پنجشنبهی گذشته – ۲۵ دی ۱۳۹۳- گفتگوی مفصلم با حمیدرضا محمدی در صفحه ۱۳ از ویژهنامه همشهری با عنوان: شش و هفت، منتشر شد. در این گفتگو، یادی کردم از پدربزرگ دوستداشتنیام که او را «باباگله» خطاب میکردم، مرد عزیزی که سبب شد به طبیعت سرزمینم دقت کرده و با یاخته یاختهی وجودم آن را لمس کنم. روزگار کارورزیهای داوطلبانه و مشتاقانهام در مزرعهی حسینآباد سلفچگان هرگز از خاطرم محو نخواهد؛ روزهایی که برای نخستین بار دریافتم: وقتی آن موتورپمپ بزرگ و پر سرو صدا در روستای حسینآباد به کار افتاد تا شیرهی زمین را در بالادست کاریز مزرعهی باباگله بمکد، آرام آرام قنات دوستداشتنی پدربزرگ خشک شد و آه از نهادم برآمد … ادامهی خواندن
بایگانی برچسب: s
شهربانو به استقبال نوروز رفت! چرا ما نرویم؟
به افتخار شهربانو که از تجریش تا راهآهن نور پاشید!
صبحگاه واپسین آدینهی اسفند ۱۳۹۲در تهران، بانویی به نام شهربانو احمدی ماشک؛ تلاش کرد تا به همشهریهایش یادآوری کند: این ما هستیم که به درختان نیازمندیم و نه آنها به ما! آخرین دلنوشتهی محمّد درویش در سال ۱۳۹۲، به افتخار این شهروند مسئولیتپذیر به رشته تحریر درآمده است … ادامهی خواندن
وقتی که خرها به آدمها درس میدهند!
بی خبرتر از یک رؤیا را بی خبر نگذارید!
دوست و همکار دانشمندم، دکتر محمّد متینی زاده که سالهاست در کسوت یک پژوهشگر تمام عیار میکوشد تا بر ماندگاری رویشگاههای جنگلی وطن بیافزاید؛ اخیراً دست به کاری بزرگ زده و مجموعهای از اشعار – اغلب – محیط زیستیاش را هم در قالب کتابی با عنوان: «بی خبرتر از یک رؤیا» منتشر کرده است. کتابی در ۸۴ صفحه که به همت نشر امروز، در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران هم عرضه شده است. در این کتاب، ۶۰ اثر این شاعر پژوهشگر و عاشق طبیعت ایران گنجانیده شده است که برخی از آنها چون: آرزوی درخت، حرمت خاک، افرا و چنار، و این درخت کهنسال، گیاه را از کدام زاویه میبینی؟ نقاشی رؤیاهای بلوط، برکههای خشکیده، درختزار بیگناه، آیا خاک حقیر است؟ زاگرس، جنگل خیرود و … دارای مضامین قوی و هوشربای محیط زیستی است که در عین حال منطبیق با موازین و دانش روز منابع طبیعی جهان هم هست؛ ویژگی نابی که مجموعه آثار ادبی این دانشمند ایرانی را در حوزه محیط زیست، منحصر به فرد و بیرقیب ساخته است. به ویژه که اثر اخیر وی، مورد تأیید برخی از استادان به نام شعر و ادبیات ایران، از جمله شاعر معاصر، استاد یدالله مفتون امینی هم قرار گرفته است.
در ادامه ضمن توجه شما به یکی از قطعات کمنظیر محمّد متینی زاده با عنوان حرمت خاک، به آگاهی میرسانم که برای سفارش کتاب، میتوانید با شماره تلفنهای ۸۸۷۹۴۲۱۸ یا ۰۹۱۲۴۰۷۲۵۳۰ تماس برقرار فرمایید و از این کالای ارزشمند فرهنگی حمایت کنید.
خاک را
زیر و رو مکن
شاید
مویینریشههایی
پس از تولد بهارانه
در جستجوی رفاقتی ماندگار
با نهال همسایه باشند
یا اینکه شاید
مهربانان خاک
در خرابهی زیرین
قصری باشکوه
برای آمدن
نودانههای دم ِ بخت
ساخته باشند
برای این دوست دانشمند و طبیعتگرای خود بهترینها را آرزو دارم و امیدوارم مانند او در زمین، بیشتر تکثیر شود …
کاش تنه این سبزها به ما سبزها هم بخورد! نخورد؟
هرچند که هیچگاه آلمانی ها را به عنوان خونگرم ترین و مهربان ترین مردم جهان یاد نکرده اند؛ اما فکر می کنم وقت آن رسیده که ژرمن ها را دلسوزترین حامیان سلحشور طبیعت زمین بنامیم و در برابر عزم جدی شان برای حفظ طبیعت کلاه از سر برداریم.
همین چندی پیش بود که فعالان سبز آلمان، چنان به دولت خویش فشار آوردند تا دولت فدرال مجبور شد انصراف خویش را در پروژه ساخت سدی غول پیکر در کشور ترکیه اعلام کند؛ زیرا آلمان…ی ها معتقد بودند با ساخت یک سد دیگر بر روی سرشاخه های فرات، وضعیت میان رودان و هورالعظیم در کشور عراق وخیم تر خواهد شد! می بینید؛ به جای این که ایرانی ها نسبت به ساخت این سد و افزایش ریزگرد ناشی از آن معترض باشند، این آلمانی ها بودند که بار ما را هم بر دوش کشیدند و بر خلاف مصالح آشکار اقتصادی شان، عملاً نشان دادند که عاشق زمین هستند.
در ماجرای سونامی ژاپن و انفجار رآکتور فوکوشیما هم این آلمانی ها بودند که بیشترین اعتراض و زنجیر انسانی را تشکیل داده و دولت خویش را واداشتند تا فرمان تعطیلی نیروگاه های اتمی خود را تا یک دهه دیگر بدهد.
قصه اشتوتگارت ۲۱ هم برگ زرین دیگری برای آلمان ها به حساب می آید و امروز هم آنها در اعتراض به حمل زباله های هسته ای از فرانسه به آلمان، حقیقتاً شاهکار کردند …
اجازه دهید همه با هم به افتخار سبزهای آلمان یک کف مرتب بزنیم و آرزو کنیم تا تنه آنها به ما هم بخورد! به مایی که فکر می کنیم فعال و طرفدار محیط زیست هستیم؛ اما نیستیم! هستیم؟
بیاییم اعترافهای سبز خود را به اشتراک نهیم!
شهروندی سبزاندیش، دست به ابتکار جالبی زده و در قالب یک بازی وبلاگی از شهروندان جامعهی مجازی مخاطب خویش خواسته تا هر یک به نوبهی خویش از اعترافات سبز خود سخن بگویند و به ترتیب اهمیت از ۵ جفای بزرگی که در حق طبیعت روا داشتهاند، رمزگشایی کنند! و آنگاه به ۵ خدمتی که برای محیط زیست انجام دادهاند نیز اشاره نمایند.
به باور نگارنده، چنین حرکتهای فرهنگی در فضای وبلاگستان فارسی میتواند به پراکنش هر چه بیشتر اندیشهی سبز کمک کرده و بارشی مجازی از گرایهها و ارزشهای محیط زیستی را بر سر ساکنان فارسیزبان و پرشمار این دهکدهی وبلاگی پویا و با نشاط سرازیر کند.
اینک، ضمن قبول دعوت صاحب گرامی تارنمای شهر سالم، از خوانندگان عزیز این سطور، به ویژه از مینو صابری، نیک آهنگ کوثر، سید محمّد مجابی، ناصر کرمی، حمیدرضا عباسی، فرهاد خاکساریان و سپهر سلیمی عزیز میخواهم تا به این بازی بپیوندند و اعترافهای سبز خود را با اهالی وبلاگستان به اشتراک نهند.
و امّا ۵ اعتراف سبز محمّد درویش!
حقیقتش این است که شاید اولین اعترافی که باید بکنم، آن است که تعداد خطاهای محیط زیستیام به مراتب بیشتر از «پنج» است! با این وجود، شاید مهمترینها عبارت باشند از:
۱- تیرکمون مگسی! این وسیله – که البته فکر کنم سالهاست از حوزهی اسباببازیهای کودکان این سرزمین رخت بربسته باشد – یکی از سرگرمیهای دوران کودکی من و نسل من بود! برای ساختن آن هم، فقط مقداری سیم مسی نرم و ۱۰ سانتیمتر کش نازک سفیدرنگ لازم بود. کش را به مفتول مسی بسته و با تیرهای کوچکی به شکل نعل اسب – که آن هم از جنس مس یا آلومینیوم بود – وسیلهای به شدت آزاردهنده برای دشمن میساختیم! یادم میآید یک پسر همسایه داشتیم به نام جعفر جنی که عجیب همچنان در ذهن من مانده و خاطراتش رسوب کرده است. آن روزها در فلکهی دوّم نیروی هوایی (خیابان پیروزی کنونی) روزگار میگذراندیم و با هدف قرار دادن اشیاء مختلف (مثل جعبه چوب کبریت و نظایر آن) از فواصل مختلف، تبحر خویش را در استفاده از تیرکمون مگسی به رخ حریفان میکشیدیم و لواشک و آلوچه ۵ ریالی برنده میشدیم! اما یک روز جعفر جنی گفت: بچهها! هدف قرار دادن اهداف ثابت که هنر نداره، اگر راست میگویید، بیایید به اهداف متحرک شلیک کنیم! و یکی از آن اهداف متحرک پرندگانی چون کلاغ و گنجشک بودند که آن روزها بسیار فراوانتر از این روزها میشد حضورشان را در کوچه پس کوچههای تهران احساس کرد … خلاصه باید اعتراف کنم که چند تا از مفتولهای نازک مسی تیرکمون مگسی من به چند پرنده اصابت کرد و منجر به ترسیدن و فرارکردن آن زبون بستهها شد! گناهی که بسیار کوشیدهام تا اروند را از آن منع کنم و البته هرگز برایش تا امروز اعتراف نکردهام که پدرش در کودکی، خود چنین آزارهایی به پرندگان زبون بسته میرسانده است!
۲- یادمه یه روزی رفته بودیم به حوالی چشمه مرغاب در اطراف شهرستان داران اصفهان؛ یکی از مناطق بسیار زیبا و جذابی که در سالهای نخستین دههی ۱۳۵۰ شمسی بسیاری از خانوادههای اصفهانی از شهرهای همجوار به خصوص اصفهان و نجفآباد و تیران خود را به آنجا رسانده و روز تعطیل خود را در کنار خانواده سپری میکردند. ما نیز در یکی از این گردشهای هفتگی به اتفاق خانواده یکی دیگر از دوستانمان به چشمه مرغاب رفته بودیم و یادم هست که پدر آن خانواده داشت با چه شور و حرارتی از ویژگیهای خودرو سواریای که تازه خریده بود سخن میگفت و اشاره میکرد که چون بر خلاف پیکان (ماشین ما) دیفرانسیلش در چرخهای جلو است، هرگز در گل گیر نکرده و درجا نمیزند! خلاصه همان لحظه یک فکر شیطانی از ذهنم گذشت و تصمیم گرفتم به هر ترتیبی که هست، ماشینش را در گل فرو کنم! بنابراین، بعداز ناهار وقتی که آدمبزرگها در حال چرت بودند، شروع کردم به آوردن آب از چشمه و ریختن اطرف چرخ جلوی ماشینش! اما دیدم با این روش تا شب هم موفق به اجرای نقشهی خود نخواهم شد! این بود که تصمیم گرفتم یک انشعاب باریک از جوی آب زده و با ساخت نهری کوچک، آب را به زیر چرخ ماشین آ« بنده خدا هدایت کنم! خلاصه دردسرتان ندهم، چنان بلایی بر سر ماشینش آوردم که نهتنها نتوانست از گل درآید، بلکه با هول دادن هم بیشتر در باتلاق فرو رفت و در نهایت مجبور به بگسل کردن ماشین شدند! اما به خاطر کار من، آب بسیاری که باید به مصرف باغهای کشاورزی منطقه میرسید، هدر رفت و البته یک گوشمالی حسابی هم از طرف پدر به ارمغان بردم!
۳- دوران سربازی من (۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶) به آخرین سالهای جنگ خورده بود. یادم هست، هنگامی که در گروه ۱۱ توپخانه پادگان امام رضا (ع) – بین مراغه و بناب – مشغول انجام دوران آموزشی خود بودیم، یکی از ابتکاراتی که برای گریز از شستشوی ظروف غذا (معروف به یغلوی) به کار میبردیم، آن بود که ابتدا یغلویها را در درون یک کیسه فریزر کرده و سپس در آن غذا میخوردیم. پس از پایان ناهار یا شام نیز، کیسه زباله چرب و آغشته به ته مانده غذا را درآورده و معدوم میساختیم و بدینترتیب دیگر زحمت شستن ظرف غذا از ما سلب میشد و میتوانستیم در اندک فرصتهایی که داریم، بیشتر بخوابیم؛ چیزی که در یگان آموزشی گروه ۱۱ توپخانه حقیقتاً کیمیا بود! اما کار من و دیگر سربازان هم سبب افزایش بی رویه مصرف کیسهزبالههایی شد که بعدها فهمیدم یکی از دشمنان طبیعت به حساب میآیند و تا دهها و صدها سال بدون تجزیه در خاک باقی خواهند ماند.
۴- اعتراف میکنم که تاکنون چندین و چند بار شاهد پرتاب زباله از درون خودروهای عبوری بودهام، امّآ هر بار برای خودم مصلحتاندیشی کرده و حاضر نشدم تا به راننده خودرو – از ترس عواقب بعدی! – تذکر دهم. در صورتی که به نظرم یکی از کاربردیترین شگردها برای مهار این رفتار شرمآور در بین ایرانیان، آن است که هر یک از ما در نقش پلیس محیط زیست به وظایف شهروندی خود عمل کند.
۵- برخی مواقع و این روزها بیشتر، کمتر توانستهام به پرسشها و درخواستهای دانشجویان رشتههای محیط زیست و منابع طبیعی، آن گونه که سزاوار بوده پاسخ دهم و میدانم که در برخی موارد، این کندی من در پاسخگویی سبب کدورت و ناخشنودی یا خدای ناکرده دلسردی یک جوان طرفدار محیط زیست را فراهم آورده است.
و امّا پنج اقدام مفید نگارنده در راستای حفظ محیط زیست:
۱- کوشش برای انتشار تجربیاتم در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی که تاکنون منجر به چاپ دهها کتاب و مقاله و نیز انتشار بیش از ۳ هزار صفحه مطلب در تارنمای مهاربیابانزایی شده است؛ تارنمایی که تاکنون بیش از یک میلیون بار دیده شده است.
۲- تا آنجا که امکان دارد، میکوشم تا فرزندم – اروند – را با طبیعت وطن و مواهب آن آشنا کنم و به او بیاموزم که حفظ درختان و حمایت از حیوانات یک ارزش بزرگ محسوب میشود. از همین رو، تلاش کردهام تا اروند را در اغلب سفرها و مأموریتها با خود ببرم و به همین دلیل، بسیاری از مناطق کشور از جمله شهداد، شهر افسانهای لوت، مناطق حفاظت شده تنگ صیاد، دنا، نایبند، سبزکوه، کویر مرنجاب، کوه سیاه و … را از نزدیک دیده است. شاید یکی از دلپذیرترین صحنههای زندگیم، تماشای آن لحظهای بود که اروند داشت به پسر همسایه تذکر میداد: نباید دنبال گربه بیاندازی و او را اذیت کنی …
۳- تلاش برای افزایش کیفیت زندگی محیطبانان و کمک به صدور چند حکم قضایی در حمایت از محیط زیست، همچنین جلوگیری از تصرف چند عرصهی جنگلی توسط طبیعتستیزان و روشنگری در بارهی عقوبتهای سدسازی بیرویه در کشور.
۴- تشویق مستقیم و غیرمستقیم علاقهمندان به محیط زیست برای ثبت اندیشههای خویش و کمک به رونق وبلاگستان سبز فارسی.
۵- تدوین برنامه ۲۰ ساله راهبردی بیابان – افق ایران ۱۴۰۴ و گنجاندن تمامی ملاحظات مسلم محیط زیستی که سرانجام پس از سه سال کار و تعامل گروهی از تأیید عالیترین مقام وزارتی گذشته و در آخرین روزهای سال گذشته به تمام نهادهای پژوهشی و اجرایی کشور ابلاغ شد.
بار دیگر از بانی این ابتکار سبز قدردانی کرده و امیدوارم دوستان عزیز و سبزاندیشم به آن بپیوندند.