برای کدامیک از این سه دختربچه باید بیشتر نگران بود؟!

ابوطالب ندری را همه‌ی خوانندگان سرای مجازی درویش می‌شناسند؛ او در شمار معدود عکاس‌های خبری ایران است که شهامتش در شکار موضوعات داغ بیشتر از هنرش در شکار زوایای ناب، است.

آخرین شاهکار او، رونمایی از کهن‌زادبومی تاریخی در گرگان است موسوم به قلعه خندان. قلعه‌ای که گویا قرار است ساماندهی هم شده و بدل به موزه گردد (قلعه خندان یکی از مهمترین محوطه های باستانی است که در محدوده شهر گرگان – استرآباد قدیم – قرار دارد و نخستین بار دمرگان در سال 1269 خورشیدی از آن بازدید و نقشه آن را تهیه کرد).

اما همان گونه که در تصاویر تلخ ابوطالب می‌بینید، در قلعه خندان ظاهراً کسی خیال خندیدن ندارد و اصلاً مدتهاست که این قلعه رنگ خنده را ندیده … برعکس این سرنگ‌های خونی و چرک‌های متعفن است که سر و روی قلعه را پر کرده و مهم‌تر از همه حضور چنین تماشاچی‌های معصوم و پاکی که معلوم نیست به کدامین گناه باید شاهد صحنه‌هایی اینگونه سیاه باشند …

اینک می‌خواهم از شما خواننده‌ی گرامی بپرسم:

برای آینده‌ی کدامیک از این سه دختربچه پاک و معصوم باید بیشتر نگران بود و گناه کدام پدر و مادر سنگین‌تر است؟

دخترکی که در کنار معتادین تا مفرق آلوده به مواد مخدر روزگار می‌گذراند؛

دخترکی که در میان چکمه‌ها و اسلحه‌ها  دست پدرش را سخت فشرده است؛

و یا دخترکی که شاهد مراسم اعدام و طناب دار در معبری عمومی است؟!

یا شاید باید برای آن جامعه‌ای نگران بود که اجازه می‌دهد تا چنین صحنه‌هایی رخ دهد؟!

203 فکر می‌کنند “برای کدامیک از این سه دختربچه باید بیشتر نگران بود؟!

  1. اشکار

    درویش من درویش من ای فرهاد کوه کن
    برخی از اعتقادات مانند خرافات می مانند ولی گاهی مانند آخرین تیر ترکش بسیار ارام کننده هستند…… برای اروند خونی بریزید و قربانی کنید حتی شده یک خروس
    …….. خروس پلو با زیره و کره محلی بسیار دلچسب است ….شاغلام را سلام برسانید و بگویید تی فدا آبرار!

  2. اشکار

    حالا به سلامتی اروند رفتیم که رفتیم…. یک …دو… سه

    شعرهای خواجه پیروز (حاجی فیروز)

    بشکن بشکنه بشکن،

    من نمی‌شکنم بشکن،

    اینجا بشکنم یار گله داره،

    اونجا بشکنم یار گله داره!

    این سیاه بیچاره چقد حوصله داره

    حاجی فیروزه،

    سالی یه روزه،

    همه می‌دونن،

    منم می‌دونم،

    عید نوروزه.

    ارباب خودم سلامو علیکم

    ارباب خودم سرتو بالا کن

    ارباب خودم مردم ایران

    بچه‌ها وپیرهاو جوانان

    ارباب خودم چشمارو بازکن

    نوروز اومده اخمارو بازکن

    ارباب خودم پسته وبادوم

    مژده‌ای دارم برای مردوم

    ارباب خودم کشک وبادمجون

    همه چیزها میشه ارزون ارزون

    تخم مرغ وگوشت فط وفراوون

    روغن وبرنج ونفت وصابون

    ارباب خودم فلفل ریزه

    لباس بچه‌ها چه قدر تمیزه

    بازی در میارن توی کوچه

    جیباشون پراز نقل وکلوچه

    ارباب خودم خسته نباشی

    سالی راتو پشت سر گذاشتی

    یادمون نره آنچه گذشته

    ارباب خودم فندق وپسته

    مثل گلی بر سبزه نشسته

    قربونش برم کارش درسته

    دست از خوبیها هنوز نشسته

    «ای حاجی فیروز»

    بشکن بزن، از جای بپر، ای حاجی فیروز

    از کوچه ما هم بگذر، ای حاجی فیروز

    پیراهن قرمز به تن خود کن و بگذار

    چون قیف کلاهی به نوک سر، ای حاجی فیروز

    برگیر به کف، دایره و زود بیاور

    از موکب نوروز خبر، ای حاجی فیروز

    با مشت بکوبند اگر بر سر تو خلق

    کن رقص و بپر مثل فنر، ای حاجی فیروز

    پا سوی شمال از چه گذاری تو در این شهر؟

    آنجا ز وفا نیست اثر، ای حاجی فیروز

    ژیلا و مهین و سوسول و هوشی و سوزی

    رفتند همه سوی سفر، ای حاجی فیروز

    اشک تو ندارد اثری در دل آنها

    بیهوده نکن چشماتو تر، ای حاجی فیروز

    چهچه بزن، آواز بخوان، شور بپا کن

    در کوچه بده قر به کمر، ای حاجی فیروز!

    برده گر از یاد تو را فی فی و زی زی

    یاد تو بود آبجی قمر، ای حاجی فیروز!

    با گفتن: «ارباب خودم بزبز قندی…»

    درد منو از بین ببر، ای حاجی فیروز

    برخیز و بخندان همه اهل محل را

    با دایره تا سیزده بدر، ای حاجی فیروز!

    خوردنی‌هایی که باشد باب دندان آورم

    پشمک و نقل و گز و قطاب و سوهان آورم

    ماهی و قرقاول و مرغ و فسنجان آورم

    پرتقال از رشت و نارنکی ز کرمان آورم

    تا بجنبد بهر خوردن هی پک و پوز شما

    باد خوش روز شما، فرخنده نوروز شما

    زیب و زیور میدهم من خانه‌ها را سربسر

    مرد و زن را میکنم رخت و لباس نو ببر

    تا که خوش باشند از دیدار روی یکدگر

    گرچه در آغاز سال نو به عنوان سفر

    می‌گریزند از میان یاران پفیوز شما

    باد خوش روز شما، فرخنده نوروز شما

    در تن هر بچه کردم جامه‌های تازه‌ای

    خانمی را داده‌ام طوق طلای تازه‌ای

    کرده‌ام تقدیم عبای تازه‌ای

    بسته‌ام بر ریش هر تاجر حنای تازه‌ای

    داده‌ام بنبک به دست حاجی فیروز شما

    باد خوش روز شما، فرخنده نوروز شما

    آمدم تا باز هم آرم شما را سوی هم

    تا که ماچ آلود بنمایی ریش و روی هم

    گرچه قبلا خصم هم بودید یا زالوی هم

    من شما را می‌کنم از نو تملق گوی هم

    بسکه هستم یاور و غمخوار و دلسوز شما

    باد خوش روز شما، فرخنده نوروز شما

    اندرین سال جدید ایامتان بادا سعید

    باد از عیش و خوشی هر روزتان چون روز عید

    ای الهی آنکه در سرتاسر سال جدید،

    یا به هر سالی که بعد از آن همی آید پدید،

    باد امروز شما بهتر ز دیروز شما

    باد خوش روز شما، فرخنده نوروز شما

  3. اشکار

    درویش خان البته من حتی در فکر و خیال هم نمی توانم مخالف نظر آن مقام محترم کاشمر باشم وگرنه حاج آقا حالا که سرو کاشمر را در دوران عباسی قطع کرده اند مجبورم می کند گل های قالی را بشمرم و عجب بی انصاف خوش نقش و نگار است این فرش کویر یزد !!!!
    ….. ببینید درویش خان بروید با شاغلام با اسلامبول و یک خروس گردن کلفت بخرید و بدهید شاغلام گردنش را ببرد سپس یک خروس پلو اساسی بازیره و کره نحلی درست کنید و با دوغ گازدار آبعلی خانواده و ترشی بادنجان در کنار آب باریکه ای که از جاجرود مانده همراه با اهل بیت و بابا جمال نوش جان بفرمایید

  4. اشکار

    از جنت مکان عبید زاکانی نقل شده که روزی یک لوطی به پسرش گفت برو برای ادامه زندگی مطربی و شعبده بازی یاد بگیر و گلیمت را در این جنگل مولا بیرون بکش وگرنه تورا به مدرسه می فرستن که تا اخر عمر لنگ زندگیت باشی

    ….. من حاظر بودم شاگردی شاغلام را بکنم و روزی 100 تا از ان فحش های آب نکشیده را بخورم اما در دانشگاه زندگی و جانعه زیر دست و مشت و لگد ایشان مدرک توانایی سروکله زدن با این جماعت یعجوج و معجوج را بگیرم.

  5. اشکار

    از نسل آخرین تهرانی های اصیل است شاغلام….. کم پیدا می شود دیگر مانند ایشان… این کاکو مجتبی هم مانند شیرازی های قدیمی است باوقار و با معرفت حتم دارم مهمان نواز و سفره باز هم باشد
    … باید یکی از همان چایی های معروفی که خواجه نکته سنج با شاه شجاع در شب های معطر به بهار نارنج باغ های شیراز در زیر سرو چمان می خورد با کاکو مجتبی بخوریم …. البته باید یک پلو با برنج چمپا و کره محلی و دوغ و گوشت شکار هم با هومان خان بخوریم بعدش هم چای سیاه لبسوز و لب دوز جهانگیر خانی بر روی منقلی پر از ذغال بلوط و باقلوا و پشمک چقدر می چسبه !!!
    …. این چرندیات را می گویم تا کمی بخندید

  6. محمد درویش نویسنده

    فقط اون قسمت گوشت شکار را اگر حذف کنی … بقیه را هستم!
    .
    مجتبی بی نظیر انسانی است … بی نظیر که می گویم، یعنی دارم کم لطفی می کنم در حقش …
    درود …

  7. اشکار

    انسان مودبی هستند.. با پرسش های مکرر من اصلا جواب سربالا ندادند و چقدر متین بودند با وجود ادامه تحصیل در مقطع دکترا در خارج خلاف دکترچه های وطنی و یا بورسیه های حکیم فرموده ….
    ….. خیال دارم برای خاطر ایشان اشعار فولکلریک شیرازی را جمع کرده و پینوشت بگذارم…..
    … در مورد گوشت شکار بسیار خوب من هم چندان موافق نیستم ولی خورشت کرفس کوهی حتما باید در برنامه باشد همراه با کباب بره و مخلفات جهانگیر خانی……

  8. اشکار

    نه دیگه اینجارو دیگه نیومدید درویش خان !!! عطر و بوش دیوانه کننده است !!!

  9. اشکار

    من که همینطوری مجنونم ! اگه عقل داشتم نمی رفتم کارمو ول کنم درس بخونم….درویش من درویش دلریش من ایکاش یک صدم شاغلام جربزه داشتم

  10. اشکار

    درویش خان باید یک باشگاه مجازی درویش دوستان درست کنیم ……
    یک فکر بکر !
    چطوره یک کمپینی اینترنتی راه بیاندازیم و همه شما را دکتر خطاب کنیم تا بی سواد های بالایی در رودروایسی قرار بگیرند و مجبور شوند شما را دکتر خطاب کنند !!

  11. فلورا

    آقاي درويش
    متاسفانه من با شما مخالفم- در مورد رفتار نوجوانها وجوانها-
    تربيت فرزند هم در كشور ما ازون مقوله هاي بسيار دردناكه كه بسيار هم جاي پرداختن داره
    متاسفانه خانواده هاي ايراني بدليل همون نشناختن يا باز نشناختن روشهاي به روز و مناسب با فرهنگ خودمون نه كودك كه خدايان كوچك و ديكتاتورهايي پرقدرت تربيت ميكنن و در سن نوجواني انتظار دارن ديكتاتور تازه اوج گرفته دست از قدرت برداره و حرف شنوي داشته باشه, اما كدوم ديكتاتوري از جايگاهش نزول ميكنه تا نوجواني اينكارو بكنه كه تنها و تنها ديكتاتور دنياي خودش و زندگي خودشه! اما رفيق بد و زغال خوب هم تاثير داره البته!
    تا بعد…

    درود

    پاسخ:

    آخ آخ … نمي دونم چرا تا گفتي: ديكتاتور كوچك، ياد اروند افتادم!!
    درود …

  12. یک وبگرد

    قربان استاد

    من این کامنت دارا رو که خوندم خیلی ناراحت شدم 🙁

    پاسخ:

    مي فهمم ناراحتي هم داره …
    البته فكر كنم جنس ناراحتي تو با پارسا در اين مورد فرق بكنه! نه؟

  13. یک وبگرد

    عکس اروند خیلی باحاله
    شنیدم که بچه چی شده اون روزی نگرانش شدم
    ولی شما که هستین خیال آدم راحته 🙂
    @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
    عکس بریتنی رو مرسی
    مهندس! آدم خوشگل هرکاریش کنن خوشگله
    حتی کچل! مث من 😀

  14. شقایق

    همه ي اين درد ؛
    شايد از همان معضلي که پيش از اين در موردش حرف زديم
    نشات مي گيرد ، فقر !
    که اين فقر ، شامل فقر انديشه و فقر فرهنگ هم مي شود ديگر.
    فکر مي کنم ، مقصر چه والدين باشند ؛
    چه جامعه ؛ چه محيط هاي نخستين ِ اکتساب ِ کودکان مثل مدرسه ، همه يک تقصير دارند : بي خردي .
    (يعني همان فقر انديشه )

    اين که مقصر کيست ؛ چه اهميتي دارد وقتي “تقصير” در زندگي هايمان آزادانه و بي تهديد ، قدم مي زند

    پاسخ:

    این جمله:
    اين که مقصر کيست ؛ چه اهميتي دارد وقتي “تقصير” در زندگي هايمان آزادانه و بي تهديد ، قدم مي زند
    .
    تکاندهنده است …
    .

  15. شقایق

    درضمن ؛
    من گاهي در شگفت مي شوم از اين تفکر که
    در سرزمين کهن ِ من و تو اگر زني زنانگي اش را بفروشد که نان در آورد ؛ او منفور است
    و اگر زني کليه اش را بفروشد
    تا خرج ِ آزاد کردن ِ شوهر بي عار ِ زنداني اش کند ؛ ايثار کرده!!
    هر دو تن فروشي است!
    کليه اي که ديگر بر نمي گردد و زنانگي اي که کاستني نيست!

    ( اعتراف مي کنم که دارم براي پست اين کامنت شجاعت به خرج مي دهم ! چرا که روزي که در فيس بوک نوشتمش ، مورد نوازش دوستان و فاميل قرار گرفتم !!)

    پاسخ:

    این همان اسلام کاریکاتوری است که سید حسن خمینی هم پیش تر به آن معترض بود و داستانش را در همین وبلاگ نوشته ام.
    راست آن است که آدم ها از ستیز غم انگیزی در چیدمان ارزش هاشان رنج می کشند.
    درود …
    .

    .

  16. فلورا

    شقايق عزيز
    شجاعت فقط در شجاعانه حرف زدن و دفاع كردن نيست، شجاعت ِطرح ِيك موضوع با اين همه زاويه ي پيدا و ناپيدا گرامي ترين شجاعت هاست.

    خيلي هايي كه از طرف شون مورد نوازش قرار گرفتي مسلما بارها چنين سوالاتي قلقلك شون داده ولي حتي به خودشون اجازه فكر كردن ندادن…چه خوبه كه به خودمون اجازه فكر كردن و بلند فكر كردن بديم…

    هگل فيلسوف آلماني ميگه:
    فكر مقدس است حتي در ذهن يك جاني يك قاتل…

    دروود

  17. دارا

    به این اشکار توجه کردید؟! هر وقت بحثی جدی پیش می آید این … سعی در انحراف بحث را دارد.

  18. محمد درویش نویسنده

    بله … این یکی از ویژگی های اشکار است! زیرا طاقت مصیبت را ندارد!!
    به هر حال امیدوارم دارا همچنان به صورت جدی در مباحث طرح شده شرکت کند.
    درود …

  19. شقایق

    عکس این پسرک زیر پل را هر بار می بینم ، نیشتر به جانم می خورد .

    فلورای عزیز :

    سپاس .

    همین طوره …
    ما متاسفانه عادت کرده ایم ؛ از دیدن ِ آن چه دیدنی و قابل ِ حل و برنامه ریزی است ، چشم پوشی کنیم ؛
    تا بدون توجه به آینده ، در لحظه آزرده نشویم .

  20. محمد درویش نویسنده

    كاش زير پل بود … به نظر مي رسد سقوط اخلاق و وارونگي ارزش ها و فاصله افتادن بين آدم ها را يكجا مي توان در بي پناهي اين پسرك ديد …
    درود.

  21. فلورا

    آقاي درويش

    ما ارادتمنديم قربان،

    ما راه و رسم بهتر پهلوان بودن رو در مكتب شما مشق ميكنيم عزيز!

    البته خيلي دوست داشتم در مورد بحثي كه شقايق جان پيش كشيد مفصل تر بنويسم اما فكر ميكنم هنوز فضاي جامعه و بالطبع وبلاگستان ما كشش چنين بحثهايي رو نداره كار به دلخوري و … ميكشه… ماجراي خانم شادي صدر و ديگران رو كه به ياد دارين؟
    هم خودش و هم آقايوني كه در طرف مقابل بودن آخر ِ اون بحثها بسيار ناراحت بودن! و چه نازنين ياراني كه از هم رنجيدن، و چه ناداناني كه بدون اينكه كشش چنان بحثي رو داشته باشن افتادن وسط و ماجرا رو تلخ و تلختر كردن…

    درود

  22. محمد درویش نویسنده

    فکر کنم یکی از مزیتهای وبلاگستان و سرای مجازی همین امکان تمرین برای بحث کردن و مشق دموکراسی نوشتن باشد.
    درود بر فلورا بانو …

  23. sara

    gonaah e pedar va madari ke farzandeshoon ro be tamashaye mojaazaat e marg e yek nafar bordeh and az hameh bishtar ast vali che basaa in koodak az mobaarezin e mokhaalef ba hokm e edaam beshavad.

  24. محمد درویش نویسنده

    کاملاً موافقم. زیرا حضور یا عدم حضور این کودک در این سیرک مرگ! کاملاً متأثر از اراده پدر و مادرش است. اما در دو مورد بالا چنین آزادی ای برای انتخاب وجود ندارد.
    امیدوارم که این کودک روزی به قول شما در صف مخالفین اعدام در همه نقاط زمین قرار گیرد.
    درود …

  25. وجدان

    بعضی وقتها با وجودی که برات خیلی سخته ولی مجبور به سکوت میشی چونکه هنوز صبا نیاز به پدرداره و مادر صبا نيز ياور ميخواد براي مراقبت از پاره تنش…………………………………… آقایان درسته که مجبور به سکوتم ولی مطمئن باشید دست از پیگیری مسائل پرونده صبا بر نمیدارم تا زمانی که نفس میکشم وحقیقت مشخص گرددو…………………………………….

    اين همه نامه نگاري ميكني با مسئولين و درخواست بررسي مسائل بوجود آمده براي فرزندت را ميكني و چشم انتظار ميماني براي جواب ولي در آخر متهم ميشي به ………….

    آقايان يادتان مي آيد براي تامين هزينه هاي صبا به همه جا مراجعه نمودم براي كمك. ولي جواب چي بود؟؟ و در آخر……..مجبور به فروش يكي از كليه هايت ميشي و بعد متهم ميشي از طرف آقايان به……….

    و آخر و عاقبتت ميشود……

    آگر واقعا هنوز وجدان بيداري هست بيايد تا بگويم در آخر چه تهمتهائي ميشنوي و به چه چيز محكوم ميگردي وقتي به دنبال حقايق در روند درمان فرزندت هستي؟؟؟!!!

    وجدان بيداري بيايد تا به او بگويم ……

    وجدان بيداري بيايد تا به او مدارك ….. حتما به صباي پدر سري بزنيد

  26. وجدان

    بعضی وقتها با وجودی که برات خیلی سخته ولی مجبور به سکوت میشی چونکه هنوز صبا نیاز به پدرداره و مادر صبا نيز ياور ميخواد براي مراقبت از پاره تنش…………………………………… آقایان درسته که مجبور به سکوتم ولی مطمئن باشید دست از پیگیری مسائل پرونده صبا بر نمیدارم تا زمانی که نفس میکشم وحقیقت مشخص گرددو…………………………………….

    اين همه نامه نگاري ميكني با مسئولين و درخواست بررسي مسائل بوجود آمده براي فرزندت را ميكني و چشم انتظار ميماني براي جواب ولي در آخر متهم ميشي به ………….

    آقايان يادتان مي آيد براي تامين هزينه هاي صبا به همه جا مراجعه نمودم براي كمك. ولي جواب چي بود؟؟ و در آخر……..مجبور به فروش يكي از كليه هايت ميشي و بعد متهم ميشي از طرف آقايان به……….

    و آخر و عاقبتت ميشود……

    آگر واقعا هنوز وجدان بيداري هست بيايد تا بگويم در آخر چه تهمتهائي ميشنوي و به چه چيز محكوم ميگردي وقتي به دنبال حقايق در روند درمان فرزندت هستي؟؟؟!!!

    وجدان بيداري بيايد تا به او بگويم ……

    وجدان بيداري بيايد تا به او مدارك …..

  27. محمد تقی

    اینکه برای کدامیکی باید بیشتر نگران بود را نمی‌دانم ولی دلم برای اولی بیشتر از همه سوخت چون قطعن کمتر از ان دو تای دیگر فرصت کودکی کردن دارد…

  28. معصومه

    فکر کردن به پاسخ سوال نکته انحرافی ظریفی بوده که طراح زیرک با هنرمندی هرچه تمام تر در نظر گرفته اند……….جواب با هر عددی باشه به نظر من نادرست خواهد بود……هر سه حالت تکان دهنده و تلخ بود…این تصاویر زنگ هشداریست برای مادرانی چون من و پدرانی چون شما…به راستی به کجا توان پناه برد؟!!

  29. محمد درویش نویسنده

    از این که طراح این پرسش را “زیرک” توصیف کرده اید، بسیار ممنونم! زیرا پدر خدابیامرزم همیشه بهم می گفت: پسر! تو چقدر ساده ای؟ یه خرده هم زیرک باش!
    حیف که 470 روزی به این جمله دیر رسید! یا این جمله دیر بر لوح مجازی خانه درویش نقش بست!!
    .
    امید که این زنگ هشدار که چه عرض کنم؛ ناقوس رعب آور را بشنویم …
    .
    درود …

  30. فروغ

    دومی و سومی لا اقل یه بابایی دارن که هواشون و (کم یا زیاد) داشته باشه. ولی اون بدبخت اولی که همچین بابایی داره چی؟ کی هوای اینو باید داشته باشه(البته اگر این عملی نکبت باباش باشه)
    یکی نیست به این بگه تو که اینقد در برابر مواد بی اراده ای بیخود کردی بچه دار شدی که آینده ش رو همین الان بکنی یه تل خاکستر

  31. فروغ

    البته الان که خوب فکر می کنم می بینم توی تصویر اولیه اون آقا بابای این دختر نیست. به این دلیل اول کار تصور کردم اولیه هم بابای دختره ست چون توی تصویر دوم و سوم دخترک ها کنار باباهاشون به تصویر کشیده شدن. فکر کردم لابد اولیه هم با باباشه.
    ولی در کل آدم به هر کدوم از این سه عکس که نگاه بندازه اعصاب و روانش به هم می ریزه.
    من خودم تو سن 17 سالگی شاهد یه اعدام بودم. که اون هم فقط در حد یک نگاه کوتاه بود. جرئت اینکه کامل صحنه رو ببینم نداشتم. (که البته پدر و مادرم هیچ تقصیری نداشتن چون من تنهابودم و تو راه مدرسه) . ولی این صحنه چنان تاثیر بدی تو روحیه م داشت که تا یه هفته از جلوی چشمام کنار نمی رفت.

  32. محمد درویش نویسنده

    نمي دانم … شايد يكي از مهم ترين بخت ياري هاي آدم بايد اين باشه كه در مكان و زماني كه نبايد قرار بگيره، قرار نگيره!
    درود …

  33. sabz56

    سلام
    مورد اولی که نشان داده شده خواسته یا ناخواسته دست پرورده دست پدر و مادر و مینطور الا آخر به عقب خانواده خویش است چون اپر می خواستند فرزندشان میان معتاد ها نباشد حداقل کاری که می توانستند انجام بدهند از امدن به این مکان جلوگیری می کردند یا لااقل برای این بچه توضیح دهند که ما که نتوانستیم آینده تورا به شایستگی بسازیم حداقل توضیح دهیم که تو راه صحیح را در اینده بیابی و به این طریق بتوانند از صدمات ناشی از مشکلات آینده تا حدودی این دختر بچه را رها سازند
    و دختر بچه دوم در میان سربازان و در میان دست پر مهر پدر
    ما چه میدانیم که دختر بچه ها چه دل بستگی عجیبی به پدر های خود دارند – این دختر دست پدر خود را سخت می فشارد و در ذهن خود می پرورد جنگ تا حداقل اگر روزی پدر خود را ندید ولی این صمیمیت فشردن دست تات ابد در یادش حک شده باشد هر چند او بسیار کوچک است و این موارد بستگی دارد که این پدر به اجبار براب دفاع از وطن رفته باشد یا برای تجاوز به کشوری بی گناوه …
    ولی مورد سوم که من سخت از آن متنفرم دیدن افراد بزرگسال چه برسد به دیدن یا رفتن بچه ها برای مشاهده اعدام . اگر نظر من را بپرسی می گویم فقط افراد باید نظاره گر اعدام باشند که خود خلافکار باشند والا بچه مگر بچه خود را به سینما آورده ای این چنین به صف اول ایستاده یا اینکه کتاب علمی برایش خریده ای و تشویق به مطالعه کرده ای واقعا ناراحت کننده است بچه ای با این سن کم شاهد اعدام و آینده پر از خشونت
    باید تاسف خورد

  34. محمد درویش نویسنده

    درود بر شما و ممنون از همراهی تان در این بحث.
    به نظر می رسد اغلب شرکت کنندگان و مشارکت کنندگان در این بحث با نظر شما هم آوا باشند.
    تلخی مورد سوم به مراتب دردآورتر و نگران کننده تر است. زیرا راحت تر از دو مورد دیگر می توان جلویش را گرفت! نه؟

  35. منا

    راستی که به دوران ظلمانی به سر می بریم…
    و بی شک پیشانی صاف نشان بیعاری است…

    همیشه با خود می اندیشم،انسانی که قتلی را نظاره گر است،قاتل بعدی است.

  36. anahid

    من واقعا گیج شدم از این همه کامنت ونظر! ولی باز هم آمدم این پائین تا نظرمو بنویسم نمی دونم چرا؟
    به هر حال فکر کنم اگه نظرمو ننویسم امشب خوابم نمی بره!
    به نظر من آخرین عکس وموضوع به تماشا بردن اعدام یک انسان می تونه بدترینشون باشه .چون انسان هرچه می آموزد با تربیت و آموزه های والدینش وبعد هم از جامعه است .وآن پدر ومادر قباحت وزشتی اعدام یک انسان را از دل فرزند دور ریخته اند واو خود در بزرگسالی فردی خشن وفاقد رحمت وعطوفت خواهد شد که ریشه همه نا بسامانیهاست.

  37. محمد درویش نویسنده

    نخست آن که این گیج شدن، لطف دوستان را می رساند که درویش همواره شرمنده آن بوده و خواهد بود.
    دوم این که بیاییم همه آرزو کنیم که این سرزمین صاحب پدران و مادرانی شود که هرگز حاضر به تکرار چنین تجربه های شرم آوری برای فرزندان پاکنهاد خود نباشند.
    درود …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *