«من این کارها را انجام میدهم، زیرا به این چیزها زندهام، اگر “روزها” مانعم شوند و “شبها” دستم را بربندند، آنگاه مرگ را میطلبم؛ زیرا مرگ شایستهتر است برای پیامآوری که راندهی مردم خویش است و شاعری که غریب وطن خویش.»
جبران خلیل جبران
در نیمهی دهمین ماه از هفتمین سال هزارهی سوّم میلادی قرار داریم؛ روزی که بر بنیاد ابتکاری ارزشمند قرار است همهی داوطلبین وبلاگنویس عالم با هر گرایش فکری، عقیدتی و برآمده از هر فرهنگ، نژاد و قومیتی را پشت یک خاکریز و در برابر یک تهدید مشترک به یگانگی و همافزایی رساند؛ رستاخیز سبزرنگی که مورد حمایت بسیاری از نهادهای معتبر جهانی، از جمله اغلب ارگانهای وابسته به سازمان ملل متحد و نیز بسیاری از تشکلهای مردمنهاد در جای جای این کرهی پهناور نیز قرار گرفته است.
امروز بیست و سوّم مهرماه ۱۳۸۶ است؛ روزی که از آغاز خلقت بشر تاکنون، نمیتوان مشابهای برایش یافت. بشری که همواره خود را مقید به پیروی از مرزها و باورهایی ذهنی چون شهر و دیار و وطن و مذهب و نژاد و حزب و … دانسته و با خطکشیهایی که بعضاً بوی خون و نفرت و کین از آن به مشام رسیده است، به تقابلی خواسته یا ناخواسته با همنوع خویش برخواسته است. اینک امّا فرصتی تاریخی پدید آمده تا به بهانهی مقابله با دشمنی مشترک، برای یکبار هم که شده، نمایندگان تمامی هفت میلیارد و اندی میلیون نفر شهروندان کرهی خاک، احساس کنند که میتوانند دست در دست هم داده؛ ملاحظات مذهبی، نژادی، ملّی و منطقهای خود را به کناری نهاده و برای ریشهکنسازی تهدید واحدی که حیات را با تمامی موجودیت خود نشانه رفته است، به چارهجویی بیاندیشند.
جهانگرمایی، بیابانزایی، آلودگی آب، خاک و گیاه، جنگلتراشی، فرونشست زمین، شیوع بیماریهای جدید یا طغیان بیماریهای گذشته و زوال تدریجی تنوّع زیستی در شمار مهمترین خطرات بالفعلی قرار دارد که «زندگی» در قلمرو یگانه کرهی مسکون را به هماوردی میطلبد.
بیاییم از این ابتکار ارزشمند استفاده کرده و برای «هماوردی» با این دشمن مشترک، از حربهی «هماغوشی» بهره بریم و با نمایشی پرشکوه از همدلی و همراهی، از تمامی مردم جهان دعوت کنیم تا به دفاع از محیط زیست برخیزیند و برای پیکار با دشمن زندگی، اختلافها و کینهها و تعصبها را به کناری نهند.
هموطن من، ایرانی عزیز، هم خون سعدی
بیا عملاً نشان دهیم که تا چه اندازه به سرودهی غرورآمیز این پارسیگوی انساندوست ایمان داریم و یکصدا فریاد برآوریم:
بنی آدم اعضای یکدیگرند ؛ که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار ؛ دگر عضوها را نماند قرار
و اینک «طبیعت» و همهی زیستمندان آن از آزمندی و نابخردی گروهی از ما ساکنان دوپای این کرهی خاکی به درد آمدهاند …
بیش از یک و نیم میلیارد فقیر گرسنه، ۱۴ میلیون آوارهی جنگی و دهها هزار کشته، دستاورد خجلتبار تمدّن بشری در سپیدهدم سوّمین هزارهی پس از میلاد مسیح(ع) است؛ تمدّنی که از آغاز شکوفاییاش در پنج هزار سال پیش تاکنون، وارث ۱۴ هزار جنگ و قتل عام چهار میلیارد انسان بوده و هم اکنون نیز به طور متوسط شاهد ۲۰ جنگ مسلحانه در روز است (اطلاعات، ش ۲۲۱۰۸، ص ۱۱). از طرفی بحرانهای زیستمحیطی، هیچ زمان چون امروز، مرگآفرین و بنیانکن نشان نداده و هیچگاه اُفول اندوختههای طبیعی و ذخیرهگاه های ژنتیک جهان تا بدین حد، شتاب نگرفته بودند؛ به نحوی که دستکم سالی یکصد میلیاردتن مواد آلودهکننده در هوا، آب و زمین پخش میشوند و آخرین برآوردها حکایت از آن دارد که – به موازات تشدید نگرانکنندهی روند آبشدن یخها در شمالگان و جنوبگان – بیش از ۵ میلیارد هکتار از سرزمینهای جهان، یعنی عرصهای به وسعت ۵ برابر کشور پهناور کانادا نیز، از جریانهای بیابانزایی آسیب دیده و دچار اُفت توان تولید شدهاند و هماکنون با شتابی معادل ۵۰ میلیون هکتار در سال (۵ برابر مساحت استان اصفهان)، بر وسعت سرزمینهای متأثر از بیابانزایی در جهان افزوده میشود؛ رویدادهایی که خود به شکلی دیگر سیمای زمین را فرتوتتر از آنچه که هست، نشان خواهند داد.
خوانندهی گرامی!
در روزگاری زیست میکنیم که در هر ۲۴ ساعت آن، دستکم پنجاه هزار نفر از همنوعان ما، تنها به دلیل مصرف آب آلوده جان خود را از دست میدهند؛ در روزگاری که شمار جانباختگان بر اثر خفگی گاز و پدیدهی گلخانهای از مرز ۵ میلیون نفر در سال گذر کرده است (فصلنامهی اقتصاد کشاورزی، ش ۲۴، ص ۲۰-۷). و در روزگاری که بسیاری از نخبگان بومشناس هشدار دادهاند: «در صورت ادامهی روند کنونی، تا پایان قرنی که در آن هستیم؛ نسل بیش از نیمی از یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار گونهی زیستمندی که اینک در جهان یافت میشوند، برای همیشه نابود خواهند شد».
این کدام دشمن دینی، ملّی و جهانی است که میتواند تخریبی چنین مرگبار بیافریند؟ چرا چشمها را نمیشوییم و برای واژهی «دشمن» تعریفی خردمندانهتر ارایه نمیدهیم؟
فقط کافی است اندکی در خود فرو رفته و به این حقیقت خجلتبار اندیشه کنیم که تنها در طول چند دقیقهای که مشغول خواندن همین سطور بودیم، دستکم سه هزار نفر از همنوعان ما از حق ادامهی حیات محروم شدهاند، آن هم صرفاً به جرم زیستن در زیستگاهی آلوده! چرا؟! تا کی میتوانیم نظارهگر این جنایت باشیم و بر طبل ناپایداری حیات بکوبیم؟
برای همین است که به سهم خود از صاحبان همهی آن بیش از ۲۰هزار وبلاگی که به این رستاخیز سبز پیوستند، صمیمانه قدردانی میکنم و امیدوارم که مخاطبین پرشمار و میلیونی این وبلاگها بتوانند چنان طنینی از صلح در جهان جنگزدهی امروز بیافرینند که هیچ جنگطلبی نتواند فریاد برآورد: «هر که با ما نیست، بر ماست.»