سه گانه‌ی همشهری در ستایش زیباترین و بزرگترین پردیس ایران!

نمای تابستانی باغ گیاه شناسی ملی ایران

     بیش از 20 سال از آشنایی و ورود من به باغ گیاه‌شناسی ملّی ایران می‌گذرد؛ پردیس پرشکوه و کم‌نظیری که 41 سال است پذیرای پژوهشگران متولّی تحقیقات در حوزه‌ی منابع طبیعی کشور بوده و در همین ماهی که در آن به سر می‌بریم، باید جشن تولد ورود به چهل و دومین سال زندگیش را برپاداریم.

قطعه ای از باغ که بسیار دوستش دارم.نگارنده در کنار یکی از دریاچه های هفت گانه باغباغ ایرانی

     روزنامه‌ی همشهری امروز را که بخوانید، با سه گزارش مستقل در باره‌ی این موزه‌ی حیات طبیعی کشور یا همان قطعه‌ای از بهشت  روبرو می‌شوید که کاری کم‌سابقه است:
1- باغ ملي گياه‌شناسي ايران
2- باغ ملي در گذر زمان
3- قطعه‌اي از بهشت

دالان عشق در باغ! - پاییز 1388چشم اندازی پاییزی از باغ - آبان 1388

    یادمان باشد:
   حضور چنین باغی در یکی از آلوده‌ترین سکونتگاه‌های بشری، حقیقتاً نعمتی مانا و گوهری نایاب است؛ چه اگر همین 180 هکتار هم نبود، معلوم نبود که آیا آن چند نفری که هنوز در تهران این مجال را دارند تا به مرگ طبیعی بمیرند، بمیرند!

آبشار زیبای قطعه البرز در باغ

    در همین باره:
– چهلمین سال تولد بزرگترین ناشر منابع طبیعی کشور مبارک
– جشن 40 سالگی مؤسسه
 شاخه‌ کوهستانی باغ گیاه‌شناسی ملّی ایران
– در ستايش عامل زادآوري بلوط‌ها در باغ گياه‌شناسي ملي ايران!

آی آدم‌ها! هوا در آن‌بالاها – در شهرکرد – بس ناجوانمردانه سرد است …

مسلخستان درختان 20 ساله در شهرکرد - عکس از هومان خاکپور

     روز گذشته، در سکونتگاهی که در بین 30 مرکز استان با عنوان بام ایران شناخته می‌شود؛ رخدادی تلخ روی داد که اشک بسیاری از طرفداران محیط زیست را در شهرکرد درآورد. آنها که شهرکرد را از نزدیک دیده‌اند، می‌دانند که این شهر برخلاف آنچه انتظار می‌رود از سرانه‌ی سبزینه‌ی درخوری برخوردار نیست و برهنگی زمین در شهرکرد کمتر از کرمان به چشم نمی‌آید! می‌آید؟
    با این وجود، بنابر روایت تصویری دیده‌بان عزیز طبیعت چهارمحال و بختیاری – هومان خاکپور – به بهانه‌ی دفاع از ارزش‌ها و نشر فرهنگ! این بار این مظلوم‌ترین و مفیدترین آیه‌های پروردگار هستند که در دامنه‌ی جنوبی کوه تهلیجان در صف مرگ قرار گرفته و بیش از 500 اصله از ایشان به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند! چرا؟!
انگار واقعاً هوا در آن بالاها در بام ایران، بس ناجوانمردانه‌تر از هر زمان دیگری  و هر مکان دیگری سرد است! نیست؟

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -6

مسایل بیابان و بیابان زایی در مرکز آسیا: عنوان تازه ترین کتاب استاد بابایف

       گروهي از محققين فرانسوي با لحاظ اين تعريف كه مناطق بياباني شده را، مناطقي كاملاً عاري از پوشش گياهي، فرض مي‌كند؛ پس از بررسي اطلاعات موجود، به اين نتيجه رسيدند كه طي سال‌هاي 1952 تا 1987 در كشور مالي بر وسعت اراضي لخت 5 تا 7 درصد افزوده شده است.

babaev

در حالي كه Babaev  و همكاران (1993)، اين نوع نگاه به بيابان‌زايي را غيرواقعي و ناكافي دانسته و شناسه‌هاي بيشتري را افزون بر لخت شدن اراضي، نشانه‌ی بيابان‌زايي دانسته‌اند. از همين‌رو، 60 درصد اراضي كشور مالي را، بياباني شده ارزيابي كرده‌اند. آنها همچنين نرخ بيابان‌زايي در كشور خويش (تركمنستان) را، در يك دوره‌ی 20 ساله (85-1965) محاسبه كرده و اعلام کردند: 56 درصد كشور با درجات شديد و خيلي شديد در معرض بياباني‌شدن قرار دارد. دانشمندان تركمن، همچنين اشكال مختلف تخريب سرزمين را در 8 رده به شرح زير معرفي كرده‌اند:
1- تخريب پوشش گياهي،
2- فرسايش بادي،
3- فرسايش آبي،
4- شورشدن مزارع آبياري شده،
5- شورشدن خاك در اثر پيشروی آب دريا و مصرف مداوم آب رودخانه‌ها در كشاورزي،
6- فشرده‌شدن خاك و تشكيل سله در آن،
7- پيشروي بيابان در اثر عمليات فني يا تكنوژنتيكي،
8- بيابان‌زايي به وسيله‌ی حيوانات.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -5

     از جمله‌ تلاش‌هاي ديگري كه فارغ از بهره‌گيري از امكانات ماهواره‌اي، به سامان رسيده است، مي‌توان به پژوهش‌هاي فاموري و ديوان در سال 1349 اشاره كرد كه تلاش كردند تا از جنبه‌ی ديگري، يعني با استفاده از معيارهاي خاكشناسي، به بررسي مسأله پرداخته و محدوده‌ی بیابان‌هاي ايران را تعيين كنند. پنج سال بعد، كارتر و همكاران (1975)، مناطق شور بياباني را از منظر ویژگی‌های بوم‌شناختی گياهان در محيط‌هاي شور و چگونگي استقرار آنها مورد بررسي قرار دادند. حسن احمدي در اين ميان، مطالعات جامع‌تري به منظور كشف معيارهاي شناخت بيابان و طبقه‌بندي آن، به انجام رساند و در نخستين مرحله ثابت كرد كه همبستگي معني‌داري بين مناطق زيست‌اقليمي (بيوكليماتيك) و محيط‌ پيكرشناسي سنگي (مرفوپدولوژيك) و ريختار (تيپ) پوشش گياهي وجود دارد. اندكي قبل‌تر، فريفته (1366)، به بررسي سامانه‌هاي طبقه‌بندي اقليمي با تأكيد بر مناطق نيمه‌خشك و خشك ايران پرداخت. در اين تحقيق، پس از معرفي سامانه‌ی طبقه‌بندي‌هاي ژنتيكي (براساس تابش و توده‌هاي هوا)، به مقايسه‌ی اين روش‌ها در مناطق خشك و نيمه‌خشك با تكيه بر اطلاعات 39 ايستگاه اقليمي كشور پرداخته شده است. البته خليلي (1371) در اين خصوص، كامل‌ترين پژوهش را تا امروز در ايران به انجام رسانده است، كه نتايج آن، توسط جاماب در طرح جامع آب كشور، مورد استفاده و استناد قرار گرفته و مراحل تكميلي آن، كماكان پيگيري مي‌شود (جاماب، 1370 و خليلي، 1378).

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -4

      به ‌دنبال توليد نرم‌افزارهاي جديد و پيشرفت فنون رايانه‌اي، نقش اطلاعات ماهواره‌اي نيز در مطالعات مربوط به تهيه‌ی نقشه‌ی بيابان‌زايي و ارزيابي آن، هر روز فزوني گرفت. از جمله، حسین ارزاني در 1376 براي ارزيابي و مديريت مناطق خشك و بياباني، پيشنهاد تلفيق سنجش از دور (RS) و سامانه‌ی اطلاعات جغرافيايي یا ساج (GIS) را مطرح كرد، چرا كه اعتقاد داشت با توجه به حساسيت و شكنندگی قابل توجه بوم‌سازگان‌هاي بياباني، مديريت اين زيست‌بوم‌ها به ظرافت خاصي نيازمند است، در نتيجه براي اعمال بهترين نوع مديريت، نياز به بررسي، پايش و ارزيابي مكرر و به روز پيراسنجه‌های تغييرپذير است. بررسی‌هاي وي كه در استراليا به انجام رسيده است، نشان داد؛ دو ابزار RS و GIS پس از انجام اصلاحاتي، قابليت بكارگيري براي توليد اطلاعات، مديريت اطلاعات و همنهاد آنها را به منظور برنامه‌ريزي مديريت و ارزيابي مكرر فرسايش و پوشش گياهي دارا بوده، مي‌توانند در اتخاذ شيوه‌اي مناسب، براي مديريت مناطق خشك مؤثر و مفيد باشند. Vinogradov (1995) نيز نسبت به استفاده از امكانات رقومي تأكيد كرده و از آنها در روش خود، برای پايشِ جريان بيابان‌زايي و تعيين مناطقي كه در آينده در معرض خطر بيابان‌زايي قرار خواهند گرفت، بهره برده است. وي روند بيابان‌زايي در منطقه‌ی آمودريا (آسيای ميانه) را در طول 30 سال، مورد ارزيابي قرار داده و نتيجه گرفته است: در طول دهه‌ی نخست (60-1950)، نرخ بيابان‌زايي كمتر از 5/0 درصد، در دهه‌ی دوّم (70-1960)، يك تا 5/1 درصد و در دهه‌ی سوّم (80-1970)، به سه تا چهار درصد در سال رسيده و در مجموع حدود 40 تا 45 درصد از منطقه را شن‌زارها پوشانده‌اند، در حالي كه در سال 1960، كمتر از 5 درصد منطقه به اشغال شن‌زارها درآمده بود. صادقي و نادي (1376) نيز مطابق روشي كه ارزاني (1376) به توصيف آن پرداخت، عرصه‌اي به وسعت 144 هزار هكتار از اراضي بياباني استان اصفهان، واقع در شهرستان نائين را، با دقتي قابل قبول (50000: 1) مورد ارزيابي قرار داده و براي هر يك از 38 واحد كاري تفكيك شده، پيشنهاداتي به منظور امكان برنامه‌ريزي مطلوب‌تر و بهبود كيفيت آنها ارايه دادند. دست آخر آن که مرتضی ابطحي در سال 1378 با بهره‌گيري از نگاره‌هاي ماهواره‌اي سنجنده‌ی MSS (مربوط به سال 1976) و سنجنده‌ی TM (مربوط به سال 1998)، به بررسي روند بيابان‌زايي در منطقه‌ی كاشان (به مساحت 722100 هكتار) پرداخت و در نهايت اعلام كرد كه حدود 1/13 درصد اراضي منطقه (بيش از 94 هزار هكتار)، شورتر شده‌اند. ابطحي همچنين به اين نتيجه رسيد كه امكان مقايسه‌ی اين دو نوع نگاره‌ی ماهواره‌اي با يكديگر دشوار است، چرا كه زمان برداشت، نوع سنجنده و حتا باندهاي برداشت آنها با هم متفاوت بوده و ناهماهنگ است.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -3

منطقه هودنا - الجزایر

   موضوع شناسايي و طبقه‌بندی بیابان‌ها و فرايندهای بيابان‌زايي، تقريباً از آغاز پيدايش مفهوم بيابان‌زايي در سال 1921 ميلادی توسط يک دانشمند انگليسی به نام “E. Bovill”، در شمارِ مهمترين گرايه‌های پويندگان علم در اين حوزه قرار داشته است؛ ليكن پيشينه‌ی نخستين تلاش جدي كه با همين هدف و استفاده از كاربرد فناوري ماهواره‌اي در شناخت بیابان‌ها و ترسيم مناطق تحت اثر فرايندهاي بيابان‌زا، صورت پذيرفت، به سال 1977 بازمي‌گردد. نتيجه‌ی آن تلاش نيز، توليد نقشه‌هاي جهاني با مقياس «25000000 : 1» بود. متعاقب آن، هلدن و استرن از دانشگاه لند در سوئد نيز با استفاده از اين فناوري و مقايسه‌ی آن با نقشه‌ی پوشش گياهي كشور سودان در سال 1981، به اين نتيجه رسيدند كه در طول 18 سال (76-1958) محدوده‌ی بيابان 30 تا 120 كيلومتر به سوي جنوب در استان كوردوفان پيشروي كرده است؛ نتيجه‌ای که پيش از او نيز، لامپري در 1975 آن را تجربه کرده و گزارش داده بود: متوسط پيشروي سالانه‌ی صحرا از سال 1958 تا 1975 در کشور سودان، حدود 5/5 كيلومتر است.

کاروان شتر در هودنا

      مطالعاتي مشابه نيز در منطقه‌ی هودنا (Hodna)، واقع در بخش شمال مركزي الجزاير، زير نظر فائو و يونپ در اوايل دهه‌ی 1980 به انجام رسيد كه هدف آن، تجزيه‌ی اطلاعات رقومي چندزمانه‌ی ماهواره‌ی لندست براي يك منطقه‌ی مشخص و تعيين مقادير طبيعي مناسب و مرتبط با فرايندهاي بيابان‌زايي بود (فائو و يونپ، 1984). تقريباً همزمان با اين مطالعات، رفاهي در سال 1358 نشان داد كه كاربرد مستقل اطلاعات ماهواره‌ی «Landsat-1»، در اكثر موارد، صرفاً در مطالعات اجمالي مفيد خواهد بود و براي تهيه‌ی نقشه‌هاي دقيق‌تر، به مطالعات زميني و برداشت‌هاي ناحيه‌اي نياز است، چرا كه نقشه‌ی حاصل از اين روش با نقشه‌ی نيمه‌تفصيلي منطقه‌ی تحت مطالعه، اندكي تفاوت را نشان مي‌داد. به همين دليل، دو سازمان فائو/يونپ و Kaushalya در پژوهش‌هاي خويش، ناچار شدند از ابزارهاي ديگري افزون بر نگاره‌هاي ماهواره‌اي سود ببرند. در اين ميان، كاشاليا موفق شد با استفاده از نگاره‌های ماهواره‌اي (TM5 FCC) مربوط به 20 آوريل و 31 اكتبر 1986، نقشه‌هاي ترسيمي ارتفاعي (توپوگرافي) موجود با مقياس «50000: 1» ، آمار جمعيت منطقه (حاشيه‌ی شرقي صحراي تار، واقع در غرب ايالت راجستان هند به مساحت 6075 كيلومترمربع) در دو مقطع زماني 1961 و 1981 و سرانجام گزارش‌هاي اجمالي مربوط به ذخاير آب‌هاي زيرزميني، چگونگي تخريب را در هر يك از 5 شاخص معرف بيابان‌زايي به شرح زير نشان دهد:
1- از نظر تخريب پوشش گياهي، وي نتيجه گرفت كه 2 درصد از سطح مراتع و 4 درصد از مساحت جنگل‌ها به كلي نابود شده‌اند،
2- 2/4 درصد از كل منطقه تحت تأثير هجوم ناهمواری‌هاي ماسه‌اي قرار گرفته است،
3- در ظرف 25 سال گذشته، شهر جاژپور حدود 400 درصد رشد داشته است،
4- نوسان سطح سفره‌ی آب زيرزميني، از 26 تا 162 فوت در سال 1958 به 67 تا 370 فوت در سال 1986 افزايش يافته است،
5- فزوني شمار جمعيت، قابل ملاحظه بوده به نحوي كه نرخ آن، رقم 2/2 درصد را نشان مي‌دهد و متوسط تراكم جمعيت در هر كيلومترمربع از 102 نفر به 207 نفر افزايش يافته است. همچنين در مناطق شهري، تراكم جمعيت از مرز 6445 نفر در هر كيلومترمربع، پيشي گرفته است.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -2

     متعاقب توليد نقشه‌هاي جهاني بيابان‌زايي در سال 1977 كه به سفارش همايش مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد(UNCOD)، در مقياسي كوچك (000/000/25 : 1) تهيه گرديد، پيشنهاد توليد نقشه‌هايي بزرگ مقياس‌تر مطرح شد؛ نقشه هايي كه توانايي نمايش حساسيت اراضي به بيابان‌زايي را به صورتی دقيق تر و در سطوحی ملّی و منطقه ای دارا باشند. نخستين اقدام در اين راستا، تدوين يك روش موقت براي ارزيابي و تهيه‌ی نقشه‌ی بيابان‌زايي بود. اقدام بعدي، کشف کاستي‌ها و فزونی های احتمالی روش با اجرای داوطلبانه‌ی آن در پاره ای از کشورهای علاقه مند و مبتلابه بود. به همين منظور، از نخستين سال‌هاي دهه‌ی هشتاد ميلادي تاكنون، چندين كشور با موقعيت‌هاي اقليمي متفاوت، از شيلي گرفته تا پاكستان اقدام به اجراي روش مزبور كرده و در گزارش‌هاي نهايي خويش، نقاط قوت و ضعف روش را بازگو كردند. پيشنهاد اجراي روش در سال 1371 به ايران نيز داده شد، ليكن به گمان خلأ اطلاعاتي و نارسايي نرم‌افزاري، استقبال درخوري از آن به عمل نيامد. تا اينكه بر مبناي يك طرح مشترك دانشگاهي/ پژوهشي در قالب دانشنامه‌ی كارشناسي ارشد كه نتايج آن را در سال 1378 منتشر شد، آشکار شد كه سامانه‌ی اطلاعاتي كشور به طور بالقوه استعداد اجراي روش مزبور را در سطح 3/59 درصد داراست. به دنبال این دانستگی، تاکنون کوشش‌های متعددی در کشور از سوی نهادهای پژوهشی و دانشگاهی مرتبط برای ایرانیزه کردن یا بومی‌کردن روش، معرفی معیارها و شاخص‌هایی گویا، قابل حصول و منطقی و کالیبراسیون آنها صورت گرفته است که دانشگاه تهران، مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور و دانشگاه یزد در این خصوص پیشگام بوده است.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -1

مربوط به روش گلاسود

    ارزیابی روند بیابان‌زایی، آرمانی است که دست‌کم بیش از نیم‌قرن است فکر بسیاری از اندیشمندان این حوزه را درگیر به خود کرده است. می‌توان گفت: کشوری که به نقشه‌های به روز و دقیق «حساسیت اراضی به بیابان‌زایی» مسلح باشد، می‌تواند ادعا کند که گامی استوار و جدی در مسیر آمایش‌محوری طرح‌های توسعه‌ی خویش برداشته است؛ دستاورد گران‌سنگی که در صورت تحقق، دیگر نباید نگران اُفت ناپایداری سرزمین و کاهش توان بوم‌شناختی آن بود.

     چنین است که در این مجال می‌کوشم، توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به برخی از مهم‌ترین تلاش‌های صورت گرفته در این حوزه – در مقیاسی جهانی و ملّی – جلب کنم.

پست جدید دکتر پیمان یوسفی آذر!

دکتر پیمان یوسفی آذر

     پیمان یوسفی آذر چندسالی است که در سمت مدیرکل جنگل‌های خارج از شمال سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور مشغول انجام وظیفه است. او در شمار نیروهای ناصر مقدسی – معاونت مناطق خشک و نیمه خشک – محسوب می‌شود که به خصوص این اواخر بسیار فعال نشان داده و درمجموع می‌شود او را یکی از مدیران متخصص و علاقه‌مند به حوزه‌ی کاری‌اش قلمداد کرد. به ویژه عملکرد شجاعانه‌ی او در برابر طبیعت‌ستیزان پرقدرتی که در تلاش برای نابودی جنگل ابر هستند، آشکارا قابل ستایش است.
    او روز شنبه – 30 آبان 1388 – در بخش خبری 12:30 شبکه‌ی خبر به طور زنده با آقای مهندس قربان‌پور، مدیرکل راه و ترابری استان گلستان مناظره داشت. در جایی از این مناظره‌ی تاریخی، هنگامی که قربان‌پور معلوم بود که در برابر استدلال‌های منطقی دکتر یوسفی آذر کم آورده است، گفت: اصلاً شما را چه به اظهار نظر در باره جنگل‌های ایران؟! شما بروید همان وظیفه‌ی خودتان، یعنی جنگل‌های خارج از کشور را درست انجام دهید!
    در این لحظه‌ی تاریخی عکس‌العمل یوسفی آذر واقعاً دیدنی بود و تازه دریافته بود که با چه آدم آفسایدی داشته از آموزه‌های محیط زیستی ناب برای دفاع از جنگل ابر سخن می‌گفته!
    یادم هست که یک روز نماینده بندرعباس در باره سوراخ شدن لایه ازن یک حرف تاریخی زد (هر کس سوراخ کرده، خودش هم برود بدوزد!) و یا آن یکی نماینده که گفته بود: چرا ما باید دلمان برای قوچ ارمنی بسوزد؟ بگذار همان کشور ارمنستان برای حفظ آنها سرمایه‌گذاری کند!!
    حالا انگار می‌شود به راحتی بر این سیاهه‌ی دلپذیر، گفته‌های تاریخی جناب قربان‌پور را هم اضافه کرد! نمی‌‌شود؟

    مؤخره:
    بعدازظهر روز دوشنبه – 2 آذر 88 هم یک مناظره رادیویی بین موافقین و مخالفین احداث جاده در جنگل ابر از رادیو ایران پخش شد که آقایان قره‌خانی نماینده مردم علی آباد گرگان در مجلس شورای اسلامی به همراه دکتر یوسفی آذر و قربان‌پور شرکت داشتند که الحق و والانصاف، یوسفی آذر یک تنه به خوبی در برابر آنان مقاومت کرد. با این وجود، برایم بسیار دردناک بود که می‌دیدم یک نماینده‌ی مجلس اینگونه بی‌پروا تمامی آموزه‌های محیط زیستی را به سخره گرفته و با شدت از احداث جاده در دل جنگل ابر دفاع می‌کند. او حتا این را هم گفت که فقط جنگل ابر که زیبا نیست! همه‌ی استان گلستان زیباست و حالا – لابد- ابر نشد، جای دیگر که هست!
     به نظر می‌رسد، طرفداران محیط زیست باید بیش از پیش آگاه بوده و قاطعانه‌تر از قبل در برابر این صف‌آرایی طبیعت‌ستیزانه سنگربندی کنند. به ویژه جا دارد از شخصیت‌هایی چون آیت‌الله دری نجف‌آبادی در این خصوص مدد گرفت.

در ستایش دانشمندان دانشگاه ادینبورگ!

پژوهشگران دانشگاه ادینبورگ

     اخیراً پژوهشگران اسکاتلندی در دانشگاه ادینبورگ، دریافته‌اند که می‌توان به مدد برخی باکتری‌های موجود در اندام گروهی از حشرات و گیاهان نورافشان، میدان‌های مرگ ناشی از پنهان‌سازی مین را کشف کرد.
    کشف بزرگ این دانشمندان، بار دیگر ثابت می‌کند که بشر امروز حق ندارد به بهانه‌ی آن که فایده‌ای برای فلان گیاه یا جانور نمی‌شناسد، آن را علف هرز یا جاندار زیانکار نامیده و نسلش را به انقراض بکشاند.
    ما باید بپذیریم که هنوز – در بهترین حالت – چیزی در حدود 10 درصد از گونه‌های گیاهی و جانوری موجود در کره خاک را شناسایی کرده‌ایم؛ واقعیتی که عظمت نادانی بشر را در این حوزه بر دل و جان نخبگان زمین می‌تاباند.

     یادمان باشد که تا چند دهه پیش:
    ما نمی‌دانستیم که یک شب‌پره ساکن در آمریکای لاتین می‌تواند میلیون‌ها هکتار مراتع استرالیا را از مرگ نجات دهد؛
   ما نمی‌دانستیم که به کمک گیاهی به نام پریوش قرمز می‌توان سرطان هاجکین و لوسمی لنفتیک کودکان را درمان کرد؛
   ما نمی‌دانستیم که سرخدار پاسیفیک می‌تواند به مبتلایان سرطان سینه و تخمدان امیدی تازه دهد؛
   ما نمی‌دانستیم که بزاق زالو می‌تواند مانع لخته‌شدن خون در حین عمل جراحی شود؛
   و ما نمی‌دانستیم که ماده‌ای در پوست نوعی قورباغه ساکن در برکه‌های اکوادر وجود دارد که اثر تسکین‌دهنده‌ی درد آن ده‌ها برابر مرفین است.

   این ها را گفتم تا بار دیگر که خواستیم برگه‌ای را به بهانه‌ی توسعه و اشتغال‌زایی امضاء کرده و مجوز نابودی یک زیستگاه را صار کنیم؛ بار دیگر که خواستیم ابر  را به زمین کشیده و خشکش کنیم و بار دیگر که خواستیم از ژرفای دنا یا از بلندای بابا‌موسی یا میانه‌ی تالاب انزلی توسعه‌ای را بازمهندسی کنیم؛ اندکی بیشتر تأمل کرده و به یاد آوریم: شاید داروی نجات فرزند من از عصاره‌ی نهفته در جان زیستمندان همین سرزمین قرار است بدست آید.
     طبیعت را دوست بداریم و پاسداری‌اش کنیم، حتا اگر آن را نمی‌شناسیم!
                                                                            همین.

یک پیروزی دیگر برای طرفداران محیط زیست در ابر!

چشم اندازی ناب از جنگل زیبای ابر

     سرانجام، استاندار سمنان پس از کش و قوس‌های فراوان، دستور توقف عملیات جاده‌سازی (بخوان جنگل‌زدایی) را در جنگل ابر صادر کرد. دو هفته است که طرفداران محیط زیست هر چه فریاد دارند، هر چه توان دارند و هر چه استدلال دارند در مجامع گوناگون محلی و ملّی عرضه داشته‌اند تا بلکه بتوانند از بزرگترین حماقت (بخوان جنایت) قرن در هیرکانی جلوگیری کرده و این سبزکشی بی مثال را به پایان برند. به ویژه باید از دو مدیر توانمند یکی در سازمان حفاظت محیط زیست (دکتر محمّدباقر صدوق) و دیگری در سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور (دکتر پیمان یوسفی آذر) قدردانی کنم که مرد و مردانه در برابر طبیعت‌ستیزان قدرقدرت و دولت‌سالار ایستادند و پا پس نکشیدند.
    امید که نسل امروز بتواند جنگل زیبا و بی‌مثال ابر را به آیندگان نیامده بر این آب و خاک مقدس تحویل دهند.

آنفولانزای نوع جاده‌ای در ایران!

آنفولانزایی که یک شبه ره صدساله رفت!

      روز گذشته، سازمان بهداشت جهانی در آخرین گزارش خود اعلام کرد که متأسفانه تعداد تلفات ناشی از آنفولانزای نوع A از مرز 6770 کشته در 206 کشور جهان گذشته است.
     این گزارش که نگرانی شدید بسیاری از محافل بهداشتی را در سرتاسر جهان برانگیخته است؛ می‌افزاید که اینک در هر هفته بیش از 500 نفر در کره‌ی خاک جانشان را به سبب ابتلا به این بیماری ناشناخته از دست می‌دهند.
     در حقیقت موجی که آنفولانزای خوکی در جهان به راه انداخته، چه در حوزه‌ی اجتماعی، چه سیاسی و چه  رسانه‌ای، کم‌نظیر است؛ به نحوی که کمتر آدمی را امروز می‌توان یافت که نداند آنفولانزای خوکی چیست و از کابوسش نهراسد!
     در ایران هم بحث بسیار داغ شده و حتا به جلسات غیرعلنی در صحن بهارستان هم کشیده شده است. با این وجود، نگارنده همچنان در حیرت است که چرا خطر ناشی از رانندگی در جاده‌های ایران را که تلفات هفتگی آن در کشور به مراتب بیشتر از تلفات جهانی نظیر آن برای بیماری آنفولانزای خوکی است، کسی جدی نمی‌گیرد؟
     اگر یکصد نفر در طول سال جاری از آنفولانزای خوکی در کشور مرده‌اند، در همین مدت، بیش از 10 هزار نفر در جاده‌های کشور کشته شده‌اند!

آنفولانزای جاده ای در ایران!

     راستی چرا آنفولانزای جاده‌ای را – دست‌کم – به اندازه‌ی آنفولانزای خوکی جدی نمی‌گیریم؟!
     به خدا این ننگ بزرگی است که هیچ کشوری  را در جهان نتوان یافت که حتا – با توجه به جمعیتش – به اندازه‌ی ایران در جاده‌هایش خون شهروندانش ریخته شود.