چرا به تكرار پيوسته‌ي حادثه‌ي شرم‌آور ورزشگاه آزادي عادت كرده‌ايم؟!

خسارت هاي پي در پي به اموال عمومي! چرا؟!!!

هر زمان كه به ايراني بودن خود بيش از پيش غره شديد و در اين ناسازه‌ي (پارادوكس) غريب غوطه خورديد كه پس چرا آني نيستيم كه بايد باشيم؟ چرا در بين 100 كشور نخست جهان از منظر شاخص‌هاي توسعه‌ي انساني، پايداري محيط زيست، كيفيت زندگي، امنيت جاده‌اي و … قرار نمي‌گيريم؛ نگاهي به حواشي بزرگترين رويداد ورزشي پايتخت كه معمولاً طرفداران يكي از دو تيم آبي و قرمز در آن دخيل هستند، بياندازيد تا دريابيد از مردمي كه حاضرند به دليل شكست تيم محبوب‌شان، حدود 200 ميليون تومان به اتوبوس‌هاي شركت واحد صدمه زده و ده‌ها تن از يكديگر را وحشيانه مجروح كرده و بي‌مهابا به جد و آبادشان دشنام دهند، آن هم در محيطي كه قرار است درس اخلاق و جوانمردي و پهلواني به جوان امروز داده شود، نبايد بيش از اين انتظار داشت! و نبايد حيرت كرد كه چرا اين جوانان پرشور و خوش غيرت كه در باخت آبي و قرمز اينگونه خون گريسته و جامه مي‌درند، در دفاع از ميراث‌هاي طبيعي و ملّي و تاريخي خويش در توس، تنگه‌ي بلاغي، بوكان، نقش جهان، چهارباغ، بجنورد، گلستان، لاكان، لار، اروميه، دنا، ميانكاله، لفور و … تا بدين حد بي‌تفاوت و خاموش عمل كرده و مي‌كنند.
نگارنده هيچگاه از ياد نمي‌برد كه يكي از دانش‌آموختگان دانشگاه تهران – كه از قضا در شمار دانشجويان نخبه نيز رده‌بندي شده است – پس از مشاهده‌ي تصوير منتشر شده بر روي تارنمايم، در حالي كه دلايل خاموشي‌ام را در دنياي مجازي جويا مي‌شد، با تعجب پرسيد: اين تصوير متعلق به چه جايي است؟!!
من كه از شدّت حيرت و غم و خشم نمي‌دانستم كه بايد چه پاسخي به او بدهم، از يكي از همكاران نسبتاً قديمي‌ترم كه اينك صاحب مسئوليت بوده و در شمار اعضاي هيأت علمي مؤسسه‌ي متبوع قرار دارد، خواستم تا برايش بگويد كه اين مكان كجاست!
مي‌دانيد چه پاسخي شنيدم؟!
او گفت: من هم نمي‌دانم! راستي اينجا كجاست؟!!
اين بلايي است كه بر سر نسل دوّم و سوّم بعد از انقلاب آورده‌ايم؛ جواني كه تا به اين حد از تاريخ و گذشته‌ي خويش به دور افتاده و احساس مي‌كند كه از شجره‌اي برخوردار نيست. جواني كه ممكن نيست نام اين فوتباليست را از ياد ببرد يا آن هنرپيشه و خواننده‌ي غربي را اشتباه بگيرد.

مؤخره:

محمد نوري‌زاد، نويسنده و كارگردان چهل سرباز

دو هفته است كه محمّد نوري‌زاد عزيز، ايرانيان را در ساعت 21 روز پنج‌شنبه به ضيافت رستم و شاهنامه و فردوسي مي‌برد … دوهفته است كه با مجموعه‌اي تلويزيوني مواجه هستيم كه قهرمانان ايراني‌اش را با نام‌هايي چون فرامرز، سودابه، بهمن، بيژن، اسفنديار، زال، رودابه، رستم، سهراب، منيژه، اميد، پژوه‌تن، خشايار و … خطاب مي‌كنند؛ همان نام‌هايي كه در طول دو دهه‌‌ي گذشته در اغلب مجموعه‌هاي تلويزيوني و آثار سينمايي، آشكارا يا مورد هجو و تمسخر قرار مي‌گرفتند و يا نقش مخوف و تيره‌ي فيلم را برعهده داشتند!
خواستم بگويم: از ماست كه بر ماست …
همين.

3 فکر می‌کنند “چرا به تكرار پيوسته‌ي حادثه‌ي شرم‌آور ورزشگاه آزادي عادت كرده‌ايم؟!

  1. خاکسار

    سلام
    خسته نباشید
    هیچ می دانید خسارت وارده به اتوبوس های شرکت واحد دقیقا برابر نصف خسارت وارده در یازده سال گذشته بوده است؟
    بحث بر سر این است ما جهان سومی هستیم و در اینگونه کشور ها تا جایی که من می شناسم فرهنگ جمعی و گروهی هنوز در ابتدای راه است و کدامین گروه و فرقه يا حزب توانسته با اهداف اوليه طي مسير كند و راه را با چاه اشتباه نكند؟
    آري اگر اين فرهنگ به يك ارزش و باور مبدل شود ديگر مديران بدون توجه به نظر جميع گروه ها دست به اقدام هاي غير انساندوستانه نخواهند زد و دستور قلع و قمع منابع طبيعي و زيست بومشان را صادر نخواهند كرد .
    ما محكوم به جهان سومي بودن هستيم تا زماني كه نخواهيم از اين بن بست خارج شويم.
    آن جواني كه هنوز ظرفيت باختن تيم محبوب خويش را ندارد از چه برايش گفتگو كنيم !!!!!!
    روي ديگر سكه را هم نبايد ناديده گرفت چرا مسئولين ورزش كشور ما به اين همه شور و شعف جوانان بي تفاوت مي نگرند و ليگ برتر ما را به ناكجا آباد گسيل مي كنند؟

  2. علی

    نگاه از دور نگاهی نا کامل و گنگ می باشد و در نتیجه صحبت در باب آن موضوع خالی از حدس و گمان اشتباه نخواهد بود.
    جناب آقای درویش و خاکسار عزیز
    1 – اینجانب جمعه در ورزشگاه بودم با تاکید فراوان می گویم که جو ورزشگاه بر خلاف همیشه موسوم و حتی با توجه به کثرت غالب هواداران تیم فوتبال پرسپولیس، جوی آرام بود
    که حتی با خوردن 4 گل هم چندان از هم نپاشید صندلی هایی شکسته شد ولی اندک و جالب اینکه اینبار پدیده ای بی نظیر دیدم که استادیوم رفته تر ها سعی در کنترل هیجان جوانتر ها را داشتند.
    2 – در هنگام پایان بازی و به گاه خروج تماشاگران به آرامی و با حوصله اقدام به خروج از ورزشگاه نمودند که این مطلب با توجه به حضور بالای تعداد تماشاگران که بالغ بر 120000 نفر می شدند و عدم وجود گزارشی از زیر دست وپا ماندن قابل اثبات می باشد.
    3 – پس از خروج از ورزشگاه به چند دلیل حوادثی که نام بردید رخ داد که اشاره می کنم:
    — وجود افراد سود جو و فرصت طلب که از فضای ایجاد شده بهره برده و با پرتاب سنگ سعی در شکستن شیشه اتوبوسها داشتند تا بتوانند قاب پنجره شکسته و لاستیک شیشه آن را که ذی قیمت می باشد پس افتادن جمع آوری و تصاحب کنند.
    — هیجان ناشی از باخت و شکستن شیشه های اول خود گویی دلیلی برای فرو نشاندن آتش دل بود و به این ترتیب شیشه های دیگری نیز شکسته شد ولی تا اینجای کار هنوز فاجعه نبود.
    — نیروی انتظامی در اقدامی عجیب و در ابتدای مسیر حرکت به سمت خارج از ورزشگاه مسافران اتوبوسهای شیشه شکسته را پیاده می نمود که این خود باعث شد تا تماشاگر خسته از ساعتها نشستن در ورزشگاه، گرما زده و شکست خورده اتوبوسهای سالم در تردد را هدف قرار دهد که زخمی شدن رانندگان در این قسمت اتفاق افتاد چون سنگها دیگر بی هدف بودند و به قصد انتقام.
    خب مگر نمی شود مسئولان ما هم غیر جهان سومی عمل کنند برای صندل های شماره گذارده و بلیط ها را بر اساس شماره پیش فروش کنیم که با ازدیاد جمعیت روبرو نشویم و تماشاگر برای دیدن نهایتا 3 ساعت بازی حداقل 10 ساعت در استادیوم نباشد.
    مگر نمی شود به تعداد حاضران وسیله در نظر گرفت تا کسی بر روی زمین بر جای نماند.
    مگر نمی شود روانشناسی برخورد داشته باشیم تا تماشاگر عصبی را عصبی تر نکنیم.
    البته حرف های دیگری نیز هست ولی خدایی شما تا حالا به استادیوم آمده اید شاید با دیدن از نزدیک مشکلات فکر شما صاحبنظران و دیگران مشگلی بگشاید و دیگران به چوب بی فرهنگی نرنید به خدا اگر پا بر دم شما هم بگذارند فریاد خواهید زد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *