آيا زنان كلاردشتي مي‌توانند در نرم كردن مواضع لطيف و ناصر مؤثر واقع شوند؟!

حسين عبيري گلپايگاني را مي‌شناسيم؛ همان صاحب عزيز تارنماي كوهستان سبز را مي‌گويم؛ از معدود فعالان حوزه محيط زيست را مي‌گويم كه – به صورتي كاملاً بي‌ادعا و چراغ خاموش – هم در حوزه‌ي مجازي و تئوري و هم در حوزه‌ي ميداني و اجرايي مي‌كوشد تا دست به ظرفيت‌سازي سبز زده و ايرانيان را با طبيعت هم‌آواتر و هم‌آغوش‌تر سازد … او در آخرين يادداشتش، رخدادي مسرت‌بخش را به نقل از خبرگزاري مهر يادمان انداخته است؛ از همان جنس رخدادهايي كه صحنه‌ي محيط زيست ايران سخت به آن نياز دارد و پيش‌تر ديده‌بان بيدار طبيعت بختياري هم به نمونه‌اي از آن در روستاي چين كوهرنگ اشاره كرده بود. يادتان هست؟
اغلب ما مي‌دانيم كه هميشه و در همه‌ي برنامه‌هاي محيط زيستي و توسعه‌ي سازمان ملل متحد –  UNEP و UNDP  – بر نقش زنان و آگاه‌سازي اين بخش از جامعه به منظور اطمينان از موفقيت‌هاي هر نوع طرح و برنامه‌اي كه به جلب مشاركت مردمي نياز دارد، تأكيد شده و مي‌شود. اما دست‌كم، بررسي كارنامه‌ي زنان ايراني – يا دست‌كم زنان در ايران! – در طول نيم قرن اخير داراي چندين و چند منتقد جدي از بين هم زنان و هم مردان بوده است كه شايد دو تن از مشهورترين منتقدين فعاليت‌هاي زنان – به ويژه در حوزه‌ي محيط زيست – دكتر ناصر كرمي و عبداللطيف عبادي باشند.

از ناصر كرمي، دست‌كم خلاصه يك سخنراني در وب وجود دارد كه تاحدودي گوياي مواضع اين روزنامه‌نگار باسابقه در تحليل چرايي مواضع انفعالي زنان و بي‌تفاوتي ايشان در مواجهه با تخريب‌هاي محيط زيست است. به ديگر سخن، ناصر كرمي بر اين باور است كه زنان به رغم آن كه انتظار مي‌رود با توجه به مأنوسيت و نزديكي بيشترشان به مام طبيعت، حساسيت‌هاي سزاوارانه‌تري را بروز دهند؛ امّا عملاً كارنامه‌ي محيط زيستي‌شان قابل دفاع نيست؛ نه كارنامه‌ي فردي و حقيقي‌شان و نه كارنامه‌ي صنفي و حقوقي‌شان. لطيف اما يك يا چندگام هم از ناصر جلوتر است (شايد به دليل آن كه ناصر بيشتر به فكر جانش است تا او! نه؟) و صراحتاً در مقاله‌ي بحث‌برانگيز اخيرش با عنوان: «فمینیست‌های ایران : تکیه بر زنانگی یا ضعیفگی؟» خشم بسياري از شهروندان مؤنث داخل و خارج از كشور را برافروخته است! نيافروخته است؟
فارغ از اين مدخل‌هاي لطيف! خواستم به سهم خود از هموطنان عزيزم، از زنان طبيعت‌خواه و شجاع كلاردشتي قدرداني كنم و بگويم: حركت‌هايي كه شمايان انجام مي‌دهيد مي‌تواند در صورت استمرار سبب بازمهندسي و تجديدنظر در بسياري از پندارينه‌هاي رايج در جامعه‌ي امروز را فراهم آورد.
درود بر پايمردي‌ها (بخوان پاي‌زناني‌ها) و سلحشوری هاي بي‌منتي كه براي نجات طبيعت ايران مبذول داشته و مي‌داريد.

273 فکر می‌کنند “آيا زنان كلاردشتي مي‌توانند در نرم كردن مواضع لطيف و ناصر مؤثر واقع شوند؟!

  1. اشکار

    هومان خان جای درویش خان الان خیلی خوبه ماهی سفید و کباب براهه
    خدا به تمام خانم ها شوهر و به تمام آقایان زن بده به ما هم تن سالم و جیب پر از دلار

  2. پروانه

    روشنک گرانقدر
    از خواندن پیامت بسیار نگران خودم شدم.هیچ گاه چنین قصدی نداشته و ندارم .
    نیم قرنی که از عمرم گذشته است به من نشان داده، آدم ها با اندیشه های هم راه (چه نیک اندشان چه کژاندیشان) یکدیگر را پیدا می کنند و من قادر به تغییر هیچکس نیستم .

    به این جمله ی معروف اعتقاد دارم:
    «راه در جهان یکی است و آن راستی است.»

    نویسندگان این ستون همه آموزگارانم هستند.

    کوچک همه ی گرامیان
    پروانه

    پاسخ:

    درود بر شما و سلوک کم نظیرتان.

  3. هومان خاکپور

    احسنت به این پروانه خانم … درود
    به اشکار عزیز
    اگه تن سالم و جیب پر دلار می خواهی پس یه دفعه بگو زن می خواهم و خودت را خلاص کن پسر!

    پاسخ:

    البته اگه جان سالم به در ببره!

  4. روشنک

    پروانه جان نگران نباش !.. شوخی کردم ..

    و چه پاسخ هوشمندانه ای نوشتی .. آدمیان همفکر همدیگر را پیدا می کنند .. چه کژاندیش و چه نیک اندیش ..

    این نوشته شما دلگرمم می کند و امیدوار .. : ) ..

  5. روشنک

    با اینکه شکسته نفسی و به کار بردن کلمات فروتنانه معمول در فرهنگ شرقی و ایرانی را دوست ندارم و بیان حقیقت را ملزم به بکار گرفتن چنین زبانی نمی دانم اما منطق و عشق به راستی و درستی را در وجود و کلام شما تحسین می کنم . این نوع نوشتن و به کار بردن کلمات تفاوتیست که شما با من ، او یا دیگری دارید و به خاطر همین تفاوت كلام شما قابل احترام و ارزشمند است ورای معنا و مفهوم و دلیل به کار گیری آن هر چند اگر مورد پسند من یا دیگری نباشد .. ما همه با هم متفاوتیم ..

    به درستی که ما هیچ کدام نمی توانیم کاملن شبیه هم باشیم و ادعای تغییر آدمها و دوباره ساختنشان بر اساس یک الگوی معین مثل محصولات ماشینهای زیراکس ادعای نامعقولی می تواند باشد .. اما بنا بر مشترکات فکری و آرمانی چه بهتر بود اگر میتوانستیم همدیگر را بهتر از این تحمل کنیم .. به دور از توهین و تحقیر و یارکشی ها و انگ زدن ها ..

    کاش حساسیتهایمان از منافع فردی به منافع گروهی تغییر موضع میداد .. کاش تعصبمان از خانواده و قومیت و زبان و شهر و رشته و شغل به وطن و جنسیت و شخصیت و عزت نفس و غرورمان تغییر مکان میداد ..

    اینها را ننوشتم که بگویم من از این مشکلات بری هستم .. کلی نوشتم .. اینها مشکلات همه ما ایرانی هاست ..

  6. محمد درویش نویسنده

    درود بر همه ی دوستان عزیزی که در غیاب من، همچنان کوره گرم چراغ دل نوشته های درویش را فروزان نگه داشته و حاشیه هایی دلپذیر بر این یادداشت افزودند. به ویژه باید از یک زوج فرزانه (پروانه و فیروز) قدردانی کنم که فارغ از محتوای هوشمندانه ی نظرهاشان، مرا تحت تأثیر سلوک الگودهنده و طبیع بلندشان قرار دادند.
    درس های زیادی فراگرفتم …
    تازه از سفر برگشتم و به زودی به تک تک یادداشتها پاسخ خواهم دادم. ممنون از لطیف و روشنک و هومان و … که همچنان بحثها را مسئولانه پیگیری می کنند.
    زنده باشید.

  7. عمو محسن

    هومان عزیز

    حضور شما ،
    ودوستان پر مهر دیگری ،
    در آن فضای عجیب قشنگ ،
    در میان ما جاری بود .

  8. محمد درویش نویسنده

    محسن جان ممنون که کمک کردی …
    سفر به یادماندنی ای برای من و خانواده کوچکم آفریدی. ممنون از دوست آسمانی ام که “محسن” را به من شناساند.
    امیدوارم در نوروز و در طبیعت بختیاری به همراه دیده بان عزیز طبیعت بختیاری روزهایی خاطره انگیز تر را تجربه کنیم.
    درود …

  9. پروانه

    آقای خاکپور گرامی
    درود بر شما
    شب گذشته همراه همسرم به دیده بان بختیاری رفتیم آنقدر سرگرم خواندن و گفتگو در باره ی بختیاری ها شدیم که آنتی بیوتیک لاگ پشت بیمار خانواده یک ساعت دیر شد . پرسش های زیادی داری که به رودی مزاحمتان خواهم شد تا راهنمایی ام فرمایید.
    با سپاس فراوان

  10. محمد درویش نویسنده

    درود بر پروانه عزیز … امیدوارم بتوانید به زودی به طبیعت بختیاری سفر کرده و از نزدیک دورک اناری را ببینید … در کنار آبشار عشقش نفس تازه کنید … از تنگ زندانش هوا ذخیره سازید … در ناغان و 4 طاقی از لاله های واژگونش بی هوش شوید … در آتشگاه از این همه آب جوشان و زلال به وجود آیید و در کوهرنگ و غار یخی و چغاخور و سبزکوه و کره بس و اردل و معدن و … خدای را در همین نزدیکی ها حس کنید …

  11. فیروز

    با احترام به درویش گرامی و دیگر دوستان صادفانه آن چه که به نظزم رسید در خدمت دوستان بودم.

  12. محمد درویش نویسنده

    درود بر فیروز عزیز …
    اتفاقاً آنچه که امروز در جامعه ما کیمیا شده است؛ همین حضور صاقانه به همراه معرفت و خردمندی است.
    پس شما و همسر بزرگوارتان کم کالایی را عرضه نکرده اید.
    سرفراز باشید …

  13. متین

    آقای اشکار نمیدانم منظورتان از ساختن تصویر یه زن چاق و سفید رو، که ته لهجه گیلکی هم داشته باشد چیست؟
    اگر قصد توهین به دخترهای گیلک رو دارید و تصویر ضعیفه ساختن از زنان گیلک را در ذهن می پرورانید سخت در اشتباهید.
    زیرا زنان گیلک چون دوشادوش مردان در کشاورزی و کار سهیم بودند از ابتدا ضعیفه نبودند و زن سالاری به علت اینکه زن در اقتصاد خانوار سهیم است از ابتدا در فرهنگ گیلان وجود داشته.
    میگویم زن سالاری زیرا در فرهنگ ما داشتن حقوق اولیه برای زن را، حقوق اضافه میدانند. شما بخوانید زن سالاری و معنی کنید برابری.
    نمیدانم چرا مدام میخواهید این فکر غلط ، که زن برای رتق و فتق امور مرد ازدواج میکند، را بیان کنید و از کلمه شوهر و ازدواج جوری استفاده میکنید که آدم یک لحظه دچار توهم میشود که : ای وای حالا که شوهر نکردم چه اتفاقی افتاده.
    به عنوان یه دختر گیلک که این دل نوشته ها رو میخونه هر چی سعی کردم نتونستم توهین تصویر ضعیفه ساختن از دختر گیلک را، که حتی میتوان کلفت هم از چند کلمه شما اونو معنی کرد، تحمل کنم

    پاسخ:

    درود بر متین عزیز … نه تنها زنان گیلانی که بسیاری از زنان مرزنشین ما چنین کرده و می کنند. کافی است نگاهی به زنان عرب، ترکمن، بلوچ، بختیاری و کرد بیاندازید تادریابید که در جوامعی که هنوز کشاورزی یا دامداری دست بالا را دارد (مانند جوامع عشایری)، زنان اگر بیشتر از مردان کار نمی کنند، کمتر هم کار نمی کنند. به ویژه در بین هموطنان عرب زبان ما در خوزستان، این موضوع دقیقاً مشهود است و لطیف می تواند گواهی دهد. اتفاقاً زنان در اغلب جوامع عرب با وجود آن که بیشتر از مردان کار می کنند، اما کمتر به حقوق شان توجه شده و از این رو، به مفهوم واقعی کلمه “ضعیفه” هستند. از طرف اشکار از شما عذر می خواهم و امیدوارم دیگر از این شوخی ها نکند.

  14. روشنک

    ” نمیدانم چرا مدام میخواهید این فکر غلط ، که زن برای رتق و فتق امور مرد ازدواج میکند، را بیان کنید و از کلمه شوهر و ازدواج جوری استفاده میکنید که آدم یک لحظه دچار توهم میشود که : ای وای حالا که شوهر نکردم چه اتفاقی افتاده.
    به عنوان یه دختر گیلک که این دل نوشته ها رو میخونه هر چی سعی کردم نتونستم توهین تصویر ضعیفه ساختن از دختر گیلک را، که حتی میتوان کلفت هم از چند کلمه شما اونو معنی کرد، تحمل کنم ”

    آفرين !.. اگر تعداد زناني كه به توهينهاي محترمانه اينچنيني نمي خندند و آن را به شوخي برگزار نمي كنند و از گوينده پاسخ مي خواهند بيشتر شود واقعن ديگر چه نيازي به مكاتب وارداتي نظير فمينيسم و خواندن سيمون دوبوار داريم ؟..

    بخدا خيلي آسان است .. كافيست تمرين كنيم . همين شوخي هاي نسنجيده و تحقيرآميز زمينه ساز از بين بردن حساسيتها نسبت به ريشه طرز تفكر غلط نسبت به جنسيت زن مي شود .

    درست مثل همان شوخي هايي كه قوميت ها را نشانه گرفته !…

    كاش دست از اين شوخي ها بر ميداشتيم .. چون مي دانم كه خيلي از دوستان اينجا بدون آگاهي از تأثير چنيني شوخي هايي به آن مي پردازند .

  15. محمد درویش نویسنده

    متاسفم … بارها من و هومان به برادر عزیزم کوشان مهران (اشکار) که از قضا بچه تنکابن است و خیلی هم به خانمهای ولایت خودشان ارادت دارد و آنها را بهترین زنان جهان می داند، تذکر دادیم که ممکن است طنازی های او از حد گذشته و به توهین شبیه شود. امیدوارم آنقدر شجاعت داشته باشد که بیاید اینجا و مرد و مردونه عذرخواهی کند.
    درود بر متین و روشنک عزیز.

  16. روشنک

    و يك تعريف براي ضعيفه گي دارم .. و در آينده به اين واژه بيشتر مي پردازم منتها در وبلاگ خودم ..

    ضعيفه گي برخلاف آنچه برخي سعي در القاي آن دارند خصوصيات زنانه و بيولوژيك يك زن و مقايسه آن با همان خصوصيات در يك مرد نيست . سابق بر اين به دليل ظرافت و كوچك جثه بودن زنان نسبت به مردان چنين الفاظي رايج شد مخصوصن اينكه زن را پس از ازدواج به جنسي كه ميزبان برقراري لذتهاي جنسي مرد است تعريف مي كردند . يعني جنس مغلوب !.. چون حاضر به قبول اينكه جنس زن هم در يك رابطه جنسي قادر به لذت بردن برابر يا حتي بيش از يك مرد مي تواند باشد براي هيچ كس پذيرفتني يا قابل تصور نبود و چه زناني كه بدون لذت بردن از اين رابطه قرنها در اين ” مرز پرگهر ” مثل يك برده جنسي به انجام وظايف زناشويي مشغول بودند بدون اينكه به لذت جنسي كه حق آنها بوده آگاه باشند .

    در حال حاضر با وجود اينكه خصوصيات بيولوژيك زنانه و روحي و ذهني عاطفي يك زن دست كم براي قشر تحصيلكرده و روشنفكر كاملن تعريف شده اما نوع ديگري از طرز تلقي هاي غلط كه ريشه در تحقير جنسيت زن دارد رواج پيدا كرده !..

    زن خوب و فرمانبر و پارساي ما لباسش عوض شده .. استقلال مالي پيدا كرده .. به فعاليتهاي اجتماعي مي پردازد .. ورزش مي كند .. رانندگي مي كند .. به او اجازه داده اند كه سيگار بكشد و مشروب بنوشد .. به سفر مي رود اما هنوز كه هنوزه اجازه ندارد صدايش را از حد مشخصي بلندتر كند !..

    يك زن روشنفكر تحصيلكرده حق ندارد از حق خودش با صداي بلند دفاع كند . بهتر است در اينگونه مواقع سوپرمني چيزي پشت خودش قايم كرده باشد تا به جاي او و براي حمايت از او لب به سخن بگشايد نه فقط براي دفاع از او در برابر غير همجنسانش كه در برابر همجنسانش !..

    حق اشتباه يا استفاده از كلمات براي يك زن تحصيلكرده روشنفكر و يك مرد تحصيلكرده روشنفكر برابر نيست !.. و در صورت ارتكاب به اين جرم بزرگ و نابخشودني اين زن تحصيلكرده روشنفكر است كه بايد پاسخگو باشد چون برخلاف قانون تعريف ” زن تحصيلكرده روشنفكر ” عمل كرده !..

    گاهي حس بدي از اين تعريفي كه از زن تحصيلكرده روشنفكر در جامعه مي شود با عرض معذرت به من دست مي دهد .. حس آشناي ” تهوع ” ! ..

    آدم ياد تعريف ” دختر شايسته ايراني ” يا همان ” زن خوب و فرمانبر و پارساي ” سعدي خودمان مي افتد .. يا همان ” نقش مثبت گوگولي مگولي” هميشه خونسرد و نجيب و با وقار آشناي خودمان .. ( اگر هم نيست مجبور است براي اينكه مقبول افتد چنين نقشهايي را بازي كند ! ) ..

    همان كه وقتي كه در مورد جنسيتش شوخي مي كنند و تحقيرش مي كنند به ناچار بايد با سايرين دم بگيرد و بخندد .. همان كه وقتي عصباني مي شود بايد خفه شود و نهايتن دفاع از خود را به غير همجنس يا بادي گاردش بسپارد .. همان كه حق ندارد صدايش را بلند كند حتي اگر بر سرش فرياد بكشند .. همان كه آهنگر و برق كار حقه باز آپارتمان مي خواهد حقش را با كمكاري بالا بكشد و او دستش را مي خواند اجازه نمي دهد اما آهنگر با وقاحت تمام رو به او مي گويد ” حيف كه خانومي و گرنه .. ” و او مجبور مي شود از حقش بگذرد و خفه خون بگيرد چون شايسته يك زن روشنفكر نيست كه با آهنگري كل كل كند چون ممكن است ناسزا بشنود و اين يعني اينكه مقصر اوست و آن وقت است كه رگ غيرت همسايه هاي مرد ساختمان بالا مي زند و پشت سرش مي گويند : نچ نچ نچ .. چه زن سليطه اي !

    نمي دانم دوستان خوب من چقدر در جامعه ايراني با مواردي كه به صورت مشتي نمونه خروار نام بردم آشنا هستند يا برخورد داشته اند .. اما من به حكم انتخابم براي تجربه كردن و آشنا شدن با همه اقشار جامعه .. با تنها زندگي كردن و مستقل بودن و شكستن تابوهاي احمقانه اي كه ريشه در دين و مذهب و فرهنگ و عرف اين مرز پر گهر دارد .. با نمونه هاي زيادي درگير بودو هستم .. چون اعتقاد دارم براي آشنايي با فرهنگ جامعه خودم نمي توانم فقط به مخاطبان تحصيلكرده يا روشنفكر خودم اكتفا كنم چون ايران اين نيست !.. در اين مرز پر گهر عده كمي هستند كه به معناي واقعي كلمه روشنفكرند يا براي رسيدن به اين معني تلاش مي كنند و من فقط مي توانم آنها را به عنوان دوستان مورد اعتمادم قبول كنم اما براي شناخت كشورم مجبورم كه عوام را هم بشناسم و بدين منظور بايد همه اينها را از نزديك لمس كرده باشم ..

    اين است كه عزم مرا براي تغيير اين نوع از تفكرات و طرز تلقي هاي مسموم و نا آگاهانه و اشتباه نسبت به جنس خودم جزم كرده !..

    زبان كسي كه عزمش چنين جزم شده نمي تواند يك زبان شيرين و نرم و سرشار از لطافتهاي زنانه باشد براي آنان كه به موقع از خصوصيات لطيف جسمي و روحي من به عنوان نقطه ضعف من براي اثبات ضعيفه بودن من استفاده مي كنند .

  17. عبداللطیف عبادی

    من این مبحث را تمام شده می دانم ولی بقول دیپلماتها ، به عنوان نشستن کنار دوستان و نوشیدن یک چایی بعد از مذاکرات ، سه نکته را می نویسم .
    اول اینکه مجددا” ممنونم از محمد درویش که نوشته ام را منعکس کرد ، و ممنونم از دوستانی که برای این نوشته ارزش قائل شدند و درباره اش نظر دادند، چه موافق و جه مخالف . اما بعضی از دوستان متوجه یک نکته نشدند . نوشتهء درویش صرفا” دربارهء نظرات من نبود . ناصر کرمی هم بود . ناصر – به هر دلیل – وارد گفتگو با دوستان نشد اما من شدم . من هم می توانستم وارد این گفتگو نشوم یا اینکه با یک تشکر مودبانه و دیپلماتیک از کنار موضوع بگذرم و خودم را درگیر بحث با کسی نکنم . چالش فکری من با دوستان مخالفم قبل از هر چیز نشانهء احترام متقابل به عقاید آنها و ارزشمند دانستن مخالفتهایشان بود .
    دوم آنکه در طول مدتی که من و روشنک در اینجا با هم گفتگو می کردیم من سه کامنت در زیر دو مطلب ایشان گذاشتم . اما هیچکدامش را منتشر نکرد . این خانم با یک چنان جملاتی که در اینجا نوشت و یک چنین کاری که در وبلاگش کرد در واقع خودش را از نظرات و عقاید من محروم کرد . از آن مهمتر اینکه بنده از این به بعد به این راحتی ها در مباحثی که احتمال بدهم روشنک و اشخاصی مشابه ایشان حضور دارند وارد نمی شوم . اصولا” تصور می کنم خانمهای “هه هه” نویس را نباید بیشتر از آنچه که اشکار جدی گرفت ، جدی گرفت . من در این زمینه اشتباه کردم .
    و نکتهء آخر و بامزه اینکه خانم متین – که ظاهرا” از مدافعان حقوق زنان هستند – در فهرست دوستانش و وبلاگهای مورد علاقه اش ، وبلاگی دارد بنام ” رختخواب دوشیزگی ” . نویسندهء وبلاگ مورد علاقهء متین خانم خیلی اصرار دارد که بگوید یک فمینیست است . اما همین خانم فمینیست برای جلب خواننده و دفاع از عقاید فمینیستی اش، بطور کامل از ابزار سنتی و شیوه های شکار! در یک جامعهء مردسالار استفاده کرده و عنوانی را برای وبلاگش برگزیده که بیانش وشنیدنش مجموعه ای از حالات و تصورات جنسی را به مغز مرد ایرانی پمپاژ می کند . یعنی ترکیبی از موقعیت آمیزش جنسی ، بکارت ، و مسائل دیگری که نیازی به گفتن نیست. من متاسف هستم برای خانمهای فمینیست شدهء ایرانی که همواره وقت عمل که می شود تبدیل به همان ضعیفه ای میشوند که جز گریه و نشان دادن ضعیفگی و یا استفاده از ابزار جنسی شان ، هیچ راه دیگری را برای دفاع از حقوق خود و یا بیان عقاید مربوط به حقوق خود نمی یابند. جالب اینجاست که نقشهء موفقیت آمیز خانم فمینیست فوقالذکر باعث شده است تا یک لشکر مرد علاف مدهوش از رختخواب و دشیزگی این خانم، زیر مهملاتش صف بکشند و زیر پرت و پلاترین جملاتی هم که نوشته است بین هشتاد تا شونصد کامنت برایش نوشته اند . غالبا” هم آقایان هوادار فمینیسم هستند و البته هستند و البته ضمن عرض ارادت به فمینیسم، خیلی مایلند بدانند شبها در وبلاگ رختخواب دوشیزگی این خانم جوان چه می گذرد؟ خودتان بروید آن وبلاگ را بخوانید و با دوست و همفکر خانم متین و روشنک آشنا شوید تا بدانید که چه عرض می کنم . بهرحال این هم داستان مطلب من بود و مرام و اخلاق و افکار خانمهای فمینیست .

    پاسخ:

    درود بر لطیف عزیز …
    نخست آن که از این که گپ زدن با خوانندگان این وبلاگ را تشبیه “به عنوان نشستن کنار دوستان و نوشیدن یک چایی بعد از مذاکرات” تلقی کردی، خوشحالم و بسیار امیدوارم که در انتهای این جستار، شناختی بهتر به دست آمده و هر یک از ما خود را نسبت به دیروز متکامل تر احساس کنیم.
    دوم این که ممنون که تو مانند ناصر عمل نکردی و مسئولیت شناسانه کوشیدی تا پاسخ منتقدانت را بدهی. کاش ناصر هم تنبلی نمی کرد! نه؟
    با این وجود، بپذیر که گاه به دلیل عصبانیت یا هر چیز دیگری که نمی دانم چیست، کم طاقت شده و به صحرای کربلا می زنی.
    امیدوارم همچنان با صبوری و مهربانی پاسخ منتقدانت را بدهی و همه با هم نشان دهیم که می توانیم با اندیشه یکدیگر مخالف باشیم، بدون آن که شخصیت یکدیگر را خدشه دار کرده و حرمت شکنی کنیم.
    به نظرم این می تواند تمرین بزرگ و با ارزشی باشد.
    به قول “فرشته ساری” :
    در جمهوری یادهایم
    مهاجری بی جواز
    اقامت دایمی می خواهد

    چرا نکوشیم تا این جمهوری را حرمت نهاده و بال و پر دهیم؟
    و چرا اگر می توانیم،
    اقامت دایمی را به یک دوست … به یک مهاجر نبخشیم؟

  18. روشنک

    من کامنتهای آقای عبادی در ویلاگم را خواندم و چون هیچ ربطی به متنی که زیر آن کامنت گذاشته بودند نداشت مجبور شدم حذفش کنم !

    مطمئنن نمی توانم نویسنده کامنتی را بعد از این همه بحث و جدل آمده برای متنی که عنوانش چیز دیگریست در وبلاگ من با یک لحن بیربط می نویسد :

    روشنک وقتی که حالش خوب است می آید به من در وبلاگ درویش بد و بیراه می گوید !

    من هیچ ارتباطی مابین کامنتهایی با این مضمون با متنهای وبلاگم ندیدم .

    این قانون وبلاگ من است و فکر می کنم جزو ساده فهم ترین و اولیه ترین قوانین وبلاگ نویسی باشد .

    علاقه ای به نوشتن این توضیح نداشتم برای کسی که علاقه ای به بحث کردن با او نداشتم . اما خب ایشان متأسفانه هنوز هم بر حقه قديمي و نخ نماي وارد كردن مطالبي بيربط با بحث ها ي كامنت دوني براي لوث كردن قضيه اصلي اصرار مي ورزند . براي اطلاع دوستان اين توضيح را نوشتم .

  19. روشنک

    تصحيح مي شود :

    مطمئنن نمی توانم نویسنده کامنتی را كه بعد از این همه بحث و جدل آمده برای متنی که عنوانش چیز دیگریست در وبلاگ من با یک لحن بیربط می نویسد : روشنک وقتی که حالش خوب است می آید به من در وبلاگ درویش بد و بیراه می گوید ، جدي بگيرم .

  20. متین

    اول رو به آقای لطیف : من فمینسیم نیستم. دفاع از حقوق انسان بودن فمینیسم نیست. پس انگ نزنید. من به زن بودن خود میبالم. که اگر زن یا مرد بودن ایرادی داشت خدا یک جنس می آفرید. پس هر دو جنس وجودشان لازم و ملزوم دیگری است.
    من هیچ برتری در مرد بودن یا زن بودن نمیبینم. من همیشه معتقد هستم اگر زنان از حقوقشان نگذرند هیچ مردی نمیتواند آن حق را از آنان بگیرد. و توانایی دفاع از حق خود را داشتن هم به جنسیت مربوط نمیشود. اگر مردم کشورم میدانستند حقشان چیست که این جوری نبود اوضاع و احوال ما.

    دوم: به مانند دولت فخیمه رفتار میکنید. از بین لینک وبلاگهایی که میخوانم یکی را پیدا کرده اید و آن را علم میکنید تا بگویید من بد هستم. من ادعایی نکردم که شما این مطلب را عنوان کردید. آقای اشکار مطلبشون به من که یه دختر رشتی بودم توهین بود. من هم عنوان کردم. راستی یکی از وبلاگهایی را که میخوانم جا انداخید. اینکه من یه وبلاگ را میخونم یا نوشته هاش رو دوست دارم. یا به آن دختر علاقمند هستم به معنی این نیست همه افکارش را قبول دارم. دلیلی ندارد هر کس که بگوید من از حقوق زنان دفاع میکنم کارش درست باشد. چرا سیاه و سفید میبینید. کمی به خاکستری هم توجه کنید و طیف زیبایش. گویا اینجا قبل از اینکه زبان باز کنی باید ببینی تو وبلاگت اشتباه ننوشتهای. یا دوستانت مطلبی را اشتباه عنوان نکرده اند. چرا که مانند اتفاقات اخیر مملکت خودمان انگ میخوری.
    میدانید چرا ما این وضعیت زندگی مان در کشورماان است. چون مردمان ما همه اینگونه اند. آقای روشنفکر کشور ما اینگونه است. خدا به عوام رحم کند.

    جنسیت من ابزار من نیست. بخشی از وجودم است که دوسش دارم. برایش و حس هایش احترام قائل هستم. شما میخواهید حس مادر بودن را از وجودم حذفکنم چون ابزاری زنانه است برای دفاع از یه موجود بی دفاع. بقییه نکات جنسیت من هم مثل همین هستن.
    من ادعای فمینیست بودن نمیکنم چون نیستم.

    در اتنها باز تاکید میکنم. آقای اشکار حق نداشت اینگونه به زنان گیلانی توهین کند.

  21. روشنک

    آقای عبادی معمولن وقتی که در بحث و جدل کم می آورند شروع می کنند به انگ زدن یا احساس توهین کردن یا پرداختن به مطالب وبلاگهای نویسنده یا حتی مطالب وبلاگهای لینک دونی نویسنده مورد نظر !

    برخی دوستان هم متأسفانه همه شوخي ها و توهينها و مطالب بيربطي را كه ايشان به عنوان دفاعيه عنوان مي كنند به حساب ” طنازي ” مي گذارند . مطالبي كه به نظر من و خيلي از خواننده گان اينجا هيچ لطف و قشنگي و شوخ طبعي در تركيبات خود ندارد .

    فمينيست بودن يك انگ نيست يك افتخار است البته با تعريفي كه در ايران دارد به معناي زني كه از حق و حقوق از دست رفته خودش و همجنسانش دفاع مي كند و آنها را جانانه از جامعه و دولتمردان كشورش مطالبه مي كند و به خاطرش گاهي حتي آزادي و زندگيش را از دست مي دهد اما مثل زن بودن ، مادر بودن ، بي شوهر بودن و احساساتي و شاعر بودن بايد به عنوان يك صفت زشت و ناپسند مثل دزد بودن ، قاتل بودن يا ياغي و جنجال آفرين بودن به كار برده شود .

    وقتي زنان آزاده اي كه براي آشنايي زنان روستايي عرب و كرد و بلوچ و ترك به حقوق و آزادي هاي طبيعي و حتي شرعيشان تلاش مي كنند اما مورد تمسخر و تحقير بعضي از آقايان روشنفكر قرار مي گيرند ديگر چه انتظاري از سايرين غير تحصيلكرده و غير روشنفكر مي توان داشت .

    زنان فمينيست ايراني ازدواج و بچه دار شدن و زنانگي را دوست دارند اما تن به هر خفت و خواري تحت چنين عناويني نمي دهند .

    زنان ايراني فقط به احترام و درك شدن نياز دارند نه به ثبت افتخار آميز اسم غيرتمند و پرابهت يك سيبيلوي چهارشانه پشمالو در شناسنامه هايشان به نام شوهر !..

    شوهر و پسر و پدر و برادر بيش از هر چيز به عنوان يك دوست همراز و مهربان و باشعور يك زن ايراني را لبريز از شور و شادي مي كنند و گرنه هر موجود زنده ماده اي براي بقاء نسل مي تواند با اولين موجود زنده نري كه مي بيند جفت شود . چه فرقي مي كند نام اين موجود زنده نر شوهر باشد يا گاو نر ؟

  22. متین

    اگر حقوق انسان ها را برابر فرض کنی به معنی فمینسیم بودن است. من هم فمینسیم هستم.
    اگر مردی حقوق برابر با زنان داشته باشد اسمش چیست؟

  23. متین

    من همین الان مقاله آقای عبادی رو خوندم و یه سوال به عنوان سوال اول برایم پیش آمد. شما در این جامعه به عنوان یک مرد چگونه از حقوق خود دفاع میکنی؟ آیا میتوانی دفاع کنی؟ میخواهیم چشم خود را ببندیم و حرف بزنیم. میدانید نمیشود راحت حرف زد. پس لطفاَ کمی بایستیدد و گاز ندهید و جلو نروید. کمی به رویداد های اخیر نگاه کنید و بعدش از قاضی و دادگاه و حق گرفتن حرف بزنید.

  24. محمد درویش نویسنده

    به نظرم برخلاف آنچه که یادداشت لطیف در نگاه نخست نشان می دهد؛ او کوشیده است تا خشم خود را از جایگاه نازل زن ایرانی در سامانه جامعه امروز وطن نشان دهد. او بر این باور است که زنان باید از سهمی برابر در مدیریت جامعه بهره مند شوند و اگر این اتفاق نیافتاده، مهمترین دلیلش، خود زنها هستند که نخواستند برای دستیابی به حقوق مسلمشان بجنگند. لطیف می گوید: تا وقتی که زنان ایرانی همچنان برای استیفای حق خود بر حربه ی زنانگی و ضعیفگی تأکید کنند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید و کسی هم آنها را جدی نخواهد گرفت.
    وقتی مردی را می خواهند مجازات کنند، آیا شنیده اید که وکیل مدافع یا بستگان و دوستانش بگویند: آقای قاضی! لطفاً به مردانگی متهم رحم کنید و او را ببخشید!
    اما بسیار دیده و شنیده ایم که در موارد مشابه برای زنان: این عبارت شنیده می شود که به خاطر زن بودن، به خاطر مادر بودن به خاطر فرزند شیرخواره اش لطفاً متهمه را ببخشید!

    لطیف ِ قصه ما از چنین تلقی های جنسیتی ناراحت است و آنها را خلاف پندارینه فمینیسم در جهان می داند .

    بنابراین همان طور که ملاحظه می کنید، لطیف قصد لگدکوب کردن حقوق زنان را ندارد؛ بلکه از این ناراحت است که چرا زنان برای احقاق حقوق شان تا این اندازه بی تفاوت و منفعل عمل کرده و می کنند.
    و آنگاه می کوشد تا دلایلی برای تشریح عوامل اصلی این نابسامانی ذکر کند که البته نگارنده هم برخی از دلایل وی را بسیار سختگیرانه و سیاه و سفید می داند.
    همچنین لطیف یک محدودیت بسیار جدی و مناقشه آمیز را در حوزه احقاق حقوق زنان درنظر نمی گیرد؛ آن هم محدودیتهایی است که بوی مذهب و شرع و دین به خود گرفته و عبور از برخی خطوط در حوزه برابری های زن و مرد را، عبور از خطوط قرمز یک حکومت دینی ترجمه کرده است!
    از همین روست که چاره ای نیست تا در این بازی شرعی! خواسته یا ناخواسته، برخی از قوانین بازی را رعایت کرد.
    به قول معروف داشتن یک قانون بد به مراتب بهتر از بی قانونی است. نیست؟

  25. هومان خاکپور

    اول درود بر آقامحسن عزیز هم که جای ما رو خالی کردن نه مثل بعضی ها که فقط سعی کردن! …
    دوم در خدمت پروانه ی خوب و همسر عزیزشان در طبیعت بختیاری هستیم … درود.

    پاسخ:

    باشه … از اين به بعد ديگه سعي هم نمي كنم! مستقيماً خالي مي كنم!! خوب شد؟

  26. عبداللطیف عبادی

    من در کامنتهای این مطلب وارد یک دعوای ناخواسته شدم. اگر کامنتهایی که خطاب یا دربارهء مطالب روشنک نوشته ام را بخوانید متوجه میشوید که از همان ابتدا قصد داشتم غائله را بقول عربها به نحو “متراضی الطرفین” خاتمه بدهم . روشنک از دست مردان ایرانی دل پری دارد که چرا ظالمند . من هم – همانگونه که محمد درویش به درستی اشاره کرده است – از دست زنهای ایرانی دل پری دارم که چرا مظلومند و چرا به این ظلم تن در داده اند . البته در زمینهء قوانین شرعی مسئلهء “فمینیسم اسلامی ” را می شود مظرح کرد که با استناد به فقاهت مترقی می تواند در همین جوامع اسلامی هم به داد زنها برسد که البته از حوصلهء این مطلب خارج است . بگذریم از این حرفهای تلخ .

    چیزی که شاید باورش برایتان سخت باشد این است که من در تمام این گفتگوهایی که اینجا انجام شد فقط به لاک پشت روانه و فیروز فکر می کردم که آنتی بیوتیکش دیر شده بود! بچه که بودم یک نفر – که یادم نیست کی بود – برایم یک لاک پشت هدیه آورد . ما یک باغ خیلی بزرگ در منزلمان داشتیم با حدود پنجاه نخل و انار و زیتون و انجیر و کنار (صدر) . به علاوهء یک گاو و دو بز و یک بره و یک مرغ دریایی و یک خرگوش و یک مرغ هندی . من نمی دانستم که لاک پشت چه میخورد؟ جلویش هر چه ماهی و تخم مرغ و گندم و برنج می گذاشتم نمی خورد . کسی هم نمی دانست که غذای لاک شت چی هست. دیگر یادم نمی آید که لاک پشتم چه شد؟ الان ظاهرا” لاک پشت هم جزو حیوانات خانگی شده تا جایی که دارو هم برایش تجویز می کنند . مرغهایمان از لاک پشت می ترسیدند . ما ساحل نشینان جنوبی به لاک پشت می گوییم ” گالا پشت ” .

  27. محمد درویش نویسنده

    مي گويند با كيفيت ترين رفاقت ها معمولاً از دل كدورتها و دشمني هاي آغازين، شكل مي گيرد. با توجه به توضيح روشنگرانه اي كه لطيف داده است و اين كه هرگز مايل نبوده دعوا بيافريند و فقط دلش از عملكردهاي منفعلانه برخي از زنان ايراني پر بوده؛ همانگونه كه دل روشنك از طرف مقابل پر بوده، اميدوارم در نهايت، حاصل اين گفتگوهاي چالشي بتواند رفاقت هايي پايدارتر را بين فعال ترين و جسورترين و هوشمندترين كاربران وبلاگستان فارسي بيافريند.
    درود …

  28. شقایق

    خانم پروانه نازنین و آقای فیروز عزیز

    چقدر نوشته هاتون تامل برانگیز و بی نظیر بود و چقدر می آموخت که دنیا تنها دو رنگ سیاه و سفید ندارد.

  29. پروانه

    هومان گرامی
    شما بختیاری ها چه مهمان نوازید!
    تماشای سرزمین کهن مان را با احساس وجود مردم شهرها و دیارها از علایق ما است. از محبت شما بسیار سپاسگزاریم.
    رفتن به «دیده بان طبیعت بختیاری» و تماشای شیرهای سنگی ما را به گفتگو در باره ی تاریخ و فرهنگ آن دیار برد به سایتهای دیگر بختیاری رفتیم و زنان سوارکار را دیدم همانجا بود که گفتم چرا آن دیده بان آنقدر کم از زنان بختیاری در گفتگوی فمنیستی نوشته است! باید کسی در این میان پیدا می شد تا چهره ی زنان اصیل میهن و نقششان را در خانواده و اجتماع اینجا به نمایش می گذاشت، که من نوشتار محکمی ندیدم.
    به دیدار شما در وبلاگتان برای سود جستن از دانسته هایتان در باره ی تاریخ و فرهنگ آن سرزمین خواهم آمد.
    سرزمین ما پر از راز و رمز ناگشوده است.
    با سپاس فراوان

    پاسخ:

    هومان واقعاً اهل تعارف نیست و صمیمانه از مهمانانش پذیرایی می کند … او یک بختیاری بامعرفت به تمام معناست. اتفاقاً در بین اقوامش و در عکسهای خانوادگی شان چهره این زنان شیرافکن را به وضوح می توانی ببینی … شاید همین تلنگر سبب شود تا او بیشتر به فرهنگ بختیاری بپردازد و همسر عزیزش را هم یادآوری کند تا قولهایش را پی گرفته و اجابت سازد.

  30. پروانه

    لطیف گرامی
    اگر قرار باشد مسابقه ای برا نوشتن بهترین پیام در این ستون گذاشته شود ضمن احترام به همه ی دوستان به این قسمت از پیام شما رای می دهم :

    عبدالطیف عبادی:
    «…..از بچگی آرزو داشتم کشاورز و چوپان بشوم . دنیا را گشته ام و قریب به چهل سال عمر کرده ام و هنوز هم آرزو دارم بروم در یک باغی و گوجه فرنگی بکارم و خوش باشم با چند بز و گوسفند . واقعا” دیگر روحیهء گفتگو و مباحثه و حتی مناظره را هم ندارم. این حضور گاه و بیگاه در عالم مجازی اینترنت از سر اجبارم هست . اگر این اجبار اخلاقی را برای نوشتن و بیان برخی حقایق نداشتم ، می رفتم خوزستان و در یک دهی گوجه فرنگی می کاشتم. نمی دانید چه لذتی دارد وقتی که در هوایی بهاری صبح از خواب بیدار شوی ببینی که گوجه های سبز دارند نارنجی میشوند ، یا بشنوی که از زنبیل مرغی که روی تخم خوابانده ای و بیست روز منتظر نشسته ای صدای جیک جیک می آید. و چه لذتی دارد وقتی متوجه بشوی بزغاله ات معنی “بیا” گفتنت را می فهمد. انگار دنیا را به تو داده اند .…»

    من یک روستا زاده از اطراف گرگان هستم و بیش از سی سال در تهران، شهر آهن و سیمان و دود اسیر. آرزوی من هم بازگشت به دامان طبیعت است. چه کنم که بسته پایم.

  31. محمد درویش نویسنده

    براي همين جور نوشته هاي خالصانه و پراحساس و دل نشينش است كه هميشه فكر مي كنم، چرا لطيف بيشتر از آن كه بر “لطيف” بودن نامش تأكيد كند و آن را بنماياند؛ بر “عبدل” بودن آن تأكيد مي كند؟!
    لطيف خودت مي داني چرا؟

  32. سروی

    خدا رو شکر . ظاهرا ماجرا ختم به خیر شد .

    آقای درویش بی زحمت یه مطلب جدید بگذارید حال و هوای اینجا دوباره بهاری بشه .

  33. محمد درویش نویسنده

    مگر قرار بوده ختم به ناخير شود؟! اينجا همه چيز يا لطيف است يا متين … و يا روشنكي در حال نورافشاني هم آوا با پروانه اي در حال لذت بردن از شقايق ها و سروي ها آن هم در حالي كه گنبد فيروزي آسمان، خانه درويش را صفايي دوچندان داده است! نداده است؟

  34. پارسا

    البته عالی تر و.قتی بو.د که منم بازی راه می دادین

    پاسخ:

    پارسا جان! بیا و اعتراف کن که ترسیدی تا در این بازی شرکت کنی!
    و این فرق بزرگ تو و کماندار عزیز است! نیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *