نگوییم تالاب بین‌المللی چغاخور؛ بگوییم سد مخزنی چغاخور!

لطفاً نگاهی به این خبر در ایسنا یا آن یکی خبر در فارس بیاندازید، تا متوجه شوید که ظاهراً همه‌ی مسئولین استان چهارمحال و بختیاری، از استاندار جدیدش گرفته تا مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای‌اش، حاضر نیستند تا از صفت تالاب، برای نام بردن از بوم‌سازگان آبی چغاخور بهره برند! می‌دانید چرا؟
کافی است سری به درگاه شیک و پیک دیده‌بان طبیعت بختیاری بزنید تا پاسخ پرسش‌تان را به تلخی متوجه شوید. اما تلخ‌تر از آن، شاید سکوت متولیان تالاب‌ها در ایران باشد که چگونه خود را به خاموشی و انفعال زده‌اند!

دست‌کم لطفاً قدم‌رنجه کرده و این تابلو را از کنار دریاچه سد چغاخور بردارید تا بیشتر از این، حرص‌مان درنیاید!
متأسفم … متأسفم که چگونه ارزشمندترین پاره‌های طبیعت ایران را داریم به بهانه‌های گوناگون نابود می‌کنیم؛ یک جا آن بهانه احداث کارخانه است، جای دیگر کشیدن جاده و یک جا هم سدسازی!
چه کوله‌بار بزرگی از گناه و انفعال و نادانی و بی‌تفاوتی را نسل امروز با خود حمل می‌کند؛ نسلی که به دلیل چشم‌بستن بر روی تخریب طبیعت وطنش، هرگز از سوی فرزندانش بخشیده نخواهد شد؛ هرگز.

سیاه چادر عشایر، شیرابه زباله و سد ماملو!

گزارش مصور هم‌کلاسی عزیز سال های دورم، مهرداد مسیبی را حتمن ورقی بزنید تا دریابید که در همین بیخ گوش پایتخت، طرح مرتع‌داری یعنی چه و محل استقرار سیاه چادرها‌ی مشهور عشایری و تولیدکنندگان گوشت قرمز ما در چه موقعیتی قرار دارد و از همه مهم‌تر آن که، شیرابه‌ی آن همه زباله، پس از 7 کیلومتر حرکت نرم و روان، چگونه به رودخانه دماوند ریخته و از آنجا در پشت دریاچه سد مخزنی ماملو آرام می‌گیرد تا بخشی از آب 10 میلیون تهرانی ساکن در پایتخت ایران را مزه دهد!
گاه با خود می‌اندیشم، وقتی وضعیت بهداشتی سکونتگاهی که 85 درصد نخبگان ایران را در خود جای داده، اینگونه است، دیگر چه انتظاری باید از مراکز دوردست‌تر به پایتخت داشت؟ مراکزی مانند رشت که به زودی گزارشی از فاجعه‌ی محیط زیستی آن دیار هم انتشار خواهم داد.

اهالی کانی‌برازان: تالاب، خون رگ‌های ماست!

همان طور که می‌دانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری در ایران، شنبه‌ی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونه‌گونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده می‌شود، برنامه‌ای با عنوان “جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری” مشتمل بر نمایشگاه عکس پرنده‌نگری، بازدید از پرندگان با دوربین‌های تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندی‌های اکوتوریسم و محیط‌زیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگاره‌ها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرنده‌نگری، کارگا‌ه‌های آموزش پرنده‌نگری و برنامه‌های متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرنده‌نگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعت‌گردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد.

در همین رابطه، یکی از هموطنان گرامی شرکت‌کننده در این کارناوال کم‌نظیر طبیعی/ توریستی و فرهنگی، گزارشی مصور تهیه کرده که حاوی نکاتی ارزشمند است و در اینجا برای آگاهی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی بازانتشار می‌‌یابد:

شاید جذاب‌ترین بخش جشنواره مشاهده‌ی شور و ذوق و شوق بچه‌ها بود برای یاد گرفتن و آشنایی با حیوانات. وقتی با همدیگر حرف می‌زدند، مرتب به هم می‌گفتند: ما نباید حیوانات را اذیت کنیم؛ ما باید حیوانات را دوست داشته باشیم! دست‌اندرکاران گروه آوای طبیعت پایدار هم با این بازی ابتکاری به خوبی توانستند کودکان را با خودشان همراه کنند. نحوه‌ی بازی به این شکل بود که اول اسم همه‌ی پرنده‌هایی که عکس‌شان روی صفحه‌ی مار و پله هست را به بچه‌ها یاد می‌دادند و بعد که بازی شروع می‌شد، بچه‌ها با گفتن اسم آن پرنده می‌توانستند بازی را ادامه دهند. قسمت دیگر برنامه هم ساخت پازل تصویر پرنده‌ها بود و کمی آن طرف‌تر هم مشاهده‌ی پرنده‌ها با تلسکوپ که البته بیشتر سنجاب دیدیم تا پرنده! و خب … حس خیلی خوبی داشت.

در کنار این برنامه‌ها چندین غرفه هم بود. مثلاً غرفه‌ی معرفی و فروش صنایع دستی قشم که ساخته‌ی دست زنان محلی بود و با کمک اعضای انجمن آوای طبیعت فروش می‌رفت، همچنین غرفه‌ی کانون محیط‌بان که به معرفی پروژه‌ی جدیدشان یعنی “خرس سیاه آسیایی” مشغول بودند و به بازدید کننده‌ها در این مورد اطلاعات می‌دادند.

اما جالب‌ترین غرفه به نظر من غرفه‌ی جامعه‌ی محلی روستای قره‌داغ بود. نمی‌دانید با چه عشق و تعصبی از تالاب کانی‌برازان صحبت می‌کردند. آن افرادی که لباس کردی پوشیده‌اند و در عکس دیده می‌شوند، با حرارت می‌گفتند: تالاب، خون رگ‌های ماست. آنها اشاره کردند که تا چند سال پیش نمی‌دانستند پرنده‌های تالاب و حتا خود تالاب چه ارزش و اهمیتی دارند، اما دو سه سال پیش که اعضای انجمن طرلان به آنجا آمدند و برای‌مان از اهمیت این تالاب و گونه‌های اطرافش گفتند، ما هم تصمیم گرفتیم به جای این که همه‌ی تمرکزمان را بگذاریم روی کشاورزی، به ظرفیت‌های پذیرش گردشگر هم فکر کنیم. بعدش هم گفت: اطراف تالاب، همه زمین‌های کشاورزی مردم محلی روستاست که ازش ارتزاق می‌کنند. تا سال‌های سال، مردم روستا برای اینکه پرنده‌های تالاب به محصول مزارع گندم‌شان لطمه نزنند، پرنده‌ها رو با تیر میزدند؛ اما حالا که متوجه ارزش این پرنده‌ها شدند، دیگه هیچ پرنده‌ای رو نمی‌کشند و علاوه بر این مردم روستا به صورت داوطلبانه و با هزینه‌ی شخصی دفترچه‌هایی رو چاپ و آماده کردند که در اون دفترچه‌ها مشخصات پرنده‌هایی که بومی آن محل هستند، ثبت شده و در اختیار کسانی که برای پرنده‌نگری به دیدن آن منطقه می‌آیند، قرار داده می‌شود. یعنی در واقع هزینه چاپ این دفتر‌ها توسط جمعیت هزار نفری روستا تامین شده است. وی گفت: تالاب کانی برازان به عنوان اولین سایت پرنده‌نگری از طرف کمیته ملی طبیعت گردی انتخاب شده و به همین خاطر هم اعضای جامعه محلی روستا که در واقع یک جور انجمن غیر دولتی به شمار می‌آیند،مکان‌هایی رو در روستا برای استقرار تیم‌های پرنده‌نگری در نظر گرفته‌اند.

در بعد از ظهر هم آقای دکتر کهرم دوست داشتنی، سخنرانی کردند و  الحق که حرف‌های ایشان هر شنونده‌ای را تحت تأثیر قرار داد. دکتر کهرم همه رو به یه سفر دور برد، برامون از تجربه‌ی سفرهاش در سال‌های 53 تا 57 گفت … از سفرهایی که برای شمارش پرنده‌ها و علامت‌گذاری اون‌ها انجام می‌دادند. وقتی گفت: میزان شوری آب دریاچه ارومیه از 80 گرم در لیتر در  سال 57 به 330 گرم در لیتر رسیده و وقتی از آرتمیا‌های دریاچه ارومیه برامون گفت، همه متأثر شدند. وقتی از پرنده‌ای که روی دریاچه مشاهده کرده بود، برامون گفت که اون پرنده در اثر شوری آب دریاچه بیناییش رو از دست داده بوده … با خودم گفتم: خدایا  این ماییم که بیناییمون رو از دست دادیم و روزگار بد و شور بخت این دریاچه رو نمی‌بینیم.
و بعد دکتر کهرم، که در جایی از صحبت‌هاش خودش رو پیرمرد شکاربان خطاب کرد، گفت : سال 53 که برای سرشماری پرنده‌های هامون به آنجا رفته بودم عدد 720 هزار پرنده رو ثبت کردم و وقتی 6 سال پیش به هامون رفتم، عدد 30 هزار پرنده رو ثبت کردیم! و وقتی با قایق موتوری به پرنده‌ها نزدیک شدیم دیدیم که از این 30 هزار بال پرنده‌ی باقی مونده نصف‌شان، دست‌کم یکبار تیر خورده بودند و کلی تقلا می‌کردند که روی آب بال بزنند تا بتوانند پرواز کنند، اما نمی‌توانستند …
دکتر کهرم باز هم از قدیم‌ها گفت … از روزهایی که میانکاله روزگار خوبی داشت و از شبی گفت که نتوانسته از صدای بال زدن 70 هزار پرنده تا صبح بخوابه و و بعد از این  … از امروز  غم انگیز میانکاله گفت که در دوردست‌ها فقط چهار یا پنج فلامینگو و چند پلیکان به عزای میانکاله نشسته‌اند.
و بعد از ارژن گفت و از مقایسه‌ی دیروز و امروزش. گفت که امروز مساحت این دریاچه از 6 هزار هکتار آب شیرین به یک هزار هکتار تقلیل یافته، آن هم با آب شور و دریغ از یک مرغابی که حیات آن را به ما نوید دهد.
در پایان دکتر کهرم گفت: دو راه برای ما هست، یا اینکه به همین روند ادامه دهیم و بچه‌های ما دیگر نامی و نشانی و اثری از این تالاب‌ها و دریاچه‌ها و … نبینند و یا اینکه روی تصمیم‌گیری مدیران و مسئولانی که نمی‌دانند تالاب چیست و چه ارزش‌هایی دارد، تأثیرگذار باشیم و آگاهی بدهیم. و بعد … با یک لحن تکان دهنده‌ای، وقتی همه‌ی سالن در سکوت به حرف‌های او گوش می‌دادند، گقت: من و شما می‌توانیم تأثیرگذار باشیم، می‌توانیم.
درود بر دکتر اسماعیل کهرم عزیز که همچنان در رگ یک حرف خیمه می‌زند و نبض طبیعت را می‌توان در پوم‌تاک قلب مهربان و بزرگش حس کرد.

تالاب‌های خشک عراق، غبار می‌سازند!

لطیف عزیز – که این روزها ضربان قلبش با ضرب زمین، هماهنگ نیست! – در باره‌ی محتوای یادداشت دیروزم و ماجرای یافته‌های اخیر دکتر حسین آخانی عزیز، لینکی را ارسال کرده که وضعیت تالاب‌های جنوب کشور عراق را در طول 10 سال گذشته به تصویر کشیده است.
لطفآ هم آن گزارش را بخوانید و هم این تصاویر ماهواره‌ای از ناسا را ببینید تا دریابید که تالاب‌های عراق چگونه به کمپانی غبارسازی بدل شده‌اند و چرا؟

مؤخره:
برای لطیف دعا کنید تا فکر نکند بستری شدن و دوام‌آوردن در بخش سی سی یو، یعنی سوسول‌بازی!

خبری که دل‌مان را خنک کرد!

ماجرای قورباغه‌های عاشق‌پیشه را که یادتان هست! نیست؟ ماجرای ناهارخوران را می‌گویم … یکی از پیشنهاد‌های مطرح شده در آن گزارش، برای کاهش تلفات عشاق! استفاده از تابلو‌های هشداردهنده بود.
اینک اما شباهنگ عزیز، لینکی از قلب اروپای متمدن برایم فرستاده که استفاده از تابلو در اینجا هم جواب نمی‌دهد و این تابلوها در آن سوی آب هم مثل مجسمه‌ها در این سوی آب، دزدیده می‌شوند! که البته جای شکرش باقی است … زیرا انگار همه جا آسمان همین رنگ است! نه؟
با این وجود، کار خوبی که مردم در آنجا انجام می‌دهند این است که: هر ساله در فصل تردد قورباغه‌ها، درست مثل خانم کاشفی خودمان در ناهارخوران گرگان، داوطلبان با جابجایی جفت‌های عاشق به سمت دیگر جاده، جان هزاران قورباغه را از مرگ نجات می‌دهند.
خُب، حالا خداوکیلی دل‌تان خنک شد یا نشد؟

آیا مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌ها را نمی‌توان مدیریت کرد؟

هر فعالیتی که انسان انجام می‌دهد، بی‌شک بر زیست‌بوم اثرگذار خواهد بود. از این روست که برای مدیریت شایسته‌تر و کم‌خطر‌تر فعالیت‌های انسان‌ساخت، بیش از نیم قرن است که شیوه‌نامه‌هایی به عنوان ارزیابی زیست‌محیطی در حوزه‌های گوناگون ساختمانی، صنعتی، کشاورزی، هوا فضا و نظامی مطرح شده است.
خوشبختانه در ایران و همزمان با برنامه پنج ساله چهارم توسعه نیز، لزوم دارابودن ارزیابی‌های محیط زیستی برای هر فعالیتی الزام‌آور اعلام شده و به مورد اجرادرآمده است (هر چند همه می‌دانیم که این ارزیابی‌ها تا چه اندازه همچنان از لکنت‌هایی جانکاه رنج می‌کشند). با این وجود، به نظر می‌رسد هنوز معاونت محیط انسانی یا محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، برای فعالیت‌های نظامی و به ویژه رزمایش‌های متعددی که در سطح کشور و به منظور آماده نگه‌داشتن نیروهای نظامی صورت می‌گیرد، تدبیری بایسته ندیده و دستورالعملی را منتشر نساخته است. دو سال پیش و در جریان رزمایش صورت گرفته در منطقه‌ی عملیاتی کویر شهداد، وقتی که اعتراض ما به گوش سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید، ایشان با روی گشاده این انتقاد را پذیرفته و اعلام داشتند که از این پس در جانمایی مناطق منتخب عملیاتی خویش، می‌کوشیم تا ملاحظات محیط زیستی مد نظر مؤسسه متبوع شما را نیز لحاظ کنیم. به دیگر سخن، می‌توان کلام این فرمانده ارشد را اینگونه تفسیر کرد که اگر خوراک علمی لازم و به موقع به ستاد نیروهای مسلح داده شود، این ستاد آمادگی انعطاف لازم در عملیات خویش را برای کمینه‌تر کردن مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌های خویش دارد.

در همین رابطه، روز گذشته با یکی از فرماندهان ارشد سپاه، سردار غلامحسین مصدقی گفتگو کردم. ایشان که جانشین فرماندهی توپخانه و موشک‌های نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، ضمن استقبال از این پیشنهاد، آمادگی نهاد متبوع خویش را برای تعاملی سازنده‌تر در این حوزه اعلام داشتند.
امیدوارم، دوستان عزیز در سازمان حفاظت محیط زیست کشور، بیش از پیش به این موضوع توجه کرده و هر چه سریع‌تر شیوه‌نامه‌ای را تنظیم و منتشر سازند.
یادمان باشد که ایران‌زمین در بستری استقرار یافته که دست‌کم 89.7 درصد آن در قلمرو سرزمین‌های خشک قرار دارد؛ سرزمین‌هایی که توان زیست‌پالایی آنها در مواجهه با مخاطرات محیط زیستی در کمینه‌ی ممکن بوده و نباید در آن، خطر تخریب انسان‌ساز را به جان خرید و یا تشدید کرد.

کاش مرنجاب همچنان آنتن نمی‌داد!

ملای رومی دوست‌داشتنی ما، بیش از 800 سال پیش سروده بود:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا به جوشد آبت از بالا و پست

و می‌گویند که او با الهام از افق لایتناهی و سحرآمیز موجود در دشت کویر، چنین درکی را از تشنگی سروده و به نظم کشیده است.
امّا 8 قرن بعد از او، اینک ممکن است حتا در کویر و بیابان هم نتوان منزلگاهی را یافت که خاموشی، مطلق و سکوتش جبروتی باشد … و این البته نگرانی کمی نیست! هست؟ به خصوص اگر می‌خواهیم با سفر به کویر، برخی رنگ‌ها و پیرایه‌ها و آوازها را به سفارش این عارف فرزانه‌ی ایرانی از خود دور کنیم تا درعوض گوهران را دریابیم …
از درون خویش این آوازها
دور کن تا کشف گردد رازها
رنگ‌ها بینی به جز این رنگ‌ها
گوهران بینی، به جای سنگ‌ها

در همین رابطه و به بهانه‌ی عشق نگارنده به بیابان که دست خودش هم نیست! یکی از خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی که اهل کاشان هم هست، سفارش خواندن این لینک را داده است که البته به نظرم، سفارش خوبی است!
شما هم بخوانید و اگر دوست داشتید برایم بگویید که آیا واقعاً مرنجاب و کوه سفیدآب بیچاره‌اند؟!

آیا لاله‌های واژگون را می‌شود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!

بسیاری بر این باورند که اگر امسال بر بالای سر هر لاله‌ی واژگونی یک محیط‌بان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از نسل این گل‌های خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
امّا آیا واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزاده‌ای که 2500 سال پیش ندا در داده بود:

هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.

اینگونه رفتار کنند …

ما را چه شده است که به جای پاسداری از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادری‌مان، دست به غارت آن زده‌ایم؟

مانند این مرد که حتا جیب‌هایش را هم پر از لاله‌های واژگون کرده بود! چرا؟
ممنون از مه‌لقا کاشفی که این تصاویر را در اختیار نگارنده قرار داد.

در همین باره:

فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!

ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!

دکتر حسین آخانی را همه می‌شناسیم، پژوهشگری ارزنده و سخت دوستدار طبیعت ایران که هرگز در کنار کار آموزشی ارزشمندش در دانشگاه تهران، رسالت اصلی، یعنی پژوهش را فراموش نکرده و نمی‌کند.
وی در تازه‌ترین یافته‌های پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیم‌شناسان و بوم‌شناسان در باره‌ی ریشه‌ی اصلی ریزگردها – که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است –  برداشته و به صراحت می‌گوید: آزمايش‌هاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم ‌ (Diatom)، نوعي جلبك كه در آب‌هاي شور و شيرين ديده مي‌شود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
اين يافته‌ها ثابت مي‌كند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
به عبارت ساده‌تر، آزمایش‌های آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت می‌کند که عقوبت خشک کردن تالاب‌های ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه می‌تواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصه‌ای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

بیابان را دوست دارم؛ دست خودم نیست!

گاه می‌اندیشم، یعنی می‌شود جایی در این سرای اهورایی یافت که نرم‌تر و درخشان‌تر و آرام‌تر از ماسه‌های مرمرین مرنجاب یا ناهمواری‌های درخشان مصر و یا تپه‌های مواج لوت باشد؟
مگر نه این است که:
آنگاه واقعاً نغمه سرا هستیم، که از رود خموشی بنوشیم؟
و مگر خموش‌تر از رودهای موجود در بیابان سراغ دارید؟
ممنون از عدید فیروزی عزیز که امروز در فتوبلاگش، مرا به عرش برد و سبکبالی‌هایم را با آرزوی پروازش در بیابان دوچندان ساخت …

درختان کهن‌سالی که بی‌منت جهان را پایش می‌کنند و ما با منت، سر از بدن‌شان جدا می‌کنیم!

این عکس را در خانه‌ی مجازی عباس ثابتیان عزیز دیدم که هفت سال پیش، خودش آن را در سنتر پارک شکار کرده بود!
کاش آنها که فرمان قتل درختان کهنسال را در گیلان و قم و بوشهر و کرمان و … صادر می‌کنند، می‌توانستند این تصویر را به همین شفافی و در خلوت خویش ببینند …
ممنون از آرام‌کوه عزیز، جناب عباس ثابتان گرامی.

و سرانجام شورای نگهبان به داد طرفداران محیط زیست رسید!

این شاید بزرگترین خدمتی بود که آن 150 نماینده تاریخ ساز به شورای نگهبان کردند تا همه امروز بعد از شنیدن خبر عدم موافقت این شورا با مصوبه جنجالی مجلس شورای اسلامی، نفس راحتی بکشند و ناخودآگاه بگویند: خدا پدر و مادر اعضای شورای نگهبان را بیامرزد که یک اشکال شرعی از مصوبه‌ی مجلسی که در رأس امور است، بگیرند و نگذارند تا مجوز قانونی و پروانه‌ی بهره‌برداری به قانون‌شکنان و متجاوزان به اندوخته‌های آبی زیرزمینی کشور داده شود!
شگفتا از آن نمایندگان که چگونه حاضر شدند تا مصوبه‌ای را امضا کرده و به تصویب برسانند که نه از نظر علمی، نه از نظر فنی، نه از نظر قانونی توجیه نداشته و جالب‌تر آن که حالا معلوم شد که از نظر شرعی هم پذیرفته شده نبوده است! واقعاً من مانده‌ام که آن 150 نفر نماینده‌ی محترم با چه تشکل یا نهاد مشورتی، رایزنی کرده و چگونه به چنین جمع‌بندی حیرت‌انگیزی رسیده بودند!
یعنی آنها نه فریادهای اعتراض‌آمیز آن نخبگان دانشگاهی استخوان خردکرده و پیشکسوت را شنیدند و نه حتا اعتراض تشکل‌های کشاورزی را و نه هیچ نهاد پژوهشی و اجرایی و مردم‌نهاد دیگری را! چرا؟

چرا کسی خشک شدن بزرگترین دریاچه آب شیرین ایران در پریشان را ندید و یا نخواست باور کند که علتش ممکن است به حفر صدها چاه غیر مجاز در منطقه مربوط باشد؟
چرا کسی 5 هزار چاه غیر مجاز را در  جنوب کرمان نمی‌بیند که چه فاجعه‌ای را بوجود آورده است و یا 3600 چاه غیر مجاز دیگر در بوشهر را؟
چرا حفر 103 هزار چاه غیر مجاز را شوخی می‌گیریم؟
مگر نمی‌بینیم که چاه‌های غیرمجاز نفس زمین را بریده‌اند؟
و مگر نمی‌بینیم فاجعه‌ی بزرگ را در شیراز؟

جالب است که آقای تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس هم به نگارنده می‌گفت که نظر فراکسیون نسبت به تصویب این قانون منفی بوده است! فراکسیونی که ظاهراً بیش از 180 عضو دارد! ندارد؟ حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را …
بگذریم و درود بفرستیم به آن اشکال شرعی ناب! این که اگر مجوز به چاه‌های غیرمجاز داده شود، در حقیقت سهم آب چاه‌های مجاز و قانونی که حق‌الناس است، مورد خدشه و هجمه قرار می‌گیرد. به همین سادگی!