رونمایی از نقشه‌ای عجیب در موزه علم لندن!

     این نقشه که همزمان با هیاهوی سبز جهانیان به مناسبت اجلاس کپنهاگ در موزه علم لندن رونمایی شده است، تصویر جهان را در پایان قرن حاضر، زمانی که 4 درجه بر میانگین دمای زمین افزوده شده است، نشان می‌دهد.

لطفاً کلیک کنید:

     توصیه می‌کنم حتماً سری به درگاه دیجیتال آن زده و از امکانات جالبش بهره برید. مطابق این نقشه هیچ جای جهان به اندازه شمالگان، نواحی مرکزی برزیل و جنوب آفریقا از جهان‌گرمایی متأثر نخواهد شد.

دیروز بیست و پنجمین سالگرد قتل 35 هزار انسان بود!

کودکان بوپالی، 25 سال بعد از آن فاجعه در ویرانه های کارخانه مرگ بازی می کنند!

    سوم دسامبر 1984 میلادی، بسیاری از مردم بوپال تصور کردند که 1984، یک افسانه‌ی خیال‌بافانه نبوده و جرج اورول راست می‌گفته است!
   در آن روز شوم 10 هزار نفر از مردم بیگناه این بخش از هندوستان در اثر فاجعه‌ی نشت گاز سمی از کارخانه‌ی یونایتد کاربید به دلخراش‌ترین شکل ممکن جان خویش را از دست دادند.
    اما این تازه شروع ماجرا بود … زیرا هنوز هم آن فاجعه‌ی 25 ساله دارد تلفات می‌گیرد، به نحوی که شمار جان‌باختگان بوپال تا امروز از مرز 35 هزار نفر هم گذشته است. این در حالی است که بیش از 300 هزار نفر هم در این رخداد شرم‌آور دچار معلولیت‌های متوسط تا شدید شدند و علاوه بر این، حیات جانوری و گیاهی منطقه هم به شدت آسیب دید.

مرگ گسترده و خاموش دام ها در بوپال ...

   تصورش را بکنید که اگر فاجعه‌ای با این ابعاد در یک کشور غربی رخ می‌داد، سونامی حاصل از آن تا چند رده از مدیران مسئول را به کام می‌کشید و هرگز از یادها نمی‌رفت؛ اما در این حادثه، حتا رییس کارخانه را هم نتوانستند قلقلکش دهند! چه رسد به آن که بخواهند مجازاتش کنند.
   فاجعه‌ی بوپال هند بار دیگر نشان داد که بشر چگونه می‌تواند به دست خود، روزگاری تلخ‌تر از زهر برای خویش و یگانه کره‌ی مسکونش بیافریند. شبح این حادثه همواره بر فراز همه‌ی نیروگاه‌های اتمی موجود در همه‌ی نقاط جهان هم هست! نیست؟

جنازه هایی که در بوپال انگار تمامی ندارد ...

   در صورتی که اگر از 20 سال پیش استحصال انرژی خورشیدی و بادی در اولویت نظام مدیریت جهان قرار می‌گرفت، هرگز حتا تخریب و ویرانی و خرابکاری در هیچ نیروگاه خورشیدی یا بادی نمی‌توانست چنین نگرانی‌هایی را بیافریند.

هیچ جای دنیا به اندازه بوپال نابینا ندارد!

   راستی! آیا کسی هست که به من با اطمینان بگوید: خردمندی صفتی است که هنوز می‌توان به بشر اطلاق کرد؟!

دو تصویر گویا از گاردین: در نکوهش جنگل‌زدایی

aerial-view-of-deforestat-

     جنگل‌زدایی – deforestation – یکی از فرآیند‌های نام‌آشنا در طول یک قرن اخیر بوده که نگرانی بسیاری از علاقه‌مندان به محیط زیست را برانگیخته است. اما امروز، افزون بر نگرانی‌های معمول، خطرات روزافزون جهان‌گرمایی –Global Warming – نیز سبب شده تا اثرات نامیمون جنگل‌زدایی بر کیفیت و دوام زیست در کره‌ی زمین به شدت مورد توجه نخبگان جهانی در اجلاس کپنهاگ قرار گیرد.
     برزیل، یکی از کشورهایی است که اغلب در شمار نخستین یا دومین کشور تخریب‌کننده‌ی جهان جای داشته است. تصویر نخست که منطقه‌ای از جنگل‌های بارانی  آمازون را نشان می‌دهد، توسط کشاورزان سویاکار – در منطقه  Novo Progreso, Para- به شدت از میان رفته و یک بیابان سبز دیگر روییده است. بزرگی این منطقه به 26130 کیلومتر مربع می‌رسد؛ منطقه‌ای که در طول 12 ماه در سال 2004 میلادی کاملاً پاک‌تراشی شد!

cattle-walk-near-a-burnin-

 

    اما تصویر دوم به مراتب گویا‌تر است؛ چرا که افزون بر تغییر کاربری اراضی جنگلی، مؤلفه‌های تهدیدکننده‌ی دیگری چون فشار بیش از حد دام و آتش‌سوزی را هم در یکی از ایالت‌های شمالی برزیل به نام Paral نشان می‌دهد.
    یادمان باشد که مسئول پاک‌سازی 75 درصد از دی اکسید کربن موجود در نیوار همین جنگل‌های بارانی برزیل است که اینک اینگونه در معرض نابودی قرار گرفته است! آیا می‌توان بدون ریه به زندگی ادامه داد؟ جنگل‌های آمازون، ریه‌های زمین هستند که دارند این گونه بی مهابای فرداها به تاراج می‌روند …
               چرا؟

خیلی‌ها هنوز نمی‌دانند کپنهاگ را باید خورد یا پوشید یا ?!

فقط سه روز مانده تا بزرگترین اجلاس سبز در روی کره زمین

     چهارشنبه شب گذشته، خبرنگار محیط زیستی یکی از روزنامه‌های پایتخت با من تماس گرفت تا از موضع و برنامه‌های دولت در آستانه‌ی اجلاس کپنهاگ آگاه شود. با تعجب به ایشان گفتم: نشانی را اشتباه آمده‌اید! باید از مسئولین سازمان حفاظت محیط زیست سؤال کنید. اما او پاسخی داد که حیرتم را افزون‌تر کرد!
    ایشان گفت: با هر مسئولی که فکر کنید در معاونت محیط طبیعی و انسانی تماس گرفته‌ام، همه می‌گویند ما در جریان نیستیم!، لطفاً از روابط بین‌الملل سازمان جویا شوید!!
    ما روباش که دغدغه‌ی جزییات برنامه‌های ارایه شده توسط ایران در اجلاس کپنهاگ را داشتیم! چه خوش خیال بودیم ما؛ نبودیم؟
    اصلاً چه عجله‌ای است؟ حالا این سه روز هم سپری می شود و دوستان می‌روند آنجا در ینگه اروپا قدری مسافرت می‌کنند و حرف‌های سبز می‌زنند و می‌شنوند و سرانجام متوجه می‌شوند و می‌شویم که جریان کپنهاگ چه بوده است! نه؟

عنوان گزارش حیات نو - 12 آذر 88

     به هر حال اگر دوست‌ داشتید،  گزارش ندا گنجی را در این باره می‌توانید در شماره روز پنج‌شنبه – 12 آذر 1388 – حیات نو بخوانید.
    عنوان این گزارش: «ترديد کارشناسان نسبت به حضور موثر ايران در کپنهاگ» است و در بخشی از آن از قول نگارنده آمده است: «با توجه به اين که ايران هفتمين کشور اصلى توليدکننده گازهاى گلخانه‌اى است و حتا از اين حيث در کنار کشورهايى چون بريتانيا و فرانسه نيز ايستاده است، بايد در اجلاس کپنهاک با حساسيت بيشترى حضور پيدا کند. چرا که ايران تنها يک درصد جمعيت جهان را دارا است و 2/1درصد خشکى جهان مربوط به اين سرزمين است و نبايد در شمار هفت کشور آلوده کننده جهان قرار می‌گرفت.»

cop15_blue

    در همین باره:

   – كپنهاك، فرصتي پيش‌رو

   – چالش جهان‌گرمایی را در کپنهاگ به فرصت بدل کنیم

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 10

فاجعه آرال؛ اوج بیابان زایی انسانی در قرن بیستم بود.

یکی دیگر از پژوهش‌های کارآمد در این حوزه، مطالعه‌ی نسبتاً جامعی بود که توسط پروفسور خارین و همکارانش در سال 1993 میلادی به سامان رسید. آنها روش جديدي براي توليد نقشه‌هايي از عملكردهاي مؤثر در فرآيند تخريب سرزمين با مقياس 2500000 : 1 (يك به دوميليون و پانصدهزار) ارايه دادند. منطقه‌ی تحت مطالعه‌ی آنان، 2 ميليون كيلومترمربع وسعت داشت و درياچه‌ی آرال در آن واقع شده بود. مطالعات آنان نشان داد كه در طول 31 سال (1991-1960)، مساحت درياچه از 64113 كيلومترمربع به 31113 كيلومترمربع كاهش يافته است. مطابق نتايج بدست آمده از اين تحقيق، بيابان‌زايي در 3/75 درصد از منطقه به صورت تخريب پوشش گياهي؛ 3/14 درصد، شوري خاك و زهكشي؛ 9/5 درصد، فرسايش آبي؛ 4/2 درصد، عوامل تكنوژنتيكي؛ 5/1 درصد، فرسايش بادي و سرانجام در 5/0 درصد اراضي باقيمانده در هيئت ماندابي شدن اراضي ظاهر شده است. امّا انجم شعاع و اخلاص‌پور (1376) نتايجي متفاوت گرفتند؛ آنها در بررسي دلايل بيابان‌زايي و تشديد آن در منطقه‌ی شهداد، مهمترين عوامل را به ترتيب اولويت به شرح زير معرفي كردند:

روند خشک شدن آرال

1- پستي و بلندي (ویژگی‌هاي ريخت‌شناسي)،
2- زمين شناسي،
3- خاك،
4- پوشش گياهي،
5- اقليم،
6- هرزآب‌ها،
7- بهره‌برداري بي‌رويه از آبهاي زيرزميني و افزايش املاح آنها،
8- سامانه‌هاي غلط آبياري،
9- جمعيت،
10- مسايل اجتماعي و اقتصادي.

چه کسی فکر می کرد روزی شتر از این کشتی در آرال جلو بزند؟!

ادامه دارد …

این را دیگر نمی‌شود سانسور کرد! می‌شود؟

یک تیتر پر سروصدای این روزها، «سانسور رسمی آلودگی هوا» بود که در چندین سایت و روزنامه به تیتر یک بدل شد! با خود در حیرتم که مگر می‌شود چنین تصاویری را انکار و سانسور کرد؟!

شمال آزادراه آزادگان - ساعت 4 بعدازظهر 11 آذر 1388

دیروز داشتم از غربی‌ترین نقطه‌ی بزرگراه همت به سمت شرق می‌راندم که در مقطع آزادگان با این تصویر تأسف‌بار برای چندمین بار روبرو شدم. در حقیقت، کمتر روزی است که از آزادراه تهران کرج عبور کنم و شاهد به هوا رفتن چنین دودهای غلیظ و سیاه‌رنگی نباشم! آن هم در شهری که رسماً اعلام می‌شود بیش از سه میلیون از شهروندان بی‌گناهش  مبتلا به آسم هستند؛ بیماری مهلکی که به گفته‌ی رییس انجمن آسم و آلرژی ایران، متهم شمار یک آن، آلودگی هوای تهران است. شهری که در شش ماه نخست سال جاری فقط شش روز هوای پاک داشت!
و من در شگفتم که چگونه هنوز در برابر جابجایی این پایتخت دوداندود تردید و مقاومت وجود دارد! و مرگ خاموش تهرانی ها را جدی نمی گیریم؟
مگر نه این است که خود اعلام می‌کنیم:  طرح جامع كاهش آلودگي هواي تهران شكست خورد!
مگر نه این است که هشدار می‌دهیم: ميزان آلاينده سرطان‌زاي بنزن دست‌کم10 برابر حد مجاز است!
این داستان تکراری مدیریت آلودگی هوای تهران را تا کی و کجا می‌خواهیم ادامه دهیم؟
ما که حتا به دلیل باورهای قبیله‌ای و ملاحظات گروهی و صنفی خود، حاضریم وضعیت مترو تهران را به این خاک سیاه امروز برسانیم، دیگر چه ادعای رهبری جهان داریم؟ آیا فکر نمی‌کنید آنها که از بالا به ما می‌نگرند، دل‌شان درد می‌گیرد از بس که باید از شعارهای توخالی ما بخندند؟!
اگر به فکر ما نیستید؛ دست کم به فکر دل مردمانی باشید که سخنان شما را می‌شنوند!
به پرسش وحید عزیز برگردیم: آیا هوای پاک فقط رؤیای ماست؟!

قصه‌ی من و فرهنگ و فرود از جدالی بین مرگ و زندگی!

   آیا ایران به برهوتی عاری از درخت بدل می‌شود؟

کاری از محسن ظریفیان 

     پرسشی که فرهنگ قصریانی، فرود شریفی و محمّد درویش در گفتگو با ندا گنجی در روزنامه حیات نو کوشیده‌اند تا به آن پاسخ دهند:

جدال مرگ و زندگى در جنگل‌هاى ايران

چرا كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي مجلس براي نمايندگان جذابيت ندارد؟!

احمدعلي كيخواه داراي دكتراي آب از استراليا

دوشنبه شب گذشته با دكتر احمدعلي كيخواه نماينده مردم زابل و زهك در مجلس شوراي اسلامي و نايب رييس كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي نشستي مشترك داشتيم كه بيش از 4 ساعت به طول انجاميد.
موضوع نشست بررسي توانمندي‌هاي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور به منظور ساماندهي به اوضاع نگران كننده‌ي دشت سيستان از منظر شاخص‌هاي مؤيد ناپايداري سرزمين بود. شاخص‌هايي كه جملگي با شيبي منفي و شتاب‌ناك در حال فرواُفت كارمايه ها و زيرساختها هستند.
نكته‌ي جالبي كه دكتر كيخواه مورد اشاره قرار داد، وزن ناچيز گرايه‌هاي محيط زيستي و دانش‌هاي مرتبط با آن در مجالس قانون‌گذاري ايران بوده است. وي مي‌گفت: تا هنگامي كه بر شمار راه‌يافتگان به صحن بهارستان از بين متخصصين اين بخش افزوده نشود، نبايد انتظار داشت كه كار مؤثر و بزرگي براي احياي وضعيت كشاورزي، منابع طبيعي و آب در ايران صورت گيرد.
گفته‌هاي او مرا به فكر فرو برد؛ به خصوص آن كه در طول ماه گذشته اين دومين باري بود كه با وي به عنوان يكي از نمايندگان ذينفوذ و تحصيل‌كرده جلسه داشتم – كه با 155 رأي به عنوان ناظر مجلس شوراي اسلامي در شوراي عالي آب كشور هم انتخاب شده است – و هربار احساس مي‌كردم كه چقدر غم و حرف‌هاي ناگفته در ضميرش موج مي‌زند! حرف‌هايي كه شايد هيچگاه نتواند برزبان آورد و همين او را بيشتر بيازارد.
جالب است بدانيد در هيچ يك از دوره‌هاي هشت‌گانه مجلس، تاكنون اكثريت اعضاي اين كميسيون را متخصصان مرتبط تشكيل نداده‌اند؛ آن هم در شرايطي كه تعداد دانش‌آموختگان اين حوزه در مجلس همواره به صورت اسمي بيشتر از ظرفيت كميسيون – يعني 23 نفر – بوده است! به عنوان مثال در همين دوره هشتم حدود 30 نفر كارشناس، كارشناس ارشد و دكترا در رشته‌‌هاي كشاورزي و گرايش‌هاي مرتبط با آن در حوزه‌ي آب و منابع طبيعي و … حضور دارند. امّا متأسفانه حتا نيمي از اعضاي كنوني كميسيون متخصص اين حوزه نيستند! يا دغدغه‌ي نخست‌شان اين حوزه نبوده و نيست! چرا؟
وقتي ميزان جذابيت اين كميسيون حتا براي متخصصين راه‌يافته به مجلس چنين اندك است، ديگر چه انتظاري از طيف گسترده‌ي نمايندگان غير متخصص در اين حوزه داريم تا به پايداري بوم‌شناختي سرزمين و حفاظت و ديده‌باني از اصل 50 قانون اساسي در عين تضمين امنيت غذايي كشور بپردازند!؟
آيا مجاز هستم تا بگويم: از ماست كه بر ماست؟!

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 9

بياباني در شمال شرق كنيا - باورتان مي شود كه اين لاشه گاو باشد؟!

از ديگر مطالعاتي كه به هدف تعيين سهم عوامل بيابان‌زا در روند جريان پس‌رفت سرزمين، به انجام رسيده است، بايد به تحقيقات Wangati در سال 1997 اشاره كرد. او كار دانشمندان هموطن ديگرش، يعني Grumblatt و همكاران (1991) را پي گرفت و با بررسي برخي از شاخص‌هاي مؤثر در تخريب سرزمين، از جمله آب و هوا، فرسايش خاك، فرسايش بادي، پوشش گياهي، منابع آب، وضعيت مراتع و جنگل‌ها و سرانجام وضعيت اقتصادي و اجتماعي كنيا، سرانجام موفق به تهيه‌ي نقشه‌ي خطرپذيري مناطق مختلف كشور كنيا نسبت به فرآيند تخريب سرزمين شد؛ كار ارزشمندي كه متأسفانه هنوز در ايران به ساماني بايسته نرسيده است! در حالي كه 11 سال از تاريخ تهيه‌ي چنين نقشه‌اي در يك كشور آفريقايي مثل كنيا مي‌گذرد.
بگذريم!
مطابق اين نقشه، يك درصد خاك كنيا (170 كيلومترمربع) دچار تخريب خيلي شديد، 13 درصد (33598 كيلومترمربع) تخريب شديد، 53 درصد (142729 كيلومترمربع) تخريب متوسط و بالاخره 33 درصد باقيمانده، يعني 91807 كيلومترمربع، داراي تخريب با درجه‌ي خفيف بدست آمده است.
شايان توجه آن كه نبايد از خاطر دور داشت، نخستين نقشه از اين نوع، در سال 1987، يعني 10 سال قبل از Wangati، به وسيله‌ي يك گروه تحقيقاتي به سرپرستي Mrost در كشور عراق، تهيه شده است! كشوري كه بعدها در اثر نابخردي رهبرانش دچار يكي از مهيب‌ترين و بزرگترين تخريب‌هاي در حوزه‌ي محيط طبيعي‌اش روبرو شد و هم‌اكنون نرخ فرسايش بادي و تعداد كانون‌هاي بحراني فرسايشي در هيچ كشوري به اندازه‌ي عراق وجود نداشته و شمار روبه تزايدشان شتاب نگرفته است. گفتني است، تحقيق اين گروه براساس روش فائو و يونپ و مؤسسه تحقيقات بيابان تركمنستان به سامان رسيده است؛ تحقيقي كه در سال 1996 دست مايه‌ي نگارنده را براي پرداختن جدي به آن در قالب دانشنامه كارشناسي ارشد مهيا ساخت.

ادامه دارد …

از دامنه‌هاي هيماليا تا اعماق اقيانوس هند؛ چشم‌ها به سوي كپنهاگ!

تلاش دولتمردان نپال براي جلب توجه جهانيان نسبت به خطر آب شدن يخچالهاي هيماليا

جمعه، 4 دسامبر 2009 بيست و شش وزير دولت نپال در اقدامي بي‌سابقه مي‌خواهند تا جلسه كابينه دولت متبوع خويش را در دامنه‌هاي اورست جايي به نام Gorakshep برگزار كنند تا جهانيان را متوجه خطر عظيم نابودي مهم‌ترين و بزرگترين منابع آب شيرين جهان در هيماليا ناشي از جهان‌گرمايي –Global Warming – كرده و نسبت به خطر آب‌شدن شتابناك يخچال‌ها هشدار دهند.

تشكيل جلسه كابينه مالديو در زير آب!

اقدامي كه چندي پيش كابينه‌ي مالديو هم به شكل ديگري انجام داد و جلسه خود را در زير آب برگزار كرد، جايي كه تا چند سال ديگر همه‌ي آن جزيره‌ي كوچ و زيبا ممكن است به آن نقل مكان كند!

تلاش دانشمندان استراليايي براي كاهش دفعات آروغ در گوسفندان

در اين ميان، تحقيق دانشمندان استراليايي براي پرورش نسلي از گوسفندان كه آروغ كمتري زده و بدين‌ترتيب گاز متان اندك‌تري را به نيوار انتشار دهند، در صدر خبرهاي اين روزهاي اغالي محافل رسانه‌اي جهان قرار گرفته است. يادمان باشد كه استراليا يكي از بزرگترين كشورهاي پرورش دهنده‌ي گوسفند بوده و اگر بتواند راندمان گوسفندان را از منظر كاهش انتشار گاز متان افزايش دهد، كمكي شايان تقدير و خدمتي بي‌بديل به همه‌ي مردم و ديگر زيستمندان ساكن در كره‌ي زمين – ناشي از كاهش فرآيند جهان گرمايي – خواهد كرد.
همان طور كه ملاحظه مي‌شود، همه در تكاپوي مهار جهان‌گرمايي و تدارك برگزاري اجلاس سران در كپنهاگ هستند و مي‌كوشند تا بيشترين توشه را از آن اجلاس سبز براي مردم خود و همه‌ي زيستمندان عالم به ارمغان آورند.
امّا دريغ … دريغ از يك موضع‌گيري رسمي، يك بيانيه، يك مصاحبه مطبوعاتي از سوي لشكرياني كه قرار است به عنوان نمايندگان ايران در كپنهاگ حاضر شوند!
به خدا ما هم حق داريم بدانيم كه موضع رسمي متوليان حوزه محيط زيست و منابع طبيعي كشور در باره اين بزرگترين و مهم‌ترين رخداد پاياني سال 2009 جهان چيست؟ حق نداريم؟
ما هم حق داريم كه بدانيم دولت متبوع ما چه برنامه‌هايي را براي كاهش انتشار گازهاي گلخانه‌اي دارد؟ دوست داريم بدانيم كه در يك افق 10 ساله قرار است كه رتبه‌ي شرم‌آور كنوني ما در آلودگي نيوار، چند پله كاهش خواهد يافت؟ دوست داريم بدانيم كه رهبران ما ما را دوست دارند و به ما عميقاً حرمت مي‌نهند و از برنامه‌هاشان بي‌پرانتز و مصلحت‌سنجي و … سخن مي‌گويند.

در همین باره:

چالش جهان‌گرمایی را در کپنهاگ به فرصت بدل کنیم.

آن پیرمرد خلخالی را یادتان هست؟ کشتند روباهش را … کشتند!

در برگریز پاییز
گفتی که بایدش کَند
گفتی که بایدش سوخت
ناموس خاک و باران
این را نخواست امّا:
آن هیمه‌های گیلاس
غرق شکوفه امروز!
                                 منصور اوجی

لحظه ي نابي كه فقط آن پيرمرد مي داند چقدر مزه دارد ... عكس از ايرنا

      چگونه باور کنم این خبر را؟ یعنی یک انسان تا چه اندازه می‌تواند بی‌معرفت و نادان و آزمند باشد؟ باورتان می‌شود؟ آن پیرمرد عزیز خلخالی را که همین 18 مهرماه از او و کار ارزشمندش نوشته بودم، اینگونه روح و جانش را خراشیدند؟ تا من و تو یادمان باشد که خلخال همواره آوردگاه ناسازه‌هاست!
     آری … در نخستین روزهای آذرماه، یک شکارچی عزیز! پیرمرد قصه‌ی ما را از زحمت غذا دادن به روباهی که 4 سال برای اهلی‌کردنش زحمت کشیده بود، خلاص کرد!
    آن شکارچی با پدر و مادر و بسیار عزیز! این کار را کرد تا به همه‌ی روباه‌های ساکن در همه‌ی کشورهای موجود در همه‌ی قاره‌های جهان ثابت کند: مبادا به آدم‌زمینی‌ها اعتماد کنید! از سرنوشت خون‌آلود این روباه ساده‌لوح خلخالی درس عبرت گرفته و همچنان کدهای ژنتیکی‌تان را دست نخورده محفوظ دارید؛ کدهایی که در آن این پیام آتشین صدها هزارسال است که با درشتی هر چه تمام‌تر حک شده است: «در این دنیا هیچ چیز برای ما روباه‌ها، خطرناک‌تر از معاشرت و نزدیکی با آدمیزاد نیست! هست؟»

     گاه دلم می‌گیرد، گاه نفس کم می‌آورم، گاه آرزو می‌کنم که کاش انسان نبودم … الآن یکی از همان لحظه‌هاست …

   باز هم درود بر شرف آن پیرمرد عزیز خلخالی که در گفتگو با ایرنا می‌گوید: «با کشته شدن اين روباه و بدون حضور روزانه‌ی روباه در درب کلبه‌اش، خانه وي سکوت مرگباري به خود گرفته و اميدوار است در آينده بتواند با يک روباه وحشي ديگري از کوهستان‌هاي خلخال اُنس گرفته و او را براي پذيرايي به کلبه‌اش جلب کند.»
     ممنون که هنوز امیدواری هموطن فرزانه‌ی من … ممنون … با تمام وجودم شریک غمت هستم، هر چند که می‌دانم نه تو مرا می‌شناسی و نه من تو را و شاید هرگز هم توفیق زیارتت حاصل نشود.

    مؤخره:
    یک آدمی را می‌شناختم که عاشق روباه‌ها بود … یعنی فکر می‌کردم که بود! حالا دریافتم که چرا خودکشی کرد؟ از بس که روباه قصه‌ی ما را در خلخال کشته بودند …
این را نخواست امّا:
آن هیمه‌های گیلاس
غرق شکوفه امروز …

                                همین!

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 8

ارزیابی بیابان زایی می کوشد تا مهم ترین مولفه بیابان زایی در هر منطقه را تعیین کند.

      حسن احمدي (1376)، برخلاف ديدگاه فائو و يونپ (1984) كه نقش فشارهاي انساني را در ارزيابي فرآيند بياباني‌شدن اراضي پررنگ ديده؛ تنها سه معيار را در تكوين و شكل‌گيري بیابان‌هاي ايران و تميز آنها از يكديگر مهم دانسته و چنين معرفي كرده است:

1-         معيارهاي اقليمي،

2-         معيارهاي زميني (زمين‌شناسي، پيكرشناسي زمين و خاك)،

3-         معيارهاي پوشش گياهي – بوم‌شناسي.

       درصورتي كه پرویز كردواني (1378)، مسأله را ساده‌تر ديده و تنها عامل شكل‌گيري و مشخصه‌ی بارز بيابان را كماكان معيار اقليمي مي‌داند. اين در حالي است كه ديگران از جمله تريكار(1969)، ثروتي(1376)و خليلي(1378) به صراحت نگاه يك بعدي به اين پديده را رد مي‌كنند.

     با لحاظ اين ديدگاه، اختصاصي و مهاجري(1376)، با بينش همه سونگرانه‌‌تري، تلاش كردند تا ارزيابي واقعي‌تري از فرايند بيابان‌زايي ارايه دهند. آنها براساس نيازهاي مطالعاتي و ساختارهاي محيطي، اجتماعي و اقتصادي حاكم بر بیابان‌هاي ايران، روشي را معرفي كردند كه به سال 1995 با نام اختصاري «I.D.C» به ثبت رسيده است. در اين روش، 8 شاخص مؤثر در بيابان‌زايي معرفي شدند كه عبارتند از: سه عامل محيطي (آب و هوا، پيكرشناسي زمين و كيفيت و كميت منابع آب و خاك)، سه عامل انساني (تخريب منابع گياهي، تخريب منابع آب، تخريب منابع اراضي و خاك) و نهايتاً دو شاخص شدت فرسايش خاك و توان بازگشت‌پذيري و بازسازي بوم‌سازگان. گفتني است، اين روش در سطح 10 ميليون هكتار از عرصه‌هاي ايران مركزي از جنوب اصفهان تا سيرجان و بخشهايي از استان هرمزگان مورد بررسي و آزمون قرار گرفته و در نهايت پس از بازبيني، نقشه‌ی شدت بيابان‌زايي اراضي ترسيم شده است. مطابق يكي از مهمترين نتايج حاصل از اين تحقيق، تنها 25 درصد از منطقه‌ی تحت مطالعه داراي بيابان با منشأ محيطي(تاريخي) بوده كه امكان بيابان‌زدايي در آنها بسيار محدود و از نظر اقتصادي، غيرقابل توجيه است. بر 75 درصد باقيمانده، شرايط بياباني با منشأ انساني حاكم بوده، كه شدت بيابان‌زايي، فقط در 5 درصد از اين مناطق، آرام تا كم ارزيابي شده و در 70 درصد ديگر، متوسط تا شديد است. همچنين از ديگر نتايج اين تحقيق آنكه برخلاف 40-30 سال گذشته كه مهمترين عوامل بيابان‌زايي را مواردي چون بوته‌كني، قطع درختان برای مصارف سوختي، ساختمان‌سازي و چراي مفرط تشکيل می‌داد؛ تبديل اراضي مرتعي به كشاورزي و بهره‌برداري شديد از منابع آب با حفر چاه، به عنوان مهمترين عوامل بيابان‌زا در منطقه معرفی شده‌اند. با اين وجود، روش مزبور نيز خالی از نارسايي نبود که شايد يکی از مهمترين مشکلات آن، فارغ از تنوّع نسبتاً گسترده و تعداد زياد پيراسنجه‌های مورد نياز آن، تکيه بر شناسه‌های درون زيست‌بوم‌های بيابانی، به عنوان شاخص‌هايي برای ارزيابی جريان بيابان‌زايي بود؛ جريانی که مطابق تعريف در قلمرويي خارج از محدوده‌ی طبيعی بيابان اثرگذار بوده و خطرآفرين است.

ادامه دارد …