افکار عمومی، به روز بودن در اخبار و اطلاعات محیط زیست و ده ها صفت دیگر که مخصوص درویش است و بس.
به نظر من دکتر کلانتری با از دست دادن درویش خطای بزرگی را مرتکب شد. تصور میکنم دکتر کلانتری از پتانسیلهای مهندس درویش اطلاعی نداشته و گر نه این سرمایه ملی و اثر گذار در محیط زیست را در سازمان حفظ میکرد. برای درویش هر کجا که اراده کند کار هست و با شناختی که از ایشان دارم محیط زیست کشور درویش را رها نمیکند اگر چه کلانتری رها کرد.

۲۵٫ محمد احیایی؛ کنشگر محیط زیست و مدرس دانشگاه

درویش بدون پردیسان یا پردیسان بدون درویش؟

خبر کوتاه است: محمد درویش روز آخر را در پردیسان به سر آورد و با استعفایی با عزت به این دوران چهار ساله ی پر تنش پایان داد.
هنگام که حدود دوسال از نزدیک با عضویت در کمیته ی مدارس جم وهمسنگری با عبدالحسین وهابزاده برای مدارس طبیعت می جنگیدیم، شاهد فراز و نشیب حضورش در ناسازمان حفاظت محیط زیست بودم و چالش هایی که مدیر نالایق ارشد او یعنی مهناز مظاهری بر وی و اهداف بسیار با ارزشش تحمیل می کرد. چندان که سر آخر پای همکاران اش، یکایک ما و کمیته را نیز در گل نهاد. ولی او چگونه با امید، فراست و تلاشی ستودنی دفتر مشارکت های مردمی را برای پیشبرد آن اهداف عالیه از زیر یوغ معاونت آموزش و پژوهش جدا کرد و به طور باورنکردنی کمینه مدارس طبیعت را در گوشه و کنار وطنی که نه تنها دوستش می دارد بل که حتی عاشق اش است؛ چنان زیر بال و پر گرفت که امروز تعدادشان به حدی رسیده که الگویی دیگرگونه برای «شکوفایی عشق و آزادگی» در دسترس «کودکان محروم دچار فقر طبیعت و آزادی ایران» است؛ تا بتوانند با تکیه بر «بازی سرخوشانه و آزاد در طبیعت و یادگیری و کشف» به جای «آوار خفقان آور آموزش و پرورش و بزدلی و افسردگی»؛ آینده ای بسیار روشن تر برای ایران گرامی مان به بار آورند.
بدون انگیزه ی بت سازی از شخصیت افتاده و خونگرم او که نیازی بدین القاب و تعارفات ندارد؛ در این یاداشت کوتاه اجازه می خواهم به تلاش بسیار جانانه اش برای نهاد سازی به منظور افزایش سرمایه اجتماعی یعنی «راه اندازی شبکه ی ملی محیط زیست»، آماده سازی گذار از «انسان محوری» به «زیست محوری» با تغییر خودرو محوری به زیست محوری در ناشهرها و بسی امور دیگر که از سر ایثار بدان ها پرداخت؛ فقط اشاره کنم. زیرا هرکسی که دستی در مورد طبیعت وطن داشته نیک در جریان است و می داند حتی بدون در نظر گرفتن نتایج آن ها، این همه کنش از یک فرد بیشتر به شگفتی اساطیری می ماند.
اما می خواهم زنهاری دهم به کسی که در صندلی ناسازمان حفاظت محیط زیست تکیه زده و به صراحت بگویم این کشتی توفان زده ی پردیسان است که بدون درویش در منجلاب گرفتاری های ریز و درشت درونی و برونی، بیشتر و بیشتر به غرقه شدن نزدیک می شود و نه درویش که بدون پردیسان حتی آزاد تر و شگفت آور تر به راه عشق ورزیدن به طبیعت وطنی که دیوانه واردوستش می دارد؛ ادامه خواهد داد.
البته یادتان باشد که این تداوم پربار وی را فرزندان این آب و خاک در آینده «به رخ بی مهری و بی معرفتی شمایان» خواهند کشید. البته نه با روشی که شما آموزش دیده اید و درآن اوستادید بل به مهرورزی و قدردانی از درویشانی که عمر و جان شان را برای شکوفایی عشقی که سال هاست خفه اش کرده اید در کف اخلاص نهاده اند و حفاظت طبیعتی که به همین تلاش ها تا ابد زنده خواهد ماند.

به امید شادی و پیروزی همیشگی او

محمد احیائی
۱/۸/۹۶

۲۶٫ جواد نظام دوست؛ انجمن غارشناسی ایران
رفتن خوب است . گاهی باید آمد و جایگاهی را قدر و منزلت بخشید ، گاهی باید ماند و سر بر سر پیمان نهاد ، گاهی هم باید رفت چون آب در زمین سفت فرو می نرود .
درویش عزیز چیزی که ما را شیفته شما کرده جایگاه تون نیست بلکه افکارتون و دلتونه .

۲۷٫ هژیر کیانی؛ کنشگر محیط زیست از خوزستان

🌿ثروتمندترین مرد محیط زیست کشور شجاعانه استعفا داد محمد درویش که طی تلاش های مستمر خود توانست موج مطالبه گری محیط زیستی را در ایران آغاز نماید و بخشی از سرمایه های اجتماعی کشور را به تکاپو وا دارد حالا به عنوان ثروتمند ترین مرد فعال محیط زیستی شجاعانه از سمت خود استعفا نمود استعفایی که پیام بزرگی برای فعالان محیط زیست کشور دارد هر چند محمد درویش نماد یک تفکر پویا و گفتمان نوین آگاهی بخشی پرسشگری و مطالبه گری محیط زیستی ست و این مطالبه گری فراگیر در کشور غیر قابل انکار بوده و خواب هر مدیر نالایق و ضد محیط زیستی را آشفته می نماید اما کاش درویش همچنان در این راه مقدس می ماند و به خدمتش در دفتر مشارکت های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست ادامه می داد
خدمات و زحمات محمد درویش در ترویج اخلاق محیط زیستی هیچگاه فراموش نخواهد شد و بیان گستردگی آن مجال کافی می طلبد آنگونه که قدرت شکل گرفته سازمان های مردم نهاد قابل انکار نیست

۲۸٫ اصغر محمدی فاضل؛ رییس سابق دانشگاه محیط زیست
🔻با تغییر مدیریت ها و رویکردها، شنیدن خبر تغییر مدیران عادی است و تفاوتی ندارد که با چه عنوانی باشد. شاید برکناری، جابجایی، پایان ماموریت یا استعفا در منطق اجرایی یک ترجمه بیشتر نداشته باشد ولی بدون تردید تاثیرات متفاوتی بر افراد، محیط اداری و رسانه ها خواهد داشت.

🔹در طول دو ماه گذشته نیز تغییرات متعددی در پردیسان رخ داده که با همان رویکرد خوشبینانه همیشگی خود، امیدوارم موجب بهبود اوضاع وخیم محیط زیست کشور شود و با همین منطق نسبت به استعفای «محمد درویش» هم احساس بدی ندارم ولی به نظرم کم لطفی است اگر تفاوتی که درویش در سازمان ایجاد کرد نادیده گرفته شود.

🔹اعتراف می کنم که آذرماه ۱۳۹۲ با انتصاب محمد درویش به عنوان «مدیرکل آموزش و مشارکت های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست»، خیلی خوشبین نبودم که او نوروز ۹۳ را در سازمان ببیند ولی خوشبختانه این پیش بینی درست از آب درنیامد و درویش ۴ نوروز را در سازمان گذراند.

🔹درویش، مانند هر انسان دیگری موافقان و مخالفین خودش را داشته و خواهد داشت. به همین دلیل عده ای رفتار بسیار دوستانه او با ارباب رجوع، ادبیات انتقادی و سفرهای متوالی به شهرستان ها و حتی پوشیدن جلیقه خبرنگاری در محیط اداری را برای یک «مدیرکل» غیرعادی می دانستند و برخی نیز او را به «متوقع کردن رسانه ها و سمن ها» متهم می کردند.

🔹با مروری به عملکرد درویش در چهار سال گذشته، به نظرم همین تفاوت ها به نقاط قوت سازمان تبدیل شد و مدل متفاوتی از تعامل با جامعه را به نمایش گذاشت. البته درویش سال ۹۶ با ورژن ۹۲ یکسان نیستند. او که موهای سیاه بیشتری را در این سالها از دست داده و به جایش تجربه های تلخ و شیرین گوناگونی اندوخته، امروز شاید به خودش هم نقدهای زیادی داشته باشد.

✅ شاید امروز خانواده محمد درویش بیش از مخالفین و منتقدان او از این تغییر خشنود باشند ولی با همان خوشبینی معمول خودم، همچنان امیدوارم تلاش های او برای ترویج روزهای بدون خودرو، حمایت از مدارس طبیعت، تقویت همگرایی سمن ها و آموزش محیط بانان، تداوم داشته باشند.

۲۹٫ حسین آخانی، گیاهشناس و استاد دانشگاه تهران
حیف شد عیسی به محمد اعتماد نکرد!

✅ راستش من کمتر از کسی تعریف می‌کنم. در باند و دسته کسی نبوده و نخواهم بود. ولی محمد درویش را فردی توانمند و صاحب سبک در فعالیت محیط زیستی می‌دانم. او بسیار سختکوش، خلاق و مدارا است. هم انشای بی‌نظیری دارد و هم سخنور قابلی است و هم روابط عمومی فوق‌العاده‌ای دارد. بدون اغراق می‌گویم که او پیشروی فعالیت محیط زیستی در فضای مجازی ایران است. چه زمانی که در وبلاگ مهار بیابانزایی بی‌وقفه می‌نوشت و چه با استفاده از دیگر شبکه‌ها و فرصت‌ها مانند فیس بوک، خبرآنلاین، اینستاگرام و تلگرام، حتی یک روز خوانندگانش را منتظر نگذاشت.
✅ درویش فردی با اخلاق است. در این سال‌ها حتی یک بار ندیدم در مورد مخالفانش کلمه‌ای ناشایست بکار ببرد. در مادیات و زندگی شخصی یک درویش کامل است و هرگز خود را برای مادیات آلوده نکرد. دلخوشی‌اش همان ایرانگردی و دیدار با مردم و فعالان است که جزء وظایف او در دفتر مشاکت‌های مردمی بود.
✅ دوران حضور محمد درویش به عنوان مدیر کل دفتر مشارکت‌های مردمی سازمان محیط زیست، شاید دورانی تکرار نشدنی باشد. جسارت و شجاعت درویش همان که با وجودی که من اغلب سخت منتقد خانم ابتکار بودم و درویش هم مدیر ایشان، ولی هرگز برای حفظ پست ارتباطش را با من پنهان نکرد. با آخر رسیدن مدیریت معصومه ابتکار با پویش تغییر همراه شد و از محمد فاضلی حمایت کرد. با وجودی که می‌دانست شانس فاضلی برای رسیدن به پردیسان کم است، ایمانش را به سیاست ورزی نفروخت. اگر چه انتظار می‌رفت آمدن کلانتری برای درویش برابر با پایان خدمتش در پردیسان باشد ولی می‌شد تصور کرد که آقای کلانتری – که خود به صراحت لهجه شهرت دارد – همین ویژگی را برای دیگران هم به رسمیت بشناسد و از درویش با چهار سال تجربه گران‌بها استفاده کند.
✅ خیلی دلم گرفت وقتی شنیدم آقای کلانتری حتی به درویش یک وقت ملاقات نداد و امروز هم درویش استعفا داد. رئیس سازمانی که حاضر به شنیدن و گفتگو با یکی از مدیران تحت امر خود نیست چگونه می‌تواند ارتباط سازمان را با هزاران فعال و متخصص محیط زیست حفظ کند؟ مگر تفاوتی بین گفتمان درویش و کلانتری در مورد آب بود؟ آنها در بسیاری از مسائل همفکر بودند. چه خوب می‌شد حال که کاوه مدنی هم به معاونت آموزش رفته و همزمان مسئول امور بین الملل شده است، درویش در کنارش به تقویت آموزش و مشارکت مردمی کمک می‌کرد.
✅ اما درویش هم مثل هر انسانی عاری از انتقاد نبود. البته این طبیعی است که هر عملی برای همه پسندیده نباشد. این ویژگی یک جامعه رنگارنگ است. یکی از ایراداتی که به درویش وارد بود اینکه چرا در هر تریبونی حضور پیدا می‌کند. اما اگر درویش نبود و از این تریبون‌ها استفاده نمی‌کرد یعنی فرصتی برای گفتگو در مورد محیط زیست از دست می‌رفت. در زمانه‌ای که عافیت طلبی، فرصت طلبی و محافظه کاری برای حفظ موقعیت‌های شغلی و مادی باعث شده است بخش وسیعی از متخصصان ما حتی جرات نکنند با یک روزنامه مصاحبه کنند، طبیعی است که فضای رسانه‌ای محدود به عده‌ای انگشت شمار می‌شود. درویش در پر کردن این خلا خیلی تلاش کرد. او چه در قبل از مدیر بودن و چه بعد از آن به عنوان یک کنشگر اجتماعی و محیط زیستی به خوبی ایفای نقش می‌کرد.
✅ به هر حال در این کشور طبیعی است که وقتی پستی داری خیلی‌ها به تو بدبین باشند، بعضی هم حسودی کنند و صد البته بعضی هم به حق به تو ایراد و انتقاد داشته باشند. با همه اینها من اگر بخواهم امتیاز مثبتی به معصومه ابتکار بدهم، شاید استفاده از درویش از ابتکارات ماندنی ابتکار بود. من آقای کلانتری را هم به خاطر آوردن آقای مدنی ستوده‌ام. شاید بهترین اتفاق می‌توانست این باشد که آقای کلانتری ابتکار و تدبیر را بکار می‌گرفت و از هر دو این عزیزان در سازمان استفاده می‌کرد. بدون تردید حضور کاوه و محمد در سازمان بر ارزش و جایگاه کلانتری و توان ایشان در جلب مشارکت‌های مردمی بسیار کارا بود.
✅ خلاصه آنکه در کشوری که بسیاری از مردمان و بخصوص مدیرانش یاد گرفته‌اند برای لقمه نانی حقیقت را فدای مصلحت کنند، سازمان محیط زیست فقیر جای تنگی برای درویش نبود. درویش هر جا که باشد خواهد نوشت و اگر هم نتواند بنویسد با رکاب زدنش در شهری که دود و ترافیک نفس مردم را گرفته است به شهروندان و فرزندان ما درس محیط زیستی بودن را می‌آموزد. تنش سالم و قلمش مانا.

۳۰٫ گروهی از تشکلهای استان مرکزی

محمد درویش عزیز

خبر استعفای شما را خواندیم …
قصد داشتیم متنی به بلندی همه دغدغه های شما در مورد این اتفاق نگارش کنیم، اما پس از مطالعه ی متن استعفای شما، ثابت شد که چه متنی بهتر از آن متن که برخاسته از دغدغه، دلسوزی، تعهد و علاقمندی تان به محیط زیست گرانمایه ایران زمین، که شما را بیش از پیش به عنوان یک دردمند و دغدغه مند معرفی کرد

ما به عنوان یک استعفانامه به آن نگاه نکردیم…

درویش عزیز خسته نباشی

شاید شما از سازمان محیط زیست رفته باشید اما همانطور که با جان و دل برای محیط زیست نوشتی و گفتی و جنگیدی، ما هم با جان و دل پذیرای شما در قلبمان هستیم و بی شک جای شما در قلب همه ی دلسوزان واقعی محیط زیست ایران است.

ما فعالان و علاقمندان محیط زیست از اینکه دیگر شما را در سازمان محیط زیست نمیبینیم هرچند ناراحت، اما بیشتر خرسند هستیم که یار و رفیق و همراهی چون شما هیچ گاه از دغدغه هایتان دست نمیکشید و مطمئنا در کنار دیگر دغدغه مندان محیط زیست، سبب قدرت گرفتن مطالبات مردمی خواهید شد و حضور بیش از پیشتان در کنار ما، می تواند موجب اقداماتی بزرگ و تأثیرگذار و پیگیری مطالباتی اساسی شود.

و اما ناراحتی ما از کسانی است که مقابل تروریست خواندن مخالفان تراریخته، وضعیت یوزایرانی، انتقال آب، کمبود اعتبارات سازمان، واگذاری پردیسان و … همچنان سکوت پیشه نموده اند و درگیر ساختارها، اساسنامه ها و آیین نامه های دست و پا گیر هستند تا به گمانشان شاید بتوانند محیط زیست این کشور را نجات دهند اما …

جامعه مدنی ایران با همه ی پیشرفت ها و تلاشهای صورت گرفته، هنوز به بلوغ نرسیده که اگر رسیده بود، عده ای از هر روزنه ای به دنبال فرصت و منفعت نمی گشتند.

آری محمد درویش
شخص شما هرگز نمی روی و نرفته ای … از خاطر میلیونها انسانی که دغدغه ای راستین و علاقه ای وافر به محیط زیستشان دارند…
جای شما در خاطر، قلب و ذهن همه ی ماست…

موسسه #سبزاندیشان_اراک
موسسه #دوستداران_وحافظان_طبیعت_ساوه
موسسه #سبزگستر_مرکزی
#انجمن_گردشگری_طلوع
موسسه #محافظان_طبیعت
موسسه #شهر_زیبا_خمین
موسسه #حمایت_گونه_های_جانوری_مرکزی
موسسه #بوم_فناوران_مرکزی
موسسه #زیست_پژوهان_مرکزی

۳۱٫ پژمان پازوکی؛ فعال محیط زیست

آقای درویش عزیز امروز این خبر را شنیدم که شما استعفا دادید، خیلی تاسف خوردم که چطور مرد خردمند و نخبه ای چون شما که رنگی نو به این سازمان بخشیده بود رو نتوانستد نگه دارند. در طول ١٨ سال فعالیتم در عرصه ی محیط زیست انسانی دغدغه مند تر از شما در جایگاه مدیرکل مشارکت های مردمی ندیدم و بعید می دانم کس دیگری بتواند در این جایگاه سبک و موفقیت های شما را تکرار کند . بدونین که شما از خودتون سبک بجا گذاشتین . ولی به یاد اون جمله ی زیباتون که
“همیشه خردمند امیدوار نبیند بجز شادی از روزگار”
که می افتم می فهمم که محمد درویش در هر جا که باشد قلبش پر امید برای محیط زیست ایران عزیز می تپد. البته همچنان امید دارم که استعفای شما پذیرفته نشود …

۳۲٫
بِرَند «مدیر درویش»
محمد فاضلی
✅ پاییز ۱۳۹۲ بود و برای انتخاب فردی به عنوان سردبیر بخش محیط‌زیست «شبکه مطالعات سیاست‌گذاری عمومی» (شمس، npps.ir) به دنبال یک چهره شناخته‌شده محیط‌زیستی می‌گردیدم. جست‌وجوهای به فردی رسید که مدیر مشارکت‌های مردمی سازمان حفاظت محیط‌زیست بود. تلفنی صحبت کردیم و قرار شد در دفترش یکدیگر را ملاقات کنیم. محمد درویش را اولین بار در دفترش ملاقات کرده و ساعتی صحبت کردیم. احساس کردم سال‌هاست یکدیگر را می‌شناسیم. این همکاری به دوستی بدل شد و تا به امروز دوام یافته است.
✅ این متن را اما به مناسبت دوستی یا از سر احساسات نمی‌نویسم، بلکه برایم به معنای واقعی «بِرَند درویش» مهم است. محمد درویش را در این چهار سال که شناخته‌ام، نمونه آدم‌هایی دیدم که چند ویژگی را با هم دارند: عاشق دانش و کارشان هستند، حاضرند هزینه اعتقاد و عمل‌شان را بپردازند، امیدوارانه به تغییر اجتماعی در مسیر اصلاح دلبسته‌اند، عاشقانه ایران را دوست دارند، به آن‌چه اعتقاد دارند عمل می‌کنند.
✅ محمد درویش ایران را عاشقانه – وجب به وجب – دوست دارد، محیط‌زیست و منابع طبیعی فقط آن چیزی نیست که در دانشگاه خوانده است تا با آن امرار معاش کند بلکه آن چیزی است که برای صیانت از آن زندگی می‌کند، و دلبسته تغییر کیفیت زندگی ایرانیان از طریق توسعه هر عمل محیط‌زیستی درست است چه این عمل گسترش مدارس طبیعت باشد یا گسترش استفاده از دوچرخه و تغییر مبلمان شهری در جهت اهداف محیط‌زیستی، یا مقابله با سدسازی افراطی.
✅ محمد درویش از جنس آدم‌هایی است که می‌توانید با او مخالف باشید. می‌توانید حمله‌اش به سدسازی و حمایتش از جنبش تخریب سدها را غلوآمیز بخوانید و به مبانی علمی دیدگاهش حمله کنید، می‌توانید رویکردش در حمایت از سمن‌های محیط‌زیستی را نقد کنید، و کمپین‌های او برای حمایت از محیط‌زیست را به استناد دلایل مختلف نقد کنید؛ اما نمی‌توانید صداقتش در حفاظت از محیط‌زیست را زیر سؤال ببرید و از ظرفیتش برای گفت‌وگو چشم بپوشید. می‌توانید راهبردهای درویش برای توسعه سمن‌های محیط‌زیست و شبکه سمن‌ها را نقد کنید، اما نمی‌شود دلسوزی و درویش‌مسلکی او در نهایت سادگی برای ارتباط با مردم و فعالان محیط‌زیست را ستایش نکرد.
✅ محمد درویش امروز از سمتش در سازمان حفاظت محیط‌زیست استعفا داد. من به این استعفا احساسی نگاه نمی‌کنم. هر مدیری یک روز به یک دلیلی از کارش کناره می‌گیرد، اصلاً مهم نیست. مهم این است که آدم‌ها بتوانند به سمت‌شان منزلت بدهند و باعث ارتقای آن شوند. مشارکت‌های مردمی سازمان حفاظت محیط‌زیست با درویش – و همه نقدهایی که منتقدانش بر او وارد می‌کنند – رشد کرد و مردمی شد. خیلی مهم است که آدمی وقتی سمتش را ترک می‌کند، بیشتر از وقتی که بر آن جایگاه می‌نشیند، احترام و اعتبار و سرمایه اجتماعی داشته باشد. درویش امروز بدون سمت و پست، مهم‌تر و شاید اثرگذارتر از قبل است. این ثمره تلاش، صداقت و ایمان قلبی او به محیط‌زیست و وظیفه نجات آن است.
✅ من از آن جهت محمد درویش را یک برند می‌خوانم که می‌تواند الگویی باشد برای مدل‌سازی همه مدیرانی که می‌خواهند برای این کشور کاری کنند و میراثی ستودنی داشته باشند. «درویش»، برند و نام اختصاری برای مدیرانی است که ایران را عاشقانه دوست دارند، عمل و اعتقادشان یکی است، هزینه اعتقادشان را می‌پردازند، اهل گفت‌وگو هستند، درویشانه کیسه برای پست و سمت‌های‌شان ندوخته‌اند، و مصلحانه به تغییر در مسیر بهبود کیفیت زندگی مردم امیدوارند؛ مثل هر انسان دیگری اشتباه می‌کنند اما عامدانه در جهت منافع نامشروع خاصی تصمیم نمی‌گیرند. هر مدیری که این گونه بود، یک «مدیر درویش» است. این گونه مدیران، اعتبارشان را از پست‌شان نمی‌گیرند و هر گاه که پست‌شان را ترک می‌کنند جای خالی‌شان احساس می‌شود و اثرشان بر جامعه از میان نمی‌رود. خداوند بر شمار «مدیران درویش» بیفزاید.

۳۳٫ شیوا احیایی؛ مدیر مدرسه طبیعت آرتانیک
محمد درویش هرگز نمی رود او همواره می ماند چون برای او پست و مقام، میز نمیکت مهم نیست هرجا باشد درویش همان درویش است که همواره قلبش برای پاکی زمین و مردمانش می تپد. 🙏
جای همیشگی درویش در دل ماست و همه به وجودش افتخار میکنیم.
زحمات بی دریغش برای مدارس طبیعت و دیگر مسائل زیست محیطی هرگز فراموش نمیشود و هرگز پایان نمی یابد
درویش و درویش ها ادامه دارند همه ما در ادامه راه درویش کمک خواهیم کرد
درویش هرجا باشد وجودش سرشار از عشق به طبیعت و کل موجودات هستی است
همواره پیروز باشد 🙏

 

۳۴- سید حسین موسوی؛ به بهانه ی خداحافظیِ تلخِ مهندس محمد درویش!
جناب آقای مهندس محمد درویش، با سلام و تقدیمِ خالصانه هزاران بامدادِ تازه سرزده، آنگونه که صبحدمان، به سانِ چشمانِ مراقبت گرِ شما، عشق بازیِ آهوان بیدار و شقایق های شکوفا را، نگاهبانی کرده و می کنند. در این یادداشتِ کوتاهِ بی تملق که به بهانه رفتنِ شما می نویسم خواهم گفت که اولاً محیط زیست موضوعی میان رشته ای است و دوماً، چرا و چگونه تداوم حضورتان می توانست و می تواند کورسویِ امیدی باشد در وضعیتِ غبارگرفته انسانی و زیستیِ ما. وضعیتی که دچار نوعی سکته ی مضمن و طولانی است. در اندیشه سیاسی، ارسطو بر این باور بود که دانش سیاسی، بهترینِ دانش هاست از آن رو که دانشی است مربوط به سامان بخشی ِ زندگی نیک و عادلانه. در تلقی او، «پلیتیک» که بعدها به اشتباه سیاست خوانده شد گرچه «مدنی» صحیح تر می نمود، دانش مربوط به اداره شهر و امور کشور برای نوعی زیست جمعی و انسانی بود که در آن انسان ها بتوانند در کنار هم نوعی زیستِ مشترک و حیات جمعی را تدبیر کنند. دلیل این خوانش از اندیشه سیاسی، انسان شناسیِ ارسطویی بود که انسان را حیوانی ناطق (موجودی زبانی) می دانست که ذاتاً حیاتی جمعی و اجتماعی دارد. در این نگاه، قدرت هیچگاه موضوع اندیشه سیاسی نبوده است. آنچه موضوع دانش مدنی در عصر کلاسیک یونانی به شمار می آمده آن بوده که انسان ها چگونه می توانند زندگی ای مطلوب همراه با کرامت را پی ریزی کنند. به همین خاطر نقش شهروند و سوژه انسانی در تدبیرگریِ آن وضعیت از ضرورتی دو چندان برخوردار بوده به نوعی که هرکس مسئولیتِ مشارکت در حوزه عمومی برای چاره جویی بحران ها را داشته است. از دوران مدرن بود که با حاکم شدنِ سیاست به مثابه قدرت و هژمونی پارادایمِ فردگرایی مدرن، قدرت بر همه شئونات انسانیِ ما سایه انداخت و از این پس بود که چاره جوییِ بحران های ما به غول بی شاخ و دم قدرت محول گردید. همچنین تفرد و انزوای ناشی از فردیت و جداافتادگی مضرتی بر علت گشت تا آدم ها در نبودِ «خیابان» و در فقدانِ تجربه حیات جمعی، همدیگر را فراموش کنند و از دست بگذارند. اینکه بدین جا رسیده ایم، به تعبیر دکتر شریعتی، نوعی بی شخصیتی است که «با سرمایه گذاری های علمی و پولی فراوانی در ما به وجود آورده اند- که هر کس به خود بی ایمان باشد، به دست خویش، قربانیِ دشمن شده است.»(م.آ ۱۶، ص ۲۰۰) این بی خویشتنی و بی شخصیتیِ اپیدمیک، فراگیر و دامن گیر، نه تنها اکوسیستمِ ما را، که همه وجوهِ انسانی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … ما را در برِ خویش گرفته است و همچنان چهار نعل می تازد.
با مقدمه کوتاهی که از اندیشه ارسطو در پیرامونِ سامان بخشیِ حیات جمعی به عرض رساندم، حال می توان «محیط زیست» را به عنوان یکی از «مسائل» جمعی ما تبیین نمود. مسئله ای که اکنون بدل به مشکل و بحرانی ملی گشته است. در این وضعیت، متفکر و اندیشمند سیاسی، برخلاف قاعده همیشگی پیوند سیاست مداران با سطوح مختلف تصمیم سازی، کسی است که بحران را به خوبی تشخیص داده و راه حلی بدیل برای خروج از آن پیشنهاد می دهد. اولین قدم در این راه، فهم این نکته است که محیط زیست ما با بحران های زیادی دست به گریبان است. بحران هایی که اکنون، شمایلی ملی و حتی امنیتی (مانند بحران آب) به خود گرفته اند. به همین سبب، «محیط زیست»ی که «جمعی بودن» را در خود مفروض دارد با صدایِ رسا اعلام می دارد که: میراث پدری و مایملک شخصی هیچ کس نیست و نمی توان آن را تملک و تصاحب کرد. این دم و بازدمِ انسانی که از پیش، بودنِ اشتراکیِ همه «ما» را در خود به مهر پذیرفته است، محل سکه بازیِ تجار و تاراجِ و چپاول اغیار نیست. این، نه محیط زیستِ ما، بلکه خودِ ما است و امکانِ زیستِ اخلاقیِ ماست که سلطه ناپذیر است. اگر اندیشه سیاسیِ ارسطویی هنوز یارای سخن گفتن داشته باشد، با فریادی که سال هاست فروخورده به پاسبانانِ تاریکی اعلام می دارد که: دست از سرِ غنچه های سر به آفتاب و آسمان برداشته بردارید. دست از سرِ قلب ترس خورده‌ی و بی پناهِ حیات طبیعیِ ما بردارید. دست از سر جوجه پرندگانِ بی مادر و بی آشیان بردارید. دست از سرِ همه چیز را بازار دیدن و کالا شمردن بردارید که خردِ ابزاری تنها اسکناس می شناسد و سکه را. این حیاط جمعی که با محیط زیست از آغاز یکی بوده است، سرمایه ملی ماست که نمی شود به ترازوی خرید و فروش و سودآوریِ هرچه بیشتر، سنجیدش! جنابِ آقای درویش!خبر رفتنِ شما به طرز غم آلودی آزرده خاطرمان نموده است. گویی یکبارِ دیگر، ناامیدی بر چهره ی تک تک کسانی نشانده که با آمدن شما به پردیسان، امید آن را داشتند تا از اصلاحِ وضعیت فجیعِ بوم زیستِ ملی و میهنیِ ما سخن بگویند و تخیلش کنند. بوم زیستی که رهسپار نوعی مرگ تدریجی شده است. مرگ تدریجیِ یک رؤیا؟! رؤیایِ ایرانی آباد و آزاد. آزاد و رها از هر آلودگی و ناراستی و نادرستی. رفتنِ شما، سرآغازِ یک فروپاشیِ اخلاقی است که سال ها است گریبان گیرِ همه ساحت های زندگی شهروندی ما شده است. «فروپاشی اخلاقی» را بدین سبب می گویم که می تواند نوعی از بودنِ شما را در این چندساله به عنوانِ مسئولی عالی رتبه، بدون تکثیر و الگوبرداری و جمع بندیِ مشخصی، حذف و طرد کند. نوعی از مسئولیت که پاسخگویی (responsibility) را نیز با خود به همراه دارد. چه، آنچه تا کنون شاهد بوده ایم این است که معمولاً مسولانِ نهادی و سازمانیِ ما آنگونه که انتظار رفته و می رود، در برابرِ بحران های جمعی و ملیِ ما پاسخگو نبوده و نیستند. به تعبیری علمی و دقیق تر، سیاست مدارند اما متفکر و اندیشمند سیاسی نیستند.
جناب آقای درویش!
کسانی که به شما چشم امید دوخته اند، همان آدم های سرشار از احساس مسئولیت اجتماعی اند که قامتِ کوهِ دچارِ حریق گشته ای را در شهرستانی دور، بی هیچ امکانات اولیه ای، و به قیمت سر و دست و صورتی سوخته، نجات می بخشند. کسانی که به شما چشم امید دوخته اند، همان محیط بانانِ شهیدی اند که جانشان به جانِ طبیعت گره خورده است. انسان هایی قلبشان را در طبق اخلاص نهاده اند که برای حفظ شأن طبیعی و جایگاهِ زیستی، از هر آنچه که نداشته اند نیز گذشته اند.
کلامِ آخر اینکه، پیامِ روشن این خطوط خطاب به آقای روحانی و آقای کلانتری، احساسِ وظیفه ای ملی، دل نگرانی عمیق و تلاش برای متقاعد ساختن شما به «ماندن» است. رفتنِ شما را باور نداریم و بی حضوریِ شما را تحمل نمی کنیم. اگر شما نیز می خواستید، به مانند خیل کسانی که عطایش را به لقایش بخشیدند، مهاجرت را به ماندن و جنگیدن ترجیح می دادید چرا که خوب می دانیم تواناییِ بی بدیل شما یارایِ آن بود تا تلاش هایتان را در هر کجای این کره خاکی قدر بدانند و به دیده منت گذارند. بدون هیچ تعارف و تملقی، در این چند ساله نام محیط زیستِ ما با تمام وجود با نام «محمد درویش» گره خورده است. قدرت نهادسازیِ شما، توانِ پرمغز در نگاشتن مقالات و سخنرانی های تأثیرگذار، همتِ بی دریغتان در کادر سازی و نیرویابی و جمع سازی و ایجاد تشکل و مهمتر از همه، امیدی که با همه وجود خلق کرده اید، دلالتی بر آن دارد که اکنون، با رفتن شما، خود را بی پناه و بی سامان یافته ایم. «گفتمانِ» محمد درویش برای ما «امکانِ زندگیِ دوباره محیط زیست» است. اکنون که «از پردیسان رفته اید، با پردیسان بمانید» و با سازمانِ محیط زیست درآوزید. درویش (درویز یا درآویز) همچون نشانی که بر خود دارید، به معنی انسانی سائل و پرسش گر است. بر سردرِ سازمانِ محیط زیست بمانید و بخواهید و درآویزید.
با تقدیمِ مجدد هزاران درود و مهر
سید حسین موسوی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
دومِ آبان ماهِ ۱۳۹۶

 

 

 ۳۵- محمد صدقی؛ کارمند دفتر مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست
درویش عزیز الان که دست به نوشتن بردم اشکهایم سرازیر است به جون بچه ام دلتنگتم، دلم گرفته … بد عاشقت شدم. دلم خیلی هواتو کرده اگر ۱۰روز هم نمی دیدمت دلم خوش بود در دفتر مان نشسته ای؛ ولی الان نمیدانم چه جوری این رابطه تداوم داشته باشد و شما را زیارت کنم؟ همه میگفتند: درویش که با تو رفیقه! ولی به خدا قسم نمی فهمیدم چه می گویند. اما الان فقط گریه میکنم و افسردگی گرفتم. دوست دارم درآغوشت بگیرم. همیشه از صمیم قلب آرزو می کنم رفیقم باشی و هر از گاهی ببینمتون ‌. تقدیم به درویشی که درویش وار مدیریت کرد و به من خیلی درس داد و من دوست دارم مثل خودش خاکی باشم . داروی دلتنگی من درویش …….

۳۶- شهرام نظامی وند چگینی، معاون دفتر انرژیهای خورشیدی ساتنا

معمولا همه آدمها باصلابت می آیند، ولی بعضی ها باصلابت می روند، به عبارت دیگر صلابتشان از خودشان و فقط متکی به خودشان است. استعفا هم که می دهی مثل درویش باشد، مردانه، شفاف ، سرشار از َآرزوهای قلبی خوب و نیکی . شاید روزی در ادارات دولتی منش درویش، و حتی استعفای وی موضوع کارگاههای آموزشی شود. دوست عزیز محمد درویش، ارادت ما به جنابعالی بیشتر از پیش گشته و آرزوی سلامت و کامیابی برایت دارم.

۳۷- کریم محمدی؛ رئیس اداره آموزش محیط زیست گلستان

عرض سلام و ارادت بر مهندس درویش بزرگ ، درویشی که دیگر متعلق به خودش نیست. زیرا درویش دیگر یک تفکر است. او شخصی که او را با روزهای سه شنبه، دوچرخه،مبلمان شهری،مدرسه طبیعت و … می شناسند. درویش بذری که پاشیده تازه جوانه زده است .و او باید باشد تا این جوانه نیرومند گردند و به بار بنشیند.بنابراین محمد درویش حرف شدنی نیست.زیرا او میراث گرانبهایی را پشتیبانی می کند.درود بر شما ، پیروز و پاینده باشید. ارادتمند شما .

۳۸- محسن خیراللهی؛ رییس اداره مشارکتهای مردمی محیط زیست خوزستان
#درویش محیط زیست ایران، رفتنی نیست!!!#درویش یک فرد نیست که به راحتی استعفاء دهد!#خاطره ای نیست که فراموش شود!#درویش اسیر نام،شهرت،میز و دلال نان نیست، #درویش فاتح تمام منبرهای محیط زیستی کشور است،#درویش #کاسب بی مزد و مواجب #سرمایه اجتماعی برای طبیعت مجروح کشور و حتی آسیا است،#درویش یک #تفکر است!#اصلا درویش یک #دانشگاه است.#درویش برای همیشه در سنگر حفاظت خردمندانه از محیط زیست می ماند.#دوچرخه، #مدرسه طبیعت، #مبلمان شهری، #خودرو محوری، #سمن محوری،#کانی کنج، #تفکر سازه ای، #تراریخته#تاب آوری سرزمین، #سه شنبه ها،#میان رودان، و حتی«ژینایی» بوی درویش می دهد.#ما تازه با درویش شروع کرده ایم و با درویش می مانیم،

۳۹- داروین صبوری؛ جامعه شناس و مدرس دانشگاه

محمد درویش عزیزاولین بار که تو را دیدم، دور از جان گمان کردم یک دزد در اتاق هتل مان است! به مشهد مهمان شده و دقایقی برای هواخوری، با دکتر هومن بهمن پور به پیاده رو های شهر زده بودیم. هنگام مراجعه، سر و صداهای عجیبی از اتاق می آمد و کسی در حال صحبت کردن بود! هرچه در زدیم، کسی سلام مان را علیک نگفت و ما سراسیمه به پذیرش هتل روانه شدیم.خانمی بدخلق که اخلاقش مطلقا برای شغل او مناسب نبود، ما را متهم به زیر سوال بردن امنیت هتلی خوشنام و باآبرو کرد و قبل از آنکه چیزی بدهکارمان کند، با دست های درازتر از پا، به سمت اتاق روانه شدیم. اینبار اما جواب در زدن، باز شدن بود و چهره ی خندان تو که خونسرد به ما خوش آمد گفتی!سخنرانی ات در آنجا و چند استان دیگر که همسفر بودیم، مرا به تحسین تو وا داشت؛ تحسین کسی که در عین منسب دولتی داشتن، نقد ساختارها را فراموش نکرده بود و مانند بسیاری از دوستان، حقوق چندرغاز دولتی و بن های خرید لوبیا از فروشگاه اتکا، آنها را تبدیل به معده های نفخی و حال برهم زدن نکرده بود.
چیزی که برای من و دوستدارانت، روشن تر از روز است، پیروزی تو در جدالی همیشگی با خاموشی و فراموشی است؛ خاموشی سیاست بازان یخه آخوندی و ته ریشی، و فراموشی نسلی که آنقدر درگیر زیست اقتصادی و نان خشک شب است که دیگر برایش فرقی ندارد چیزی که زیر پا لگد می کند، کلم است یا گل سرخ.رفتنت را نیز همچون بودنت، تبریک می گویم، ماندنی باش رفیق…

۴۰- عقیل شکفته؛ فعال محیط زیست از نیشابور
#محمددرویش استعفا داد.خبری که نشان از نابسامانی سازمان محیط‌زیست با مدیریت عیسی کلانتری دارد. #محمددرویش با اقدامات خود توانسته است به شایستگی لقب #ژنرال_محیط_زیست_ایران را کسب نماید. #محمددرویش بدون پست سازمانی نیز #برندمحیط‌_زیست_ایران خواهد ماند. عیسی کلانتری با قبول این استعفا در نظر دوستداران محیط‌زیست عدم شایستگی خود را برای این مسئولیت بیش از پیش نمایان خواهد کرد
#محمددرویش #برندمحیط_زیست_ایران #ژنرال_محیط_زیست_ایران

۴۱- مجید غضنفری؛ برنامه ساز تلویزیون
بزدل، هرگز متهم نخواهد شد که در معرکه‌ای شجاعت بروز نداده؛ زیرا در معرکه‌ای نبوده تا شجاعت نشان دهد.
درد نرسیدن به قله‌ها از آن کسانی‌ست که اهل صعودند.رنج غرق شدن از آن کسی‌ست که دل به دریا سپرده.
#نادر_ابراهیمی
پ.ن: دیروز مهندس #محمد_درویش در پایان آخرین #گفتگو ی #پردیسان، به وعده ای که سحرگاه و با انتشار یک پست در صفحه شخصی اش، ( #مهار_بیابانزایی ) داده بود عمل کرد و از مدیریت دفتر #مشارکت های #مردمی #سازمان #حفاظت #محیط_زیست استعفاء داد.
در بیشتر مدت جلسه گفتگوی پردیسان، به گذشته فکر می کردم، به قبل از نود و دو که مدیر شد در سازمان و شاید خیلی پیش تر ها.
زمستان گذشته در نوشته ای در همین پیج، گفته بودم که محمد درویش را ده دوازده سالی است که می شناسم، از یک صفحه #وبلاگ و از یک پیج #فیسبوکی که با هم تبادل زده بودیم به عادت آن روزها و میخواندیم یکدیگر را، او در “مهار بیان زایی” از دغدغه های طبیعت گرایانه اش می نوشت و من در “چند کوچه بالاتر…” از روزمرگی ها و درد های جامعه و چقدر حس خوبی داشتم به همراهی با نگاه یک دلسوز طبیعت و حالا، امروز باز می توانم رُک و خطاب به خودش بگویم که من آن محمد درویش را بیشتر از محمد درویش که تا دیروز سکان دار مدیریت بخشی از پردیسان بود، دوست دارم.
حالا می توانم احساس کنم که او رجعتی داشته به خویشتن و اکنون همه ما – جماعت دل سوخته و دل نگران محیط زیست – با افتخار یک محمد درویش شجاع – را دوباره – در کنار خود داریم، چیزی که مایه دلگرمی حالای محیط زیست ماست در مسیر اصلاح و حفاظت.
برادر عزیزم، برادر اهل صعودم، برادر دل به دریا سپرده ام، محمد جان، به اصالتت خوش آمدی!

۴۲- دانیال توحیدی؛ قهرمان قایق سواری و فعال محیط زیست
مدیری که غروب پس از اتمام زمان کارش در سازمان محیط زیست، کفش های ورزشی اش را می پوشد تا در پارک پردیسان ورزش کند،مدیری که در این دنیای سردِ ماشینی ،دوچرخه را فرهنگ سازی می کند، مدیری که برای آشنایی کودکان این سرزمین با طبیعت می کوشد،مدیری که با محیط بانان همگام می شود تا درک شان کند…این مدیر بر خلاف تمام مدیران دولتی، تکراری و خسته کننده نمی شود.#محمد_درویش برای ما پر از امید و پویایی ست.

 

۴۳- داریوش آشوری؛ فعال محیط زیست – بهبهان
.یک راست می‌روم سر اصل مطلب:
اعتراف می‌کنم ناراحت م ولی چاره چیست، دیر یا زود این اتفاق می‌افتد#محمددرویش هم چون #اسکندرفیروز از این سازمان می‌رفت
اما این خاک، این آب، این هوااین سرزمین، این وطن و این کره با همه‌ی فرزندان ناطق و غیرناطقش می‌ماند:
پس برای آنها بجنگیم.
باور دارم که باور #محمد_درویش هم همین است!
مبادا با رفتن محمد درویش از سازمان غم باد بگیرید.
محمد درویش در این چند سالبذر امید را دل مان کاشت٬
بذر خودباوری سمن ها!
پس بیاید میلیون ها محمد درویش شویم!
بیاید باورها و میراث او را عملی و نشر کنیم
حمایت از #مدارس_طبیعتحمایت از #شهر_انسان_محورحمایت از #سه_شنبه_های_بدون_خودروحمایت و گسترش #فعالیت_مدنی در حوزه محیط زیست ( #سمن ها )…و
#گفتمان_سازی_در_حوزه_محیط_زیست .
جانشین او هر کس باشد،کار بسیار دشواری دارد چرا که هم چون محمد درویش عاشقانه و صبورانه با فعالان نازک طبع #محیط_زیست کار کردن سخت است، برایش آرزوی موفقیت داریم.
والسلام!

۴۴- حمیدرضا خدابخشی؛ فعال محیط زیست از خوزستان

شما عزیز دل میلیون ها ایرانی عاشق محیط زیست هستی معلم بزرگ من در اخلاق و محیط زیست ، بسیاری از ایرانیان مفاهیم محیط زیست را با تو یاد گرفتند و یاد خواهند گرفت ، آینده بزودی از آن درویش است ، آن سازمان همچنان شاهد تداوم خدمات و فعالیت های حضرتعالی در ترویج فرهنگ دوستی با محیط زیست و طبیعت ایران عزیز خواهد بود.
سلامتی و بهروزی و موفقیت ترا از خداوند منان خواستارم .
پیروز و پایدار باشی

 

۴۵- محمود شارع پور- عضو هیات علمی دانشگاه مازندران 

درویش و سرمایه اجتماعی

من نه یک متخصص محیط زیست هستم و نه عضو فعال سمن زیست محیطی. یک جامعه شناس با مرتبه استادی هستم که نگران است که با روندی که ما در تخریب محیط زیست ایران پیش می رویم دیگر جامعه ایی باقی نماند که بتوان بر عرصه این محیط زیست، حیات اجتماعی را شکل داد.بیش از دو دهه است که در باره سرمایه اجتماعی ایران تحقیق کرده و سخن گفته ام. در طی این مدت همه از جمله خود مسئولین دولتی از فرسایش سرمایه اجتماعی بارها و بارها ابراز نگرانی کرده اند ولی کمتر کسی از چگونگی بازسازی سرمایه اجتماعی سخن گفته است. واقعا با چه مکانیسمی می توان به احیا و تقویت این سرمایه پرداخت؟ یکی از موثرترین روشها، پر نمودن شکاف اعتماد بین دولت و ملت است و برای این کار مهمترین نکته وجود افرادی نظیر محمد درویش است. او را شخصاً نمی شناسم و او هم مرا بطور شخصی نمی شناسد ولی در این چند سالی که با دلسوزان محیط زیست همراه هستم کاملا با جایگاه و نفوذ کلام او در نزد مردم و سمن ها آگاه شدم و جالب اینکه فردی که در مسند یک موقعیت دولتی است چگونه توانسته به چنین جایگاهی دست یابد. این دقیقا چیزیست که متخصصان برای احیای سرمایه اجتماعی لازم می دانند یعنی فردی که از جایگاه دولتی توان اقناع سازی و همراهی با تشکل های مردمی را داشته باشد زیرا تولید سرمایه اجتماعی مستلزم تعامل بخش دولتی، بخش مردمی و بخش خصوصی است. ولی واقعیت این است که دولتها معمولا از نعمت برخورداری از افرادی مثل محمد درویش محروم هستند و اغلب سوالاشان از ما جامعه شناسان این است که چگونه میتوان در درون نهاد دولت با الزامات خاص آن افرادی مثل درویش داشت؟ این سوال دشواریست ولی به هر حال این فرصت نصیب سازمان محیط زیست ایران شده بود. افسوس که این سازمان و مدیران عالی آن به طور کامل از این ظرفیت استفاده نکردند. جناب کلانتری: قرن ها قبل حکیم سخن فردوسی گفته: به گفتار دانندگان راه جوی. به عنوان متخصص سرمایه اجتماعی به شما می گویم که از دست دادن محمد درویش برگشت به عقب و تاخیر در بازسازی سرمایه اجتماعی محسوب میشود، این چیزی نیست که شما الان به آن نیاز داشته باشید.

 

 ۴۶- امیرحسین خرمشاهی؛ برنامه ساز تلویزیون
درود بر مردی که به جرات می توان او را پیامدار سبزترین تفکر محیط زیستی دانست … بیش از هفت سال است که به واسطه رسانه ، افتخار دوستی با شما را دارم … آنچه که واضح و مبرهن است ، شما در مسیر فرهنگ سازی زندگی سالم بر مدار دوستی با محیط زیست عاشقانه کمر همت بسته اید و همیشه خستگی ناپذیر پیش رفته اید … امیدوارم جناب آقای کلانتری خیلی زود متوجه اشتباه رخ داده باشند و نعمت حضور شما را قدر بدانند و حق شناسانه پی گیر حضور مجدد شما باشند که تاثیرگذارتر از شما در ایجاد دوستی بین مجموعه های مردم نهاد محیط زیستی و دولت نمی شناسم 🍀

 

۴۷- جواد قارایی؛ مستند ایرانگرد
محمد عزیزم دیشب از سفر برگشتم و متوجه شدم سازمان حفاظت از محیط زیست شوربختانه از وجود و حضور و نعمتِ کارشناسی عاشق و دلسوز و تاثیرگذار به نام محمد درویش خود را محروم کرده. اما ایران و ایرانی همچنان از نعمتِ حضور و تاثیرگذار عاشقی چون تو در حفظ محیط زیست بهرمند است و قدر تمام تلاشها و دلسوزی ها و سختیهایی که در این راه کشیدی و خواهی کشید را می داند. همواره در قلب ایران دوستان جای داری. 💐❤️

 

۴۸- شرکت مانیز؛ تولیدکننده کیسه های پارچه ای
پاییز برای پردیسان فرار رسید با آمدن #عیسی_کلانتری .‌.. ولی قلبهای ما همچنان امیدوار است تلاش های پیشینیان از جمله #محمد_درویش برای نهادینه سازی #کنشگری_محیط_زیستی در جایی دیگر و در گستره وسیع تر با مشارکت همه مردمانی که به این شیوه می اندیشند بارور شود.

 

۴۹- شفق متولی؛ کنشگر محیط زیست

متن استعفاء محمد درویش منتشر شد. شفاف،شجاع و روان.در ستایش او همین بس که سیاوشی بود که از آتش میز پرستی از همان چهارسال پیش گذشته بود و از آن به عنوان ابزار خدمت استفاده می کرد.همه ما،آتشی که از مسئولیت نسبت به وطنمان در جانمان روشن است،کارنامه #محمد_درویش است.بعد از او چه می شود پردیسان?ما با آن جزیره میان اتوبان چه می شویم?معلوم نیست….او به کجا می رود?امیدوارم هر جا که باشد،ابزار بهتری برایش فراهم باشد.می ماند #عیسی_کلانتری که مرا یاد شعر #احمد_شاملو می اندازد:….
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
بی دریغ باشند در دردها و شادیهایشان،حتی با نان خشکشان
و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند ….

۵۰- پریسا پیمان؛ مستندساز سیما
بله جناب کلانتری؛ محیط زیست عمیق تر از آنچیزی است که شما و مدیران امثال شما به آن می نگرید؛ روبناهای محیط زیست برای آنها که #ژست_وطن_پرستی می گیرند، برای آنها که محیط زیست را لوکس میدانند، و برای آنان که محیط زیستی ها را فانتزی و نادان، احساسی یا سیاسی خطاب می کنند، فریب انگیز است؛ و زیربناهای آن، طوریکه مدیران سازه محور ِ کشور، بنا نموده اند، بسیار دلهره آور.

و متاسفانه باید گفت که با حضور مدیرانی که تفکرشان از حب و بغض و جناح بندی های مطلق سیاسی، تبعیت می کند، هر روز شاهد ویرانی بیشتر و بیشتر محیط زیست خواهیم بود.
شما میتوانید برای #محمد_درویش آرزوی سلامتی و موفقیت نمایید، اما متاسفانه باید بگویم که هرگز نخواهید توانست از تلاش های ایشان سپاسگزاری کنید.

اعتراض شخصی بنده به عنوان یک #کنشگر_اجتماعی به شخص ِ شماست؛
امیدوارم روزی اعترافات شما را بشنوم که در خاطرات تان، از دست دادنِ چنین مدیر شایسته ای را، به عنوان بزرگترین خطای راهبردی خود در بدو ورود به #سازمان_حفاظت_محیط_زیست یاد می کنید.

با احترام
پریسا پیمان
https://t.me/darvishnameh/6351
@EarthHour

 

۵۱-  محمد درویش ، مهدی سمیعی دیگری است برای ایران :

 

✨ همکارم #شفق_متولی گزارشی را برایم ارسال کرد از #مسعود_بهنود که نقلی بود از تصمیم امام خمینی (ره) درباره ی #مهدی_سمیعی . با دیدن این فیلم و مرور اتفاقات چند هفته ی گذشته، سوالات زیادی در ذهنم پدیدار گشت
حال سوالاتم را با شما عزیزان در میان می گذارم و امیدوارم اگر کسی پاسخی یافت برای بنده هم ارسال نماید :

📌 چرا معاونین و پرسنل سازمان حفاظت محیط زیست، فعالین مدنی و ان جی اوها، به استعفای #محمد_درویش و پذیرفتن این استعفا آن هم با نامه ای گستاخانه توسط رئیس سازمان، هیچ واکنش درخوری نشان ندادند؟
📌 چرا پس از این استعفا، با شنیدن فایل صوتی #عیسی_کلانتری در توجیه علت پذیرفتن استعفای مهندس درویش، باز هم واکنش قابل توجهی نشان داده نشد؟ حال آنکه صحبت های عیسی کلانتری، و گفتار بی محابا و ادبیات سخیف او در مورد #توسعه_پایدار ، توهین آشکار به شعور جامعه ی ایرانی و محیط زیست است
📌 چرا در کشور در راستای سرکوبِ سرمایه ی اجتماعی تلاش می شود؟ و آیا این یکی از مهمترین دلایلِ مهاجرتِ #نخبگان از ایران نیست؟
📌 چرا برخی مدیران از مدیریت فقط نشستن روی صندلی اش را بلدند و تا نوک بینی شان را بیشتر نمی بینند و نیامده ارزشمندترین معاون یک سازمان را حذف می کنند؟
📌 آیا ما الان با چنین شرایطی بهتر است به تولد #کوروش_کبیر بیاندشیم یا به زنده ماندنِ سرزمین ِ کوروش؟
📌 از وزارت منابع طبیعی و سازمان محیط زیست در دهه ی پنجاه تا منابع طبیعی و سازمان محیط زیست دهه ی نود چقدر راه است؟ و رمز موفقیت #اسکندر_فیروز و #ناصر_گلسرخی چه بود و چرا مدیران ِ امروز از آن آموزه ها بی بهره اند؟
📌 چرا نگاه وزارتِ کشاورزی به #منابع_طبیعی ، مثل تکه گوشتی ست که باید میان ذینفعان تقسیم شود؟
📌 چرا چپ، راست، محافظه کار یا هر جناحی در این کشور بر سر کار می آید، در محیط زیست، باز آش همان آش و کاسه همان کاسه است؟
📌 چرا #نمایندگان_مجلس سوال محیط زیستی ندارند؟ چرا نمی پرسند که “فلان #سد مخرب چرا ساخته شد؟” چرا نمی پرسند “برای فلان #جاده ، چرا این تعداد #درخت قطع شد؟”
📌 چرا ملاحظات محیط زیستی در پروژه ها، صرفا یک پیوست است، آن هم بدون پشتوانه ی اجرایی؟
📌 چرا با وجود در اختیار داشتن بودجه ای معادل سه برابر بودجه ی سالانه ی سازمان محیط زیست، برای هر سال، وضعیت #دریاچه_ارومیه بهبود چشم گیری نیافت؟ و چرا رئیسی که کارنامه ی فاسد محیط زیستی اش چه بر مسند ستاد احیا چه در دوران وزارت، برجسته است را بر بدنه ی زخمی سازمان محیط زیست نهادند تا با #رمانتیک خواندن کنشگران محیط زیستی، تیر خلاص را به مدنیت در کشور بزند؟
📌 چرا رئیسی را در سازمان محیط زیست باید تحمل کنیم که در دوران مدیریتش بر ستاد احیای دریاچه ارومیه، همچنان #چغندر_قند و #سیب کشت می شد و همه ی چاه های غیر مجاز در ارومیه پلمپ نشد، و همان سیاست های ناکام مانده را اینجا هم از سر گرفته است؟
📌 با این اوصاف، به نظرتان آیا میتوان از عیسی کلانتری توقع داشت که به اندازه ی امام (ره) از شعور و آگاهی بهره مند بوده و مثل ایشان حرف بزند و تصمیم بگیرد؟
📌 و آیا میتوانیم با توجه به سیاست های پیش رو، نام #ضد_محیط_زیستی_ترین_رئیس_محیط_زیست را بر عیسی کلانتری بنهیم؟
📌 و با نهایت اندوهم از رفتن یکی از مهم ترین روزنه های امیدِ تغییر در سازمان محیط زیست، می پرسم، آیا سازمانی در ایران یافت می شود که به زودی این دُر گرانبهای محیط زیست را بر صندلی مشارکت های مردمی بنشاند و از این سرمایه ی اجتماعی عظیم بهرمند گردد؟ به نظرتان #شهرداری_تهران ، #شورای_شهر ، وزارتخانه های متعدد در سطح کشور، کدام شان گوی سبقت را خواهد ربود؟
✅ مخلص کلام اینکه، اگر چه ممکن است با مدیرانی چون عیسی کلانتری، عاقبت محیط زیست ایران به عاقبت #بانکداری مان دچار گردد اما چه باک، شاید جامعه ی مدنی تکانی به خودش بدهد و تغییری ایجاد کند؛
و درست است که محمد درویش از سازمان محیط زیست رفت، اما او شاگردانی تربیت نموده که امید است محیط زیست ایران را ناجی باشند؛ امیدوارم سازمان دیگری در ایران باشد که اندکی از هوش بهره برده و این زمرد ارزشمند مشارکت های مردمی را دوباره بر مسند مشارکت های مردمی نهد، چرا که امضای محمد درویش پای مشارکت های مردمی ایران دارای اعتباری کم نظیر است و او به واقع یک #سرمایه_اجتماعی برای کشور و #امید_محیط_زیست_ایران است
و باید گفت که عیسی خان کلانتری، شب دراز است و قلندر بیدار 😎

https://t.me/behnouddastan/145
@EarthHour

 

۵۲- علی بیتاژیان؛ عیسی کلانتری، محمد درویش رو استعفایاند!
درویش توی محیط زیست یه آدم شناخته شده ، دلسوز و پرکاره .وجه ممیزه اش این بود که مدتی پست دولتی گرفت و این پست دولتی خوشبختانه ذلیلیش نکرد که بسیاری رو این می کنه . اون توی دولت ، تا جایی که سیاست های حکام اجازه میدن وایستاد و برای ایران کار کرد و بسیار کوشید تا محیط زیستمون بهتر شه و نه بدتر و نامش به یاد توی اون سازمان می مونه حتما . نهم آذر سال نود و دو ( چهارسال قبل) براش توی وبلاگ نوشتم: شنیدم که در سازمان جدید محیط زیست قبول مسئولیت کرده تا آموزش و مشارکت مردمی رو رشد و ارتقاء بده و این بهترین پستی بودکه می تونستند به محمد درویش عزیز بدهند . و الان می نویسم این چهار سال رو خوب کار کردی مرد ، خوب !

آخرین روز حضورم در پردیسان!

جناب آقای دکتر کلانتری
معاون محترم رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست
موضوع: استعفا

با سلام و احترام؛ دلیل آنکه ۷۱ روز صبر کردم برای تقدیم استعفای خویش به جنابعالی، آن بود که امیدوارانه می پنداشتم شما همانگونه که به تمامی مدیران پردیسان دستکم یکبار فرصت گفتگوی رودرو را دادید، به محمّد درویش هم چنین مجالی را می دهید. البته همچنان می توانستم بر این امید پابرجا مانده و تا پنجم آذرماه ۱۳۹۶، زمانی که دوره ماموریت چهارساله ام در سازمان حفاظت محیط زیست به پایان می رسد، صبر کنم؛ اما وقتی که دیدم حتی حاضر به گفتگو با نمایندگان شورای هماهنگی تشکلهای مردمنهاد سراسرِ کشور هم نشده اید؛ بر این باور به یقین رسیدم که ممکن است تداوم حضورم در پردیسان به گسست بیشتر روابط سازمانِ مورد علاقه ام با مردم بیانجامد؛ رخدادِ تلخی که آشکارا به سرمایه اجتماعی تازه ترمیم شده در این حوزه که کوشیدم تا با تداوم گفتگوهای پردیسان بر ابعاد چند وجهی اش بیافزایم، آسیب خواهد زد.
بنابراین ضمن تقدیم استعفای خویش، تقاضا دارد سه خواهشم را مورد مداقه قرار دهید:

نخست:
از گسترش مکتب مدارس طبیعت تا آنجا که توان دارید حمایت کنید؛ اگر می خواهید ایرانی به ظرفیت ۸۰ میلیون محیط بان بسازید، راهش از حمایت عملی از توسعه مدارس طبیعت می گذرد.

دوم:
از تغییر مبلمان شهری سزاوارانه حمایت کرده و با نفی خودرومحوری، شرایط را برای جایگزینی موازین زیست محوری فراهم سازید. اگر ۹۳ درصد زنان و ۸۶ درصد مردان ایرانی به گفته وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دچار درجاتی از کم تحرکی و چاقی هستند؛ اگر وزن متوسط دانش آموزان زیر ۱۲ سال ایرانی در طول یک دهه اخیر دوبرابر شده و اگر روزانه ۵۰ میلیون ساعت از عمر ایرانی ها – به ارزش سالانه ۲۵ هزار میلیارد تومان – در ترافیک هدر می رود، راهش از بهبود کیفیت خودرو و سوخت و ساخت بزرگراههای بیشتر نمی گذرد، باید به گسترش پیاده راه و مسیرهای ایمن دوچرخه سواری همت کرد و خود و مدیران تان در این حوزه پیشگام شوید.

سوم:
با کنشگرانِ حوزه محیط زیست صبورانه تر برخورد کرده و هرگز منتقدان خود را در هیچ حوزه ای از جمله GMO، با القابی چون نادان، احساسی یا سیاسی خطاب نکنید.

✅ خلاصه اینکه جناب کلانتری عزیز!
به قول یک دوستِ کاشانی: “همیشه خراشی است روی صورت احساس”
شما به عنوان راس سازمان متولی محیط زیست ایران، لطفاً آن خراش را ژرف تر نسازید و هوای احساسات پاکِ دوستداران واقعی و بی منت طبیعت وطن را داشته باشید.

پایدار باشید.

با تجدید احترام؛ محمّد درویش
اول آبان ۱۳۹۶

ده الگوی رفتار محیط زیستی عزاداران حسین (ع)

 

امام حسین (ع) را همه آنهایی که ستایشگر منزلت انسانی، آزادی و حرمت حیات و انتخاب هستند، فارغ از اینکه شیعه او باشند یا نباشند، دوست دارند. حسین در خون خویش غلتید و رفت تا من و تو یادمان باشد که حرمت حیات و زیستن شرافتمندانه را هرگز نباید با هیچ زرق و برقی در دنیای فانی تاخت بزنیم.
چنین است که امروز هم باید سوگواران این امام همام نشان دهند از جنس دیگری هستند و نه تنها سبز می اندیشند، بلکه عملاً هم به نحوی رفتار نمی کنند که حرمت سرزمین شان شکسته و یا آلوده شود. از همین رو، خواهشم از همه عاشقان واقعی سالار بی رقیب شهیدان جهان آن است که ده الگوی رفتاری زیر را تا می توانید، رعایت کرده و گسترش دهید تا در شبهای محرم، آسمانی از همیشه آبی تر، شهرهایی از همیشه آرام تر، پاکیزه تر و ایمن تر و ترافیکی از همیشه روان تر را شاهد باشیم:

۱. از کیسه ها و ظروف پلاستیکی استفاده نمی کنند؛
۲. از خودروهای تک سرنشین استفاده نمی کنند؛
۳. در معابر عمومی اقدام به ذبح دام نمی کنند؛
۴. از آلودگی شنیداری پرهیز می کنند؛
۵. سیگار نمی کشند و از قلیان استفاده نمی کنند؛
۶. حرمت گیاهان و جانوران آبادبوم شان را محفوظ می دارند؛
۷. دستکم یک روز در هفته از پروتئین حیوانی استفاده نمی کنند؛
۸. دوچرخه سوار بوده و ساده زیست هستند؛
۹. در برابر حق کشی می ایستند و پاسدار آزادی هستند.
۱۰. قدر آب را می دانند و آن را هدر نداده یا آلوده نمی کنند.

مردم ۱۶ شهر جهان اعتراض کردند به ساخت سدی که قربانی شماره یک آن مردم ایران هستند!

 

 

1⃣ واقعاً ترکیبی از شوق، عشق، شور، خشم، حسرت، غم، تاسف و شرمندگی را باید توامان درک کرد از شنیدنِ چنین خبری!

2⃣ به راستی ما را چه می شود و این گردِ مرگ و انفعال نشانه چیست؟ چرا دانشجویانی که روزگاری در مواجهه با کیفیت نامطلوب غذا در رستورانهای دانشکده، سینی ها را به هوا پرت می کردند، امروز در غار تنهایی شان کبک وار مخفی شده اند؟ آن نسل معترض و سلحشور که رگه هایی از آن در شخصیت #فرهاد_دماوندی در #سریال_شهرزاد رهگیری شده، اینک کجاست؟

3⃣ آیا دوباره باید از نو شروع کنیم؟ آیا باید به #مدارس_طبیعت امید … یا دخیل بربندیم؟ آیا نباید روانشناسان، جامعه شناسان، علما و معماران چیدمان فرهنگی کشور فراخوانی بزرگ سرداده و نسبت به این مرگ خاموشِ جامعه امروز ایران هشدار داده و آسیب شناسی کنند؟!

4⃣ خاطره دیروز از #وزیر_آموزش_و_پرورش در دولت یازدهم، سخت مرا تکان داد: اینکه اینک دغدغه دولتمردان #آموزش نیست!

5⃣ به قول #استاد_رنانی عزیز: ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم، ما اکنون دچار کمبود مفرط آدم‌های توانمند هستیم! پس لطفا به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد دهید. به آنها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.

6⃣ من فکر می کنم اگر چنین کودکانی را تربیت کنیم، هرگز به جای آنکه امروز چنین شرمنده و مغموم و خجالت زده در پیشگاه مردم آن ۱۶ شهر جهان باشیم، می توانیم با افتخار به آینده بنگریم؛ آینده ای که در آن هرگز هیچ ایرانی ساعتها از نیمه های شب منتظر تماشای لحظه های جان دادن یک انسان در معابر عمومی شهرها و ورزشگاه هایش نمی ماند! می ماند؟

🔵 هموطن عزیزم! لطفاً همچنان به معرفی و امضای پتیشن #نجات_میانرودان ادامه دهید:

لینک مستقیم:
👇

از طریق فیلم آموزشی :

از رضا کیانیان تا علیرضا منصوریان و از حادثه خونین ساوه تا کهنوج!

1⃣ عصر دیروز در حاشیه برگزاری یک رویداد محیط زیستی برای ارتقای حساسیت جامعه به بحران آب؛ رخدادِ تاسف باری به وقوع پیوست که بازتابهای رسانه ای فراوانی درپی داشت.

2⃣ روز قبل از آن هم، بازیکن دوستداشتنی و محبوب روزهای طلایی آبی ها و مربی امروزشان با تلخ ترین بدرقه ممکن، مجبور به ترک استقلال شد، درحالیکه برخی از تماشاگران حاضر در استادیوم آزادی، #منصوریان را پیتزافروشی خواندند که باید فوتبال را فراموش کند؛ آن هم در حالی که همسر و فرزند مربی #تیم_استقلال در حال تماشای بازی بودند!

3⃣ تامل برانگیزتر آنکه یکی از آرمان ها و اهداف پویش #من_صدای_آب_هستم، ارتقای تحمل و شنیدن صدای مخالف اعلام شده؛ اما هنرمند محبوب و حامی این پویش؛ استاد #رضا_کیانیان، به جای درس دادن به جوانها و نمایش مدارا و توان مجاب کنندگی، خطاب به یکی از معترضان #غلبه_تفکر_سازه_ای در مدیریت آب، می گوید: دهانت را ببند و یا برو بیرون!

4⃣ وقتی پیشکسوت هنرمندان ما با چنین ادبیاتی، مخالفان خویش را می نوازد، دیگر چه انتظاری باید از تماشاگران جوان، متعصب و خشمگین تیم استقلال داشت؟!

5⃣ حاصل این نگاه خشونت بار و عدم تحمل مخالفان اندیشه، آشکار است که فقط در همین شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی یا تالار همایشها محدود نشده و منجر به حوادث خونینی نظیر رخدادِ شامگاه دیروز در #ساوه یا پیشتر از آن در #کهنوج می شود. حتی فقط به محیط زیست و ورزش محدود نشده و تبعاتی جبران ناپذیرتر خواهد داشت؛ وگرنه چرا باید در پایتخت؛ در مرکز جمهوری اسلامی ایران شاهد ۷ هزار نزاع خیابانی در هر صدهزار جمعیت باشیم؟ و چرا میزان تلفات محیط بانان و جنگلبانان در ایران – بیش از ۱۳۰ شهید و سه هزار مجروح – در شمار رکوردهای دست نایافتنی در جهان باشد؟!

6⃣ همه باید این تهدید را جدی بگیریم و از خود بپرسیم: ما کجای راه را اشتباه رفتیم که اینک توانایی شنیدن را از دست داده و به جای گفتگو، دست به تهدید و اتهام و مقابله فیزیکی و … می زنیم؟ به ویژه در سالروز طرح پندارینه گفتگوی تمدنها در صحن سازمان ملل متحد توسط #سیدمحمد_خاتمی؛ هم او که خطاب به مخالفانش در پایان دولت هشتم، شعری از #میرسید_علی_همدانی را یادآوری کرد و رفت …

هرکه ما را یاد کرد ایزد مر او را یاد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی از باغ وصلش بشکفد بی خار باد
در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتش بسیار باد

🔴 چقدر جای افکار میرسید در امروزِ ایران خالی است، چقدر …

مصداق عملی پاسداشت روز جهانی مقابله با بیابانزایی چیست؟!

امروز هفدهم ژوئن برابر با ۲۷ خرداد است؛ ۲۳ سال پیش در چنین روزی نخبگانی در سازمان ملل متحد به این باور رسیدند که اگر خطر جریان کاهنده کارایی سرزمین را دستکم بگیرند، ممکن است دشواری زیستن در زمین به ادامه راهش نیارزد!

بیش از ۵ میلیارد هکتار از خشکیهای زمین، پیوسته در حال از دست دادن توان کارایی خود بود و موج مهاجرتهای محیط زیستی آشکارا نظام مدیریت جهانی را به ویژه در آفریقا، بخشهایی از آسیا و آمریکای لاتین تهدید می کرد.
ایران در شمار پنج کشور نخستی بود که به پیمان UNCCD یا مقابله با بیابان زایی پیوست؛ چراکه بیش از هر کشور دیگری این خطر را حس می کرد. البته در آن روز، هنوز تبعات ویرانگر طرحهای آزمندانه ای چون #گاپ بر میانرودان آشکار نشده و اصولاً کسی فکر نمی کرد ممکن است با ساخت سازه هایی که مردم برایش کف و هورا سر میدهند و سیاستمداران روزشمارِ بریدن روبان قرمز رنگش را ثبت کرده اند! تپش نبض زندگی، کندتر و کندتر شود.
اینک اما مجموع توان ذخیره سدهایی که در ترکیه، سوریه، عراق و ایران بر روی رودخانه هایی که به سمت #میانرودان، هورالعظیم، شط العرب و اروندرود حرکت می کرد از مرز ۱۵۰ میلیاردمتر مکعب گذشته است و البته عملاً اگر #سد_ایلی_سو هم بر روی #دجله تکمیل شود، می توانیم مرگِ همه رودخانه های منتهی به خلیج فارس را جشن گرفته یا به سوگ نشینیم!

*⃣ راست آن است که ما مردم و حاکمان منطقه در رقابتی تاسف بار و مرگ آور کوشیدیم تا از این نمد برای خویش کلاهی بزرگتر ببافیم و البته با ظهور #القاعده، #طالبان، #داعش، #پژاک و … دریافتیم که به جای اقتدار و رفاه بیشتر، اینک از دمشق تا بغداد و از استانبول تا آنکارا، کابل، کراچی و تهران و حتی از منچستر و لندن تا پاریس و سرانجام از نیویورک تا جاکاراتا می توان ردپای خون و وحشت و انتحاری که بذرش در همین میانرودان کاشته شد را درو کرد!

🔴 دریافت کننده عزیز #درویشنامه!
امروز بهترین و سزاوارانه ترین اقدام عملی برای مقابله با بیابان زایی، حمایت از پویشی جهانی برای مقابله با تفکری است که منابع آبی را چون منابع نفتی، در شمار املاک و دارایی های ملی خویش می پندارد! این اشتباهی است که همه در آن شریک جرم هستیم و فقط نوک تیز انتقاد را نباید متوجه یک کشور به نام ترکیه کرد؛ درست است که ترکیه آشکارتر و تمامیت خواهانه تر عمل کرده، اما مگر سوریه، عراق، افغانستان و ایران چنین نکرده اند؟ درست همان کاری که اینک اتیوپی هم در بالادست نیل دارد بر سر مصر می آورد و پیشتر از تبعات آن در آمازون، برزیل و کاستاریکا هم یاد کرده ام؛ دورنمای کابوس مرگباری که می توان از آن با عنوان آغازگرِ جنگ جهانی سوم یاد کرد.

🔶 بنابراین، گام نخست در پاسداشت درست و دقیق روز جهانی مقابله با بیابان زایی، همانطور که پیشتر هم اشاره کرده ام، امضاء پتیشن نجات میانرودان است؛ همه مردم منطقه و جهان باید از دولتهای خویش بخواهند به مسابقه ننگین و ابلهانه نشستن بر شاخه و بریدن بُن پایان دهند.

به استقبال ۱۲ ژوئن، دویستمین سالروز تولد دوچرخه!

شاید خیلی ها حتی در #آبادان، #یزد، #اصفهان و #نیشابور که بیشترین قدمت دوچرخه سواری در ایران را دارند، ندانند که مخترع این سبزترین و سالم ترین وسیله حمل و نقل جهان، #دوچرخه؛ نه یک انگلیسی، که یک اشراف زاده آلمانی به نام #كارل_درايس بوده است. تصویر نخستین دوچرخه جهان را می توانید در صفحه اینستاگرامم به نشانی زیر تماشا کنید:

🔵 به همین مناسبت، شایسته تر آن است تا امسال دوستداران دوچرخه و اهل رکابانِ سبزاندیش ایرانی، فعالیتی به مراتب بیشتر و سزاوارانه تر از سال گذشته داشته و شرایطی فراهم کنند تا سکونتگاه های شهری، هرچه بیشتر از امنیت لازم برای دوچرخه سواری برخوردار شوند.

⚡️ اخیراً پژوهشگران دانشگاه #گلاسکو در اسکاتلند، نتایج تحقیقات مهمی را منتشر کرده اند که می تواند برای دوستداران دوچرخه بسیار شوق برانگیز و پیش برنده باشد:
اینکه اگر می خواهید دستکم ۴۰ درصد امکان #مرگ_زودرس خود را به تاخیر اندازید، باید #اهل_رکاب شوید. همچنین، آنهایی که با دوچرخه به محل کار خود می روند، خطر ابتلا به بيماريهاي قلبي و يا انواع #سرطان را به نصف کاهش می دهند. برپایه نتایج این پژوهش که در “ژورنال پزشكي بريتانيا” منتشر شده، دوچرخه سواران در مقايسه با مردمي كه بدون تحرك – با خودرو، قطار و يا اتوبوس- به كار خود مي رسند، دقيقاً تا ٤٥ درصد كمتر خطر ابتلا به بيماريهاي سرطاني و تا ٤٦ درصد كمتر ريسك ابتلا به بيماريهاي قلبي را دارند. همچنين آنها كه پياده به محل كار خود مي روند، به عمر خود مي افزايند: بنا به اين بررسي پژوهشي، احتمال بيماريهاي قلبي و دستگاه گردش خون از اين راه تا ٢٧درصد و احتمال مرگ زودرس به دليل چنين بيماريهايي تا ٣٦ درصد كاهش پيدا مي كند. البته ارتباطي بين پياده روي و كاهش بيماريهاي سرطاني در اين بررسي مشاهده نشده است.
براي مزيت دوچرخه سواري در مقايسه با پياده روي، پژوهشگران توضيح زير را ارایه مي دهند: با دوچرخه اغلب مسافتهاي طولاني تري درمقایسه با پاي پياده پيموده مي شود و تحرك به هنگام دوچرخه سواري بيشتر از زمان پياده روي است. براي اين بررسي پژوهشگران به مطالعه داده هاي ٢٦٤٣٣٧ نفر از بيماران “UK Biobank” پرداخته اند. اين بيماران از جمله به پرسشهايي مربوط به رفتن به محل كار خود پاسخ داده اند. شرايط سلامتي اين افراد به مدت ٥ سال مورد بررسي قرار گرفته. موارد جديد از بيماريهاي سرطاني و يا سكته هاي قلبي و همچنين مرگ در نتيجه اين بيماريها در اين مدت زمان در ارتباط با رفتن به محل كار اين بيماران ارزيابي شده.
پژوهشگران اكنون به نتيجه زير رسيده اند: آنها استراتژي هايي را كه به مردم شاغل در راه رسيدن آنها به محل كار با دوچرخه كمك مي كنند، مورد تأييد قرار مي دهند. اين استراتژي ها مي توانند شامل ساختن مسيرهاي ايمن، ايستگاههاي كرايه دوچرخه، كمك هزينه براي خريد دوچرخه و امكان حمل دوچرخه با وسايل نقليه عمومي باشند. با اين اقدامات مي توان به كيفيت سلامتي عمومي بهبود بخشيد.

✳️ خواننده عزیز مهار بیابان‌زایی!
آیا درمی یابید که به ازای هر روز تعلل در تغییر مبلمان شهری از #خودرومحوری به #انسان_محوری، تا چه اندازه به افسردگی، کاهلی و مرگ چراغ سبز نشان داده و ایران را از برخورداری از یک جامعه پرنشاط، سالم و شاد دور می کنیم؟ آیا آنهایی که در این راه تعلل کرده و به جای ساخت مسیرهای ایمن دوچرخه سواری، پیاده راه و کاهش بار آلودگی صوتی؛ درصدد دو طبقه کردن خیابانها برآمده و به گسترش تقاطع های غیرهمسطح، ساخت پارکینگهای طبقاتی، پل و تونل بیشتر همت کردند؛ می دانند که در واقع برای شهروندان ایرانی، با تخفیفی شگفت انگیز و بی رقیب، #بلیط_مرگ تهیه کرده اند؟!
و شگفت انگیزتر آنکه برخی از تسهیلگرانِ این نابخردی آشکار، نه تنها اینک از عملکرد خود ابراز ندامت نمی کنند، بلکه با افتخار خود را در معرض انتخاب مردم برای راهیابی به #ساختمان_پاستور، #بهشت و همتایان شان در دیگر آبادبومهای وطن قرار داده اند!

🔴 آیا نمی دانند که مردم آگاه ایران هرگز آنها را نخواهند بخشید؟!

پنج پیمان سیزده بدر

۱. پیمان می بندیم به نحوی رانندگی کنیم که منجر به مرگ هیچ جانداری نشویم (بیشینه سرعت در هنگام عبور از جاده های همجوار با مناطق حفاظت شده ۴۰ کیلومتر در ساعت است)؛

۲. پیمان می بندیم به جای افروختن آتش از کپسولهای سفری گازی استفاده کنیم؛

۳. پیمان می بندیم جز ردپا چیزی در طبیعت باقی ننهیم؛

۴. پیمان می بندیم از هر نوع آلودگی صوتی، مواد منفجره و ترقه پرهیز کنیم، زیرا گوش حیوانات چندین برابر گوش انسان به صدا واکنش نشان می دهد؛

۵. پیمان می بندیم هرگز با خودرو از فاصله صدمتری به محیط های ساحلی و تالابی نزدیکتر نمی شویم.

به سندرم بتنیسم پایان دهیم!

9 سال پیش در چنین روزی، یعنی 29 اردیبهشت 1387 برای نخستین‌بار همایشی در تالار شهریاران جوان تهران برگزار شد با عنوان: «سدهای بزرگ؛ پیامدها و جایگزین‌ها»؛ همایشی که در آن کسی قرار نبود بر خلاف رسم رایج تا آن زمان به ستایش سدسازی و سردارسازی در حوزه سازندگی به بهانه‌ی ساخت این جرثومه‌های سیمان‌اندود و پهن‌پیکر بپردازد. محتوای ارایه شده در آن همایش، سر و صدای فراوانی در محافل رسانه‌ای مستقل به راه انداخت و نه‌تنها روز ملی حمایت از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ را بنیان نهاد؛ که موجی را سبب شد تا در نهایت منجر به ارسال نامه‌ای از سوی گروهی از اساتید دانشگاه صنعتی اصفهان در زمستان 1388 به مقام معظم رهبری شود که در آن از پیامدهای ویرانگر سدسازی در ایران به شدت ابراز نگرانی شده بود. مقام رهبری هم در پاسخ به درخواست نخبگان کشور، به رییس جمهور وقت دستور دادند تا با دقت نظر و به شایستگی به ابراز نگرانی اساتید پاسخ داده شود.
و امسال، نهمین سالی است که این روز ملی در ایران گرامی داشته می‌شود؛ روزی که البته در دنیا قدمتی بیشتر داشته و سابقه آن به 14 مارس 1998، یعنی حدود 18 سال پیش می‌رسد. این که چرا سازه‌ای که به ادعای سازندگانش قرار بوده تا آب را مدیریت و تنظیم کند، خود به مهم‌ترین عامل مرگ رودخانه‌ها تبدیل شده، حکایت تلخی است که نشان می‌دهد: بشر مدرن امروز، بسیار کمتر از بشر سنتی دیروز از قوانین حاکم بر طبیعت سردرمی‌آورد و یا آن که در برابرش کرنش می‌کند. راستی چرا باید از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ حمایت کرد؟ و چرا جهانیان، دو بار در سال، یکی در 14 ماه مارس (24 اسفند) و دیگری در آخرین یکشنبه سپتامبر، حرمت رودخانه‌ها را در زمین گرامی داشته و می‌کوشند تا مردم و رهبران جهان را از وخامت شرایطی که بر این رگ‌های بی رنگ زمین حاکم است، آگاه سازند.
مخالفت‌ها در برابر سدسازی به جایی در جهان رسیده که متأسفانه اگر هفته‌ای دو فعال محیط زیست توسط مافیای طبیعت‌ستیز در جهان به قتل می‌رسد، سهم قابل توجهی از این قتل‌ها، مانند قتل خانم برتا کاسرس در هندوراس، ریشه در قدرت افیونی آب‌سالاران سازه محور دارد.
حقیقت داستان آن است که حال رودخانه‌ها تقریباً در هیچ نقطه‌ای از کره زمین خوب نیست؛ اغلب آنها هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی با چالش‌ها و تهدیدهای جدی مواجه شده‌اند؛ دیگر کمتر رودخانه‌ای را می‌توان سراغ گرفت که آب گوارایش از سراب تا پایاب ادامه یافته و به دریا و اقیانوس‌ها برسند. رودخانه‌ها، یکی از مهم‌ترین بسترها برای حفظ و پایداری از تنوع زیستی موجودات آبزی به شمار می‌روند. هنگامی که این رگ‌های راهبردی حیات در کره زمین، از وضعیت مطلوبی برخوردار نباشند، یعنی بخش بزرگی از زیگونگی حیات؛ از کتابچه‌ی بی‌رقیب و یکتای آفرینش با تهدیدی مرگبار روبرو شده است. برای همین است که در طول نیم قرن گذشته نسل بین 30 تا 50 درصد از آبزیان آب شیرین برای همیشه منقرض شده است که یکی از مهم‌ترین دلایلش، علاوه بر کاهش کیفیت آب و صید بی‌رویه، ساخت سدهای متعدد مخزنی در مسیر رودخانه‌هاست که سبب گسست بوم‌شناختی و ایجاد خلل در فرآیند تخم ریزی ماهی‌ها را فراهم آورده است.
در عین حال، نباید فراموش کنیم که سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای، دلیل وخامت شرایط بوم‌شناختی در ایران و بسیاری از نقاط جهان نیست! بلکه ابزاری در دست مبتلایان به نوعی سندرم خطرناک موسوم به «سندرم بتنیسم» یا همان طرفداران مدیریت سازه‌ای و طراحان برنامه‌ها و آرمان‌های توسعه در کشورهایی است که آفرینندگانش، بویی از فهم اکولوژیک نبرده و بر این پندار غلط پای می‌فشارند که می‌توانند با تکیه بر قدرت سخت‌افزاری و فناورانه‌ی بشری به جنگ قوانین طبیعت رفته و آن را به نفع نسل خود تغییر داد. شاهد مدعای فوق، بحران دریاچه پریشان یا زریوار یا دشت طوس یا … است که ربطی به سدسازی ندارد، بلکه قربانی انتخاب آرمان غلط، یعنی دستیابی به خودکفایی در کشاورزی به هر قیمتی شدند؛ آن هم نوعی از کشاورزی که ظاهرا کسی نمی‌خواهد یا نمی‌تواند برای ارتقای نرم‌افزاری و بهبود راندمان‌های آن تلاش کند! چرا؟
حاصل این نگاه خطرناک، مصیبت‌هایی است که گریبان ما را در ارومیه، بختگان، گتوند و خوزستان، داریان، زاینده رود و گاوخونی، میناب، جازموریان و هامون گرفته است و متأسفانه بیم آن می‌رود تا با همان نشانی‌های غلط، استان‌هایی چون چهارمحال و بختیاری، کردستان، کهگیلویه و بویراحمد و لرستان هم، همان فرجام تلخ را تجربه کنند.
آیا نسل هوشمند امروز اجازه تکرار آن خطاهای نابخشودنی را می‌دهد؟
شاید پاسخ به این پرسش در آیین‌های دهمین سالگرد روز ملی حفاظت از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ در 29 اردیبهشت 1396، آسان‌تر باشد! نه؟

در ستایش 28 فروردین؛ روز بزرگداشت چهارمحال و بختیاری

به پیشنهاد گروهی از فعالین مدنی و دوستداران محیط زیست، قرار است همه ساله در 28 فروردین، روز بزرگداشت استانی برگزار شود که مرکز آن – شهرکرد – در بین همه‌ی 30 مرکز استان دیگر به آسمان نزدیک‌تر است. استان چهارمحال و بختیاری، قلمرو سیاسی کوه‌های رنگی در ایران است؛ سرزمین سبزکوه، زردکوه و سفیدکوه؛ سرزمین آبشار عشق و آشیان دوست‌داشتنی هلن. جایی که مهم‌ترین رودخانه‌های ایران را حیاتی ابدی بخشیده تا کارون زیبا و پرابهت همچنان نماد رودخانه‌های خروشان وطن بماند و زاینده‌رود به دیار نصف جهان، زندگی بخشد.

روز چهارمحال و بختیاری

    امیدوارم نامگذاری چنین روزی، سبب نزدیکی بیشتر بین مردمان ساکن در حوضه آبخیز کارون بزرگ و زاینده رود شود.
امیدوارم در چنین روزی شاهد آن باشیم که دوستداران محیط زیست در اصفهان، چهارمحال و بختیاری، خوزستان، یزد، کرمان و لرستان گردهم جمع شده و در پای منافع ملی، نشان دهند از منافع بخشی و قومیتی خود می‌گذرند. ایران در خاورمیانه همواره یگانه جزیره امن منطقه بوده، چرا که ما نشان داده‌ایم یگانه مردمی در آسیای جنوب غربی هستیم که از قومیت به ملت رسیده و در گام نخست، همه خود را با افتخار ایرانی می‌دانیم.
چهارمحال و بختیاری به دلیل جذابیت‌های دیداری و فرهنگ زیبا و ارزشمند عشایری، می‌تواند به یکی از مهم‌ترین قطب‌های گردشگری پایدار در حوزه طبیعت، فرهنگ و تاریخ بدل شود. چهار محال و بختیاری می‌تواند میعادگاه ورزش‌های هیجانی آبی باشد؛ گرانیگاه سنگ‌نوردان و شیفتگان بررسی زندگی عشایری. همچنین در این یک درصد از خاک وطن، می‌توان بانک ژن اندوخته‌های گیاهی فلات ایران را بنیان نهاد. در چهارمحال و بختیاری نباید شاهد تکرار اشتیاه‌هایی باشیم که به افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک بدل شوند! نباید روزی را متصور شویم که استاندار چهارمحال و بختیاری هم مانند همتای اصفهانی‌اش، مجبور به اعترافی تلخ شده و بگوید: حاضرم تمامی صنایع استان را با یک شاخه گل به هر استانی که می‌خواهد، مجانی تقدیم کنم!
تبدیل چهارمحال و بختیاری به کارگاه یا آزمایشگاه انواع و اقسام ساخت پیکره‌های پهن‌پیکر سیمان‌اندود موسوم به سدهای بزرگ مخزنی و یا طرح‌های ویرانگر و خطرناک انتقال آب بین‌حوضه‌ای، چه در درون استان و یا بین استانی، گناهی بزرگ و خطایی راهبردی است که نسل آینده ساکن در شهرکرد، بروجن، لردگان، فارسان، سامان، اردل و کوهرنگ هرگز آن را نخواهد بخشید. همانگونه که گسترش شالیکاری یا کاشت بادام در ارتفاعات پرشیب هم به مراتب هم بر تنش‌های هیدرولوژیکی حوضه‌های آبخیز زاینده‌رود و کارون می‌افزاید و هم نرخ فرسایش را افزایش می‌دهد. به جای آن، می‌توان به سمت معرفی و رونق کسب و کارهای سبز رفت؛ می‌توان در اندیشه استقرار توربین‌های بادی، سلول‌های فتوولتاییک، ساخت اکوکمپ‌ها و اکوسافاری‌ها و رونق بخشیدن به پرنده‌نگری یا تکرار تجربه‌های موفق در گندمان و روستای گل سفید برآمد.

    جان کلام آنکه
بیاییم از رخداد 28 فروردین، بهانه‌ای برای افزایش همدلی و هم‌افزایی بسازیم و با تبدیل چالش‌ها و بحران‌ها به فرصت‌ها و مزیت‌ها، نشان دهیم که اهل اقدام و عمل در سالی هستیم که در پیشانی آن، اقتصاد مقاومتی می‌درخشد.
بیاییم کاری کنیم تا دوستی‌ها تقویت شود. یک کنشگر محیط زیست، هرگز نباید به کاربست ادبیاتی خشونت‌آمیز و رفتاری کینه‌جویانه یا تهدیدگرایانه متوسل شود و هرگز نباید برای پیشبرد اهداف خود به بداخلاقی و ذبح واقعیت بپردازد. فعالین مدنی در حوزه محیط زیست باید نشان دهند که بیش از هر فعال دیگری در هر حوزه‌ای، اهل داد و دهش بوده و فرزندان فریدون زمان هستند.

فریدون فرخ فرشته نبود ؛ زمشک و ز عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی ؛ تو داد و دهش کن، فریدون تویی

مصداق اقدام و عمل در اقتصاد مقاومتی و سه شنبه ها!

    حدود شش سال پیش، مقاله‌ای از دوست عزیزم، دکتر حسن کریم‌زادگان را در مهار بیابان‌زایی منتشر کردم که همچنان تأمل‌برانگیز و خواندنی است. حسن کریم‌زادگان که در شمار آن گروه ازنخبگانی است که هم به موضوع محیط زیست و هم اقتصاد اشراف داشته و تاکنون چندین کتاب و پژوهش را در این حوزه منتشر و هدایت کرده است، در سال 1389 می‌گوید:
به طور میانگین مصرف هر لیتر بنزین توسط هر فرد صاحب خودروی شخصی در تهران 6 برابر قیمت فعلی بنزین در بازار (4000 ریال) یعنی 24000 ریال هزینه اجتماعی دارد.اگر به طور متوسط ظرفیت هر باک خودرو را 40 لیتر فرض کنیم ، صاحبان خودروی شخصی در هر نوبت سوخت گیری برای جبران هزینه اجتماعی استفاده از خودروی شخصی ،به جای 160000 ریال باید 960000 ریال یا حدود صد هزار تومان بپردازد.

طرح از مریم بهمن

    بنابراین، با توجه به قیمت کنونی بنزین، رقم مورد اشاره در شرایط امروز کشور به 250 هزار تومان افزایش یافته است.
در واقع نظام قیمت گذاری فعلی هزینه‌های بسیار سنگین احتراق بنزین در شهر تهران را در نظر نمی‌گیرد و این امر مبنای تداوم شصت ساله آلودگی هوای تهران است. طبیعی است در صورت رعایت این رویکرد، یعنی: پرداخت هزینه های اجتماعی بنزین توسط مصرف کنندگان، شاهد رونق بازار انرژی‌های تجدید پذیر، حمل و نقل عمومی، استفاده بیشتر از دوچرخه و پیاده روی خواهیم بود. رخدادی که سبب می‌شود سه‌شنبه‌های بدون خودرو، داوطلبانه و پراشتیاق به تمامی روزهای کاری هفته تسری یابد.
تأمل‌برانگیزتر آنکه آنچه از منظر اقتصاد محیط زیستی اهمیت دارد و ماجرای تداوم آلودگی هوای تهران و دیگر کلان‌شهرهای وطن را مورد فراکافت قرار می‌دهد، چیزی جدای از مکتب اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند، نیست. به زبانی ساده‌تر، یکی از شناسه‌های عینیت یافتن شعار سال 1395، یعنی: «اقتصادی مقاومتی؛ اقدام و عمل»، همانا حمایت از پویش سه‌شنبه‌های بدون خودرو توسط تمامی مردم، ارگان‌های دولتی و نهادهای حاکمیتی نظیر قوه محترم قضاییه، بیت مقام معظم رهبری، فرماندهی کل نیروهای مسلح، مجمع تشخیص مصلحت نظام، حوزه‌های علمیه و صدا و سیما است. نمی‌شود یک گوشه نشست و انتظار داشت که اقتصاد مقاومتی عینیت یابد؛ اینک زمانه اقدام و عمل است.
همین و تمام.

قتل دو محیط زیستی در هفته! چرا؟

    بایزید مردوخی را اغلب آنهایی که با آب، محیط زیست، کشاورزی و اقتصاد سر و کار دارند، می‌شناسند. او که در طول نیم قرن اخیر، دانش اقتصاد را از دانشگاه مریلند، مدیریت را از دانشگاه ایالتی کالیفرنیای جنوبی و راز و رمز توسعه اقتصادی را از آژانس برنامه‌ریزی اقتصادی ژاپن فراگرفته و در کارنامه خود 21 کتاب منتشر شده دارد، اخیرا در باره سد داریان، جمله‌ای زنهاردهنده گفته است: «زیان آبگیری سد داریان تا ابد جبران نمی‌شود و سدسازی تهدید بزرگی برای تمدن هورامان است.» دقت کنیم که این جمله را کسی گفته که خود روزگاری رئيس كميته راهبردي برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور بود و اینک نیز عضو كميسيون آينده‌نگري فرهنگستان علوم ايران و مشاور وزیر کار در کابینه حسن روحانی است و بنابراین دغدغه اشتغال و توسعه را که طراحان سد داریان با این دو چماق مخالفین خود را می‌رانند، خوب درک می‌کند.
با این وجود، طرفداران سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای همچنان و با وقاحت هر چه تمام‌تر، مخالفین خود را مشتی آدم احساساتی بدون مطالعه تصویر کرده و بر برج عاج خود می‌تازند! چرا؟
چرا کسی متوجه حقوق بوم‌نشینان ساکن در اطراف سد داریان و پروژه‌های پهن‌پیکر و گرانقیمت اقماری‌اش نیست؟
در همین باره، محسن تیزهوش عزیز یادداشتی را قلمی کرده و پیشنهادی درخور ارایه داده است که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد؛ یادداشتی که با خبری تکاندهنده آغاز می‌شود: اینکه مافیای پرقدرت طبیعتخوار به طور متوسط هفته‌ای دو کنشگر محیط زیست را که مخالف ایشان هستند، در جهان را به قتل می‌رساند!
وی می‌نویسد:

سوم مارس را گرامی داریم

    «بر اساس گزارشی که سال 2015 از سوی سازمان غیردولتی گلوبال ویتنس منتشر شده، هر هفته حدود دو فعال محیط زیست و حقوق بومیان در جهان کشته می‌شوند که این حقیقت تلخ، توجه و حمایت بیشتر مجامع بین‌المللی را می طلبد؛ سالهاست که با گسترش فعالیت‌های ضد شکار، سدسازی‌های مخرب و برنامه‌هایی که به تخریب طبیعت منجر می‌شوند بر شدت خشونت، تهدید و حذف فیزیکی فعالین محیط زیست نیز افزوده شده است. به عنوان مثال، در ابتدای سال 2015 گریگوری گیبارد که از او به عنوان یکی از فعالان حفاظت محیط زیست و ضد شکار یاد می‌شد، در جمهوری زیمبابوه و در جنوب قاره آفریقا به ضرب گلوله از پای درآمد؛ مردی که پیش‌تر هم به وسیله شکارچیان غیرقانونی تهدید به مرگ شده بود. یک سال پس از قتل آقای گیبارد نوبت به قتل غم‌انگیز بانوی استقامت و شجاعت برتا کاسِرس رسید تا نشانی باشد برای حرکت درست فعالین محیط زیست در برابر سودجویانی که تنها به منافع اقتصادی خویش می نگرند و هیچگاه آوارگی مردم محلی و تخریب تنوع زیستی کوچکترین اهمیتی برای ایشان نداشته است! اینک برای گرامیداشت یاد و اعتقادِ انسانی برتا کاسِرس یکی از مشهورترین فعالان محیط زیست و حقوق بومیان که سوم مارس 2016 در هندوراس به دست طبیعت ستیزان به قتل رسید، پیشنهاد می شود سازمان ملل متحد روز سوم مارس را با هدف دفاع از حقوق بومیان و جوامع محلی در برابر تخریب‌های مختلف محیط زیست نامگذاری کرده و در تقویم رسمی خود درج کند. در این بین باید به این نکته بسیار مهم اشاره کرد که جوامع محلی که در ایران نیز زیست می کنند در برابر مخربان طبیعت هیچگاه آرامش نداشته و در موارد گسترده ای به نام توسعه از سرزمین خویش کوچانده شده‌اند تا زمین‌ها و خانه‌هایشان به زیر آب سدهای بزرگ رفته و همچنین استخراج نفت سبب آلودگی چاه‌های حیاتبخش آنها شده که این موارد تنها گوشه ای از هزاران آسیبی است که روزانه به این انسان‌ها تحمیل می شود. لازم به ذکر است که نهم اوت در تقویم سازمان ملل متحد، روز بين‌المللی مردم بومی جهان نامگذاری شده اما امروز و با هدف حمایت از راه انسان‌هایی همچون برتا کاسِرس که حامی حقوق بشر بوده و از جان و مال خویش در برابر دفاع از حقوق بومیان گذشت و به تمام انسان‌های جهان نشان داد که باید در برابر غارتگرانی که منابع طبیعی زمین و محل زندگی بومیان را نابوده کرده و اسباب آوارگی آنان می شوند، ایستاد.»
به نظرم، پیشنهاد سزاوارانه محسن تیزهوش جادارد تا به عنوان یک مطالبه ملی از سوی تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی به سازمان ملل متحد ارایه شود تا بار دیگر پیشگامی ایرانیان در دفاع از گونه‌گونی زیستی فرهنگی زمین به اثبات رسد.