باغ ملی گیاهشناسی ایران در یک روز برفی – یکشنبه ۱۶ دی ماه ۱۳۸۶
18 thoughts on “rifr & snow-2”
عکسها بی نهایت زیباست..وهمچنین نوشتها
فکر می کنم..آدم باید عشق به طبیعت وهمنوع داشته باشه..تا بتونه زیبا بنویسه..زیبا ببیند..وزیبا ..خوانده شود
کور شم اگه اینجا من نوشته ای ببینم!
می شه بیشتر در مورد نوشته زیبای این پست توضیح دهید؟
درود …
اگر …نبینید که متاسفانه عکسی را ثبت نخواهید کرد..پس ..دعا کنیم همیشه این بینایی .نعمت خداوند باشد
واما در مورو نوشته..منظور نوشته های وبلاگتون بود
شما لطف دارید.
سپاسگزارم.
دلم می لرزد.. مثل لحظه پر هراس عاشق شدن… دلم می لرزد… تو می فهمی هراسم را؟!
مگه تو آن لحظه پرهراس را درک کرده ای بانو؟
با این پرسش تون باید بپرسم: شما چی فکر می کنید؟
من که جواب را می دانم!
می خواستم بقیه هم بدانند!!۰
پس می خواهید شما زحمتش رو بکشید و به بقیه هم بگید..
چی می گید؟
من اگر بخواهم بگویم، می گویم:
” از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن …۰″
دست شما درد نکنه…. نمی خواد ادامه بدین.. خودم بگم بهتره… نه؟!
خب خودت اصرار کردی! مگه نه؟
تازه من که هنوز چیزی نگفتم! گفتم؟
وا..اصرار؟! اگه اصرار می کردم چی می گفتی؟! پس همه چیزو بگو… ما که رسوای جهانیم… تا متعلق عشق من پیدا بشه.. یک دوره جام جهانی فرصت هست…
خب پس بذار از وقتم بهتر استفاده کنم!۰
چهار سال زمان کمی نیست! هست؟
عکسها بی نهایت زیباست..وهمچنین نوشتها
فکر می کنم..آدم باید عشق به طبیعت وهمنوع داشته باشه..تا بتونه زیبا بنویسه..زیبا ببیند..وزیبا ..خوانده شود
کور شم اگه اینجا من نوشته ای ببینم!
می شه بیشتر در مورد نوشته زیبای این پست توضیح دهید؟
درود …
اگر …نبینید که متاسفانه عکسی را ثبت نخواهید کرد..پس ..دعا کنیم همیشه این بینایی .نعمت خداوند باشد
واما در مورو نوشته..منظور نوشته های وبلاگتون بود
شما لطف دارید.
سپاسگزارم.
دلم می لرزد.. مثل لحظه پر هراس عاشق شدن… دلم می لرزد… تو می فهمی هراسم را؟!
مگه تو آن لحظه پرهراس را درک کرده ای بانو؟
با این پرسش تون باید بپرسم: شما چی فکر می کنید؟
من که جواب را می دانم!
می خواستم بقیه هم بدانند!!۰
پس می خواهید شما زحمتش رو بکشید و به بقیه هم بگید..
چی می گید؟
من اگر بخواهم بگویم، می گویم:
” از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن …۰″
دست شما درد نکنه…. نمی خواد ادامه بدین.. خودم بگم بهتره… نه؟!
خب خودت اصرار کردی! مگه نه؟
تازه من که هنوز چیزی نگفتم! گفتم؟
وا..اصرار؟! اگه اصرار می کردم چی می گفتی؟! پس همه چیزو بگو… ما که رسوای جهانیم… تا متعلق عشق من پیدا بشه.. یک دوره جام جهانی فرصت هست…
خب پس بذار از وقتم بهتر استفاده کنم!۰
چهار سال زمان کمی نیست! هست؟
استفاده بهتر؟!باشه… سرکاری خوبی هم هست…نه؟!
بستگی داره …۰
ادامه بحص در نوبت بعدی… تا بستگی دارد را بکشفیم…
ببخشید اشکال تایپی رو…ادامه بحث …