ماجرای مرگ رقت بار یکی از دو ببر وارداتی از سیبری روسیه ، بار دیگر نشان داد که توان نرم افزاری و عملیاتی سازمان حفاظت محیط زیست در حوزه محیط جانوری و زیگونگی (تنوع زیستی) تا چه اندازه حقیر و و غیرقابل دفاع است. در حقیقت، با مرگ یکی از دو ببر وارداتی از روسیه، آن هم در سی امین روز از آخرین ماه میلادی سال 2010؛ سالی که از سوی سازمان ملل متحد با عنوان سال جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی نامگذاری شده بود، به همه نشان دادیم که به همان بدی که این سال را در ایران آغاز کردیم، توانستیم به پایان هم ببریم؛ بدون آن که هیچ برنامه مدون و قابل ارایه ای برای کنشگران محیط زیستی ایران در این سال داشته باشیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم.
وقتی ما نمی توانیم از دو ببر مهمان حتا برای 8 ماه پذیرایی کنیم؛ آن هم در قفس! چگونه به خود جرأت داده و شعارهای بزرگ سرمی دهیم و از احیای شیر ارژن و ببر مازندران و وزغ کویری و یوز ایرانی و … سخن می گوییم؟
وقتی پلنگ های ما زیستگاهی بهتر از دکل های فشار قوی برق را برای زنده ماندن ندارند که انتخاب کنند و کاراکال ها را آنگونه ناجوانمردانه به قتل می رسانیم، چگونه در پی ورود شیر هندی و ببر روسی برای احیای نسل گربه سانان ایرانی برمی آییم؟
هرگز از یاد نمی برم که چگونه در اردیبهشت ماه سال جاری، محمد جواد محمدی زاده در هنگام ورود این دو ببر در سیمای دولتی ایران ظاهر شده و با افتخار اعلام کرد: از این به بعد باید نام ایران را در شمار 14 کشوری در جهان برشمرد که ببر دارد! او حتا به ذهنش هم خطور نکرد که بیش از 90 کشور جهان هم اکنون مانند ایران ببر دارند (یعنی در باغ وحش!) و البته هرگز آنقدر شهامت نیافته اند که مانند عالی ترین مقام محیط زیست ایران به مردم شان بگویند: ما ببر داریم!
در نادانی محمدی زاده و مشاورین ارشدش همان بس که او اعلام کرد: ببر ماده 4 ماهه حامله است و تا کمتر از یک ماه دیگر، این مادر فداکار شاهد تولد نخستین فرزندش در خاک ایران هم خواهد بود! غافل از این که نه تنها این ببر حامله نبود و در شکمش توله ای را جاسازی نکرده بود؛ بلکه اصولاً کل دوران بارداری ببرها از 100 روز تجاوز نمی کند ! می کند؟
همان طور که ملاحظه می شود، وقتی بضاعت علمی سازمان حفاظت محیط زیست چنین اندک و حقیر باشد که از ابتدایی ترین دانش لازم برای استقرار یک جاندار جدید در سرزمینش بهره مند نباشد، چگونه می توان انتظار داشت که روند فروافت کارایی سرزمین با چنین مدیریت جاهلانه ای اوج گرفته و مرمت یابد؟
آیا این شیوه عملکرد، نوعی عوام فریبی و کوته نظری نیست؟ وقتی همه می دانند که مهم ترین دلیل انقراض گربه سانان بزرگ ایران، ویرانی زیستگاه هاشان در شمال و غرب و دشت ارژن (استان فارس) بوده است و اصولاً امنیت لازم برای استقرار این گونه ها کاملاً از میان رفته و غذایی برای خوردن ندارند، چگونه به خود جرأت داده و از احیای این حیوانات، پیش از آبادانی زیستگاه شان سخن می گوییم؟
آیا امروز دنیا حق ندارد تا به ما بخندد؟ آیا طرف روسی که میزبان دو قلاده پلنگ اهدایی ماست و قرار بوده تا 4 قلاده ببر دیگر را هم در ادامه این پروژه به ما بدهد، اجازه ندارد تا خواهان استرداد ببر ماده شده و اعلام کند که شما لیاقت میزبانی از ببر سیبری را ندارید، در حالی که ما بهترین شرایط را برای پلنگ های شما در طبیعت فراهم کردیم؟!
نگارنده خود، حدود 4 ماه پیش از نزدیک آن ببر مرحوم را در باغ وحش ارم تهران دید، در حالی که تکه ای بزرگ از ران الاغ را در برابرش انداخته بودند؛ اما او نه تنها به آن تکه گوشت بزرگ قرمز رنگ لب هم نمی زد، بلکه اصولاً در تمام مدت 15 دقیقه ای که به تماشایش مشغول بودم، هیچ تکانی هم نخورد و فقط گاهی پلک می زد! توگویی در ماتمی بزرگ اسیر شده و به نشانه اعتراض به شرایط دشوار زیستنش اقدام به اعتصاب غذا کرده است! انگار که باید از او با عنوان نخستین زندانی سیاسی در بین گربه سانان در جهان یاد کنیم که اقدام به مبارزه منفی کرد و سرانجام جانش را در این مبارزه گاندی وار از دست داد!
شاید از این منظر بتوان کاری را که این ببر روسی انجام داد و فرجام اندوه بارش را با حرکت آن گاو مشهور اسپانیایی مقایسه کرد که چند ماه پیش و به نشانه اعتراض به مراسم گاوبازی، جان خود را از دست داد! آن گاو جانش را از دست داد تا مخالفان گاوبازی در جهان فشار بیشتری به دولت اسپانیا بیاورند تا این نمایش جنون آمیز را متوقف کند؛ همان گونه که این ببر روسی هم کوشید تا با سکوت دردناک و مرگ غم انگیزش، بکوشد تا آدم زمینی ها را از نگاهداری ببرها در قفس برای نمایش های سیاسی بازدارد و به آنها یادآوری کند که اخلاقیات را نباید در هیچ حوضه ای، به ویژه آنجا که با زندگی یک موجود زنده ارتباط برقرار می کند، نادیده بیانگاریم.
به هر حال، امیدوارم این رخداد تلخ سبب شود تا سازمان حفاظت محیط زیست ایران هر چه زودتر برای ارتقاء نرم افزاری و افزایش دانش فنی خود در حوزه زیگونگی حیات اقدام کرده و با تربیت و جذب متخصصانی کارآمد و به روز، بکوشد تا عملاً عقب ماندگی فاحش خود را در این حوزه جبران کند.
شاید در آن روز، دیگر هیچ مدیر سیاسی به خود جرأت ندهد تا در چنین حوزه های پیچیده و فنی ای، به راحتی سخنان و ادعاهایی را بازگو کند که تا مدت ها از آن سخنان به عنوان گاف هایی مضحک و لطیفه های تلخ در مجامع محیط زیستی جهان یاد کنند.
حنيف شعاعي؛ هنرمندي كه بيابان را مي فهمد
سري به عكاس خانه مجازي حنيف شعاعي بزنيد تا با نگارنده هم رأي شويد كه صاحب تفكري كه در پشت چشمي اين دوربين هوش ربا قرار گرفته است، به رغم جواني، بيابان را، عظمتش را، حرمت اهورايي و رازآلودش را، خطرش را، بيكرانگياش را و آرامشش را خوب شناخته است.
شايد از همين رو باشد كه عكاس خانه مجازي اش با نام ژرفاي ميدان “Depth of field” توانسته در بين ۲۰ رقابتکنندهی نهایی برای دریافت جایزه بهترین فتوبلاگ جهان در سال ۲۰۱۰ قرار گيرد.
ضمن تبريك به حنيف عزيز، از همه خوانندگان گرامي مهار بيابان زايي درخواست ميكنم تا با رأي به او از چنين نگاه هنرمندانه و تفكربرانگيزي پاسداري كنند.
شيوه ي رأي دادن را عباس ثابتيان به روشني شرح داده است. فقط يادتان باشد كه تا 10 دي ماه فرصت شركت در اين نظرسنجي را داريد، پس تا ميتوانيد براي حنيف تبليغ كرده و محتواي اين يادداشت را در صفحات مجازي و ايميل خود براي آنها كه بيشتر دوستشان داريد، فوروارد كنيد.
حذف بی سر و صدای 40 حلقه چاه از شبکه آب شرب تهران!
امروز مصاحبه ای از دکتر کاظم ندافی، رییس مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در ایران صدا منتشر شد که در آن پرده از رازی آشکار! رونمایی شد!!
ایشان گفتند: با پیگیری های مصرانه وزارت بهداشت و با اقدامات وزارت نیرو 40 حلقه چاه با نیترات بالا در جنوب تهران از چرخه استفاده خارج و مشکل آلودگی در این مناطق تا 90 درصد مرتفع شد.
این خبر نشان می دهد که گفته های دکتر شایگان که پیش تر آن را انعکاس دادم، درست بوده و استاندار تهران شرط را باخته است! نباخته است؟
جالب اینجاست که اعلام شده تا 90 درصد مشکل حل شده! یعنی هنوز مشکل آلودگی آب شرب تهران وجود دارد؛ این در حالی است که شش دستگاه پیشرفته اسمز معکوس برای تصفیه آب مناطق جنوبی تهران هم خریداری شده که هر کدام از آنها می تواند غلظت نیترات سه چاه را کاهش دهد.
مشروح این گفتگو را می توانید در این نشانی بخوانید و گوش دهید.
در ضمن اگر حوصله خندیدن دارید، ماجرای آخرین رکورد شکنی جهانی تهرانی ها را هم اینجا در 10 دقیقه و 48 ثانیه بشنوید!
بنویسید نخلستان ؛ بخوانید گورستان!
در گورستان اروند کنار ده ها هزار نفر نخل تاکنون ایستاده مرده اند و همچنان دارد بر شمار این قتل عام بی صدا و مظلومانه افزوده میشود! می دانید چرا؟
برایتان می گویم …
ماه گذشته و در جریان سفری به منظور ارزشیابی طرح های تحقیقاتی استان خوزستان در حوزه منابع طبیعی، فرصتی دست داد تا به همراه همکارانم از نزدیک در جریان مرگ غم انگیز هزاران نفر از نخل های پایاب جلگه خوزستان در حوالی چویبده قرار گیرم.
تصاویری را که ملاحظه می کنید، رهاورد مشاهدات نگارنده از این رخداد شور اما تلخ است که پیش تر هم به آن اشاره کرده بودم.
متأسفانه به دلیل کاهش محسوس دبی رودخانه های کارون، بهمن شیر و اروند رود، فشار وارد در مواقع مد از سوی خلیج فارس چنان افزایش یافته که سبب می شود، اغلب کشتزارها و نخلستان های منطقه به جای آن که با آب شیرین و گوارای سرشاخه های منتج از زاگرس آبیاری شوند، از آب شور و آلوده خلیج فارس، متأثر شده و درحقیقت ایستاده بمیرند و گورستانی از نخل های سوخته یا شاید بهتر است بگویم: نخل شوریده! را به نمایش نهند که بی شک مشاهده این مناظر چشم هر رهگذری را نمناک خواهد کرد! نخواهد کرد؟
گفتنی آن که یکی از طرح هایی که برای مبارزه با این روند و کاهش ورود آب شور خلیج فارس مطرح است، احداث سدهایی در خروجی اروند و بهمن شیر است تا از بازگشت آب شور در مواقع مد جلوگیری کنند. منتها نکته این است که همواره این فشار حاصل از مد بوده که سبب می شده تا آب شیرین رودخانه های خوزستان وارد کرت ها و نخلستان ها شود!
یک رخداد دیگر که به شدت برزادآوری و شادابی نخلستان های جلگه خوزستان اثر گذار بوده، پدیده ریزگرد و تشدید توفان های منطقه ای است که هر دو ریشه در عوامل انسانی و عدم لحاظ حق آبه طبیعی رودخانه ها در پایاب آبخیز دارد.
در همین باره: “شریف مسعودی” نخل دار ۳۸ ساله خرمشهری می گوید: نخل در بدترین شرایط آب و هوایی هم مقاوم است و به راحتی کم آبی و بی آبی را هم تحمل می کند، اما در دو سال اخیر واقعا نمی دانیم که چه اتفاقی رخ داده که نخل ها از درون می پوسند و عملا می میرند و یا پس از گرده افشانی خرماهای ریز وغیرقابل استفاده ای تولید می شود که قابلیت برداشت ندارد.
وی ادامه می دهد: آب اروند در سال های اخیر هم کم شده و هم شور و مکاتبات زیادی از سوی نخل داران و جهاد (کشاورزی) صورت گرفته که اکثر آن ها بی جواب مانده است و توجهی به هشدار نخل داران نشده است تا این که امسال نخل داران واقعا با فاجعه مواجه شدند و اکنون بسیاری از باغ ها در شرف نابودی است.
آقای مهندس ادریس پور، مدیر جهاد کشاورزی آبادان هم از کاهش ۵۰ درصدی برداشت خرما نسبت به سال زراعی گذشته خبر می دهد و می گوید: سال گذشته از نخلستان های آبادان و اروندکنار حدود ۶۰ هزار تن خارک، رطب و خرما برداشت شد، ولی امسال پیش بینی می کنیم که این مقدار به ۳۰ هزار تن برسد.
وی بالا رفتن EC آب (شوری) بهمنشیر را دلیل اصلی افت کیفیت و کمیت نخل های آبادان می داند و اضافه می کند: نخلستان های ما درجه ۲ و ۳ هستند و تولید در هکتار حدود ۳ تن است و این رقم بسیار کم است.
کلام آخر آن که:
ماجرای گورستان برجای مانده از نخل هایی که محصولات ارزشمندشان در سال 2008 ایران را بدل به دومین کشور تولیدکننده خرما در جهان کرده بودند؛ ماجرایی بس عبرت آموز است برای آنها که نمی دانند راه حکومت بر طبیعت، پیروی از قوانین آن و درک حرمتش است و نه گردنکشی و عناد و بی حرمتی در برابر آن.
شما به من بگویید: ساختن بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در شهری که آبش را از صدها کیلومتر آن سوتر میخواهند تأمین کنند، آیا جز گردنکشی و عناد با طبیعت، معنای دیگری هم می دهد؟!
– در همین باره بخوانید ماجرای “پرآبترین جلگه ایران کلافه از پیامدهایسدسازی” را.
– و باز بخوانید مرگ نخلستانها اولين پيامد انتقال آب کارون را.
– و بخوانید روشنگری های دکتر حسین آخانی را با عنوان: پنیر خرما و سد سازی
از احداث بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در قم چه خبر؟
درحالی که مدیران استان قم در تدارک ساخت بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در مرکز استان بودند، آن هم در زمانی که ساخت دریاچه مصنوعی چیتگر در تهران – که از اقلیم و بارندگی بهتری نسبت به قم برخوردار است – مورد انتقاد جدی برخی از فعالان حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور قرار گرفته است! حال خبر می رسد که نه تنها آبی برای کاربری های تفریحی در قم نمانده، بلکه وضعیت آب شرب مردم هم به شدت به مخاطره افتاده و پس از تعطیلی تصفیه خانه بزرگ شهر و خشک شدن دریاچه سد پانزده خرداد، حال چاره ای نمانده جز آن که اقدام به حفر شش چاه جدید علاوه بر 65 حلقه چاه موجود کنند!
گفتنی آن که هم اکنون سطح سفره های آب زیرزمینی در قم به شدت اُفت کرده و بیم آن می رود تا برداشت بیشتر آب، منجر به تکرار رخداد مشابه در اردبیل و همدان و کرمان و فارس و خراسان و … شده و شاهد وقوع پدیده بسیار خطرناک فرونشست زمین در قم باشیم.
تنها خواهشی که در این شرایط می توان از مدیران و برنامه ریزان قم داشت، آن است که وقتی آب سرشاخه های دز به استان تان رسید، لطفاً آن آب گرانبها را که به قیمت خیز معکوس آب در خلیج فارس و نابودی نخلستان های اروند کنار به دست آمده است، برای ساخت بزرگترین دریاچه مصنوعی مصرف نکنید! ممنون.
قم اگر می خواهد کیفیتی پایدار و درخور از زندگی را برای مردم و زیستمندانش به نمایش گذارد، باید بداند که راهی نیست جز آن که چیدمان توسعه خویش را بر مبنای استعدادها و توانمندی های بوم شناختی (اکولوژیکی) سرزمین از نو بازمهندسی و تعریف کند.
در این باره بیشتر خواهم نوشت.
منتها تا آن زمان خواندن: “عشق به انجام کارهای بزرگ ” را به شما توصیه می کنم!
اختلال در سایت هر دو خبرگزاری محیط زیستی ایران : سبزپرس و ایرن!
به دنبال اختلالی که از حدود 10 روز پیش در سایت خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران – ایرن – بوجود آمده و عملاً امکان دسترسی به محتوای این سایت را برای بسیاری از کاربران پس از مشاهده این هشدار! غیرممکن ساخته است، اینک هنگام ورود به درگاه ورودی سبزپرس هم با این صفحه عجیب روبرو می شویم که نشان از خبرهایی بد دارد! ندارد؟
امیدوارم ناصر کرمی و یاسر انصاری کجور بتوانند هر چه زودتر، مشکلات پیش آمده برای این دو بنگاه اصلی خبررسانی فارسی در حوزه محیط زیست را برطرف کرده و ترتیبات امنیتی محیط مجازی شان را ارتقاء دهند.
ماجرای مالچ لیوانی در گفتگوی داغ سبز امروز با حضور اسماعیل کهرم!
بی شک یکی از تفاوتهای بارز زندگی در دههی هشتاد با دههی شصت در ایران، برای هر ناظر بیطرفی، حضور پررنگ ظروف پلاستیکی موسوم به “یکبار مصرف” است که تقریباً در تمامی ابعاد زندگی شهری و روستایی ما نفوذ کرده و عملاً هیچ پهنهی آبی/ خشکی را نمیتوانی بیابی که از بقایای این محصولات ثانویه نفتی درامان مانده باشد، حتا اگر نام آن پهنه کویر شهداد لوت یا دریاچه مرحوم ارومیه باشد!
شرایط به نحوی است که نام ایران با تزریق سالانه 570 هزار تن مواد پلاستیکی به طبیعت در بین 10 کشوری در جهان مطرح میشود که بیشترین میزان مصرف چنین موادی در آنها گزارش شده است؛ رخدادی که البته بسیار تأسفبار است. به ویژه اگر بدانیم که ایران حتا در بین 15 کشور پرجمعیت جهان هم جای ندارد! گواه دیگری که نشان میدهد مدیریت مصرف در ایران زمین، نیاز به یک بازمهندسی جدی دارد! ندارد؟
شاید بتوان اوج تظاهرات دیداری ظروف یکبار مصرف را که نگارنده پیشتر از آن با عنوان “سیطرهی مالچ لیوانی” یاد کرده است، در مناسبتهای ملی و مذهبی و مراسم ختم و عروسی دید.
به ویژه ترویج چنین مصرف زیانبخشی که آثار آن در محیط زیست، دستکم تا سیصد سال باقی میماند، میتواند آشکارا با هدف نهضتهای آزادیخواهانهای چون عاشورا در تضاد باشد.
به همین مناسبت در نوزدهمین برنامه از سری گفتگوهای داغ سبز، به سراغ یکی از فعالان و زحمتکشان این حوزه، جناب حسین عبیری گلپایگانی رفتهایم تا به کمک او که تاکنون چندین طرح برای ساماندهی این معضل ارایه و اجرا کرده است، بتوانیم دقیقتر و جزییتر به ابعاد مهار و گزینههای جایگزینش بپردازیم. همچنین، استاد بزرگوار، اسماعیل کهرم هم به صورت تلفنی با ما همراه خواهد بود تا بر وزن گفتگوی داغ سبز در پلهی نوزدهم افزوده شود و از گزینه های دیگر هم به عنوان جانشین جویا شویم.
پس قرار ما، مطابق معمول این پنجشنبهها، ساعت 15 در درگاه مجازی رادیو اینترنتی ایرانصدا و به مدت حدود 45 دقیقه.
همچنین، کماکان شماره تلفن 110 سبز میتواند، پل ارتباطی ما با شما باشد تا هم از نظراتتان آگاه شویم و هم برای تدارک برنامههای آینده، بهتر و بر بنیاد سلیقهی بینندگان و شنوندگان عزیز برنامه حرکت کنیم.
درود بر شما که به شیوهای مؤثر در گفتگوی داغ سبز مشارکت کرده و این برنامه را از خودتان میدانید.
همچنین ممنون از علیرضا مبینی و احمد پازوکی عزیز که همچنان جدی ترین یاوران دوام این سبزگفتگوهای داغ در عمارت بزرگ جام جم هستند.
گفتنی آن که برنامه تارنمای ایرانی را از ساعت 13 الی 16 می توانید به صورت زنده در این نشانی ببینید و بشنوید.
آخرین تغییر – شنبه 27 آذر 89:
فایل شنیداری این برنامه را 45 دقیقه و 8 ثانیه می توانید در این نشانی آپلود کرده یا گوش دهید.
كيهان حرف حساب زده است! چرا همه بر او ميتازيم؟
روز دوشنبه (22 آذر 1389) سعدالله زارعي – نويسنده يادداشت روز كيهان – در صفحه 2 اين روزنامه واقعيتي را نوشت كه برخی از طرفداران و فعالان محيط زيست در ايران را شگفتزده یا خشمگين كرد. او نوشت: «بخش وسيعي از جنگلهاي اطراف شهر بندري- صنعتي «حيفا» چندين هفته در آتش ميسوخت. در اين ماجرا 41 يهودي كشته شدند. در اين آتش سوزي 50 هزار مترمربع و 5 ميليون درخت از بين رفتند. رژيم صهيونيستي با وجود آنكه مدعي است داراي چهارمين نيروي هوايي در جهان است، نتوانست كاري را از پيش ببرد تا اينكه پس از هفتهها 12 كشور امكانات اطفاء حريق خود را به اين منطقه صنعتي گسيل كردند و موفق به مهار آتش شدند. اين ماجرا يك سؤال جدي را در ذهن يهوديان ساكن فلسطين اشغالي پديد آورد؛ آيا رژيمي كه قادر به دفاع از جنگلها نيست، ميتواند در روز حادثه از جان شهروندان دفاع كند. هزينه اين حادثه- بر اساس برآورد هاآرتص- تا سالها قابل جبران نيست … »
خُب بياييم يكبار ديگر و فارغ از اين كه نويسنده اين مقاله كيست و يا در چه روزنامهاي انتشار يافته است، محتواي سخن را بررسي كنيم. در اين يادداشت، يك پرسش مطرح شده است كه از قضا من هم با سعدالله زارعي موافقم كه بسيار “جدي” است. او ميپرسد: آيا رژيمي كه قادر به دفاع از جنگلها نيست، ميتواند در روز حادثه از جان شهروندان دفاع كند؟
به ديگر سخن، آقاي زارعي دارد هشدار ميدهد كه ناتواني يك دولت در حراست از رويشگاههاي طبيعيشان، ميتواند نشانهاي مستدل از ناتواني مديريتي بزرگتر و مهمتري باشد.
اين واقعيتي است كه گمان نبرم هيچ يك از طرفداران محيط زيست با آن مشكل داشته باشند. حتا بر بنياد محتواي غرورآميز و مترقي اصل 50 قانوني اساسي خودمان، چيزي كه ضامن حيات اجتماعي رو به رشد مردم ايران را فراهم ميآورد، همانا حفظ محيط زيست است و بنابراين، دولتي كه توانايي پاسداري از مواهب طبيعي سرزمينش را نداشته باشد، درحقيقت حيات اجتماعي رو به رشد مردمش را مختل كرده است.
از اين رو، به نوبهي خود از روزنامه كيهان قدرداني ميكنم كه نشان داد توجه به ملاحظات محيط زيستي تا چه اندازه برايش مهم است؛ آنقدر كه برايش مهم نيست كه ممكن است اين استدلال مانند يك تيغ دولبه، دولت متبوع و حامي خودش را هم به چالش بگيرد!
در حقيقت، وقتي سوختن 50 هزار متر مربع يا 5 هكتار از يك جنگل، ميتواند نشان دهندهي عجز يك دولت در حفاظت از شهروندانش تلقي شود و صراحتاً تأکید گردد که هزینه این حادثه تا سالها قابل جبران نخواهد بود؛ سوختن 40 هزار هكتار از جنگلهاي ايران در طول سال جاري هم بايد به عنوان يك نقطه ضعف پررنگتر در كارنامه دولت دهم به شمار آيد که انتظار میرود جبرانش هم قاعدتاً زمان به مراتب بیشتری را بطلبد. واقعیتی كه بايد به دليل جسارت و صداقت خبري، بيان آن را در روزنامهاي كه همواره به عنوان حامي دولت از آن نام برده ميشود، گامی به جلو دانست و بابت انتشارش به كيهانيان تبريك گفت. باشد که اين نگاه منتقدانه و دلسوزانهي محيط زيستي در مهمترين ارگان جناح طرفدار دولت استمرار و دوام داشته باشد.
پسین گفتار:
توجه كنيم كه اگر هدف روزنامه كيهان و نويسنده يادداشت روز آن، توجيه و لاپوشانی دلايل ناتواني دولت در مهار آتشسوزيهاي اخير در شمال و غرب كشور بود، بايد بر روي اين بند از خبر تأكيد ميكرد كه: وقتي دولتي مانند اسراييل كه صاحب چهارمين قدرت هوايي جهان است، در مهار آتشسوزي در 5 هكتار از جنگلهايش درميماند و مجبور به قبول كمك از 12 كشور جهان ميشود تا بعد از چند هفته آن را خاموش كند؛ ديگر چه جاي خرده گرفتن به دولت جمهوري اسلامي ميماند كه يكه و تنها دارد آتش افتاده بر جان جنگلهاي چند صدهزارهكتارياش را در شمال و غرب كشور و با كمترين امكانات ممكن اطفاء ميكند؟
اما میبینید که اصلاً به این جنبه از موضوع توجه نکرده است!
البته شايد شما خوانندهي گرامي در اينجا اين پرسش را مطرح كنيد كه اگر سعدالله زارعي در چنين مقطعي، اين استدلال را مطرح كرده و روزنامه كيهان هم به آن اجازه انتشار در بهترين و پربينندهترين صفحهاش داده است، براي آن بوده كه نهتنها اصلاً روحش هم از آتش سوزي يك ماه اخیر در جنگلهاي گلستان و مازندران و گيلان و كردستان بيخبر بوده؛ بلکه اصولاً در جریان روند تخریب محیط زیست کشور متبوع خودش هم قرار ندارد و یا اگر هم قرار دارد، برایش چندان اهمیت استراتژیکی – دست کم همپای سوختن 5 هکتار از جنگلهای فلسطین اشغالی – ندارد. وگرنه هرگز چنين گافي نميداده است! میداده است؟
كه البته در آن صورت، نگارنده مجبور است به شما بگويد: بس كنيد تئوري توهم توطئه را!
مگر نميبينيد كه كيهان هم دارد سبز ميشود! نميشود؟
کافی است نگاه کنید به موضوع جنگلزدایی سال گذشته در پارک جنگلی وردآورد تهران تا ماجرا دستگیرتان شود!
و ماجرا این است: آنجا که منافع ما ایجاب کند از هر نوع چماقی، حتا چماق محیط زیستی برای نشان دادن ناتوانی دشمنانمان سود میبریم؛ و آنجا که منافع ما ایجاب نکند، معلوم است که نباید برای موضوعات بیاهمیتی چون تجاوز به باغ گیاهشناسی نوشهر، تداوم آتش سوزی جنگلها، فرونشست زمین در اردبیل، همدان و فارس، خشک شدن دریاچه ارومیه و سرانجام، نابودی بختگان، پریشان، ارژن، مهارلو، گاوخونی، هامون، طشک، کمجان، نایبند، نخلستان های اروند کنار، پارک ملّی کویر و … خاطر همایونی دولت خدوم را مکدر کرد!
فقط کاش دوستانی که با نگاه ابزاری به محیط زیست در رسانههای خویش مینگرند، یادشان باشد که خدای ناکرده ممکن است برخی از مخاطبین آنها آدمهای کمخردی نباشند و بتوانند به راحتی فرق یک حامی واقعی محیط زیست را از یک حامی مجازیاش تمیز دهند!
باور کنید این طبیعت وطن است که دارد می میرد و نیاز به توجه واقعی دارد؛ چرا دل شما برای طبیعت وطن نانگران است؟
بر کوه دگر نه برف ماندست و نه یخ خشکیده گل و نه آب باشدش، آوخ
کتابی که جلاد طبیعت را افشا میکند!
“ما که تنها گونهای هستیم که ظرفیت فکری برای استدلال داریم، در نسل خود شاهد نابودی بالقوه جنگلهای به همپیوسته گرمسیری و احتمالاً از بین بردن بیش از 20 درصد گونهگونی زیستی روی کره زمین خواهیم بود و ما انسانها مسئول این ویرانی هستیم.“
تری لی. اروین (Terry L. Erwin) – زیست شناس مؤسسه Smithsonion, Washington. D.C.
خواندن این کتاب زیبا و تأملبرانگیز را به همه توصیه میکنم؛ به ویژه آنهایی که مایلند بدانند راز زیگونگی طبیعت در چیست و چرا همهی موجودات گیاهی و جانوری در بقای حیات در زمین میتوانند مؤثر باشند؟
کتابی که دکتر روی ا. گالانت “Roy A. Gallant” در سال 2002 نوشته است (همان نویسنده ای که در سال 1998 داستان شنها را نیز نوشته بود) و خوشبختانه یک زیستشناس ایرانی به نام سرکار خانم دکتر دیکرانوهی هواکمیان، زحمت بازگردانی آن را به فارسی متقبل شدهاند و سرانجام در سال 1387 توسط معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست با عنوان “شگفتیهای تنوع زیستی” منتشر شده است.
آیا میدانید تاکنون بیش از 350 هزار گونه سوسک کشف شده است؟ آیا از نقش بیمانند این حشرات ششپا در بالانس بومشناختی زمین آگاهی دارید؟ آیا میدانید سوسکها به تنهایی نیمی از کل حشرات شناخته شده در جهان را تشکیل میدهند و از آن شگفتآور تر آن که از مجموع 10 تا 100 میلیون گونه زندهای که حدس میزنیم در زمین زندگی میکنند، زیستشناسان همهی کشورهای همهی قارههای جهان حتا دو میلیون گونه از این تعداد را هم شناسایی نکردهاند!
راستی میدانید ما چقدر نمیدانیم؟
اگر جواب این پرسش آخری را میخواهید بدانید، سری به شگفتیهای تنوع زیستی بزنید.
همچنین در این کتاب درخواهید یافت که این مردم کدام منطقه از جهان هستند که تاکنون سبب از بین رفتن و انقراض کامل بیش از دو هزار پرنده شدهاند؟ مردمی که شاید بتوان به آنها لقب جلاد طبیعت را داد!
کسی از 90 محیط زیستی ، اکبر جاهد و اسماعیل میرفخرایی خبر دارد؟!
در بیست و چهارمین روز از خردادماه 1389 بود که به دعوت دبیر گروه دانش رادیو ایران، آقای اکبر جاهد برخی از فعالان حوزه محیط زیست گردهم آمدند تا خبر خوشی را بشنوند! این که توجه به محیط زیست چنان جدی شده است که رادیو ایران میخواهد در پرشنوندهترین ساعت خود، یک برنامه زنده با رویکرد گفتگو محور را به طرح چالشی و باز مسایل محیط زیستی اختصاص دهد.
نگارنده هم از این طرح و ابتکار استقبال کرده و آرزو کرد که شاهد متولد شدن یک 90 محیط زیستی در رادیو ایران باشیم؛ به ویژه آن که قرار بود چهره نامآشنا و دوستداشتنیای چون دکتر اسماعیل میرفخرایی مجری این برنامه باشد.
اما میدانید چه شد؟
فقط 5 بخش از این برنامه پخش شد و با آغاز ماه مبارک رمضان برنامه به محاق رفت! با این نوید که بعد از ماه رمضان، پرتوان تر بازمیگردیم!
خواستم از مسئولین رادیو ایران بپرسم: آیا میدانید که چند ماهی از پایان ماه رمضان گذشته است؟
و آیا میدانید وقتی مردم اعتمادشان را به شما و گفتهها و وعدههاتان از دست دهند، این یک خسران جدی برای شما و رسانه متبوعتان خواهد بود؟!
کمینهی کاری که میتوانستید انجام دهید، آن بود که صادقانه دلایل عدم پخش این برنامه را با مخاطبینتان مطرح میکردید و یا دستکم اعلام میکردید که این برنامه دیگر پخش نخواهد شد.
به نظرم اما توهینآمیزترین روش را انتخاب کردید! نکردید؟
شگفت آورتر از همه این که همین برنامه نیم بند و در نطفه خفه شده، امسال برنده جایزه نخست از جشنواره رسانه و محیط زیست هم شد و رییس رادیو – شیخ محمدی – به بهانه کسب این افتخار! فرمودند: گذشته از جنبه هاي تشريفاتي، ازنظر واقعي نيز محيط زيست در معرض نابودي و خطر قرار دارد و جريان توسعه و پيشرفت بشري آسيب هاي جدي به محيط زيست وارد کرده که رسانه ها بايستي وظايف خود را در اين باره انجام دهند.
در همین باره، مصاحبه نگارنده با رادیو دویچه وله صدای آلمان را میتوانید در این نشانی بخوانید و گوش دهید (البته اگر فیلسواریتان خوب باشد)!
برای بررسی معضل آلودگی هوای تهران، چند سال زمان لازم است؟!
“شهر تهران دارای آب و هوای متغیر و ناسالمی است. فراوانی ماشینهای گوناگون متحرک و ثابت که با صرف نفت و بنزین خود اکسیژن هوا را گرفته و به گاز کربنیک تبدیل مینماید بر مسئله بدی آب و هوا افزوده است.”
جملات بالا متعلق به یادداشتی در روزنامه اطلاعات است که بیش از 53 سال پیش، یعنی در 28 آبان 1336 نگاشته شده است.
نگرانیای که 9 سال پس از آن منجر به برپایی نخستین سمینار بررسی آلودگی هوای تهران در 15 آذر 1345شد.
منتها از آن سال تاکنون، ظاهراً هنوز دارند بررسی میکنند! نمیکنند؟
مؤخره:
– روايت ناصر كرمي از 10 اشتباه كميته اضطرار را هم حتمن بخوانيد!
– جنگلهاي عزير تا آمدن باران بايد بسوزيد از دست ما كاري ساخته نيست! – محمد خسروشاهي
جنون سوختن در جنگلهای ایران کی پایان میگیرد؟!
نگارنده در یادداشتی که 187 روز پیش در همین تارنما و پیش از آغاز فصل تابستان نوشت، هشدار داد که بر بنیاد قرائن و شواهد موجود، امسال یک سال غیرعادی بوده و میبایستی که تمامی متولیان رویشگاههای جنگلی کشور در آمادهباش باشند تا بتوانند با رخداد آتشسوزی در کمینهی زمان ممکن مواجه شوند.
متأسفانه اینک آشکار شده است که آن هشدار بدل به حقیقتی تلخ گردیده و برای نخستین بار وسعت سرزمینهای سوختهی جنگلیمان در البرز و زاگرس میرود تا از مرز 40 هزار هکتار هم عبور کند! چرا که حال خبر میرسد پس از 26 روز از آغاز آتش سوزی در پارک ملی گلستان، اینک جنگلهای رامسر هم پس از آزادشهر سوختن را شروع کردهاند … تو گویی انگار همهی جنگلهای ایران برای سوختن مسابقه نهادهاند!
در همین باره گفتگوی نگارنده را با فرهنگ آشتی میتوانید در این نشانی مطالعه فرمایید.
همچنین، در مورد ماجرای آب بازی … ببخشید! آب پاشی در تهران هم میتوانید اینجا را نگاه کنید.
پیوست:
برای تماشای تازه ترین تصاویر از ادامه رخداد آتش سوزی در جنگل های شمال به ابوطالب ندری سری بزنید.