ویژگیهای پیکرشناختی و زمین شناسی مناطق بیابانی ایران – قسمت 6

2-1-2- زمين شناسي

     شناخت ويژگي‌هاي زمين شناسي مناطق بياباني ايران كه عمدتاً شامل رسوبات عهد حاضر يا كواترنري هستند‌، مستلزم آگاهي كلي تري از وضعيت زمين شناسي فلات ايران است‌. شكل گيري فلات ايران عمدتاً به دوران سوم زمين شناسي تعلق داشته و در اين ميان تشكيلات ميوسن و پليوسن نقش خاصي را در شكل گيري اين فلات به عهده دارند‌. با تشكيل رسوبات و برون‌زدهاي ميوسن در فلات ايران در قريب به بيست ميليون سال قبل‌، تحولات زمين شناسي زيادي در اين فلات به وقوع پيوسته است كه از ديدگاه اين برنامه فراهم شدن زمينه و بستر استقرار منابع طبيعي تجديد شونده در فلات ايران است‌. در هر جاي اين فلات كه رسوبات ميوسن و نهشته هاي آن تشكيل شده‌اند منابع آب و خاك تحت تأثير رسوبات تبخيري قرار داشته و با املاح مختلف آميخته هستند. به عبارت ديگر حضور گسترده رسوبات دوران سوم را براي منابع طبيعي تجديد شونده مناطق بياباني، بايد به عنوان عاملي محدودكننده مدنظر قرار داد. هر چند كه از همين املاح مي‌توان به عنوان مواد معدني بهره‌برداري نمود‌. زمين شناسي، به طور غير مستقيم در ايجاد بيابان‌ها نقش داشته و همراه با ساير عوامل همچون عوامل فرساينده و انتقال دهنده (آب و باد)، موجب بروز محدوديت‌هايي در ساير پيراسنجه‌‌هاي بوم‌شناختي از جمله خاك،ومنابع آب‌هاي سطحي و زيرزميني … و پوشش گياهي مناطق بياباني مي‌شوند.

     از آنجا كه در اين برنامه، مناطق بياباني پايين‌تر از خط كنيك، يعني دشت سرها و پلاياها به عنوان واحدهاي برنامه‌ريزي در نظر گرفته شده‌است، بنابراين عمدتاً از واحدهاي زمين شناسي دوران چهارم (كواترنر) بوجود آمده اند كه از مواد ناپيوسته شامل انواع نهشته‌هاي رودخانه‌اي‌، مخروط افكنه ها و … تشكيل يافته‌اند‌. حساسيت‌هاي اين مواد به فرسايش بخصوص فرسايش بادي و وجود نمك‌‌ها و املاح گچي، آهكي و نمك فراوان در آنها موجبات ايجاد مناطق بياباني را فراهم مي‌آورد‌. از آن گذشته هر چند مناطق كوهستاني از محدوده‌هاي مورد نظر اين برنامه خارج است‌، ولي همواره با نفوذ رسوبات حاصل از تجزيه و تخريب فيزيكي و شيميايي مواد زمين‌شناسي پيوسته و ناپيوسته آنها به همراه روان‌آب‌هاي آلوده به گچ و نمك‌، به ايجاد شرايط بياباني كمك مي‌كند. به طوركلي پيراسنجه زمين‌شناسي با شاخص‌هايي همچون‌، حساسيت مواد مادري بالادست به فرسايش آبي‌، شوري مواد حمل شده در اثر فرسايش آبي و حساسيت مواد ناپيوسته در مناطق رسوبگذاري نسبت به فرسايش بادي و نيز شيب و جهات جغرافيايي‌، در ايجاد بيابان‌ها دخالت دارند‌.

رخساره هاي ژئومرفولوژي مناطق بياباني ايران

جدول ۳-۲

 

      3-1-2- پيكرشناسي زمين و رخساره‌هاي ژئومرفولوژيك

     مطالعات انجام شده در مناطق بياباني كشور نشان مي‌دهد كه اين مناطق از سه واحد ژئومرفولوژي كوهستان‌، دشت سر و پلايا يا چاله داخلي تشكيل گرديده است‌. با توجه به اينكه در اين برنامه‌ راهبردي‌، رخساره‌هاي ژئومرفولوژي منبعث از واحدهاي دشت‌سر و پلايا به عنوان واحدهاي برنامه‌ريزي انتخاب شده‌اند‌، بنابراين از تعريف و درج خصوصيات واحد كوهستان خودداري و به ذكر خصوصيات واحدهاي دشت سر و پلايا اكتفا مي‌شود‌.

     واحد دشت‌سر در ژئومرفولوژي مناطق بياباني از اهميت شايان توجهي برخوردار بوده و سطح وسيعي از مناطق تحت مديريت دفتر امور بيابان را به خود اختصاص داده است‌. دشت سرها باتوجه به شيب‌، وضعيت دانه‌بندي رسوبات و همچنين عمق رسوبات انباشته شده داراي سه تيپ دشت‌سر فرسايشي يا لخت‌، اپانداژ (يا پخش آب) و پوشيده (يا دشت) است‌. لازم به يادآوري است كه نهشته‌هاي اين واحد ژئومرفولوژي تماماً مربوط به دوره كواترنري هستند‌.

     واحد پلايا يكي ديگر از واحدهاي ژئومرفولوژي مناطق بياباني ايران  است كه تيپ‌ها و رخساره‌هاي ژئومرفولوژي آن در اين سند مدنظر قرار گرفته است‌. واحد پلايا در مناطق بياباني ايران از تيپ‌هاي متعددي تشكيل شده است كه از آن جمله مي‌توان به تيپ جلگه رسي‌، تيپ مخروط افكنه‌، تيپ دشت ريگي‌، تيپ نبكا‌، تيپ كلوت و ياردانگ و تيپ كوير اشاره كرد‌. هريك از تيپ‌هاي ژئومرفولوژي اخير، خود داراي خصوصيات متفاوت و متنوعي هستند كه اين واحدها و تيپ‌هاي مربوط به آنها اساس برنامه‌ريزي در مناطق بياباني قرار گرفته است كه در بخش‌هاي آينده نقشه و خصوصيات استخراج شده از مطالعات مربوط به مباحث ژئومرفولوژي در كشور ارايه خواهد شد.

     مساحت و پراكنش رخساره‌هاي ژئومرفولوژي پس از تعيين و تفكيك رخساره‌هاي ژئومرفولوي در استان‌هاي بياباني و با رقومي كردن محدوده اين رخساره‌ها‌؛ مساحت آنها به تفكيك استان‌هاي بياباني و كل كشور تعيين گرديد‌. مطالعات انجام شده در دفتر امور بيابان نشان مي‌دهد كه بيشترين سطح رخساره‌هاي ژئومرفولوژي كشور مربوط به دشت ريگي غيرفعال است كه داراي وسعتي برابر 15304136 هكتار بوده كه 6/26 درصد سطح كل رخساره‌هاي بياباني كشور را شامل مي‌شود‌. اين رخساره ژئومرفولوژي از نظر اهميت فعاليت‌‌هاي اجرايي مقابله با بيابان‌زايي از اهميت بالايي برخوردار نبوده و بيشتر بايد فعاليت‌‌هاي مديريتي در آن انجام پذيرد‌.

مساحت رخساره هاي ژئومرفولوژي به تفكيك استانهاي بياباني كشور

 

     رخساره فرسايش آبراهه‌اي و مخروط افكنه دومين رخساره ژئومرفولوژي از نظر وسعت در كشور است كه داراي مساحتي برابر 7278214 هكتار بوده و 6/12 درصد سطح كل رخساره‌هاي بياباني كشور را شامل مي‌شود‌. اين رخساره ژئومرفولوژي عمدتاً قابليت توليد روان‌آب را داشته و با مديريت روان‌آب‌هاي موجود مي‌توان نسبت به افزايش پوشش گياهي در چنين مناطقي اقدام كرد‌.

     رخساره دشت ريگي فعال كه منطقه برداشت محسوب مي‌شود در كل كشور وسعتي برابر 6810162 هكتار داشته كه 8/11 درصد سطح كل رخساره‌هاي بياباني كشور را شامل مي‌شود‌. اين رخساره از اهميت بسيار زيادي از نظر عمليات اجرايي برخوردار بوده و فعاليت‌‌هاي اجرايي مقابله با فرسايش بادي بايد در اين رخساره صورت پذيرد كه به اين مهم در برنامه‌ريزي توجه خاص شده است‌.

     رخساره اراضي زراعي تحت تأثير فرسايش بادي در كل كشور مساحتي برابر 5600175 هكتار را به خود اختصاص داده‌اند كه 7/9 درصد سطح كل رخساره‌هاي بياباني كشور را شامل مي‌شود‌. اين رخساره از نظر فرسايش بادي داراي اهميت قابل توجهي بوده و عمليات مقابله با فرسايش بادي در اين رخساره بايد با همكاري و مشاركت مردم صورت پذيرد كه در اين برنامه به آن توجه خاص مبذول شده است‌.

    رخساره اراضي كوير رسي يا دق رسي – نمكي در كل كشور داراي وسعتي برابر 5369399 هكتار است كه 3/9 درصد سطح كل رخساره‌هاي بياباني كشور را شامل
مي‌شود‌. اين رخساره پنجمين رخساره از نظر وسعت است‌.

     رخساره كوير نمكي و درياچه نمكي داراي وسعتي برابر 3458137 هكتار است كه 6 درصد سطح كل مناطق بياباني كشور را به خود اختصاص داده است‌. اين رخساره ششمين رخساره از نظر وسعت در كشور به شمار مي‌رود‌. رخساره‌هاي تپه‌ها و پهنه‌هاي ماسه‌اي غيرفعال‌، مناطق مرطوب حاشيه پلايا و دريا‌، دشت رسي كربناته‌، تپه ها و پهنه هاي ماسه‌اي فعال‌، جنگل‌هاي بياباني‌، دشت رسي (دق رسي)‌، دشت رسوبي شور‌، كلوت و كلوتك و مخروط افكنه پلايايي جمعاً داراي وسعتي برابر 13751827 هكتار بوده كه 24 درصد سطح كل مناطق بياباني كشور را شامل مي‌شوند‌. اين رخساره‌هاي ژئومرفولوژي بين 1 تا 5/4 درصد سطح كل رخساره‌هاي ژئومرفولوژي را به خود اختصاص داده اند‌.

مساحت رخساره هاي ژئومرفولوژي

نمودار ۱-۲

     در جدول شماره (3-2) مساحت رخساره‌هاي بياباني به تفكيك استان‌هاي بياباني و كل مناطق بياباني كشور و درصد هر يك از رخساره‌ها نسبت به كل مساحت رخساره‌هاي بياباني تفكيك شده در كشور ارايه گرديده است‌. همچنين در نمودار شماره (1-2) مساحت و درصد هر يك از رخساره‌هاي ژئومرفولوژي پانزده‌گانه تفكيك شده در كل كشور به تصوير كشيده شده است‌.

وضع موجود کشور از منظر اقلیم – قسمت 5

   

 

        1-1-2- اقليم

همان طور که اشاره شد، انتظار مي­رود ايران­زمين به دليل قرار گرفتن در نوار کمتر از 40 درجه‌ي عرض جغرافيايي، عموماً متأثر از آب و هوايي گرم و خشک باشد؛ دريافتي که پژوهش­هاي مرتبط با حوزه‌ي اقليم­شناسي و خاکشناسي، درستي آن را به تأييد رسانده­اند. بر پايه‌ي پژوهش خليلي و همکاران (1370) و خليلي (1371)، از مجموع 1629807 کيلومتر مربع وسعت خشکي‌هاي کشور (مرکز آمار ايران، 1381)، نزديک به 1/89 درصد خاک کشور (1451562 کيلومتر مربع) در رده‌ي سرزمين‌هاي خشک[1] جاي مي­گيرد. امّا چهار سال بعد، هنري نويل لوهورو، بيابان­شناس مشهور فرانسوي، بر پايه‌ي روشي ديگر، مجموع مساحت سرزمين‌هاي خشک ايران را 65562  کيلومتر مربع کاهش داده و به 1386 هزار کيلومتر مربع يا 04/85 درصد از خاک کشور رساند (Le Houérou، 1996). جالب آنکه رقم اخير به رقمي که فاموري و دوان (1349) براي خاک‌هاي مستعد بيابان‌زايي ايران ارايه دادند، يعني 1409 هزار کيلومتر مربع يا 5/86 درصد از مساحت کشور[2]، بسيار نزديکتر است. به هرحال آنچه که آشکار مي­نمايد آن است که از منظر اقليم­شناسي يا خاکشناسي در بهترين شرايط تنها 15 درصد از خاک ايران از زيست­اقليمي غير خشک سود مي­جويد[3].

   در ارايه‌ي بازنمودي از «خشکي»، بايد اذعان کرد: هر چند اين پديده داراي مفهومي نسبي بوده كه بر مبناي خاستگاه بومي مخاطب، از محدوده‌اي متغير و كيفيتي متفاوت برخوردار خواهد بود؛ با اين وجود، تلاش‌هاي گسترده‌اي نيز براي ايجاد دركي تقريباً مشترك از اين پديده، توسط سازمان‌هاي جهاني مسئول صورت گرفته و مي­گيرد. از آن جمله: مطابق تعريفي كه برنامه‌ي محيط‌ريست سازمان ملل متحد[4] ارايه داده است؛ «هر سرزميني كه ميزان متوسط بارندگي سالانه‌ي آن كمتر از 65/0 ميزان تبخير و تعرق متوسط سالانه‌اش باشد، در رده‌ي سرزمين‌هاي خشك جاي مي‌گيرد (UNEP، 1997) متناسب با كاهش بيشترِ اين نسبت، سرزمين‌هاي خشك، خود به چهار زير رده‌ي زيست‌اقليمي به نامهاي نيمه‌مرطوب خشك، نيمه خشك، خشك و فراخشك تقسيم مي‌شوند. در ميان چهار زير رده‌ي موصوف، خشك‌ترينِ آنها، يعني فراخشك كه ميزان متوسط بارندگي سالانه‌ي آن كمتر از 05/0 تبخير و تعرق متوسط سالانه‌اش است را «بيابان واقعي» مي‌نامند. بدين‌ترتيب، بر حدود نزديك به نيمي از گستره‌ي خشكي‌‌هاي كره‌ي زمين (2/47 درصد)، شرايط زيست‌اقليمي خشك حكم‌فرماست. وضعيتي كه با اندكي مطلوبيتِ بيشتر، در آسيا نيز حاكم بوده و نزديك به 46 درصد از سرزمين‌هاي قاره‌ي كهن را در برگرفته است. اما همان طور كه از جداول (1) و (2) بر‌مي‌آيد، گستره‌ي زيست‌اقليمهاي خشك در ايران به نسبت مساحت، تقريباً دو برابر ميزان نظير آن در آسيا و جهان است. نكته‌ي پراهميت‌ترِ ديگر آن است كه اگر سطح مقايسه را به مناطق فراخشك محدود كنيم، آنگاه تنگناهاي طبيعي ايران بيشتر قابل لمس خواهد بود؛ چه، درحالي كه تنها 5/7 درصد از خشكي‌‌هاي جهان را مناطق فراخشك تشكيل داده‌اند  نسبتي كه حتّي در آسيا نيز كمتر بوده و از 5/6 درصد تجاوز نكرده است درصدِ اشغالِ سرزمين‌هاي فراخشكِ ايران، اندکي کمتر از 5 برابر ميانگين جهاني آن و نزديك به 6 برابر آسيا مي‌رسد؛ واقعيتي كه شكنندگي محسوسِ زيست‌بوم ايران را در برابرِ تغييرات محيطي و فشارهاي انساني به وضوح نمايش مي‌دهد.

 

جدول  1-2- توزيع مساحت سرزمين‌هاي خشك در ايران، آسيا و جهان مساحت: ميليون هكتار

جمع

نيمه ‌مرطوب خشك

نيمه‌خشك

خشك

فراخشك

(بيابان واقعي)

زيست­اقليم

منطقه

3/6147

7/1294

3/2035

2/1569

1/987

جهان

1/1949

7/352

4/693

7/625

3/277

آسيا

2/145

0/8

5/32

3/47

4/57

ايران

     برگرفته از: (UNEP، 1997 و خليلي، 1371)

 

    شايد از همين رو باشد كه ايرانيان از ديرباز متوجّه خطرات اين رخداد بوده و تمهيدات ارزشمندي نيز براي مواجهه با آن آفريده‌اند. در شهر پارس[5]، كتيبه‌اي معروف وجود دارد كه بر روي آن جمله‌اي بدين مضمون از كوروش، بنيانگذار سلسله‌ي هخامنشي، درج شده است: «خداوند اين كشور را از دشمن، از خشكسالي و از دروغ حفظ كند.»

 

جدول 2-2-  توزيع درصد سرزمين‌هاي خشك در ايران، آسيا و جهان

جمع

نيمه ‌مرطوب خشك

نيمه‌خشك

خشك

فراخشك

(بيابان واقعي)

زيست­اقليم

منطقه

2/47

9/9

7/17

1/12

5/7

جهان

8/45

3/8

3/16

7/14

5/6

آسيا

1/89

9/4

9/19

0/29

2/35

ايران

    برگرفته از: (UNEP، 1997 و خليلي، 1371)        

    اهميت شرايط شكننده‌ي كشور و آسيب‌پذيري قابل توجّه آن، هنگامي آشكارتر مي‌شود كه بدانيم مطابق تعريفي كه از بيابان‌زايي ارايه شده و در 26 دسامبر 1996، از تصويب اعضاي كميته‌ي بين‌الدول پيمان(كنوانسيون) مهار بيابان‌زايي نيز گذشته است (UNEP، 1997)، «بيابان‌زايي: همان تخريب سرزمين است كه در تمامي زير رده‌هاي زيست‌اقليمي سرزمين‌هاي خشك، به استثناي مناطق فراخشك، ناشي از فشارهاي انساني يا تغييرات محيطي، امكان  وقوع دارد.»

    بر پايه‌ي آمارهاي منتشر شده در مورد خسارت‌هاي اقتصادي ناشي از بيابان­زايي در آسيا و جهان، از مجموع 42308 ميليون دلار خسارت ناشي از بيابان­زايي در سال 2001، نزديک به نيمي از آن، يعني 20913 ميليون دلار تنها متعلق به آسيا است. دريافت اخير، نقش منفي عامل انساني را در روند تشديدِ بيابان‌زايي در آسيا به خوبي نشان مي‌دهد. اين درحالي است كه در ايران نيز، مراجع رسمي از كاهش توان توليد سرزمين در متجاوز از يكصد ميليون هكتار يا 60 درصد از خاك كشور خبر مي‌دهند (كميته‌ي ملي توسعه‌ي پايدار، 1378) كه اين مقدار  از دو برابر ميانگين جهاني هم پيشي گرفته است. بر پايه‌ي ارزيابي ديگري که از منظر تغييرات «ظرفيت نگهداري يا پذيرش هر هکتار زمين[6]» در منطقه‌ي خاورميانه به انجام رسيده است، ظرفيت نگهداري هر هکتار زمين از 45/0 نفر در سال 1975 به 27/0 نفر در سال 1995 کاهش يافته و در منطقه‌ي عربي، اين نماگر از 18/0 به 13/0 نفر کاهش يافته است (Hoven، 2002). بنابراين، چنانچه نتايج پژوهش اخير را به کشور خويش هم تعميم دهيم، درمي­يابيم که در سال 1975، ظرفيت پذيرش سرزمين ايران 35/73 ميليون نفر بوده که در سال 1995 به 01/44 ميليون نفر کاهش يافته است. به سخني ديگر، وقتي در ابتداي مقطع 20 ساله‌ي مورد مطالعه، جمعيت کشور کمتر از نيمي از ظرفيت پذيرش سرزمين را اشغال کرده بود، نابخرديهاي مردمان چنان بود که 40 درصد از توان بالقوه‌ي پذيرش کاسته شد؛ درنتيجه آشکار است اينک که جمعيت کشور به حدود 2 برابر ظرفيت پذيرش رسيده است، چه بلايي و با چه روند شتابناکي بر اندوخته­هاي سرزمين نازل شود.

      نبايد از خاطر برد که قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، مي‌تواند حتّي غمناك­تر از بودن در فهرست سرزمين‌هاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيري بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي مي‌توان براي برون­رفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشت­ناپذير باشند كه گستره­هاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند.


[1] Dry lands

[2] مجموع مساحت گروه­های 4، 6، 7، 8، 9 و 10 از طبقه­بندی دهگانه‌ي گروه­های خاک ايران.

[3] مجموع مساحت سرزمين‌های خشک ايران، از مجموع سرزمين‌های خشکی که در قاره‌ي اروپا پراکنده است، بسيار فزونی دارد (جزيره­ای، 1379).

[4] (UNEP) United Nation Environment Program.

[5] شهر پارس يا پرسپوليس (Perspolis) را مورخان اسلامی تخت جمشيد نام نهاده­اند.

[6]  Land fit for cultivation

   

شناخت وضع موجود بیابان و بیابان زایی در ایران – 4

     بخش دوم-  شناخت وضع موجود
     در اين سند راهبردي، وضع موجود در دو بخش محيط طبيعي و محيط انساني مورد توجه و مداقه قرار گرفته است.

   1-2- محيط طبيعي
  در نيمه‌ي شمالي کره‌ي زمين، يعني يگانه سياره‌ي ظاهراً داراي حياتِ منظومه‌ي شمسي، به مختصات 25 درجه و صفر دقيقه تا 39 درجه و 47 دقيقه‌ي عرض شمالي و 44 درجه و 2 دقيقه تا 63 درجه و 20 دقيقه‌ي طول شرقي، يکي از ديرينه‌ترين کهن‌زادبوم‌هاي تمدّن بشري استقرار يافته که ايران-َ ش مي‌نامند؛ گستره‌ي پهناوري که به تنهايي بيش از 3 برابرِ بزرگترين کشور اروپا (فرانسه) وسعت دارد(۱) . نخستين شناسه‌ي قلمرويي که ايران را در خود جاي داده (نيمه‌ي جنوبي منطقه‌ي معتدله موسوم به منطقه‌ي پرفشارِ مجاور حاره)، غلبه‌ي خشکي بر رطوبت و گرما بر سرما است؛ بدين معني که اگر در ناحيه‌اي از اين قلمرو  با آب و هوايي سرد يا مرطوب مواجه شويم، علّت را نه در عرض بالاي جغرافيايي که در ويژگي پيکري و ارتفاع بالاي عرصه‌ي مورد بحث يا نزديکي به دريا بايد جستجو کرد. به سخني ديگر، هر چند عرض جغرافيايي ايران‌زمين، مؤلفه‌اي کاهنده در تنوّع اقليمي کشور محسوب مي‌شود؛ امّا ديگر ويژگي‌هاي طبيعي سرزمين (۲)  (نظير شرايط توپوگرافيک و دامنه‌ي بردباري قابل توجه گونه‌هاي گياهي مستقر در آن) سبب شده تا شاهد يکي از متنوّع‌ترين و ناهمتاترين زيست‌اقليم‌هاي جهان در ايران باشيم (۳) ؛ وجود سرزمين‌هايي با ميانگين بارندگي کمتر از 25 تا بيش از 2380 ميلي‌متر و محدوده‌ي وسيع دمايي آن كه از 35- تا 50+ درجه‌ي سانتي‌گراد در تغيير است (۴) (يخکشي، 1381)، گواهي بر اين مدعا است . بيش از نيمي از کشور پوشيده از مناطق مرتفع و كوه‌هاي بلند است. به طوري كه فلات ايران را با ميانگين ارتفاعي بيش از 1200 متر در شمار يكي از فلات‌هاي بلند آسيا طبقه‌بندي مي‌کنند (مركز آمار ايران، 1381). رشته كوه‌هاي موجود يا مانند البرز در طول صدها كيلومتر چون ديواري كشيده شده و عبور از آن فقط از طريق گردنه‌هاي بلند و گذرگاه‌ها عملي است، يا مانند زاگرس شامل رشته‌هاي مرتفع و موازي با دره‌هاي گود و دامنه‌هاي پرشيب است كه نواحي داخلي ايران را از كناره‌هاي نيلگونِ خليج فارس جدا ‌كرده و تنها از راه دره‌هاي پر پيچ و خم رودها كه در طول صدها هزار سال حفر شده‌اند، مي‌توان از آنها عبور كرد. رشته‌كوه‌هاي ناپيوسته‌ي خراسان هم با دره‌هاي وسيعِ خود، ارتباط کشور را با نواحي شرقي و شمال شرقي شکل داده‌اند. در مقابلِ گستره‌ي كوهستاني قابل توجّه و چكادهاي رفيع آن، پهنه‌هاي كم و بيش وسيع و همواري در داخل يا در حاشيه‌ي فلات ايران وجود دارد که عموماً قطبهاي کشاورزي کشور را تشکيل مي‌دهند. اين سرزمين‌ها با وسعت و ارتفاع متفاوت در محل كوهپايه‌ها، يا در ميان رشته‌كوه‌ها گسترده شده‌اند؛ جلگه‌هاي ساحلي شمال و جنوب (مانند جلگه‌ي حاصلخيز خوزستان)، دشت لوت و دشت كوير نمونه‌هايي از آنها به شمار مي‌روند. يکي از نکات جالب توجّه که در مرور تاريخ ايران به آن برمي‌خوريم، متغير بودنِ تقريباً پيوسته‌ي مرزهاي سياسي اين کشور از دير‌باز تاکنون بوده است؛ کشوري که در حدفاصلِ ديرپاترين قارّه‌هاي جهان (آسيا، اروپا و آفريقا) قرار گرفته و بدين لحاظ از موقعيتي ممتاز برخوردار است؛ موقعيتي که اغلب منجر به بروز نزاعهايي خونين و تخاصمات منطقه‌اي متعدد شده است؛ به نحوي که از قرن هشتم پيش از ميلاد، يعني زمان حكومت مادها به عنوان نخستين سلسله‌ي آريايي تا حدود يك سده‌ي پيش همواره محدوده‌ي اين کشور دستخوش تغيير، آنهم عموماً با شيبي کاهنده بوده؛ تغييري که بخش عمده‌اي از آن ناشي از تحمّل دست‌کم 250 تجاوز از سوي بيگانگان به خاک اين کشور بوده است (۵) ؛ تجاوزات و لشکرکشي‌هايي که ضعف اغلب حکومتهاي مرکزي را در پي داشته و از آنها مجال پرداختن به گرايه‌هاي زيستي را گرفته؛ رخدادي که شايد يکي از پيامدهاي ناميمون آن از دست رفتن حدود 70 تا 80 ميليون هکتار جنگل در طول 2 هزار سال گذشته باشد (يخکشي، 1381 به نقل از بوبک ، 1995).به هرحال ايران امروز، با وسعت 1648195 كيلومتر مربع (مركز آمار ايران، 1382) 9/3 درصدِ قاره‌ي آسيا و نزديك به 3/1 درصدِ خشكي‌‌هاي جهان را دربرگرفته است (UNEP، 1997). در نقشه شماره 1-2، موقعيت كشور در كمربند خشك جهان آشكارا نمايان است.

 

   پانوشت:

    1- از نظر وسعت، فرانسه با 547026 كيلومتر مربع، چهل و پنجمين كشور جهان است، درحالي كه ايران رتبه‌ي هفدهم  را در اختيار خود دارد (محجوب و ياوري، 1372). چنين است که مساحت ايران به تنهايي بيشتر از مجموع مساحت شش كشور اروپايي آلمان، فرانسه، ‌انگلستان، ايتاليا،‌ هلند و ‌بلژيك است.
   2- محمودی (1381) در توصيف اين ويژگی می‌گويد: «گسترش سامانه‌ي چين‌خوردگي‌های آلپی و حجم و روند ناهمواري‌های موجود در آن، به طور نسبی وسعت قابل توجهی از باختر و شمال ايران را از چنگال مهيب کم‌آبی رهانيده و در ساير نواحی، در تعديل اثار شوم آن، نقش نسبتاً سازنده‌ای داشته است.»
  3- غنای درخور اعتنای زيستی کشور، چه گياهی، چه جانوری و چه حتا اقلام کشاورزی متأثر از همين ويژگی است (نجفی، 1377).
  4- دشت لوت به عنوان يکي از خشن‌ترين جلوه‌های سيمای طبيعی در جهان (محمودی، 1381)، گواهی است بر سرزمينی در ايران که دارای کمينه‌ای از بارندگی و بيشينه‌ای از گرما است.  
  5-  از آغاز پيدايش نخستين تمدّن های بشری، يعنی از حدود 5 هزار سال پيش تاکنون، جهانيان بيش از 14 هزار جنگ و 4 ميليارد تلفات انسانی را تجربه کرده‌اند (اخلاص‌پور، 1372).

تعاریف و مفاهیم مندرج در سند راهبردی بیابان – قسمت سوم

نقشه قلمرو مناطق بياباني كشور - محمد خسروشاهي و همكاران

 

   3-1- تعاريف، مفاهيم و اصطلاحات
   در تدوين «برنامه‌هاي راهبردي بخش بيابان – چشم‌انداز 1404» – دانش‌واژه‌ها و عباراتي مورد استفاده قرار گرفته است كه ممكن است داراي بازنمودهاي بسيار گوناگون و متنوعي با توجه به ديدگاه‌هاي مختلف متخصصين و صاحبنظران باشند، درنتيجه لازم است تعاريف و مفاهيم به كار رفته در اين سند راهبردي كاملاً تبيين و روشن شوند.

    – بيابان
   هرچند هنوز نخبگان اين حوزه در رسيدن به بازنمودي دقيق و مورد توافق همه‌ي گرايش‌هاي علمي مرتبط با بيابان، به اجماع نرسيده‌اند، امّا از جمع‌بست ديدگاه‌هاي مختلف مي‌توان به اين نتيجه رسيد: «بيابان به مناطق رو به اضمحلالي اطلاق مي‌شود كه يا استعداد رويشي خود را كاملاً از دست داده‌اند و يا دامنه‌ي آسيب‌پذيري حيات گياهي و جانوري در آن بالا باشد.» به سخني ديگر، آنچه كه در همه‌ي اقسام بيابان‌ها، در هر زيست‌اقليم سرد يا گرمي و با هر فاصله و ارتفاعي از دريا به عنوان صفت بارز و مشترك ديده مي‌شود، دشواري رويش گياهي و نقصان كمي تنوع زيستي است.

 

مساحت بيابان‌هاي كشور از ديدگاه گرايش‌هاي علمي متفاوت

 

    – مناطق فراخشك – Hyper arid
   به طور كلي، سرزمين‌هاي خشك جهان، از چهار زيست‌اقليم مجزا تشكيل شده‌اند كه مناطق فراخشك ، نخستين آنها به شمار مي‌آيند.مناطق فراخشك، به مناطقي گفته مي‌شود كه نسبت ميانگين ريزش‌هاي سالانه به ميانگين ميزان تبخير و تعرق پتانسيل سالانه آن در يك دوره سي ساله كوچكتر از 5 صدم درصد باشد.

    – مناطق خشك –  Dry lands
   مناطقي كه نسبت ميزان ميانگين ريزش‌هاي سالانه به ميانگين ميزان تبخير و تعرق پتانسيل سالانه در يك دوره سي ساله بين 05/0- تا 2/0 باشد.

    – مناطق نيمه خشك
    مناطقي كه نسبت ميزان ميانگين ريزش هاي سالانه به ميانگين ميزان تبخير و تعرق پتانسيل سالانه در يك دوره سي ساله بين 21/0 تا 5/0 باشد.

   – مناطق خشك نيمه مرطوب
مناطقي كه نسبت ميزان ميانگين ريزش هاي سالانه به ميانگين ميزان تبخير و تعرق پتانسيل سالانه در يك دوره سي ساله بين 51/0 تا 65/. باشد.

   – خشكي  
  خشكي عمدتاً با دو ويژگي يكي كمبود بارندگي و ديگري طولاني بودن فصل خشك تعريف مي‌شودوعبارت است از شرايطي كه مقدار ريزش‌هاي نيواري يا آب در دسترس، رطوبت مورد نياز براي رشد زيست‌شناختي مورد انتظار را تأمين نمي‌كند. خشكي مي‌تواند اقليمي، كشاورزي و يا هيدرولوژيكي باشد.

   – تخريب سرزمين
  كاهش يا از دست رفتن توان توليد زيستي (زيست‌شناختي) يا اقتصادي و قابليت اراضي ديم، آبي، مرتع، چراگاه، جنگل، بوته‌زار در مناطق خشك‌، نيمه خشك و خشك نيمه مرطوب ناشي از بهره‌برداري بي رويه از سرزمين، ناشي از يك يا تركيبي از فرآيندها از جمله فرآيندهاي ناشي از فعاليت‌‌هاي انساني و طبيعي‌، تخريب سرزمين ناميده مي‌شود.

    تثبيت شن – Sand Dune Fixation
   تثبيت شن يا به عبارت صحيح‌تر تثبيت ماسه‌هاي روان، عبارت است از بكارگيري مجموعه‌اي از فعاليت‌‌هاي فيزيكي‌، مكانيكي، زيست‌شناختي و …  يا تلفيقي از آنها كه منجر به جلوگيري از حركت ماسه‌هاي روان شود.

    – مالچ (خاكپوش)  – Mulch
    به مواد طبيعي يا مصنوعي اطلاق مي‌شود كه بتواند پوشش محافظي به صورت يك لايه مجزا و گسترده بر روي زمين ايجاد  كرده و سطح خاك را از عوامل مختلف به ويژه باد حفظ كند. اين مواد مي‌تواند شامل مالچ‌هاي نفتي‌، رسي‌، سنگريزه‌اي، كاه و كلش و … باشند.

    – مالچ‌هاي نفتي – Oil Mulch
    مالچ هاي نفتي يكي از فرآورده‌هاي سنگين نفتي حاصل از كار پالايشگاه‌ها مي باشند‌. اين مواد پس مانده نفت خام در برج تقطير پالايشگاه هستند كه پس از فرآوري و حذف مواد معطره به منظور ايجاد چسبندگي بين ذرات ماسه و فراهم كردن شرايط لازم براي اقدامات زيست‌شناختي بر روي تپه‌ها و پهنه‌هاي ماسه‌اي از نظر مقابله با فرسايش بادي و نيز كمك به افزايش پوشش گياهي مورد استفاده قرار مي‌گيرند‌.

    – خشكسالي – Drought
   پديده‌اي است كه به صورت طبيعي در هنگامي كه ميزان بارندگي سالانه يك منطقه به مراتب كمتر از ميانگين هاي ثبت شده اتفاق افتاده و باعث عدم تعادل شديد در منابع آبي شده و سامانه‌هاي توليد زيست‌شناختي را مختل كند. خشكسالي مي‌تواند به صورت كاهش بارندگي (طبيعي يا اقليمي)، تغيير مسير و يا جلوگيري از ورود آب يك رودخانه از محلي به محلي ديگر (هيدرولوژيكي) صورت پذيرد.

    – فرسايش خاك  – Soil Erosion
    فرسايش خاك به فرآيندي اتلاق مي‌شود كه طي آن خاك از بستر اصلي خود جدا شده و به كمك يك يا چند عامل انتقال دهنده به مكاني ديگر حمل شود‌. عامل انتقال دهنده مي‌تواند آب‌، باد و … باشد كه تحت عنوان فرسايش آبي يا فرسايش بادي ناميده مي‌شود‌.

    – بيابان‌زايي – Desertification
   به معني تخريب سرزمين در مناطق خشك‌، نيمه خشك و خشك نيمه مرطوب تحت تأثير عوامل مختلف از جمله تغييرات آب و هوايي و فعاليت‌‌هاي انساني است‌.

   – بيابان‌زدايي (مقابله با بيابان‌زايي) – Combating Desertification
   مجموع فعاليت‌هايي است كه بخشي از برنامه توسعه جامع سرزمين در مناطق خشك‌، نيمه‌خشك و خشك نيمه مرطوب در راستاي توسعه پايدار محسوب و هدف آن جلوگيري يا كاهش تخريب سرزمين‌، احياء زمين‌هاي تخريب شده و احياء اراضي بياباني شده است‌.

   – سرزمين – Land
   سامانه زميني توليد زيست‌شناختي كه متشكل از خاك‌، پوشش گياهي و ساير موجودات زنده و فرآيندهاي بوم‌شناختي بوده كه بصورت يك سامانه عمل مي‌نمايند‌.

   – فعاليت‌‌هاي زيست‌شناختي – Biological Activities
  عبارتند از مجموعه اقداماتي كه در راستاي اصلاح و احياء بيوم‌هاي مناطق بياباني و با استفاده از منابع و مصالح زيست‌شناختي صورت مي‌گيرد‌. اين فعاليت‌‌ها عموماً بنيادي است و كاربرد آنها در اولويت قرار دارد. بعضي از فعاليت‌‌هاي زيست‌شناختي عبارتند از: بذرپاشي، بذركاري‌، بوته‌كاري‌، قلمه‌كاري‌، نهالكاري و ساير فعاليت‌‌هاي مرتبط مانند توليد قلمه‌، جمع آوري بذر‌، توليد نهال و …

   – روش‌ها و اقدامات ترويجي – Extension Programmes
   عبارت است از مجموعه روش‌ها و اقدامات ترويجي هدف‌مند كه جهت تحقق اهداف برنامه مديريت پايدار مناطق بياباني با هدف بسترسازي‌، ظرفيت‌سازي‌، توانمندسازي و ارتقاء سطح آگاهي جوامع محلي و نيز تنوير افكار عمومي نسبت به اهداف، سياست‌ها و برنامه‌هاي مديريت مناطق بياباني صورت مي‌گيرد. از جمله فعاليت‌‌ها مي‌توان به توانمندسازي جوامع محلي جهت مشاركت همه جانبه در برنامه‌ريزي و اجراي طرح‌ها و پروژه‌ها‌، بسترسازي جهت استفاده از تسهيلات بانكي‌، حمايت از ايجاد‌، توسعه و تقويت تشكل‌هاي مردمي مرتبط با موضوع، ارايه، اجرا و تعميم طرح‌هاي مشاركتي و نيز حمايت از مشاركت جوامع محلي، سازمان‌هاي دولتي و غيردولتي و … در مقوله‌ي مهار بيابان‌زايي و كنترل فرسايش بادي اشاره كرد.

    – مناطق بياباني – Desertified Land
    مناطق بياباني به مناطقي اطلاق مي‌شود كه در مناطق خشك و فراخشك قرار داشته و در شرايط فعلي اولويت مديريت پوشش گياهي در آنها عموماًً حفاظتي است. به علاوه مديريت منابع طبيعي اين محدوده در حيطه‌ي وظايف سازماني دفتر امور بيابان و مجموعه‌ي حاضر است.

    – روش‌هاي بازدارنده – Prohibition Measures
   روش‌هايي هستند كه قبل از فعاليت‌‌هاي ديگر مقابله با بيابان‌زايي صورت پذيرفته و مشتمل بر فعاليت‌‌هايي است كه بيشتر جنبه ترويجي، فرهنگ‌سازي و هشداردهندگي در جهت جلوگيري از تخريب سرزمين دارند. اين فعاليت‌‌ها غالباً شامل مواردي چون هشدار اوليه، آموزشي، ترويجي، تشويقي، كنترلي، حفاظتي و مديريتي هستند.

    – روش‌هاي اصلاحي – Reclamation Measures
   منظور از روش‌هاي اصلاحي، عموماً آن دسته از فعاليت‌‌ها و روش‌هايي را در برمي‌گيرد كه به منظور اصلاح روش‌هاي جاري اعم از سياستگزاري، برنامه‌ريزي و بهره‌برداري اعمال مي‌شود. به ديگر سخن، در اين مرحله براساس ملاحظات زيست محيطي، توجه به توان بوم‌شناختي و تضمين استمرار توليد، پايداري اساسي منابع و حفاظت از تنوع زيست‌شناختي، اصلاحات لازم در اجراي فعاليت‌‌ها به عمل مي‌آيد‌.

    – روش‌هاي احيايي – Rehabilitation Measures
   اين روش‌ها معمولاً در مناطقي مورد استفاده قرار مي‌گيرد كه به طورجدي دچار تخريب شده‌اند و آسيب هاي وارده به حدي است كه قرق به تنهايي براي بازسازي شرايط بوم‌شناختي آنها كفايت نمي كند‌. در اين صورت احياء اين گونه اراضي مستلزم اجراي پاره اي از پروژه‌هاي فني نظير نهالكاري، قلمه كاري، بوته كاري، بذركاري و… بوده كه ممكن است با ساير عمليات مانند مالچ‌پاشي، احداث بادشكن و … نيز همراه باشد.

     4-1- فرآيند تدوين برنامه
          فرآيند تدوين برنامه و تشكيل كميته راهبردي در دو چارت زير به تصوير كشيده شده است:

 

 

فرآيند تدوين برنامه - 2

     1-4-1- تشكيل كميته راهبردي و  برگزاري كارگاه‌هاي مشورتي
    در مجموع همان طور كه پيش‌تر هم اشاره شد، براي رسيدن به سند راهبردي پيش‌رو، افزون بر 95 جلسه، شامل 21 جلسه كميته راهبري و بقيه به كميته‌هاي اجرايي، فرعي و كارگاه‌هاي مشورتي تشكيل شد كه در مجموع 1700 نفر ساعت كار كارشناسي انجام شده است.

اهميت موضوع تدوين برنامه راهبردي بيابان (قسمت دوّم)

شرط استقلال واقعي هر كشور

بخش اوّل- كليات
1-1- مقدمه و طرح خطوط كلي

         «علم قبل از هر چيز عبارت است از مشاهده‌ي آنچه در گذشته اتفاق افتاده، برای پيش بينی آنچه در آينده روی خواهد داد».

برانيسلاو مالينوفسكي

     نفس پرداختن به سازوكارِ تعيين و معرفي اولويت‌هاي راهبردي ميان‌مدت و دراز مدت در هر سازمان يا نهادي به منزله‌ي تأكيد بر نگرشي علمي و نشان‌دهنده‌ي آشكار اين واقعيت است كه نهاد مزبور پيش تر دو گام اساسي را با جامعيت كامل برداشته است؛ به سخني ديگر، نخست بايد مجموعه عوامل مرتبط با يك سامانه به دقت مشخص شوند (در اينجا: منابع طبيعي، انسان و دام)، سپس اهداف يا آرمان‌هاي كلان و ملّي به روشني تبيين يافته باشند و آنگاه بر پايه‌ي اهداف كلان و خردِ تعيين شده مي بايست اقدام به تعيين راهبردهاي كاري (در اينجا: اولويت‌هاي پژوهشي و اجرايي و‌…) كرد تا بتوان بر مبناي آنها به تدوين سياست‌هاي كاري (مانند تخصصي كردنِ مراكز، تشكيل گروه هاي كاري پژوهشي، ارايه‌ي پروژه ها و طرح‌هاي ملّي و ناحيه اي)، روش‌هاي اعمال آن سياست‌ها و برپايي سامانه‌ي پايش و ارزشيابي سازمان همت گمارده و حركت كرد.
بر اين بنياد، ارايه‌ي الگو يا فرآيندي منسجم و برخوردار از گام‌هاي منطقي و داراي توالي، به منظور تهيه‌ و تدوين مأموريت و اهداف بلندمدّت بخش و تعيين چگونگي دستيابي به آنها، كاملاَ ضروري به نظر مي‌رسد. برنامه‌ريزي راهبردي (استراتژيك) فرآيندي با خصوصيات فوق‌الذكر است كه با تعيين تصميم‌هاي وظيفه‌اي چندگانه، بخش را قادر مي‌سازد به هدف‌هاي بلندمدت خود دست يابد. لازم به ذكر است، الگوي برنامه‌ريزي راهبردي در اين مطالعه تلفيقي از مدل‌هاي مديريت راهبردي ديويد، مديريت لوسير و برنامه‌ريزي استراتژيك برايسون است.

به منظور استاندارد كردن سازوكار برنامه‌ريزي راهبردي، مي‌بايست از چهار مرحله‌ي زير گذشت:
– تدوين بيانيه‌ي مأموريت سازمان (drafting organaizational mission statement)؛
– انجام تحليل‌هاي محيطي (analyzing the environment)؛
– تعيين و قرار‌دادن اهداف عيني بلندمدّت (setting the objectives)؛
– تعيين برنامه‌ها و راهبردها (developing strategies) براي دستيابي به اهداف.

 

     بنابراين، تعيين برنامه‌ها و اولويت‌هاي راهبردي، در شمار مهمترين و اصلي‌ترين وظايف هر سازمان  نهادي قرار دارد. راهبردها، همان «نقشه‌ي راه» است كه به مدد آن، هر سازماني مي‌تواند دستيابي به آرمان و هدفي كه براي خويش قايل شده ا‌ست را با كمترين هزينه و مطمين‌ترين شيوه تحقق بخشد.اينك در مجموعه‌ي حاضر، چشم‌اندازي فراخ‌تر و برنامه‌اي كلان‌تر مد نظر قرار گرفته و شايد براي نخستين‌بار، كوشيده شده است تا در قالب يك سامانه‌ي واحد، اولويت‌هاي راهبردي پژوهشي و اجرايي بيابان، تبيين و معرفي شود؛ دستاورد بزرگ و گران‌سنگي كه براي حصول به آرمان‌هاي بلند سند 20 ساله‌ي كشور – چشم‌انداز ايران 1404- الزامي و سزاوارانه به نظر مي‌رسد.
    راست آن است كه سرزمين پهناور ايران، به رغم تنوّع قابل توجه آب و هوايي، توزيع متنوع گستره‌ي شمالي جنوبي و شرقي غربي آن از منظر مختصات جغرافيايي و تفاوت كم‌نظير ارتفاعي، واجد تنگنايي طبيعي نيز هست؛ تنگنايي كه اگر خوب شناخته و مؤلفه‌هاي آن مورد كاوش و واسنجي دقيق قرار گيرند، مي‌تواند به يك «فرصت» براي اعتلاي نام ايراني، ارتقاي كيفيت زيست و افزايش توليد ناخالص ملّي بدل شود. آن تنگنا، قرارگرفتن 7/89 درصد از قلمرو كشور در محدوده‌ي سرزمين‌هاي خشك است؛ سرزمين‌هايي كه بخشي از رسالت آباداني و پايداري آن، بر عهده‌ي حوزه‌ي مديريت بيابان است. ناگفته پيداست، لحاظ چنين دريافتي در تدوين سند برنامه راهبردي بيابان، آشكارا اهميت اين حوزه را در بين ديگر قلمروهاي فعال در منابع طبيعي نشان مي‌دهد.
    چنين است كه در تعيين، انتخاب و معرفي مهمترين محورها و برنامه‌هاي راهبردي بيابان در افق چشم‌انداز 20 ساله، بيشينه‌ي تلاش ممكن صورت گرفته تا گامي استوار به سوي تحقق اين آرمان مقدس برداشته شود.

    2-1- تشريح محدوده‌ي عمل
    به دليل پرهيز از موازي‌كاري و همپوشاني وظايف، محدوده‌ي عمل اين برنامه، همانا مناطق بياباني كشور خواهد بود؛ مناطقي كه در زيست‌اقليم‌هاي خشك و فراخشك قرار داشته و در شرايط فعلي اولويت مديريت پوشش گياهي در آنها عموماً حفاظتي است. به ديگر سخن، محدوده مكاني تدوين برنامه راهبردي بيابان در چارچوب وظيفه سازماني دفتر امور بيابان سازمان جنگل‌ها‌، مراتع و آبخيزداري كشور تعيين گرديده است. بنابراين  مديريت جامع و كلان مناطق بياباني در همه‌ي حوزه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي در سرزمين‌هاي بياباني و متأثر از بيابان‌زايي در محدوده وظايف اين بخش قرار نمي‌گيرد‌. در صورتي كه مبناي اقليمي را براي محدوده بيابان‌هاي كشور مدنظر قرار داده و اقاليم خشك و فراخشك در كشور را معادل محدوده مناطق بياباني در نظر بگيريم، قريب به 6/64 درصد سطح كشور به اين اقاليم اختصاص مي‌يابد كه اين محدوده فراتر از وظيفه سازماني دفتر امور بيابان است‌. همچنين در صورتي كه مناطق تحت تأثير پديده بيابان‌زايي يعني محدوده مناطق با اقاليم خشك‌، نيمه خشك و خشك نيمه مرطوب كشور را با تكيه بر تعريف كنوانسيون مقابله با بيابان‌زايي مدنظر قرار دهيم نيز، سطح يا عرصه موصوف بسيار وسيع‌تر ( بالغ بر 90 درصد مساحت كشور ) از حيطه وظايف سازماني نه‌تنها دفتر امور بيابان كه وزارت متبوع است‌. حال در صورتي كه مناطق تحت تأثير فرسايش بادي و يا كانون‌‌هاي بحراني فرسايش بادي را مدنظر قرار دهيم‌، اين سطح تنها بخش كوچكي (12 درصد مساحت كشور) از مناطق تحت مديريت دفتر است. بنابراين با توجه به جميع جهات و اهداف برنامه‌، محدوده مكاني تدوين آن، شامل واحد‌هاي ژئومورفولوژي، دشت‌سر و پلاياهاي با اقاليم فراخشك و خشك شهرستان‌هاي بياباني از استان‌هاي بياباني كشور تعيين شده است. به طوري كه در شرايط فعلي انجام اقدامات درازمدت حفاظتي‌، به عنوان اولويت نخست در اعمال مديريت بر پوشش گياهي آن محسوب مي‌شود‌. خط مشي‌ها‌، سياست‌ها و اهداف برنامه راهبردي بيابان بر مبناي سياست‌هاي كلي منابع طبيعي كشور (ابلاغي مقام معظم رهبري)‌، سند نهايي چشم‌انداز 20 ساله جمهوري اسلامي ايران‌، سياست‌ها و اهداف برنامه چهارم توسعه، راهبردهاي پژوهشي كشور و برنامه اقدام ملي مقابله با بيابان‌زايي و تعديل اثرات خشكسالي و نيز با تكيه بر بررسي و ارزيابي عملكرد گذشته‌، شناخت ويژگي‌هاي بوم‌شناختي‌، اقتصادي و اجتماعي مناطق بياباني‌، عوامل موثر و متاثر از پديده بيابان‌زايي و فرسايش بادي و نيز چگونگي دستيابي به پايداري نسبي بوم‌شناختي در اين مناطق تبيين و ارايه شده است.

انتشار برنامه راهبردي بيابان – چشم‌انداز 1404 (بخش نخست)

برنامه راهبردي بيابان - ايران 1404

    همان طور كه پيش‌تر هم اشاره شد، سرانجام در آخرين ماه فصل پاييز، برنامه راهبردي بيابان – چشم انداز 1404، پس از طي يك مسير پرفراز و نشيب كه بيش از دو سال به طول انجاميد، به سرمنزل مقصود رسيد و خوشبختانه مورد توجهي سزاوارانه قرار گرفت.
    اينك، از آنجا كه محتواي اين برنامه قرار است به عنوان اصلي‌ترين مرجع راهبردي بخش تحقيقات و اجرا در پيشاني برنامه‌هاي موضوعي وزارت جهاد كشاورزي و نهادهاي مرتبط قرار بگيرد، محتواي كامل آن را بر روي تارنماي مهار بيابان‌زايي منتشر مي‌كنم:

    – پيش‌گفتار (به قلم رییس موسسه)
   به دنبال تأكيدات مقام عالي وزارت و پيگيري معاونين محترم ايشان در سازمان ترويج، آموزش و تحقيقات كشاورزي و سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور، مقرر شد تا برنامه كلان و جامع راهبردي بخش بيابان براي يك افق 20 ساله و در راستاي تحقق اهداف بلند سند «چشم‌انداز ايران 1404» تبيين و ارايه شود. مسئوليت هدايت و راهبري اين برنامه بر عهده بخش تحقيقات بيابان مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور قرار داشته و طي حكمي از سوي آقاي دكتر جعفر خلقاني، متولّي پژوهش در وزارت متبوع، اين مسئوليت بزرگ و خطير بر عهده مجري محترم، آقاي مهندس محمّد درويش قرار داده شده است. خوشبختانه در طول حدود دو سال گذشته، تعامل خوبي با بخش‌هاي مختلف اجرايي، آموزشي، ترويجي، پژوهشي، تشكل‌هاي مردم‌نهاد و رهبران جوامع محلي برقرار شد كه حاصل آن برگزاري 95 جلسه كميته راهبري، اجرايي، فرعي و كارگاه مشورتي با مجموع 1700 نفرساعت كار كارشناسي است. افزون برآن، در نگارش مجموعه حاضر، طي فراخواني اينترنتي، كوشيده شد تا دامنه‌ي افرادي كه مي‌توانند در اين برنامه مشاركت داده شوند، گسترش يافته و بدين‌ترتيب، نظر كاربران علاقه‌مند به موضوع در داخل و خارج از كشور نيز اخذ شد.
    باشد كه اين كاوش و مداقه، راه دستيابي به ساز و كارِ آفرينش راهبردِ فزوني كارايي سرزمين و بهره‌وري پايدار از اندوخته‌هاي طبيعي ايران‌زمين را از منظر تدوين و تبيين اولويت‌هاي راهبردي  آشكار‌تر و هموار‌تر ساخته و با بازگشايي منظرهاي ديگري براي نگريستن، انديشه‌سازان حوزه‌ي سياست، مديران و كلان‌نگران كشوري را به بازخواني دوباره‌ي پاره‌اي از ملاحظات راهبردي خويش ترغيب كند.

                                                    محمّدحسن عصاره

                              رئيس موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور

    – ديباچه
   بيابان، يكي از مهم‌ترين بوم‌سازگان‌هاي ايران است؛ بوم‌سازگاني كه نه‌تنها سهم قابل توجهي از مساحت كشور را به خود اختصاص داده، بلكه آشكارا بر ديگر بوم‌سازگان‌هاي كشور (جنگل، مرتع و تالاب) اثر گذاشته و آنها را متأثر مي‌سازد. بنابراين، نه بايد و نه مي‌توان از چنين پهنه‌اي در برنامه‌ريزي‌ها و كلان‌نگري‌هاي مديريت كشور صرف‌نظر كرد.
    چنين است كه مجموعه‌ي حاضر جان مي‌گيرد؛ مجموعه‌اي كه كوشيده است با نگاهي همه‌سونگر و فرابخشي و با لحاظ منافع همه‌ي گروه‌هاي ذينفع در اين عرصه، برنامه‌اي مدون و اولويت‌هايي راهبردي را براي به بيشينه رساندن مزيت‌هاي منحصر به فرد اين پهنه‌ي گسترده فراهم آورد. دستاوردي كه بي‌شك اميد به ثمربخشي برنامه‌هاي بلندمدت پيش‌بيني شده در هر چهار قلمرو پژوهش، اجرا، آموزش و ترويج مرتبط با بيابان و مهار بيابان‌زايي را در بين اساتيد، پژوهشگران و كارشناسان تصميم‌ساز  افزايش خواهد داد و بدين‌ترتيب، كارمندان اميدوار، با خلاقيتي بيشتر و تواني افزون‌تر، كارآمدي پايدارِ سازمان متبوع خود را تضمين مي‌كنند.
   اينك ضمن سپاس از همراهي و تعامل سازنده‌ي بسياري از صاحبنظران و متخصصيني كه پيش‌تر نامشان قيد گرديد، به ويژه يكايك همكاران عزيز در بخش تحقيقات بيابان (از جمله آقايان مهندس سيد جعفر سيّد اخلاقي و دكتر سيّد عطا رضايي) و دفتر امور بيابان سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور، به خصوص آقاي مهندس علي‌محمّد طهماسبي بيرگاني (دبير محترم كميته‌ي فني آن دفتر)، پيشاپيش دست تمامي پژوهشگران، كارشناسان و ديگر علاقه‌منداني را مي فشارم که با دقت نظر در محتواي مجموعه‌ي حاضر و طرح ديدگاه ها و نگره هاي انتقادي و سازنده‌ي خويش، توان زيست‌پالايي اين برنامه را براي ويرايش‌هاي بعدي ارتقاء مي‌دهند. همچنين جا دارد از همراهي و مشاركت فعال آقايان مهندس ناصر مقدسي، معاون محترم مناطق خشك سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور و دكتر مهدي فرح‌پور (معاون محترم پژوهشي مؤسسه متبوع) و حضور مؤثرشان در اغلب جلسات كميته‌ي راهبري برنامه قدرداني كنم. نهايت آن كه از رييس محترم مؤسسه، جناب آقاي دكتر محمّد حسن عصاره كه اين امكان و فرصت را براي نگارنده فراهم آوردند تا در تهيه‌ي اين سند ارزشمند راهبردي، نقش داشته باشم، بي‌نهايت سپاسگزار بوده و اميدوارم كه حاصل كار شايسته‌ي اين اعتماد بوده باشد.

                                                                             محمّد درويش
                                                       مجري برنامه راهبردي بيابان
                                                              پاييز 1387

  توضیح: نمایه سند را می توانید اینجا ببینید.

ادامه دارد …

سپاس از اسدالله افلاكي و روزنامه همشهري

در ضمن اين اسدالله افلاكي عزيز  در همه عمرش از هیچ نهاد دولتی جایزه نگرفته است!

 

    اسدالله افلاكي از آن جمله خبرنگاران دلسوز محيط زيست ايران است كه هر چند شايد كمتر در صدر آنتن رسانه‌اي قرار گرفته و مي‌گيرد، امّا اغلب به دليل گزارش‌ها و خبرهاي به روز و مؤثرش توانسته است، ردپايي ماندگار در حوزه‌ي خبررساني محيط زيست بيافريند.
    گزارش امروز او در روزنامه همشهري با عنوان: «قطع 10‌هزار درخت 300‌ساله كهور در فقيرترين رويشگاه‌هاي كشور» از جمله‌ي همان گزارش‌هاست كه در پاسخ به يادداشت گلايه‌گونه‌ي نگارنده منتشر شده است.
    براي او و ديگر خبرنگاران سخت‌كوش محيط زيست وطن بهترين آرزوها را دارم و اميدوارم، پاداشي درخور بابت پايمردي‌هاشان دريافت دارند.
    همچنين از نويسنده‌ي تارنماي «فرهادتا» نيز كه از منظري ديگر اين موضوع را مورد عنايت قرار داده‌اند، قدرداني مي‌كنم.

بد نگوييم به مهتاب ، اگر تب داريم!

دوست دانشمند و فرزانه‌ام، كمال‌الدين ناصري عزيز مجدداً بر بنده منت نهاده و به بهانه‌ي يادداشت پيشينم در باره‌ي نكوهش حيوان‌آزاري، از جايگاهي بلندتر و آرماني متعالي‌تر به موضوع نگريسته و يادمان انداخته‌اند كه نگرش‌هاي انسان‌محورانه‌ي افراطي نبايد ملاك قضاوت ما براي برچسب‌زدن بر موجودات اطراف مان باشد.
    يادداشت دكتر ناصري، بي‌اختيار مرا ياد نواي جاودانه‌ي سهراب انداخت كه بيش از 4 دهه‌ي پيش از من و تو پرسيده بود:

من نمي‌دانم چرا مي‌گويند:
اسب حيوان نجيبي است و كبوتر زيباست
گل شبدر چه كم از لاله‌ي قرمز دارد
چشم‌ها را بايد شست …

    بله، دست‌نوشته‌ي ناصري يادآوري‌مان مي‌كند كه بايد چشم‌ها را بشوريم و جور ديگر به تماشاي محيط زيستنمان بپردازيم.
   كمال الدين مي‌پرسد: به راستی در این نظام خلقت کدام گونه آفت سایرین است؟ کدام گونه دیگر زیستمندان را به نابودی و فنا کشیده است؟ کدام گونه غیر اخلاقی رفتار می‌کند؟ کدام گونه نه تنها سایر گونه‏ها را در معرض توفان بلا قرار داده، بلکه می‌رود که خویشتن را نیز در گرداب مصایب خودساخته غرق نماید؟
    آري … بد نگوييم به مهتاب، اگر تب داريم.

    اينك با سپاس مجدد از اين دوست فرزانه و عاشق طبيعت و ابراز شادماني براي دانشجوياني كه در محضر چنين آموزگاري رشد مي‌يابند، توجه خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي را به مشروح نظر دكتر كمال‌الدين ناصري جلب مي‌كنم:

دكتر كمال‌الدين ناصري

    درود بر شما مهندس درویش عزیز و بر همه‌ي دوستدارن طبیعت
    می‏دانم که با دیدگاه‏های اکوفاشیستی موافق نیستید، همچنان که من نیستم. ولی اجازه بدهید بگویم اگر می‏خواهیم مهربانی نسبت به دیگر جانداران و عشق به طبیعت (که همان عشق به زندگی و خودمان است)، را در جان خود و نسل‏های آتی بنشانیم، باید بپذیریم که ما با سایر گونه‏های زنده برابریم. تا زمانی که از موضع گونه‌ي برتر و صاحب اختیار به سایر گونه‏ها می‏نگریم، اوضاع بر همین مدار است. استدلال‏هایی از این دست که سایر گونه‌ها را حفظ کنیم، چون سودی به ما می‌رسانند یا حتی ممکن است در آینده فایده‏ای برای ما داشته باشند و یکی از دردهای ما را درمان کنند یا حتا این اندیشه که آنها زیبایند، پس بگذاریم ما و نسل‌های آینده از این زیبایی‏ها بهره‏مند شوند، جملگی استدلال‏های انسان محورانه، کاسب‏کارانه و به تعبیری خودخواهانه است. در این دیدگاه، وجود تمام موجودات تنها به جهت خدمت‏رسانی به انسان، موجه است و فراتر از آن دلیلی متصور نیست. ماییم که محور تمام هستی و ملاک سنجش هر خوب و بدی هستیم. این توجیهات برآمده از اخلاق ما انسان‏هاست که این اخلاق، خود برساخته‌ي بسیار سترگی از یافته‌های انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی است. بر این استدلال ایرادی وارد است، اگر فرضاً روزی به این نتیجه رسیدیم که گونه‏ای هیچ سودی برای ما ندارد یا آنکه ما همان فایده را از طریق تکنولوژی یا ترکیبات شیمیایی و غیره بدست آوردیم و دیگر نیازی به آن گونه نداشتیم، آیا می‌توانیم حکم بی‏فایدگی و  نابودی آنرا صادر کنیم؟ (فرض کنید که گونه‏های دیگری با عملکرد مشابه در بوم‌سازگان –اکوسیستم- موجود باشند که بتوانند جای آن را پر کنند و توازن طبیعت به هم نخورد، همچنان که در نظریه‌ي “گونه‏های مازاد” مطرح است). آیا ما اصولاً این اختیار را داریم که درباره‌ي بود و نبود سایر گونه‏ها قضاوت کنیم؟ دید‌گاه فایده‏مند بودن گونه‏ها به ناچار واژه هایی از جنس “گونه‌ي نامطلوب، علف هرز، جانور موذی” را هم بدنبال می‌آورد. هر نظریه بدیل خود را نیز خلق خواهد کرد.
    اما بگذارید چشم‏ها را بشوییم و از زاویه‌ي دیگر به جایگاه انسان در نظام آفرینش بنگریم. سوال این است که آیا ما مجازیم زمانی که میان خود و سایر گونه‌ها “قضاوت” می‌کنیم، اخلاق خود را که برساخته‌ي خودمان است، ملاک قضاوت قرار دهیم. این کاملاً ناعادلانه است. دیدگاه انسان شناسانه نمی‌تواند و نباید ملاک قضاوت میان ما و سایر گونه‌ها باشد. در این میانه ملاک دیگری نیاز است که همانا دیدگاه زیست‏شناختی است. زیست شناسی (و اکولوژی) فارغ از آن پیش‏فرض‏ها و پیش‏داوری‏های عظیم که نگرش و جهان‏بینی ما را شکل داده‌اند، به ما می‏‌گوید که در نظام خلقت انسان با سایر گونه‏ها برابر است. به عبارتی برای طبیعت میان انسان و درخت و حشره و پرنده تفاوتی موجود نیست. آن جهان‏بینیِ سترگِ انسان محورانه “برساخته‏ای درون گونه‏ای” است که بکار مقایسات “میان گونه‏ای” نمی‏خورد.
    اکنون اگر دیدگاه نظام برابری زیست‏شناختی را پذیرفتیم و آرایه‏های خودساخته را بکنار افکندیم، آنگاه درمی‏یابیم که اخلاق درون گونه‏ای ما نیز بکار رفتار میان‏گونه‏ای نمی‌آید، پس اخلاق دیگری لازم می‏شود که همان “اخلاق زیست محیطی” است. در این نگرش، هر گونه فقط بر اساس سود مادی یا معنوی که برای انسان دارد، ارزش گذاری نمی‌شود. بلکه هر زیستمندی در ذات خود ارزشمند است. هر جانداری که به شرف هستی مشرف شده است واجد کرامت و لایق احترام است، خواه برای گونه‌ي دیگری (مثلاً انسان) واجد فایده‏ای باشد یا نباشد. در این دیدگاه، دیگر انسان “حق ندارد” برای بقا یا فنای گونه‏ای دیگر تصمیم‏سازی کند. این دیدگاه، سایر جانداران را “صاحب حق” می کند.
حال که چنین شد دوباره این سوال را از خود بپرسیم که به راستی در این نظام خلقت کدام گونه آفت سایرین است؟ کدام گونه دیگر زیستمندان را به نابودی و فنا کشیده است؟ کدام گونه غیر اخلاقی رفتار می کند؟ کدام گونه نه تنها سایر گونه‏ها را در معرض توفان بلا قرار داده بلکه می‌رود که خویشتن را نیز در گرداب مصایب خودساخته غرق نماید؟ آیا پاسخ این سوالات جز آنکه ما را در محضر سایر گونه‏ها شرمسار و سرافکنده کند، حاصلی خواهد داشت؟ باور کنید اینها افراط گرایی نیست، بلکه کوششی است تا بخاطر آوریم که ما انسان‏ها در تعیین جایگاه خودساخته در نظام خلقت، افراط کرده‏ایم.
    آنان ‏که به اخلاق زیست محیطی قایل هستند، دیدگاه اکولوژیست‏های معتقد به فایده‏مندی گونه‏ها برای انسان را با اصطلاح “اکولوژی سطحی نگر” مورد چالش و نکوهش قرار می دهند و در مقابل “اکولوژی ژرفانگر” (Deep Ecology) را به میدان می‌آورند که یکی از ارکان آن برابری همه‌ي گونه‏هاست.
    طبیعی است که در ذهن عادت زده‌ي ما آدمیان، که عمری از موضع برتر و سرور به سایر جانداران نگریسته‏ایم، پذیرش آنکه در نظام طبیعت با یک کرم خاکی یا قارچ برابریم بسیار دشوار، گزنده و وهن آلود است. لیکن واقعیتی است که تلخ ولی توهم‏زداست. به نظرم می توانیم با نگرشی اخلاقی به سایر جانوران، که برآمده از اخلاق زیست‏محیطی است، به بازنگری جایگاه خود بعنوان یک گونه، در میان سایر گونه‏ها بپردازیم و از گذر اصلاح بینش و نگرش خویش، رفتار خود را تنظیم و تعدیل کرده و بقای خود بر روی کره‌ي زمین را تداوم بخشیم. در این نگرش ما نه تنها با سایر گونه‏ برابر بلکه برادر و خویشاوند نیز هستیم. پس من که درختی را دوست می دارم به برادر خود مهر می ورزم و چه نیکو برادرانی هستند این درختان، این پرندگان، این جانوران. در این نکته درنگی باید.

چرا هنوز مي‌توان مصاديقي از حيوان‌آزاري را در ايران ديد؟!

و نخواهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون
و بدانيم اگر كرم نبود، لطمه مي‌خورد به قانون درخت …

حيوانات ميتوانند درسهاي بزرگي از ايثار و عشق و مقاومت به ما بدهند، اگر يادمان باشد كه به قول سهراب عزيز: چشمها را بايد شست ...

 

    بي‌گمان، يكي از شناسه‌هاي توسعه‌ي انساني، ارزشي است كه انسان‌ها، نه فقط براي انسان‌ها كه براي همه‌ي زيستمندان طبيعت، از گياهان گرفته تا جانوران قايل هستند. حيات، به مفهوم دقيق كلمه، تنها هنگامي پايدار، باكيفيت و پرنشاط خواهد بود و خواهد ماند كه بتوانيم در كنار خويش از موهبت حضور گياهان و حيوانات نيز بهره‌مند باشيم. جهان بدون سبزينه و بدون پرنده و كرم و سگ و گربه و يوز و گراز و اسب و قورباغه و … چيزي نيست جز همان جهنمي كه خداوند وعده‌ي آن را به بدخواهان و ستم‌پيشگان داده است.
    به باور نگارنده، براي مهار پديده‌ي شرم‌آور حيوان‌آزاري بايد كاري بنيادي را آغاز كرد و از كودكستان و دبستان آغاز نمود.
   اگر بتوان فرزنداني را تربيت كرد كه دلشان براي يك پرنده، يك درخت، يك سگ، يك گربه، يك سمور آبي و … بسوزد و هيچگاه به خود اجازه ندهند كه براي تفريح و سرگرمي به آزار اين آيه‌هاي بي‌گناه و مفيد خلقت بپردازند، آنگاه مي‌توان اميدوار بود كه آينده‌ي اين بوم و بر مقدس در دستان ايرانيان توانمند و مسئوليت‌پذيري خواهد افتاد كه نقش خود را به عنوان شهروند صلح‌جو و مفيد جامعه‌ي جهاني به خوبي ايفا كرده و ايراني پرتوان، طبيعت‌دوست و عدالت‌محور را به جهان معرفي خواهند كرد.
   پرهيز از ترويج رسوم غلط، كه به يكي از آنها در يادداشت پيشين هم اشاره كردم و يا عدم افتخار به عكس گرفتن در كنار لاشه‌ي حيوان بي‌گناهي كه براي تفريح شكار كرده‌ايم، مي‌تواند از مصاديق اميدواركننده‌ي مهار اين پديده‌ي شوم در ايران‌زمين باشد.

    يادمان باشد كه ما فرزندان آن ايراني فرزانه‌اي هستيم كه متجاوز از ۲۵۰۰ سال پيش گفته بود:

به فهم آب رسیدن و گندم را گرامی داشتن،
این آیین من است.
پس هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.
او که آب را بیالاید،
روان خویش را آلوده است.

 کوروش بزرگ (ترجمه شده از منشور پارسوماش)

 

    مؤخره:
    ممنون از آونگ خاطره‌هاي ما كه به موقع زنهارمان داد. خوشحال مي‌شوم تا ديگر سبزانديشان دنياي مجازي نيز در نكوهش حيوان‌آزاري يادداشتي را در تارنمايشان اختصاص دهند. در ضمن اين يادداشت در صفحه ۲ روزنامه همشهري امروز – نوبت عصر  ۶ بهمن ۸۷- منتشر شده است.

 

    در همين ارتباط و از همين نويسنده:
– گراز خوب، گراز مرده است!
– انسان زيان‌كار ؛ حيوان زيان‌كار ، شرق‌الاوسط و كريستف‌كلمب!
– اميدوارم سگي را نوازش كني
– عكس گرفتن در كنار لاشه‌ي شكار به چه معني است؟
– براي اشك‌هاي اسماعيل كهرم
– از مارمولك‌ها بياموزيم
– در نكوداشت روز ملي حمايت از حيوانات

قتل عام درختان در بلوچستان ، خطرناك‌تر از فاجعه لويزان!

عكس از فرهاد خاكساريان - باهوكلات - دي ماه 1387

مرگ از پشت پنجره به ما مي‌نگرد
زندگي از دم در
قصد رفتن دارد …

ماه گذشته همكارانم – حميدرضا عباسي، فرهاد خاكساريان، مصطفي فرزاد و علي كريمي براي انجام مطالعاتي در باره گز روغني در بلوچستان بودند و از نزديك فاجعه‌اي را ديدند كه اگر به چشم خويش نمي‌ديدند، برايشان باوركردني نبود! اين كه در جنب منطقه‌ي حفاظت شده باهوكلات، 150 هكتار از رويشگاه‌هاي جنگلي و ارزشمند خليج عماني به بهانه‌ي توسعه و ايجاد اشتغال و آبادسازي!! نابود شوند و ناآباد گردند، آن هم به دستور مقامي كه علي‌القاعده بايد متولي حفاظت از اين درختان كم‌نظير باشد، حقيقتاً حيرت‌انگيز، عجيب و غم‌بار است.

اما شايد غم‌بار‌تر از آن، اين باشد كه به رغم انتشار اخبار اين فاجعه، همه چيز با سكوتي تلخ در فضاي رسانه‌ي و مجازي كشور تؤام شد … تو گويي سرزمين بلوچستان از اين نظر هم شانس ندارد كه دست‌كم فجايع زيست‌محيطي‌اش همپاي تهران (ماجراي لويزان) و قم و گيلان و يزد و … انعكاس يابد!
شايد هم عادت كرده‌ايم به شنيدن خبرهاي بد … عادت كرده‌ايم به شنيدن مرگ … و عادت كرده‌ايم به شناسه‌هايي كه خبر از نابودي طبيعت وطن مي‌دهند …
واي برما … اگر چنين باشد.

عكس از فرهاد خاكساريان - باهوكلات بلوچستان - دي ماه 1387

ملتي كه از خبر مرگ سبزينه‌هايش بگذرد و خم بر ابرو نياورد، از ريختن خون همنوعانش نيز پژمان نخواهد شد …
و آنگاه به قول حميد مصدق عزيز، بايد باور كرد: در سرزمین هرز، سرشاخه‌های سبز هرگز نخواهد روييد …

4

يادمان باشد: 10 هزار سال پيش وزن ما و تمامي دام و متعلقات ديگر نوع بشر، به يك دهم  درصد وزن كل جانداران روي زمين هم نمي‌رسيد. امروز اما به گفته‌ي لستر براون، اين ميزان به 98 درصد رسيده است! چگونه است كه ناقوس مرگبار اين تجاوز و خودخواهي و درازدستي و نابخردي را نمي‌شنويم؟ چگونه است كه هر روز با دست خويش، مشتي خاك بر گورمان مي‌ريزيم و درنمي‌يابيم كه حتا كلاغ‌ها هم شهرمان را ترك كرده‌اند و 5 سال از عمرمان را از دست داده‌ايم؟ ديگر چه اتفاقي بايد بيافتد تا دريابيم كه نابودي محيط زيست يعني نابودي نوع بشر؟!
واي برما … اگر عادت كنيم.

5

ياد جمله‌اي طلايي از افلاطون بزرگ افتادم كه به رغم گذر سه هزار سال، هنوز شنيدني است! انگار براي بشر امروز گفته شده است:
«… اکثریت هرگز نمی‌توانند بدانند چه چیز برای یک دولت خوب است. آنان فاقد هوش و تربیت لازم‌اند؛ آنان تنها دغدغه‌ی خوشی و کامیابی فوری خود را دارند؛ و زیر تأثیر عواطف زودگذری قرار می‌گیرند که آنان را برای عوام‌فریبی‌های زیرکانه یا تحریک شهوات مستعد می‌سازد.»

واي برما اگر در شمار اكثريت مورد نظر افلاطون باشيم!

6

مؤخره:
گزارش مصور و تكان‌دهنده‌ي حميدرضا عباسي و درد دل‌هاي فرهاد خاكساريان را يك بار ديگر بخوانيد و در خلوت خويش هم كه شده براي اين طبيعت بي‌باغبان بگرييد.

همكارانم در باهوكلات

براي دل خودم!
برای انسانی که دیگر خانه‌ای ندارد تا در آن زندگی کند، نوشتن تبدیل می‌شود به مکانی برای زندگی.

تئودور آدورنو

رد پاي ارابه مرگ در باهوكلات!

آيا نرخ فرسايش بادي در ايران طبيعي است؟!

    همزمان با روز هواي پاك و به دعوت اداره كل حفاظت محيط زيست استان خوزستان، فردا در همايش تخصصي آلودگي هوا شركت كرده و در تالار اجتماعات شركت سهامي آب منطقه‌اي استان، به ايراد سخنراني با عنوان: «راهبرد مهار فرسايش بادي در خوزستان و ايران» خواهم پرداخت.
    اينك براي آگاهي خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي، چكيده‌ي آنچه كه در اهواز ارايه خواهم كرد را منتشر مي‌كنم:

سخنراني محمد درويش در اهواز- 29 دي 1387

    بر بنياد مطالعات موجود، ساكنان متجاوز از 178 نقطه در محدوده‌‌ي 82 شهرستان و 17 استان بیابانی کشور، از عقوبت‌هاي فرسايش بادي در رنج و زحمت هستند. استان زرخيز خوزستان و مردم شريف آن، يكي از همين عرصه‌هاست كه شوربختانه در سال‌هاي اخير با روندي شتاب‌ناك‌تر از متوسط كشوري در معرض هجوم گاه و بيگاه ماسه‌هاي روان و توفان‌هاي غبارآلود قرار گرفته‌ است.
    پرسش اين است كه آيا با توجه به ويژگي‌هاي جغرافيايي، پيكرشناختي و اقليمي فلات ايران، چنين رخدادي طبيعي است يا خير؟ و مهم‌تر آن كه چگونه مي‌توان از شدّت اين پديده‌ي شوم و آلودگي هواي ناشي از آن – دست‌كم در سكونت‌گاه‌هاي انساني كاست؟
    بايد دانست فرسايش بادي يكي از بارزترين مصادیق و اصلی‌ترین شناسه‌های جریان ویران‌گر بيابان‌‌زايي محسوب شده و در شمار مهم‌ترین مشكلات سد راه توسعه و عمران در اغلب کشورهای قرار گرفته در زیست‌اقلیم‌های فراخشک، خشك و نيمه خشك محسوب مي‌شود.
    از اين رو، آشكار است كه ایران‌زمین نيز مي‌بايست در شمار كشورهايي باشد كه از عقوبت‌هاي فرسايش بادي متأثر شود. امّا شواهد و آمارهاي موجود نشان مي‌دهد كه نه‌تنها فرسايش بادي در ايران، سرزمين‌هاي قابل‌توجهي را متأثر كرده است، بلكه وخامت اوضاع در شرایطی به مراتب نگران‌کننده‌تر از متوسط جهانی قرار دارد. کافی است بدانیم که چیزی نزدیک به 2 درصد (1.81 درصد) از مساحت خشکی‌های جهان  به وسعت 2/235 ميليون هكتار از تبعات مستقیم فرسایش بادی در رنج و تنش هستند؛ در صورتی که رقم نظیر آن برای ایران، چیزی نزدیک به 20 میلیون هکتار (19.66 ميليون هكتار) یا 12 درصد از خاک کشور است. به دیگر سخن،  نسبت سطوح مناطق تحت تأثير فرسايش بادي در ايران بيش از 6 برابر متوسط جهاني است؛ واقعیتی که ناگفته ژرفای خطر و وخامت شرایط ایران را نشان می‌دهد.
    تأسف‌آورتر آن كه براي مقابله با رخداد ناميموني كه سالانه افزون بر يك هزار ميليارد تومان به سرمايه‌ي ملّي اين بوم و بر خسارت مي‌زند، عملاً اراده‌اي سزاوارانه وجود ندارد. چرا كه اگر داشت، نبايد از قول مديركل منابع طبيعي استان يزد مي‌شنيديم كه اعتبارات تخصيص‌يافته در طول چهار دهه‌ي گذشته براي مقابله با فرسايش بادي تنها 500 ميليارد ريال بوده است! آيا چنين نسبتي سزاوارانه است؟!
    به هر حال، بر بنياد مطالعاتي كه با هدايت دفتر امور بيابان سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور به انجام رسيده است، از رقم 20 ميليون هكتار ذكر شده، 7/12 میلیون هکتار منطقه برداشت، 9/1 میلیون هکتار منطقه حمل  و 06/5 میلیون هکتار منطقه رسوب است. بنابراين ناگفته پيداست كه اولويت برنامه‌هاي مهار فرسايش بادي بايد بر روي 12.7 ميليون هكتار عرصه‌هاي برداشت متمركز شود. البته خوشبختانه، تنها 6.4 ميليون هكتار از عرصه‌هاي كشور – به دليل ملاحظات جمعيتي، صنعتي و يا زيربنايي تحت تهديد مستقيم فرسايش بادي قرار دارند كه از اين مقدار: 1/2 ميليون هكتار در شرايط بحراني درجه يك (زياد)، 2/2 ميليون هكتار در شرايط بحراني درجه دو (متوسط) و 1/2 ميليون هكتار هم در شرايط بحراني درجه سه (كم)  طبقه‌بندي شده‌اند.
همچنين  بررسي تصاوير ماهواره¬اي MODIS نشان مي دهد كه منشأ توفان‌هاي گرد و غبار در جنوب غرب ايران، ناهمواري‌هاي گسترده‌ي موجود در صحراي بزرگ ربع الخالي عربستان، سواحل درياي احمر و نيز پهنه‌هاي خشك‌شده و نمك‌زار هورالعظيم در عراق است. تخمين زده مي شود كه توفان‌هاي مذكور مي توانند سالانه در حدود 500 ميليون تن گرد و غبار ناشي از فرسايش بادي را وارد نيوار كنند.  گفتني آن كه ذرات برداشت‌شده از صحرای ربع‌الخالی به صورت سیکلوئیدی به گردش درآمده و در بعضی اوقات پس از عبور از خلیج فارس و گذر از خوزستان وارد عراق شده و در آنجا نیز به دلیل خشک بودن هورالعظیم و وجود دشت سیلابی  دجله و فرات بر میزان و حجم آنها افزوده شده و سپس مجدداً به ایران بر می گردد. با این حال منشاء اصلي این توفان‌ها را بايد همان صحرای ربع الخالی عربستان دانست که به دلیل  ریز بافت بودن ذرات حمل شده در بعضي اوقات آثار آن تا شهرهاي مركزي ايران و حتا آسمان پايتخت ايران نيز گزارش شده است.  جنس ذرات حمل شده بیشتر از دو نوع رسي و سيلتي است. اگر چه سیلت‌ها در منشاء به فرسایش بادی و برداشت حساس‌ترند و بسیار بیشتر از ذرات رسی برداشت می شوند، اما ذرات رسي  به دلیل آنکه سبک‌تر بوده، گرد و غبار ناشي از آن مسافت طولاني‌تري طي مي‌كنند. بنابراین گرد و غباري که در مناطق دور از خوزستان ديده مي‌شود را می‌توان بيشتر از اين نوع دانست.
   به هرحال، براي مهار بحراني كه هم‌اكنون در ديار خوزستان چهره نمايانده، چاره‌اي نيست جز آن كه به تعاملي فراملّي دست يازيده و تمامي كشورهاي حاشيه‌ي جنوبي خليج فارس به همراه عراق را به دور يك ميز دور هم نشاند و از اين فرصت تاريخي كه ملاحظات محيط زيستي فراهم آورده است، نهايت استفاده را برد. چه، همكاري و تعامل براي حفظ پايداري سرزمين، مي‌تواند فصل مشترك و گرانيگاه پرقدرتي براي تداوم مودت و دوستي بين كشورهاي يادشده بوجود آورد و بدين‌ترتيب همه خود را براي نخستين‌بار در پشت يك خاكريز و در مواجهه با يك دشمن مشترك (بيابان‌زايي و فرسايش بادي) ببينند.
   تا بدين‌ترتيب بتوان خوزستان و مردم شريفش را از گزند بلاياي ناشي گرد و غبار و فرسايش بادي محفوظ داشت .

تازه‌ترین اتهام به مخالفان سدسازی در ایران!

روزنامه خراسان، اخیراً گزارش نسبتاً مفصلی را به همت محسن داوری، گزارشگر دفتر بجنورد – خراسان شمالی – آن روزنامه تدارک دیده که مطالعه‌ی آن را به طرفداران و مخالفان سدسازی در کشور توصیه می‌کنم. البته مطابق معمول، برخی از فرازهای طرح شده در این گفتگو‌ها – از جمله بخشی از نظرات نگارنده – واجد مصلحت انتشار! قرار نگرفت؛ امّا خوشبختانه خود جناب داوری مشروح آن را در تارنمای شخصی‌شان منتشر کرده‌اند. نکته‌ی جالب در این گزارش اتهام حیرت‌انگیزی است که از سوی محمد علایی، مدیرعامل شرکت سهامی آب منطقه‌ای خراسان شمالی متوجه مخالفان سدسازی بی‌رویه شده است! ایشان در پاسخ خبرنگاری که از وی می‌پرسند: «آیا قبول دارید كه سدسازی نوعی فعالیت بیابان زاست؟» به صراحت پاسخ می‌دهند: «این یك بحث روشنفكرانه است كه منشاء آن هم آمریكاست!»
البته نظیر چنین سخنانی را پیش‌تر از سوی وزیر برکنار شده‌ی کشور، عوضعلی کردان و نیز معاون اول رییس جمهور، وزیر پیشین راه و چندین مقام دولتی دیگر شنیده‌ایم؛ اما حیرت نگارنده وقتی بیشتر می‌شود که که خود جناب علایی اعتراف می کند که سد‌سازی به دلیل دست‌اندازی‌هایی که در نظام طبیعی به وجود می‌آورد، نمی‌تواند به طور مطلق خیر باشد!»

به هر حال، گزارش 23 دی ماه 1387  روزنامه خراسان – شماره 117176 – را با عنوان : «سدسازی از دیدگاه موافقان و مخالفان» می‌توانید در این نشانی مطالعه کنید و یا اصل گزارش را با عنوان: «سد سازی؛ از افتخار تا تردید» در تارنمای شخصی خبرنگار سختکوش بجنوردی، جناب محسن داوری عزیز پیگیری فرمایید.

مؤخره:

بسیار مایلم بدانم که چگونه ممکن است در دولتی که حامی اصل 50 قانون اساسی است و دست‌کم دو نهاد قدرتمند آن برای پاسداری و حراست از این اصل مترقی موجودیت یافته‌اند؛ گرایه‌های محیط زیستی و حساسیت نسبت به خطرات تخریب منابع طبیعی تا این حد از سوی برخی از مدیران میانی و ارشد دولتی به سخره گرفته شده و حتا طرفداران محیط زیست را مزدورانی بیگانه‌پرست بینگارند و بپندارند؟!

آیا کسی هست که مرا یاری دهد؟