سايه‌اي كه باغ ملّي بوستون را تهديد و دل ما را ريش مي‌كند!

پارك عمومي بوستون كه در سال ۱۸۳۷ ميلادي احداث شده است

دكتر سيامك معطري عزيز، در دور روزگارانش كه اين روزها كمتر مهمان مي‌پذيرد و به سختي مي‌توان برايش نظر داد، به رويداد ظريف امّا تأمل‌برانگيزي اشاره كرده است كه متأسفانه در هياهوي خبرها و رخدادهاي اغلب ناجور وطني، به ويژه در حوزه‌ي محيط زيست و منابع طبيعي، توجه سزاوارانه‌اي را جلب نكرد و موج بايسته‌اي نيافريد.
سيامك براي ما نوشته است كه در آن سوي آب، در ولايتي كه بوستون مي‌نامندش و او در آن روزگار مي‌گذراند، گروهي از نمايندگان تشكل‌هاي مردم‌نهاد و هواخواه محيط زيست، در اقدامي هماهنگ و يكپارچه، مخالفت خويش را با ساخت يكي از بلندترين آسمانخراش‌هاي جهان به ارتفاع يك‌هزار پا، در قلب شهر بوستون اعلام داشته‌اند؛ چرا كه اگر بناي آن ساختمان عظيم تا سال 2011 به پايان برسد، اين احتمال هست كه روزي 15 دقيقه از حضور آفتاب در باغ عمومي 10 هكتاري بوستون – كه دقيقاً 170 سال از احداثش مي‌گذرد – كاسته شده و دست منبسط نور به دليل سايه‌ي آفريده شده از سوي آن سازه‌ي غول‌پيكر انسان‌ساخت، 15 دقيقه كمتر مجال مي‌يابد تا روي شانه‌ي درختان، گل‌ها و ساير زيستمندان باغ عمومي بوستون بلغزد و بتابد و آفتاب بگستراند.
راست آن است كه هرگاه چنين پژواك‌هاي ستايش‌آميزي را از مردم آن سوي آب مي‌بينم، مي‌شنوم و يا مي‌خوانم، غمي بزرگ، حسرتي جانكاه و آهي ژرف، دل و جانم را فراگرفته و چنگ مي‌زند و مجدداً مرا در برابر اين پرسش بنيادين قرار مي‌دهد كه راز و رمز اين تفاوت فاحش در نگاه به طبيعت – در آن سو و اين سوي آب – چيست؟!
چرا در آن سوي آب، حتا حرمت فضاي سه بعدي سرزمين در باغ ملّي بوستون چنان والا پنداشته مي‌شود كه كسي جرأت انديشيدن به خلق محدوديت در ساعات آفتابي برخوردار از آن را هم نمي‌يابد؟ و در اين سو، ديرينه‌ترين جنگل‌ها و پارك‌هاي ملّي و شهري و ميراث‌هاي تاريخي و طبيعي در لاكان، گلستان، بجنورد، سرخه‌حصار، لار، لويزان، تنگه‌ي بلاغي، نقش‌جهان، گيلانغرب، اروميه، نايبند، دنا، چهارباغ و … آشكارا به بهانه‌ي احداث جاده، سد، پتروشيمي، كارخانه، فرودگاه، پل، برج، مترو و … از سوي اغلب متوليان دولتي و مردم محلي مورد بي‌توجهي قرار گرفته كه هيچ، برمي‌آشوبند و فرياد برمي‌آورند: كه اين ژست‌هاي سبز و فانتزي و لوكس – از سوي عده‌اي مرفه بدون درد و سانتي‌مانتال!! – چه معنا دارد؟ بگذاريد مشكل اشتغال را حل كنيم و آب كشاورزي را تأمين سازيم و البته رأي لازم براي دور بعد ماندن بر اريكه‌ي قدرت را بياوريم!!
راستي چرا باغ ملّي اكولوژي نوشهر مي‌رود تا سرانجام در برابر فشار توسعه‌سازان كوته‌نظر دولتي، تسليم شده و بخشي از حريم و محدوده‌ي خود را قرباني‌شده ببيند؟ چرا نمايندگان مردم و شوراي شهر كرج براي نابودي و تغيير كاربري يگانه ايستگاه تحقيقاتي شهرستان‌شان در سيراچال البرز، دندان تيز كرده و از هزاران لابي و رانت فراقانوني بهره مي‌برند؟ چرا اغلب مقامات رسمي شهري چون بجنورد، بايد در برابر نابودي بوم‌سازگان كوهستاني ارزشمند منطقه به بهانه‌ي ترميم جانمايي اشتباه فرودگاه شهر، دم فروبندند؟ چرا دشت حاصلخيز و زيستگاه ارزشمند مسيله بايد فداي برنامه‌ريزي ابلهانه‌ي مديريت آب در حوضه‌ي آبخيز درياچه‌ي نمك قم شود؟ و چرا …
آيا يك دليل بزرگ اين نابخردي آشكار در نظام مديريت كلان حاكم بر زيست‌بوم مقدّس مادري به اين دريافت تلخ باز نمي‌گردد كه متوسط سواد جامعه‌ي 70 ميليوني امروز ايران، از آستانه‌ي كلاس 4 ابتدايي عبور نمي‌كند؟! به راستي از جامعه‌اي كه اينگونه در فقر دانايي و اقتصادي غوطه‌ور است – به نحوي كه حدود 70 درصد از برخوردارترين شهروندان ساكن در پايتختش بر اين گمانند كه ثروت بهتر از علم است – چه انتظاري مي‌رود كه دلش براي زيست پايدار تمامي زيستمندان سرزمينش بسوزد و بلرزد؟ وقتي كه به او مجال گشودن منظري فراخ‌تر براي نگريستن نداده‌ايم؟!
و آيا اين همه‌ي ماجراست؟ يا …

3 فکر می‌کنند “سايه‌اي كه باغ ملّي بوستون را تهديد و دل ما را ريش مي‌كند!

  1. سیامک

    جناب درویش عزیز

    با سپاس از توجه عزیزمان به ستون دور روزگاران. ما که چشم به راه عزیزان هستیم در آن ستون . ظاهرا بعضی اوقات به دلایلی که نمی دانم امکان ثبت نظر توسط دوستان ممکن نیست به هر حال عرض ارادت دارم و آرزوی توفیق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *