وقتي كه ناصر كرمي، استحاله ‌ي خودش را نقض مي‌كند! نمي‌كند؟

ناصر كرمي اين روزها كم مي‌نويسد و البته كم نوشتن در اين روزها عين خردمندي است؛ واقعيتي كه دايي‌جان ناپلئون وبلاگستان سبز هم آن را تأييد مي‌كند! نمي‌كند؟

كاش من هم مي‌توانستم مثل او خردمند باشم … افسوس!

بگذريم …

به رغم كم‌نوشتن، بايد بپذيريم كه ناصر كرمي همچنان يكي از مؤثرترين نويسندگان وبلاگستان سبز در ايران به شمار مي‌آيد كه اغلب نوشته‌هايش تلنگرهايي جدي را بر مخاطب وارد مي‌سازد.

او در تازه‌ترين يادداشتش كه سبب شده تا چرت تابستاني درگاه مجازي‌اش بعد از 34 روز پاره شود، كاري كرده كه چرت خيلي‌هاي ديگر هم پاره شود! نه؟

به ويژه ماجراي حضور گاوها در نزديكي‌هاي كمپ تيم ملي فوتبال ايران و توجه رسانه‌اي وحشتناك به آن، مرا پيوند مي‌زند به همين ماجراي پل كه چگونه ره صدساله را يك شبه طي كرد و حجم خبري كم‌نظيري را به خود اختصاص داد كه نه‌تنها تاكنون هيچ هشت‌پايي به چنين افتخاري نايل نشده، بلكه به جرأت مي‌توانم بگويم كه 99 درصد آدم‌هاي زنده و مرده‌ي جهان هم نتوانسته‌اند بيش از 11 ميليون سند از خود در گوگل به يادگار بنهند!

اين كه چرا براي رسانه‌ي ملّي ما، حضور گاوها در نزديكي‌هاي كمپ تيم ملي، مي‌تواند براي منافع ملّي‌مان و پرستيژ غيور فوتباليست‌هاي وطني، خطرناك‌تر از خروج شتابناك انديشه از مرزهاي سياسي وطن باشد، موضوعي است كه كرمي با هوشمندي آن را در تيتر يادداشتش برملا ساخته است! اما حقيقت اين است كه همين كه هنوز ناصر كرمي دارد از هواي ايران براي استمرار حياتش بهره مي‌برد، خود بهترين دليل براي نقض پندارينه‌ي چالش‌برانگيزش مي‌تواند باشد! نمي‌تواند باشد؟

با اين وجود و فارغ از اين اشاره‌ي طنازانه به هشدار تلخ ناصر، بايد بار ديگر تكرار كنم: آنچه هم‌اکنون خاکریزهای «زندگی» را تهدید می‌کند، چیدمان غلط رهبران جهان در طول یکصد سال گذشته در تعیین مهم‌ترین اولویت‌های راهبردی‌شان بوده است؛ رخداد غم‌باری که می توان از آن با عنوان «بیابان‌زایی انسانی» یاد کرد؛ فرآیندی که نه فقط کارمایه‌های طبیعی را به هدر داده و فرسوده می‌کند، که شیرینی و لذت زندگی امن و با کیفیت را نیز از نوع بشر ربوده و می‌رباید.

پس از شما خواننده ي عزيز مهار بيابان‌زايي مي‌خواهم تا آخرين دست‌نوشته ناصر را دوباره و با دقتي بيشتر بخوانيد و ردپاي “بيابان‌زايي انساني” و به ويژه زنهار سام خسروي فرد را در آن ره گيري كنيد …

شايد بتوان هنوز از آن استحاله ممانعت كرد …

آخر اين سرمايه وطن است كه دارد از دست مي رود! نمي رود؟

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 2

در نخستین بخش از این نوشتار تا آنجا آمدیم که دریافتیم شهرت پل، هشت‌پای ساکن در آکواریوم شهر اوبرهاوزن، به یکباره از شهرت مرد شماره یک در صحنه‌ی سیاست اسپانیا پیشی گرفته است؛ واقعیتی که درستی آن را موتور جستجوگر گوگل می‌تواند تأیید کند! نمی‌تواند؟
امّا درست هنگامی که می‌کوشید تا پاسخی سزاوارانه برای این رخداد بیابید، متوجه می‌شوید که داستان شهرت یک‌شبه‌ی هشت‌پا، نماد یک نیاز دیرینه‌ی بشر برای گریز از منطق تلخ و تیره‌ی علم برای تشریح پایان زندگی است! برای همین است که با اندکی جستجو در سبد هزینه‌های خانواده‌های اروپایی درمی‌یابیم که هنوز برای فالگیری و رمالی میلیاردها دلار در شمال هزینه می‌شود! یعنی در جایی که انتظار می‌رود رشد شاخص‌های توسعه انسانی و علم‌محوری، اجازه‌ی چنین تظاهرات علم‌گریزانه‌ای را ندهد … اما می‌دهد! نمی‌دهد؟

آن هم در شرایطی که هنوز کابوس بی‌آبی، جان میلیون‌ها نفر از انسان‌های روی زمین را تهدید می‌کند و همچنان مصرف آب آلوده، مهم‌ترین عامل مرگ و میر کودکان در جهان است؟ رخدادی که برای ریشه‌کنی خطر ناشی از آن، شاید همان دلارهای هزینه شده برای رمالی کافی باشد.
راستی چرا روند پاک‌تراشی جنگل‌ها، افزایش خسارت‌های ناشی از سیل‌های ویران‌گر، اُفت سطح آب‌های زیرزمینی، نرخ فرسایش آبی و بادی، آلودگی هوا، جهان‌گرمایی، شیوع بیماری‌های ناشناخته و … با شتابی نگران‌کننده و دمادم افزاینده به پیش تاخته و کارمایه‌ها را می‌رباید؟ واقعیت تلخی که اغلب برای مواجهه‌ی هوشمندانه با آنها و مهار ویرانگری‌هاشان، آزمایشگاه‌ها و پژوهشکده‌های حوزه‌ی محیط زیست – حتا در بین کشورهای ثروتمند شمال – از توان مالی لازم برخوردار نیستند!

در سال 1978 ميلادي، كتابي منتشر شد به نام «دشمن هفتم»، كه حاوي پيشگويي تلخي بود؛ پيشگويي تلخي كه امروز بدل به حقيقتي غم‌انگيز شده است. آن حقيقت كه 32 سال پيش توسط رانالد هيگينز  – Ronald Higgins- صاحب كتاب فوق، به رشته‌ی تحرير درآمد، چنين است : «بيست و پنج سال آينده و شايد دهه‌ی آتي، براي صدها ميليون انسان، مرگ از گرسنگي به بار خواهد آورد و براي بقيه‌ی ما، سختي، ناامني يا جنگ .»
به نظر شما هیگینز یک پیشگو بود و با استفاده از شگردهای رمالی به چنین پیش‌بینی دقیقی دست یازیده بود؟!

ادامه دارد …

پدیده هشت پای آلمانی، نشانه بیابان زایی! – 1

گمان برم، اگر قرار باشد مهم‌ترین و مؤثرین و مشهورترین شخصیت جام جهانی 2010 در آفریقای جنوبی را معرفی کنیم، بسیاری با نگارنده هم عقیده باشند که این شخصیت را نه می‌توان در سیمای ستارگان اغلب کم‌فروغ جام یافت، نه در قامت مربیانی چون دل بوسکه و مارادونا و نه حتا چهره‌های سیاسی چون رییس جمهور از خود متشکر آفریقای جنوبی! زیرا این بار همه‌ی راه‌ها به آکواریوم شهر اوبرهاوزن در جمهوری آلمان ختم می‌شد؛ جایی که یک هشت پا در آن داشت بی سر و صدا روزگار می‌گذراند تا اینکه سرانجام روزی برای قرار گرفتن در منوی غذای رستوران‌های دریایی شهر صدایش زنند!
غافل از این که رخداد پرشکوه و رنگی فوتبال در آفریقا، این بار سرنوشت دیگری برای پل رقم زده بود و جناب هشت پای قصه‌ی ما، ناگهان خود را در محاصره‌ی نور فلاش هزاران دوربین عکاسی دید که مشتاقانه برایش پرتوافشانی می‌کردند؛ زیرا او ترجیح می‌داد غذایش را از ظرفی بردارد که پرچم تیم پیروز مسابقه، زینت‌بخش آن بود! و بدین ترتیب، این اختاپوس کوچولو و لذیذ! راهی را یک شبه طی کرد، که برخی از ما آدم‌زمینی‌ها حاضریم برای طی کردنش، همه‌ی دارایی و توان خود را روی میز بگذاریم!
و تازه، این همه‌ی ماجرا نیست! هست؟

چه، بعد از این که جهانیان دریافتند که پل حتا قهرمان جام جهانی را به درستی معرفی کرده است، شهرتش بدانجا رسید که ماتادورهای اسپانیایی – که یک یورو را در هوا می‌زنند – حاضر شدند برای تصاحبش کیسه‌ی خزانه‌ی ملّی را به اندازه‌ی چندین میلیون از آن یوروهای دوست‌داشتنی شُل کنند!
خلاصه این که حالا وقتی نام این هشت‌پای پیش‌گو را – Octopus+paul – در موتور جستجوی گوگل قرار دهید، بیش از 11 میلیون و هفت صد هزار رفرنس را برای شما ردیف می‌کند! در حالی که اگر نام نخست وزیر اسپانیا (آقای خوزه لوییس رودریگز) که در حقیقت مرد نخست صحنه سیاست این کشور به شمار می‌رود را جستجو کنیم، با کمتر از 3 میلیون منبع نوشتاری روبرو خواهیم شد! چرا؟

ادامه دارد …

خطر دفن تالاب قوری گل در زیر زباله های گردشگری!

لطفاً این خطر را جدی بگیرید! بعد از ظهر دهمین روز از مردادماه در کنار این تالاب زیبا و منحصر به فرد – به ویژه از منظر زیستگاه اردک سر سفید – Oxyura leucocephala اردک مرمری  – Marmaronetta angustirostris– اردک بلوطی  (Aythya nyroca)– بودم و از مشاهده‌ی مناظری که دیدم و دیدیم، بسیار تأسف خوردیم.

یادمان باشد که قوری گل در شمار تالاب‌های ثبت شده در کنوانسیون بین‌المللی رامسر جای دارد و در همین وسعت 200 هکتاری خویش پذیرای بیش از 92 گونه پرنده است که برخی از آنها از منظر جهانی واجد ارزش‌هایی یگانه و تحت حفاظت شدید هستند. افزون بر آن، در محدوده‌ی زیستگاهی این تالاب، حدود 280 گونه‌ی گیاهی شناسایی شده است که چنین تنوع خیره‌کننده‌ای بی‌نظیر است و به همین دلیل مورد توجه کارشناسان بین‌المللی Iucn  قرار دارد.

با این وجود، اخیراً این منطقه به عنوان منطقه نمونه گردشگری هم در 40 کیلومتری تبریز معرفی شده و می‌خواهد که میعادگاه بوم‌گردان طبیعت دوست هم باشد و البته همان گونه که در این تصاویر ملاحظه می‌فرمایید، زیرساخت‌های لازم کاملاً برای چنین هدفی مهیا شده است! نشده است؟

افزون بر آن، تعداد یک نفر محیط بان – آن هم به صورت داوطلبانه و بدون دریافت پول – در منطقه حضور دارد که البته به نظر می‌رسد ایشان کهنسال‌تر از آن باشند که بتوانند به تنهایی چنین تالاب ارزشمندی را حراست و پاسداری کنند. این در حالی است که در همان استان آذربایجان شرقی ده ها جوان متخصص و علاقه مند به حوزه محیط زیست وجود دارد که عملاً بیکار هستند! یعنی واقعاً تشکیلات سازمان حفاظت محیط زیست تا این حد فقیر و بحران‌زده است؟!

وقتی که ارومیه خون می‌گرید!

صبح روز دوشنبه – یازدهم مرداد ماه 1389 – به همراه همکارانم در کمیته محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی از دریاچه ارومیه و سواحل خاوری آن در استان آذربایجان شرقی بازدید کردم و به اتفاق دیگر بازدیدکنندگان، همراه با این نگین بی‌بدیل در سر گربه‌ای و دوست‌داشتنی وطن، خون گریستیم …
کافی است به این تصویر سرخ فام نگاه کنید تا متوجه خون گریستن دریاچه ارومیه شوید … آری، ارومیه دارد به من و تو می‌گوید: خسته شدم از این همه تعلل، این همه خام‌دستی، این همه نابخردی و این همه دیوانسالاری احمقانه و تودرتو برای نجاتم … کی می خواهید پایان دهید این فرصت سوزی های جانکاه را؟ بستانید جانم را و خلاصم کنید … من این عذاب دردناک، این زندگی قطره ای را نمی خواهم! لطفاً تمامش کنید.
به گفته ی آقای دکتر سید غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه پایدار سازمان تحقیقات کشاورزی – که در این بازدید همراه گروه بود – این پدیده حتا هفته پیش هم مشاهده نشده بود! پدیده‌ای که از آن تعبیر به بلوم پلانکتونی یا شکوفایی جلبکی – Algal bloom – کرده و در حقیقت چیزی نیست جز همان کشند قرمز مشهور – RED TIDE – که حالا پس از خلیج فارس و دریای مازندران (کاسپین)، اینک در دریاچه‌ی رو به احتضار ارومیه هم مشاهده شد تا سناریو (بخوان تراژدی) مرگ این تالاب بی‌همتا کامل شود. باید بدانیم که بلوم (شکوفایی) پلانکتونی یا جلبکی هنگامی رخ می‌دهد که پساب‌های حاوی مواد مغذی به محیط‌های آبی و کم عمق در سواحل وارد شوند. این مواد معمولاً ترکیبات فسفر و ازت هستند که عمدتاً از طریق زهاب‌های کشاورزی و فاضلاب‌های شهری و صنعتی به دریاچه ارومیه ریخته می‌شوند.
محمّد درویش اما همچنان امیدوار است که اروند‌های فردا و فردا‌ها … فرزندان آینده‌ی این بوم و بر مقدس، از گناه ما درگذرند و پدران و مادران خویش را به دلیل انفعال و سکوت شگفت‌آورشان در برابر مرگ بزرگترین دریاچه داخلی ایران ببخشایند …

پیوست:

برای آنها که دوست دارند بدانند: جلبک ها برای چه شکفته می شوند؟

توضیح ضروری:

به گزارش خبرگزاری مهر و ایرن ظاهراً بین علما هنوز اختلاف است! نیست؟ به هر حال، امیدوارم آقای دکتر میرکی و مهندس باقرزاده کریمی هر چه زودتر اختلاف نظر خود را حل کنند.

عقب‌نشینی نامحسوس سرخ‌ها در تیرماه!

بررسی تازه‌ترین یافته‌های هواشناسی منتج از نقشه‌های خشکسالی کشور که توسط تیم سختکوش دکتر مرتضی خداقلی عزیز در پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان تهیه شده است، نشان می‌دهد که مساحت بخشی از کشور که دریافت ریزش‌های آسمانی آن کمتر از میانگین درازمدت بوده از 67 درصد به 63.2 درصد کاهش یافته است. واقعیتی که نشان می‌دهد، سبزها توانسته‌اند چیزی در حدود 3.8 درصد از اراضی اشغال شده توسط سرخ‌ها تا پایان خردادماه 1389 را در تیرماه، پس بگیرند. این در حالی است که همچنان مجموع بارندگی رخ داده در 10 ماه نخست سال آبی جاری، 8.1 میلی متر بیشتر از مدت مشابه آن در میانگین درازمدت بوده است.
خبری که البته در ادامه خواهیم دید، بازخوردهای مثبتش چندان هم قابل اعتنا و امیدبخش نیست!

خلاصه وضعيت خشكسالي ايران در سال آبي جاري (مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389)


    ميزان بارندگي متوسط کشور تا پايان تيرماه جاري 225.6 ميلي‌متر
    میزان بارندگی دراز مدت کشور تا پایان تیرماه جاری 217.5  میلی متر
    ميزان افزایش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 1.15  درصد
    بالاترین درصد خشکسالی: در ایستگاه بندرعباس و نهبندان با 70 درصد کاهش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    بالاترین درصد ترسالی: در ایستگاه جلفا (آذربایجان غربی) با 92 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    وضعيت خشكسالي: خشکسالی در بخش اعظم نیمه شرقی کشور و ترسالی در بخش غربی و شمال غربی مشاهده مي‌شود. همچنين مناطقي با مجموع بارندگي كمتر از ميانگين دراز مدت نسبت به ماه گذشته (خرداد 1389) 3.8 درصد کاهش داشته است.

بر بنياد آخرين بررسي‌هاي انجام گرفته در پايگاه مديريت خشكسالي استان اصفهان و تجزيه و تحليل نقشه‌هاي خشكسالي از مهرماه  1388 تا پايان تير ماه 1389، گستره خشكسالي تقریباً نيمه شرقی كشور را احاطه نموده و نسبت به ماه گذشته (خردادماه) تفاوت چندانی نشان نمی دهد. به نحوي كه مجموع بارندگي در 2/63 درصد از مساحت كشور كمتر از ميانگين دراز مدت بوده و خشكسالي خفيف تا بسیار شديد در اين مناطق حاكم شده است (نمودار شماره 1). به جز در گوشه غرب و شمال غربي و دو لکه سبز رنگ در شمال شرق و جنوب شرقی كه همچنان در روزگار ترسالي به سر مي‌برند ديگر نقاط كشور با شرايط سخت خشكسالي مبارزه مي‌‌نمايند. بنابراين نسبت به ماه گذشته از وسعت ترسالی نیمه غربی کاسته شده و بر وسعت ترسالی‌ها در گوشه شمال شرقی و جنوب شرقی افزوده شده است و در مركز كشور خشكسالي‌هاي خفيف تا بسیار شدید را شاهد هستيم.
جزئيات ديگري از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به دست مي‌آيدكه در ذيل به ‌آن اشاره كوتاهي مي‌شود.

شرح وضعيت خشكسالي در سال آبي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 در ايران

خشكسالي بسيارشديد (كاهش بيش از 60 درصد از بارش نرمال): خشکسالی بسیار شدید نسبت به ماه گذشته افزایش یافته است. به طوری که در حدود 9.3 درصد از سطح کشور را شامل می شود. خشکسالی شدید نیمه شمالی استان کرمان (انار، رفسنجان، سیرجان، شهر بابک و کرمان)، استان سیستان و بلوچستان (زهک و زابل)، نهبندان در استان خراسان جنوبی، بافق در استان یزد، فسا در استان فارس و بندر لنگه در استان هرمزگان را در بر گرفته است.

خشكسالي شديد (كاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال):  خشكسالي شديد در حدود 14درصد از سطح كشور را در بر مي‌گيرد. اين خشكسالي استان یزد (رباط و یزد)، بخش اعظم استان فارس (زرقان، داراب، سد درودزن و شیراز)،  بندر عباس و بافت در استان کرمان را شامل مي‌شود.

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): خشكسالي متوسط از  گوشه شمال شرقي به جنوب كشور همانند نواري خشكسالي شديد را احاطه كرده است و مساحتي در حدود 16.5 درصد را شامل مي‌شود. در استان خراسان جنوبی (بیرجند و قائن)، خراسان رضوی (فردوس)، طبس در استان یزد، استان سمنان (سمنان و گرمسار)، استان قم، بخش شمال شرقی و شمال استان اصفهان (خور و بیابانک و کاشان)، استان فارس (آباده و اقلید فارس)، استان بوشهر (بوشهر و کنگان)، جاسک و میناب (استان هرمزگان)، لار در استان فارس و بم در استان کرمان شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي مانند كمربندي از بخش شمال شرقی كشور به سمت جنوب غرب كشيده شده است كه درصد قابل ملاحظه‌اي از كل ايران مي‌باشد و 22.9  درصد از مساحت كشور را در بر مي‌گيرد. در بخش اعظم استان خراسان رضوی (تربت جام، سرخس، فردوس، کاشمر و مشهد)، بخش مرکزی استان سمنان (شاهرود)، بخشی از استان گرگان، استان مازندران (بابلسر، فیروزکوه و نوشهر)، استان تهران، بخش مرکزی استان اصفهان (اردستان، گلپایگان، نایین و نطنز)، نیمه غربی استان خوزستان (آبادان، اهواز، بستان، بهبهان، دزفول)، جیرفت در استان کرمان و استان سیستان و بلوچستان (زاهدان و خاش) خشكسالي خفيف مشاهده مي‌شود.

خلاصه وضعيت خشكسالي استان اصفهان در سال آبي جاري (مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389)

    ميزان بارندگي متوسط استان اصفهان تا پايان تيرماه جاري 155.2 ميلي‌متر
    میزان بارندگی دراز مدت استان اصفهان تا پایان تیرماه جاری 154.3 یلی متر
    ميزان افزایش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 1.15 درصد
    بالاترین درصد خشکسالی: در ایستگاه خور و بیابانک با 33 درصد کاهش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    بالاترین درصد ترسالی: در ایستگاه اصفهان با 65 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    وضعيت خشكسالي: در بيشتر نقاط استان خشكسالي حاكم مي‌باشد و درصد كمتری از استان ترسالي متوسط و خفيف را شامل مي‌شود. همچنين مناطقي با مجموع بارندگي كمتر از ميانگين دراز مدت نسبت به ماه گذشته (خرداد 1389) افزايش داشته است.

فراکافت نقشه‌هاي خشكسالي از مهرماه  1388 تا پايان تير ماه 1389 نشان می‌دهد، نیمه شرقی و شمالی استان در وضعیت خشکسالی متوسط به سر می برد در حالی كه در بخش غربی و جنوب غربی، روزگار ترسالی را سپری می‌کند. به نحوي كه مجموع بارندگي در 66.6  درصد از مساحت كشور كمتر از ميانگين دراز مدت بوده و خشكسالي خفيف تا متوسط در اين مناطق حاكم شده است (نمودار شماره 2).
جزئيات حاصل از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به شرح زیر است.

شرح وضعيت خشكسالي در سال آبي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 در استان اصفهان

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): خشكسالي متوسط در حدود 29.8 درصد از سطح استان را در بر مي‌گيرد. اين خشكسالي نيمه شرقي استان (خور و بيابانك و چوپانان) و شمالی‌ترین بخش استان (آران و کاشان) را شامل می شود.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي درصد بيشتري را نسبت به خشكسالي متوسط نشان مي‌دهد و در حدود 36.8 درصد از مساحت استان را شامل مي‌شود. در نواحي اردستان، حنا، خوانسار، گلپایگان، میمه، نايين و نطنز شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

ترسالي خفيف (افزایش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي مانند كمربندي از بخش غرب كشور به سمت جنوب كشيده شده است و مساحتي در حدود 27.8 درصد را در بر مي‌گيرد، كه شامل نواحي تیران، چادگان، سمیرم، شاهین شهر، شهرضا، فریدن، فریدونشهر، مورچه خورت و ورزنه مي‌باشد.

ترسالي متوسط (افزایش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): به طور كلي ترسالی متوسط از مرکز استان به سمت جنوب غرب کشیده شده است و مساحتي حدود 5.6 درصد دارد. در اصفهان، دهاقان، زرین شهر، فلاورجان و مبارکه ترسالي متوسط مشاهده مي‌شود.

نمودار شماره 3 ميزان بارش دريافتي استان‌هاي مختلف كشور را نسبت به ميانگين دراز مدت آن و نمودارهاي 4 الي 7 تغييرات بارش را بصورت تجمعي و نيز به تفكيك ماه در بازه زماني ابتداي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 نشان مي‌دهند. لازم به ذكر است تمامي مقايسه‌هاي انجام شده بر اساس آمار ايستگاه‌هاي سينوپتيك و به صورت حسابي محاسبه شده‌اند.

جنگل‌های مریوان همچنان در آتش می‌سوزند! چرا؟

در شانزدهمین روز از خرداد 1389 طی یادداشتی با عنوان: “در سال ۱۳۸۹ ؛ خطر ترسالی کمتر از خشکسالی نیست!” هشدار دادم که به دلیل بارندگی نسبتاً مطلوب در غرب کشور، گونه‌های علفی یکساله از رشد مطلوبی برخوردار شده‌اند که سبب شده پس از خشک شدن در اواخر خردادماه به بعد، آسیب‌پذیری مراتع و جنگل‌های غرب ایران را نسبت به رخداد آتش‌سوزی افزایش دهند.
این البته هشداری بود که اغلب کارشناسان این حوزه به درستی بر واقعیتش صحه نهاده و می‌نهند. با این وجود و به رغم چنین پیش‌آگهی‌ای، متأسفانه امسال شاهد یکی از سوزان‌ترین و پرآتش‌ترین سال‌های زاگرس بوده‌ایم.

آخرین مورد هم در جنگل‌های مریوان و سروآباد رخداده است که بیش از دو هفته از این آتش سوزی می‌گذرد و همچنان ادامه دارد. امروز در گفتگویی که با خانم اردلان – از اعضای یکی از تشکل‌های مردم‌نهاد منطقه به نام انجمن سبز چیا – داشتم، ایشان با نگرانی و ناامیدی درخواست کمک داشتند. گفتنی آن که تاکنون 150 مورد آتش سوزی در مساحتی به بزرگی 6 هزار هکتار رخ داده است که تصاویر مربوطه به این فاجعه را می‌توانید در این نشانی مشاهده فرمایید.
امید آن که علی سلاجقه عزیز بتواند این بار مسئولین کشور را متقاعد کند که سازمان متولی جنگل‌ها و مراتع کشور برای مهار آتش سوزی در کشوری که فقط 7 درصد آن دارای جنگل است، نیاز به یگان هوایی متخصص و پیش‌رفته ویژه اطفاء حریق دارد.

هیچ درخت سوزنی برگی در جهان وجود ندارد که آلودگی تولید کند!

استاد کامبیز بهرام سلطانی هم سرانجام نتوانست گوشه‌ی گود نشسته و در مورد مباحث مربوط به طرح خانم نرگس خاتون مجتهد نجفی، سکوت اختیار کند. در حقیقت پس از مهندس هاشم کنشلو، مهندس مصطفی خوشنویس و دکتر مرتضی شریفی، اینک این کامبیز بهرام‌سلطانی است که به صورتی جدی و مستند به این بحث وارد شده و به دفاع از سوزنی‌برگان برخواسته و صراحتاً می‌گوید: « نه تنها هيچ سوزني‌برگي ايجاد آلودگي نمي‌كند، بلکه سوزنی‌برگان خود نخستین قربانی مظلوم آلودگی هوا هستند!» اینک ضمن توجه خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی به دیدگاه‌های این بوم‌شناس شهیر و بین‌المللی ایران، از خداوند بزرگ می‌خواهم که در این شب عزیز از سر تقصیرات همه‌ی آنهایی که بی جهت پشت کاج ها و چنارها و … صفحه گذاشتند، بگذرد!
با این وجود، همه‌ی خبرهایی که بهرام سلطانی برای خانم نجفی دارد، بد نیست! زیرا او هم مانند اغلب کارشناسان و اکولوژیست‌های کشور منتقد ورود گونه‌های غیر بومی و گسترش سطوح چمنکاری در رویشگاه‌های طبیعی و دست‌کاشت کشور است؛ واقعیتی که خانم نجفی هم با آن همراه است.

درباره آلرژي زايي گياهان به كار رفته در فضاي سبز شهري

در يكي از مجادلات بسيار طولاني موجود در مهار بيابان زايي نكاتي چند به شرح زير مطرح گرديده بود كه اجازه مي خواهم توضيحي مختصر ارايه کنم :
    نسبت بيشتر آلرژي زايي درخت سنجد به چنار ،
    آلرژي زايي سنجد ، چنار ، عرعر و چمن ،
    آلوده كننده بودن درختان كاج و نقش آنها در توليد باران هاي اسيدي .
حداقل براي اينجانب مشخص نيست كه براي اولين بار چه كسي موضوع آلرژي زا بودن درخت چنار را در ايران و به ويژه در تهران مطرح كرد، ولي مسلم آن است كه واكنش آلرژيك انسان نسبت به بعضي از گياهان و حتا حيوانات خوراكي مانند ماهي و ميگو ، فقط و فقط به يك عامل به تنهايي بستگي ندارد . به همين سبب نمي توان گياه يا گياهاني را به عنوان آلرژي زا معرفي نمود و در پي آن توصيه به حذف گياهان از فضاي سبز شهري برآمد .
اگر قرار به اولويت بندي عوامل دخيل در بروز واكنش هاي آلرژيك در انسان باشد ، به نظر مي رسد در گام نخست بايد سيستم ايمني بدن را مورد توجه قرار داد . البته و صد البته مراجعه به نشريات علمي و معتبر مفيد است ، ولي گاهي نيز مي توان از تجربيات روزمره و مشاهدات شخصي سود جست . به كرّات ديده شده است كه بعضي از افراد نسبت به ميوه هايي چون توت فرنگي ، كيوي ، موز ، هندوانه و بسياري ديگر واكنش آلرژيك نشان مي دهند . براي مثال هستند كساني كه حتا در برابر عطر هندوانه و موز دچار آب ريزش بيني و عطسه هاي مكرر مي شوند . به همين ترتيب توت فرنگي مي تواند باعث بروز كهير بر روي پوست بدن گردد . در مورد بسياري از خوراك هاي دريايي نيز همين وضعيت وجود دارد ؛ ماهياني چون ماهي سفيد ، سيم ، قزل آلاي رنگين كمان و ميگو در برخي افراد ايجاد حساسيت مي نمايند . ولي به درستي مي دانيم كه ، كليه اين مواد توسط جمع كثيري از جمعيت جهان مصرف شده و هيچ واكنشي را هم ايجاد نمي كنند .

واكنش نسبت به گياهان نيز بيش و كم به همين ترتيب است . ولي بايد ميان گياهاني كه در طبيعت، يعني در رويشگاه اصلي خود مي رويند و گياهان موجود در فضاي سبز شهري تفاوت هايي را قايل شد. كارشناساني كه مطالعات ميداني يا صحرايي انجام مي دهند ، قطعا” تجربه كرده اند كه  به هنگام تحقيقات ميداني ، بخصوص در فصل بهار ، خود يا همكارانشان دچار عطسه هاي پياپي مي شوند ، در حالي كه ساير همكاران به راحتي از آرامش موجود در طبيعت لذت برده و به كار خود ادامه مي دهند . در همين ارتباط هستند كساني كه در برابر پشه گزيدگي از خود واكنش بسيار حساس ، تا حد اُفت شديد فشار خون نشان مي دهند و به همين دليل از انجام مطالعات در محيط هاي تالابي كه پشه گزيدگي بخشي حتمي از آن است ، خودداري مي كنند .
بنا بر دلايل ياد شده است كه لازم است ، قبل از محكوم كردن گياه ، سيستم ايمني بدن شخص مبتلا به نوعي آلرژي بررسي شود . البته حل اين بخش از مسأله بر عهده پزشكان متخصص است .
اما وضعيت گياهان و به ويژه درختان كه در شمار تكامل يافته ترين گياهان هستند ، در محيط شهري ، با آنچه در شرايط طبيعي مي گذرد ، تفاوت هاي بسياري دارد . در محيط و رويشگاه طبيعي درختان در اجتماع گياهي زندگي مي كنند كه در طول تاريخ تكامل با آن سازگاري يافته اند ؛ سازگاري اي كه شامل سازگاري با اقليم ، خاك و كليه ويژگي هاي آن و سازگاري با ساير گونه هاي گياهي متعلق به اجتماع گياهي مي گردد . در اينجا جهت رعايت اختصار ، از ورود به مقوله سازگاري با اجتماع جانوري خودداري مي شود .
در فضاي سبز شهري امكان دستيابي به آن شرايطي زيستي كه در رويشگاه طبيعي وجود داشته است، فرآهم نيست . به طور كاملا” خلاصه و فهرست وار ، گياهان در محيط شهري تحت فشارهاي زير قرار دارند :
    دماي افزايش يافته محيط شهري و فشار ناشي از اقليم شهري ،
    بودجه آبي نامناسب ؛ معمولا” گياهان يا در شرايط غرقابي و يا خشكي مفرط بسر مي برند ،
    خاك نامناسب به نحوي كه ريشه بسياري از درختان كه نيازمند به Endo/Ecto Mycorrhiza مي باشد ، از آن بي بهره مي مانند . به بيان ديگر شرايط فيزيكي و بيولوژيك خاك شهري امكان شكل گيري ميكوريزا را فراهم
نمي كند ،
    نشت گاز از محل اتصال هاي شبكه زير زميني گاز كه به خاك و ريشه صدمات جدي وارد مي آورد ،
    آلودگي هوا ، كه باعث كاهش وسعت و تعداد برگ ها ، آسيب ديدگي روزنه ها و تغيير تعداد آنها در واحد سطح گرديده و تناسب طبيعي موجود ميان شاخه هاي اصلي به فرعي را از بين مي برد ،
    شور شدن ناگهاني خاك در نتيجه پخش نمك بر سطح معابر در فصل زمستان ،
    حفاري هاي گوناگون در اطراف ريشه آسيب رساني شديد به ساختمان ريشه ، بدون توجه به اينكه ، درخت موجود زنده ايست كه اگر ريشه آن آسيب ببيند ، مجروح شده و اين جراحت ممكن است مرگ آن را موجب شود ،
    عدم رعايت فاصله ميان ساختمان هاي گوناگون و درختان  و نيز عدم رعايت فاصله لازم ميان درختان  و حتا بي‌توجهي آشكار نسبت به كاشت درختان بلند قامت در زير خطوط انتقال نيرو ،
    محدود ساختن يقه درخت توسط سنگ فرش ، آسفالت ، سيمان كه مانع تنفس درخت مي شود . به عنوان معياري سرانگشتي ، اطرف يقه درختان مي بايست حداقل به اندازه دايره اي به قطر تاج درخت آزاد بوده و خاك آن از هرنوع عاملي كه باعث فشردگي و اختلال در تنفس ريشه گردد ، به دور بماند . در اين محدوده حتا كاشت چمن و ساير گياهان پوششي كه تشكيل ريشه هاي سطحي و فشرده مي دهند ، به هيچ وجه توصيه نمي شود ،
    شرايط بسيار نامناسب در رويشگاه‌هاي شهري ؛ مانند رديفكاري هاي حاشيه خيابان ها و بزرگراه‌ها ، رفيوژ ها ، لچكي ها ، ميادين سبز . در اين رويشگاه‌ها گياهان همواره تحت تأثير گرما و آلودگي هواي اگزوز خودروها قرار دارند . علاوه براين وزش باد حاصل ازعبور سريع خودروها به عنوان فشاري مستمر بر اندام اي هوايي گياه محسوب مي شود . شايد و تنها شايد پارك هاي شهري را بتوان به عنوان رويشگاه مناسب ارزيابي کرد . البته در اينجا نيز ار آنجا كه تركيب گياهي به دلخواه صورت مي گيرد ، احتمال بروز رقابت ميان تاج و ريشه گياهان منتفي نيست . بخشي از هزينه سنگين واكاري گياهان ، به تركيب نامناسب گياهي باز مي گردد .
در چنين شرايط بسيار نامساعدي احتمال انتشار تركيبات بيوشيميايي توسط گياهان در واكنش به فشارهاي محيطي منتفي نيست . كما اينكه در طبيعت نيز ، بخصوص در مناطق خشك كه درختان و درختچه ها بيشتر بر سرِ دستيابي به منابع آب با يكديگر رقابت مي كنند ، گياهان از خود واكنش هاي آللوپاتيك allelopathic نشان مي دهند . بخصوص در برابر آلودگي هوا، واكنش هاي فيزيولوژيك و بيوشيميايي گياهان نه تنها دور از ذهن نيست ، كه ثابت نيز شده است . خلاصه آنكه ، همين واكنش هاي بيوشيميايي هستند كه احتمالا” مي توانند ، بر انسان هايي كه به هر دليلي سيستم ايمني بدنشان ضعيف شده است ، از جمله ايجاد آلرژي نمايند .
اما خطری که در اين ميان بسيار مهم تر به نظر مي رسد نه گياهان كه آلودگي هواي شهرهايي چون تهران ، اراك ، اهواز ، اصفهان ، شيراز و تعدادي ديگر است. در حقيقت با برجسته سازي آثار احتمالي آلرژي زا بودن بعضي از گياهان ، صورت اصلي مسأله كم رنگ مي شود . در اين زمينه تنها برای ياد آوري به نكاتي چند اشاره مي شود .
در مرحله نخست مواد و تركيباتي كه به عنوان مواد آلاينده وارد هوا مي شوند ، آلاينده هاي اوليه نام دارند ؛ CO,CO2,NOx,SO2,HC از اين جمله اند . ولي تحت تأثير عوامل محيطي – از جمله تابش خورشيد و اشعه ماوراء بنفش ، وجود ساير آلاينده ها در هوا ، رطوبت هوا ، وجود ذرات معلق در هوا – آلاينده هاي اوليه به آلاينده هاي ثانويه تبديل مي شوند كه معمولا” بسيار خطرناك تر و مي باشند ؛ تشكيل اسيدهاي ازت ، گوگرد و نيز ازون و پراكسي استيل نيترات ها ( PAN ) در شمار آلاينده هاي ثانويه قرار دارند . ضمن اينكه آزمايش هاي متعدد گاز كروماتوگرافي از خروجي اگزوز خودرو ها به تنهايي نشان دهنده وجود نزديك به 30 تركيب آلاينده هوا است. با اين حساب هوايي كه ما و گياهان شهري به مراتب بيشتر از ما تنفس مي كنيم ، حاوي تقريبا” 40 تركيب آلاينده است كه هر يك به سهم خود مي تواند آثار مختلفي را بر سلامت انسان به همراه داشته باشد .
بنابراين در خصوص اثر آلرژي زاي گياهان بايد سه عامل 1) وضعيت سلامت سيستم ايمني بدن ،2) احتمال واكنش بيوشيميايي گياهان ، 3) آلودگي هوا و تركيبات موجود در آن را مورد توجه قرار داد .
حتا در مورد اثرات آلرژي زاي گرده افشاني گياهان نيز نبايد عواملي چون تراكم گياهان در واحد سطح و تراكم گرده ها در واحد حجم را ناديده گرفت .
از اواخر دهه هشتاد و اوايل دهه نود ميلادي كه ، تغييرات اقليمي در مقياس جهاني شكلي قطعي به خود گرفت ، بسياري از گروه‌هاي تحقيقاتي در پي ارزيابي گياهاني برآمدند كه در شرايط اقليمي بيش و كم پيش بيني شده ، مي توانند از قابليت استفاده در فضاي سبز شهري برخوردار باشند . در اكثر اين ارزيابي ها نام گونه هاي چنار و هيبريدهاي آن ، گونه هاي سنجد و درخت عرعر ، ارغوان ، اقاقيا ، افراي سياه و بسياري ديگر مشاهده مي شود . البته درخت عرعر ، به دليل خصلت تهاجمي آن ( گونه مهاجم ) معمولا” امتيازهاي منفي نيز دريافت مي كند . در مورد ايران ، اين گياه هم بيگانه است و هم مهاجم و به همين سبب مي توان ، از ديدگاه اكولوژيك كاشت آن را مردود دانست . به نظر مي رسد و توصيه مي شود ، در ايران نيز محققين هرچه زودتر بايد به ارزيابي گونه هاي بومي قابل استفاده در فضاي سبز شهري مبادرت نمايند . دانش روز از بنياد ، با واردات يا معرفي گونه هاي گياهي ( و جانوري ) بيگانه مخالف بوده و آن را اقدامي غير علمي مي داند . ورود انبوه گياهان بيگانه – براي مثال اكاليپتوس و سُمر در خوزستان يا كلكسيون هاي گياهي در جزيره كيش و منطقه آزاد پارس جنوبي – موجب تغيير كل ساختار اكولوژيك منطقه اي وسيع و شكل گيري اكوسيستم هاي بيگانه يا Neobiota مي گردد كه در نهايت مي تواند به از بين رفتن اكوسيستم هاي بومي و تنوع زيستي منطقه مفروض منتهي گردد .
در مورد چمن يك نكته خاص نياز به تكرار مجدد دارد . تقريبا” نزديك به سي سال گفته و نوشته شده است كه چمن ، نه به دليل آلرژي زا بودن آن ، بلكه به دليل عدم سازگاري با شرايط اكولوژيك مناطق خشك و نيمه خشك ايران و به همين دليل هزينه سنگين مراقبت از آن ، براي شهرهاي ايران مناسب نيست . چمن عنصر يا اِلِمان معماري فضاي سبز كشورهاي اروپايي و برخوردار از اقليم معتدل است و براي ايران خشك و نيمه خشك مناسب نيست . ليكن از آنجا كه مديران شهري جهت تثبيت موقعيت خود ، پافشاري زيادي در نشان دادن عملكرد خود دارند و چمن نيز گياه زود رويي است ، از كاشت اين گياه يا در حقيقت تركيب گياهي دست بر نمي دارند . در غير اين صورت گياهان پوششي بومي فراواني وجود دارد كه مي تواند همان كاركرد چمن را داشته باشد . به بيان روشن تر اين هزينه زا بودن چمن است كه آن را براي شهرهاي ما – به استثناي بيوم خزري – نامناسب مي كند . در كشورهاي اروپايي مردم روي چمن رفت و آمد مي كنند و در روزهاي آفتابي ، روي چمن دراز مي كشند و از آفتاب لذت مي برند ، در حالي كه در ايران ، ورود به چمن ممنوع است و مكان هايي هم كه اجبارا” به دليل طراحي نادرست ، انسان مجبور است از روي چمن عبور كند ، بعد از مدتي رد پا هاري از چمن مي شود .

نكته آخر اينكه در مورد آلوده كننده بودن كاج و نقش آن در باران هاي اسيدي ، تصور مي كنم سوء تفاهمي رخ داده باشد . اول آنكه در ايران گاه به كل سوزني برگان عنوان كاج اطلاق مي شود و گاه نيز تنها از جنس هاي Pinus sp. به عنوان كاج ياد مي شود . بنابراين منظور از كاج ها در اينجا مشخص نيست . ولي يك نكته مشخص است و آن اينكه هيچ سوزني برگي ايجاد آلودگي نمي كند ، بلكه اين سوزني برگان هستند كه در مقايسه با پهن برگان ، در برابر آلودگي هوا و به ويژه باران هاي اسيدي واكنش سريع تري را نشان داده و به سرعت آسيب مي بينند و حتا تا مرز مرگ نهايي نيز پيش مي روند . در اين ارتباط مي توان به چندين علت اشاره كرد :
    سوزني برگان به دليل هميشه سبز بودن ، بيشتر در معرض آلودگي هوا قرار دارند ،
    باران هاي اسيدي باعث شسته شدن پوسته حفاظ روي سوزن ها ( لايه كلسيم اكسالات ) شده و آنها را در برابر فشارهاي محيطي و از جمله آلودگي هوا بي دفاع مي سازد . در اين شرايط حمله آفات نيز آسان تر صورت مي گيرد ( به تصوير شماره 1 توجه شود ) ،
    به دليل افزايش دماي محيط هاي شهري ، پريود گياهي در شهرها طولاني تر شده و دوره استراحت زمستانه كاهش مي يابد ،
    پريود طولاني تر ، باعث مصرف بيشتر ذخيره سوزني برگ ( كاج ) شده ، و در دوره بعدي گياه را با كمبود مواد غذايي مواجه مي سازد ،
    حاصل كار عبارت است از اينكه سوزني كه قاعدتا” بايد بين 5 تا 8 سال عمر كند ، ممكن است تنها 2 تا 3 سال عمر كرده و از اين طريق در تاج درخت  تعداد سوزن هاي خشك شده افزايش يابد .
از اين رو سوزني برگان نه در آلوده ساختن هوا دخالت دارند و نه در ايجاد باران هاي اسيدي ، بلكه خود قرباني اين عوامل هستند . به همين دليل در طول تقريبا” چهار دهه اخير از سوزني برگان ، به ويژه جنس  Picea sp. به عنوان بيوانديكاتور آلودگي هوا استفاده مي شود .
ترديدي نيست كه در اين مختصر نمي توان حق مطلب را ادا کرد، ليكن شايد همين مختصر اشارات در قضاوت ما درباره گياهان دقت بيشتري به وجود آورد . در طبيعت هيچ پديده مضري وجود ندارد ؛ طب مدرن تنها چند دهه است كه وارد سرزمين ما شده است . مگر تا پيش از ورود طب مدرن و انواع داروهاي شيميايي ما چه مي كرديم ؟ . اگر گياهان به مدد ما نمي آمدند كه قاعدتا” نسل ايراني تاكنون منقرض شده بود . به قول آقاي مهندس درويش ؛ نشده بود؟

با تشكر از توجه شما ،
کامبیز بهرام سلطانی

حرف آخر در ماجرای آلودگی هوای کلان‌شهرهای ایران – 6

سرانجام در چارچوب گزارشی که در پنج یادداشت تاکنون به آن پرداخته شده است، می‌توان نتایج زیر را گرفت:
– سابقه بحث در زمينه آلودگي هوا حد اقل به سال 1345 بر مي گرددو از آن زمان تاكنون تنها دورهاي باطل جريان داشته اند،
– كنترل آلودگي هواي تهران حداقل از سال 1352 داراي برنامه بوده و بر اين مبنا به طور منظم بودجه اي را از دولت دريافت داشته است ،
– از دهه پنجاه به بعد دانش فني كافي درباره علل آلودگي هوا ونيز منابع و مواد آلاينده در كشور وجود داشته
است . علي رغم اين واقعيت ، هر از چندگاهي نيز از مشاورين خارجي دعوت به عمل آمده تا درباره آلودگي هواي تهران مطالعه نمايند. اين اقدام نيز بودجه اي را به خود اختصاص داده است كه حاصل آن اساسا” معلوم نيست و يا به قول شهر دار تهران ، نتايج آن در طي پانزده سال آينده مشخص خواهد شد . اين پرسش كه در اين فاصله چه بايد كرد ، بدون پاسخ باقي مي ماند ،
– طي سال هاي طولاني از سوي مسئولين طرح هاي متعددي جهت پاكسازي هواي تهران اعلام گرديده اند كه به قول رياست سازمان حفاظت محيط زيست ، برخي از آنها قابل تعميم به ساير شهر ها نيز مي باشند ،
– در كشور قوانين ، مقررات ، آيين نامه اجرايي، مصوبه ، ضوابط و استاندارهايي نيز براي كنترل آلودگي هوا تهيه و تدوين يافته است كه هيچيك نتوانسته به حل مشكل كمك نمايد.
ترديدي نيست كه مي توان اين دورباطل را همچنان ادامه داد؛ ازمشاوران داخلي وخارجي، كارشناسان حقيقي و حقوقي ، نهادهاي بين المللي دعوت به عمل آورد كه آنان نيز از طريق مطالعه وضعيت آلودگي هوا در تهران كسب تجربه نمايند . با اين وصف تجربه سي و اندي سال گذشته  بي ثمر بودن اين روش را به اثبات رسانيده است .
واقعيت  حكايت از آن دارد كه مسئولين امر هنوز به اهميت موضوع حفاظت از محيط زيست ايمان و اعتقاد كافي نيافته اند. تا زماني كه اين اعتقاد و ايمان به وجود نيامده است ، هيچ طرح و هيچ موسسه اي نيز نمي تواند به حل مسائل زيست محيطي كشور و از جمله آلودگي هوا در شهر ها كمك نمايد. هرگاه چنين اعتقادي به وجود آيد ، در آن صورت توان نيروهاي متخصين داخلي در حدي هست كه بتواند مسأله آلودگي هواي شهرها را حل نمايد. به ويژه آنكه مسائل زيست محيطي و از جمله مسأله آلودگي هوا همواره داراي دو بعد مي باشند : يكي اجتماعي و ديگري فرهنگي . در وهله نخست در ايران همواره درباره بعد فني مسأله صحبت شده و ابعاداجتماعي قضيه بيش و كم ناديده گرفته شده است . نكته دوم اينكه ، كارشناسان خارجي هرگز نمي توانند همانند همتايان ايراني خود به درك مسائل اجتماعي و فرهنگي اين سرزمين نايل آيند. عدم توجه به ابعاد اجتماعي و فرهنگي مسأله آلودگي هوا منجر به آن مي شود كه همواره نيمي از صورت مسأله نانوشته باقي  بماند . در اين حالت بديهي است كه راه حل هاي يافته شده نيز همواره ناقص و فاقد كارايي باشند .
بنا بر آنچه كه گذشت ، مسأله در فقدان طرح و برنامه و ضعف نيروي كارشناسي نيست . مسأله اصلي عدم اعتقاد مسئولين به ضرورت حفاظت از محيط زيست است . پس نخست بايد به حل اين مسأله پرداخت .

در همین باره:

آلودگی هوای پنج کلان شهر ایران ؛ پرونده ای که هنوز روی میز مانده است!
موضوع آلودگی هوا در نظام برنامه ریزی کشور – 2
برنامه هایی که خارج از نظام ملی برنامه ریزی تهیه و تدوین گردیده اند – 3
نظري اجمالي بر مباني قانوني حفاظت از آلودگي هوا –4

عملکرد مجموعه فعالیت های انجام شده در زمینه مقابله با آلودگی هوا –5

ماتادورهای اسپانیایی و نهنگ‌کش‌های دانمارکی را رها کنید! خودمان را بگیرید!!


پیش‌تر از ماجرای نسل‌کشی حیوانات توسط مردمان چند کشور خیلی متمدن مانند کانادا، ژاپن، دانمارک و … یاد کرده بودم. اخیراً هم که بابت شجاعت نمایندگان کاتالونیا در برابر ماتادورهای گاوکش مقادیری ابراز شادمانی نشان دادیم …

اما به نظر می‌رسد برخی از ما ایرانی‌ها (اگر نگویم خیلی از ماها!) شایسته‌ی دادن چنین تذکرات بهداشتی و طبیعت‌محورانه‌ای به حیوان‌کش‌های دیگر نقاط جهان نیستیم. می‌گویید نه! سری به  تارنمای حمید میرزاده بزنید تا از خود بپرسید این چه بلایی است که باید بر سر این پلنگ بی‌نوا آورده شود؟ آن هم بعد از ماجرای تلخی که مرضیه ناظری برایمان شرح داده بود … واقعاً زندگی بدون پلنگ به چه می‌ارزد؟
ژاله‌ی فتوره‌چی هم از درد کهنه‌ی دیگری خبر داده است و پیش‌تر هم به ماجرای خرس تبریز، سوزاندن مارها، قصه ‌شرم‌آور فک‌ها و دلفین‌ها، نسل‌کشی گرازها و سمورها، تفریح در پارک ملی خبر! و آن روباه نگون‌بخت خلخالی اشاره کرده بودم …

راستی! آیا ما حق داریم که از مردم دیگر نقاط جهان بخواهیم تا با حیوانات مهربانانه‌تر برخورد کنند؟!

عملكرد مجموعه فعاليت هاي انجام شده در زمينه مقابله با آلودگي هوا – 5

بايد اذعان داشت ، مجموعه فعاليت هايي كه تاكنون در جهت كاهش آلودگي هواي شهر ها به انجام رسيده، از موفقيت لازم برخوردار نبوده است . اگر تاچند سال پيش آلودگي هوا صرفا مشكل شهر تهران تلقي مي شد، امروز اين مشكل دامنگير بسياري ديگر از شهرهاي كشور نيز شده است . از اعلام نخستين برنامه مقابله با آلودگي هواي شهر تهران در سال 1352 تاكنون ، كيفيت هواي تهران به طور مداوم رو به كاهش داشته است.
در برنامه دوم هدف هاي كمي در زمينه كاهش ميزان آلودگي هوا ي شهر تهران به شرح زير اعلام گرديده بود :
– كاهش ميزان منواكسيد كربن از 40 ppm وضع موجود به 15 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش هيدروكربورها از 5/3 ppm وضع موجود به5/1 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش اكسيد هاي ازت از 1/0 ppm  وضع موجود به 70/0 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش انيدريد سولفورو از 1/0 ppm وضع موجود به 50/0 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش ذرات معلق در هوا از 170 ميكروگرم / مترمكعب  به 100 ميكرو گرم / متر مكعب در سال پاياني برنامه (پيوست لايه برنامه دوم ، همان ، ص ص 21-2 و 22 – 2).
سال هاي بعد و بحران هاي پي در پي آلودگي هوا در شهر تهران نشان دهنده اين واقعين بودندو هستند كه اين اهداف هرگز تحقق نيافته اند. نه پرسش كننده اي وجود داشت و نه پاسخ دهنده اي و در فضاي تاريك تهران همه چيز روال هميشگي خود را مي پيمود: انواع مصاحبه ، انواع ميز گرد ، انواع وعده و وعيد ، انواع شعارها و انواع اقدامات نمايشي .
حتي آمارهايي كه گاه و بيگاه انتشار مي يافتند، يا از دقت كافي برخوردار نبودند ( مانند اعلام مقادير آلاينده ها بر حسب تن يا emission ) و يا به صورت ميانگين ارائه مي گرديدند .
واضح است كه ميانگين ها هرگز نمي توانند عمق فاجعه را نشان دهند . در نمودار موجود در این یادداشت روند تغييرات هيدروكربورها (HC ) در طول سال 1375 به نمايش گذارده شده است . انتخاب هيدروكربورها جهت نمايش به دو دليل اصلي صورت گرفته است :
1- قابليت سرطان زايي اين تركيبات كه مورد تاييد اكثر منبع علمي است،
2- تفاوت چشمگير بين استاندارد HC كه در ستون13 درج گرديده و برابر 24/0ppm است و آنچه كه در هواي تهران وجود دارد.
در ايران به دليل فقدان تحقيقات در زمينه رابطه آلودگي هوا و بيماري هاي مختلف و از جمله سرطان، به سختي مي توان درباره عمق فاجعه اي كه اين تفاوت بارز به وجود آورده است – تفاوت ميان رقم استاندارد و واقعيت – قضاوت کرد.
لازم به ذكر است كه ارقام مورد استفاده قرار گرفته در اينجا نيز ميانگين هاي ماهانه بوده و حداكثر ها را نشان نمي دهند. ميانگين ها در ايستگاه نجات الهي بين 3 تا 71/9 ppm ، ايستگاه فاطمي بين 62/3 تا 39/6 ppm و ايستگاه سبزه ميدان بين 59/3 تا 71/5 ppm در نوسان مي باشند . در مورد ساير منابع آلاينده هوا نيز وضع بيش و كم به همين منوال است .

ادامه دارد …

آيا آب تهران هنوز هم بهترين آب ايران است؟

موج جديد بحران بر سر كيفيت آب تهران را شايد بتوان از ماجراي دعوت نخبگان و فعالان محيط زيست توسط شهردار تهران در بيست و دومين روز از تيرماه 1389 آغاز كرد. روزي كه محمّدباقر قاليباف متخصصان و فعالان محيط زيست را جمع كرده بود تا عملكرد كابينه‌ي او را در شهرداري تهران از منظر ملاحظات و آموزه‌هاي محيط زيستي نقد كنند. امّا يكي از حاضران به نام دكتر جلال‌الدين شايگان در مقام رييس شاخه‌ي محيط زيست فرهنگستان علوم ايران و استاد دانشگاه صنعتي شريف، سخناني گفت كه خواب از سر بسياري در جلسه و بيرون از آن ربود! ايشان كه خود متخصص پساب و فاضلاب‌هاي شهري و صنعتي هستند، به نتايج مجموعه آزمايش‌هايي اشاره كردند كه با نظارت مستقيم وي انجام گرفته و جملگي خبر از آلودگي خطرناك آب تهران مي‌دهد . شايگان گفت: نه تنها نيترات، بلكه شناسه‌ي ديگري به نام TOC يا همان Total organic carbon در آب تهران وجود دارد كه ميزان استاندارد آن در آب شرب بايد صفر باشد، در صورتي كه ميزان آن در خروجي تصفيه خانه‌ها و چاه‌هاي آب مورد بررسي در تهران بين 3 تا 14 ميلي گرم در ليتر اندازه‌گيري شده است كه بسيار خطرناك است. زيرا اين مواد، هنگامي كه با كلر موجود در آب شرب تركيب مي‌شوند، اغلب تركيبات كلره‌اي را مي‌آفرينند كه بسياري از آنها سرطان‌زا است.


4 روز پس از اين اظهار نظر صريح و قول شهردار تهران براي پيگيري موضوع، براي نخستين‌بار مقامي از كابينه‌ي دهم در حد وزارت؛ يعني مرضيه وحيد دستجردي هم در اظهاراتي كه بسياري را شگفت‌زده كرد، از آلوده بودن آب شرب در برخي از مناطق تهران به نيترات خبر داده و از مادران و كودكان شيرخوار! درخواست كرد كه از آب موجود در بطري استفاده كنند. منتها او نگفت كه كودكان شيرخوار چگونه و با چه اراده‌اي بايد اين كار را انجام دهند؟! زيرا احتمالاً كودكان شيرخوار نخواهند توانست منظور خانم وزير را در مصاحبه‌هاي ديداري و نوشتاري‌اش درك كنند!!

به دنبال اين اظهار نظر و بازتاب‌هاي فراوانش در رسانه‌هاي گروهي، ناگهان بطري‌هاي آب معدني در تهران ناياب شد و موج تلفن‌ها از سوي مردم به نهادهاي ذيربط افزايش يافت كه بايد چه كنند؟ در اين ميان، البته وزير نيرو موضوع را كاملاً تكذيب كرد و استاندار تهران حتا متخصصان آلودگي آب را به مناظره فراخواند تا ثابت كند، آب تهران پاك است و حتا از توطئه مافیای آب معدنی خبر داد! متعاقب آن گروهي هم بر اين پندارينه دامن زدند كه شايد همه‌ي اين جنجال‌ها براي اين بوده تا دولت كارمندان خويش را تشويق به مهاجرت و انتقال از تهران كند!

در اين ميان، اما دكتر عليرضا مرندي، وزير سابق بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و عضو كميسيون بهداشت مجلس شوراي اسلام، با انكارناپذير دانستن آلودگي آب تهران، با انتقادي كم‌سابقه از مردم و دولت گفت : «در حال حاضر مردم به سادگی انواع آلودگی‌ها را پذیرفته‌اند و می‌پندارند که در این مقطع از زمان زندگی با آلودگی آب، صدا، هوا و خطرات ناشی از آن طبیعی است، غافل از آنکه این مردم هستند که سرنوشت خود را تعیین می‌کنند و طبق نیاز خود از زندگی به هر آنچه که طلب می‌کنند، می‌رسند. در این جا بروز ندادن واکنش از سوی مردم و پیگیری نکردن آنها می‌تواند نقش به سزایی در ادامه یافتن این آلودگی‌ها داشته باشد. به نظر می‌رسد مسئولان نیز در این میان به روزمرگی افتاده‌اند و تنها پاسخگوی مسائل روز هستند و چشم‌اندازی برای داشتن آینده‌ای سالم ترسیم نمی‌کنند

و در نهايت، اين علي محمد نوريان، رييس سابق سازمان هواشناسي و معاون كنوني محيط انساني سازمان حفاظت محيط زيست كشور بود كه آب پاكي را – هرچند دير – ريخت بر روي دست وزير نيرو و استاندار تهران و صراحتاً پرده از كلاه شرعي وزارت نيرو براي سالم اعلام كردن آب تهران برداشت ! زيرا به گفته‌ي او وزارت نيرو با پايين‌ترين استاندارد موجود در جهان، سلامت آب را در تهران مي‌سنجد كه به هيچ وجه اين كار با استانداردهاي سازمان بهداشت جهاني who مطابقت ندارد.
حالا ميل، ميل تهراني‌هاي عزيز است كه يكي از اين سه گزينه را انتخاب كنند:
يا همچنان مانند قورباغه مشهور در فيلم «يك حقيقت ناخوشايند» اثر دیویس گوگنهایم که به ماجراي جهان‌گرمايي پرداخته بود، سكوت كرده و منفعلانه منتظر بيماري و مرگ خويش شوند؛ يا بار و بنديل خود را بسته و عطاي تهران نشيني را به لقايش بخشيده و به زادگاه اجدادي خويش برگردند و يا اين كه پند عليرضا مرندي را به اجرا درآورند!
نظر شما چيست؟ شما كدام گزينه را انتخاب مي‌كنيد؟
هرچند هر گزينه‌اي را كه انتخاب مي‌كنيد، بايد يادتان باشد كه آب تهران ديگر، باكيفيت‌ترين آب ايران نيست!

کیفیت آب تهران وابستگی تام و تمام به کیفیت کوهستان‌های شمالی آن دارد و چه کسی است که ادعا کند: وضعیت امروز البرز مرکزی، چه از نظر چشم‌اندازهای طبیعی، چه جامعه‌ی گیاهی و چه زیستمندان جانوری‌اش بهتر از گذشته است؟!
راست آن است که ما کوهستان‌های خود را در طول نیم‌قرن گذشته به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن به تاراج برده‌ایم و افزون بر آن، هر روز بر میزان زباله‌های ماکرو و میکرو ریخته شده بر پیکر رنجورش افزودیم؛ اینک چگونه انتظار داریم از آن بوم‌سازگان بیمار، آبی گوارا چون سال‌های دور به ارمغان آوریم؟

پیشینه موضوع:
هشدار براي چندمين بار: آب تهران آلوده است!