نخست آنکه
حال خرس سیاه بلوچی خوب نیست. اصلاً خوب نیست … کسی هم خبر ندارد که به درستی چند خرس سیاه دیگر در سرزمین ایران هنوز باقیمانده و نفس میکشند. وضعیت آنقدر نگرانکننده است که یکی از نخستین آثار موسیقیایی گروه خورشید سیاه به مرثیهای اختصاص یافت در اندوه آخرین روزهای زندگی خرس سیاه در وطن. افزون بر آن، چندین مستند ارزشمند هم با همین موضوع ساخته شد. شاید برخی از خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی ندانند که خرس سیاه بلوچی دقیقاً چرا مهم است و چه کارکردی در بومسازگان (اکوسیستم) شبه حارهای خلیج فارس و عمانی دارد؟ در حقیقت به دلیل قلمرو گسترده زیستگاهی خرس سیاه و نیز این واقعیت که بیش از 90 درصد از غذایی که میخورد از گیاهان و میوههای منطقه است، چنانچه حال خرس سیاه خوب باشد و با امنیت بتواند در زیستگاهش بخرامد، شدت برهنگی سرزمین کاهش یافته، کیفیت زادآوری و شرایط کلیماکس در رویشگاههای طبیعی منطقه افزایش یافته و حتی حال زنبورهای عسل هم بهتر خواهد بود. با این وجود و به رغم چنین فواید سودمندی، بسیار ناراحتکننده است که میشنویم از شمار افراد این گونه شتابان در حال کاسته شدن است و تأسفبارتر آنکه اغلب مردم محلی ساکن در زیستگاه خرس سیاه نمیدانند که اگر خرسها از سرزمینشان بروند، نشانهی بدشگونی است که خبر از تعجیل در مهاجرت اجباریشان دارد.
دوم اینکه
داز، نام محلی یک گونهی گیاهی – Nannorrhops ritchiana– است که دارای جنسیت ماده بوده و به آن نخل ایرانی یا نخل پاکوتاه یا نخل وحشی هم میگویند. در حقیقت به نعبیری طنازانه! داز همان دلبر است که مردمان بلوچستان به کوشکیاش میگویند: پورک. حاصل هماغوشی داز و پورک هم در وجود میوهای شیرین با طعمی گسمانند چون خرمالو تبلور مییابد که کونَل صدایش میزنند. با این وجود، آنچه داز را محبوب بومنشینان مکران – یکی از عمدهترین زیستگاههای خرس سیاه بلوچی در استانهای بلوچستان و هرمزگان– کرده است، نه فقط میوهاش – که خوراک مورد علاقهی خرس سیاه هم هست – که 98 محصولی است که از این بانوی هموطن بدست میآید. انواع و اقسام ریسمانها، ظروف، حصیر و حتی دانهی تسبیح در شمار محصولاتی است که به رونق اقتصاد محلی کمک کرده و پیشهای دیرینه به نام دازباف را بوجود آورده است.
و سوم:
اینک اما چند تشکل مردمنهاد محیط زیستی مثل نجوای زمین و طرح بلوچ باف (هادی فهیمی) با تعامل با چند سمن همراه در استانهای هرمزگان و سیستان و بلوچستان کوشیدهاند تا به کمک دازبافها، خرس سیاه بلوچی را از خطر انقراض کامل نجات دهند؛ خرسی که هماکنون در سیاهی سرخ IUCN قرار گرفته و هیچ اطلاع مستندی از شمار افراد این گونه در ایران وجود ندارد.
امّا چگونه؟
پرسشی که یافتن پاسخی بر آن، میتواند چراغ راهی برای دیگر سمنهای محیط زیستی باشد تا از این شیوه برای کمک به پایداری طبیعت وطنی که دوست دارند، بهره گرفته و ضمن تبدیل تعارض به تعامل جامعهی محلی با طبیعت، سرزمینی آباد را بسازند و پاس دارند.
ماجرا از این قرار است که سهم قابل توجهی از سرگین خرس سیاه را همین بقایای میوه و بذر داز تشکیل میدهد. در حقیقت میوه و بذر درختچه داز بسیار مورد علاقه خرس سیاه است و طی فرآیندی که توسط آنزیمهای قدرتمند در معدهی خرس رخ میدهد، این ماده در قلمرو گستردهی زیستی خرس سیاه منتشر شده و بدین ترتیب زادآوری طبیعی نخل ایرانی امکانپذیر میشود.
درس بزرگی که بدینترتیب جامعهی محلی مستقر در زیستگاه خرس سیاه فرا گرفت آن است که نه تنها به خرس سیاه نباید به صورت یک تهدید بنگرند، بلکه اگر میخواهند حال جیبشان خوب بماند و حرف روستاییشان همچنان رونق داشته باشد، باید بکوشند تا خرس سیاه بلوچی هم بتواند با امنیت در زیستگاه خود به زندگیاش ادامه دهد.
امید است که دیگر تشکلهای مردمنهاد هم از چنین شیوهای تبعیت کرده و با نمایش ملموس سودمندیهای بومسازگان (اکوسیستم) ها، تجربه مثبت تعامل جامعهی محلی با طبیعت در بلوچستان، کم جان، گل سفید، قره قشلاق، گندمان، میاندشت، حسین آباد سربیشه، منصورآباد رفسنجان، مهریز یزد، کانیبرازان و … را تکرار کنند تا هم حاکمیت دریابد که چرا باید به سمنها اعتماد کرده و وظایف خود را برونسپاری کند و هم جامعهی محلی دریابد که چرا حمایت از ماندگاری زیستمندان طبیعت، به نفع پایداری باکیفیت و رفاه واقعی زندگی آنهاست.
ياد گرفته ام براي آنكه حال انسان خوب باشد، بايد حال ساير زيستمندان هم خوب باشد،
و نخواهيم مگس از سر انگشت طبيعت بپرد.
درود بر مسعود عزیز و ناپیدا! کجایی رفیق بی معرفت؟!!!
درود برشما
آدم ها متوجه می شوند اما متاسفانه خیلی دیر می فهمند که همه حیاتشان زنجیروار به جانداران دیگر وصل است.
سپاس از تلاش ها بی دریغتان.
کاش از این محمد درویش ها در این سرزمین بیشتر داشتیم.
راست میگن آقای درویش، که
شما کجایید آقای مسعود کرامتی،
خیلی نیستید :)
درود بر اعظم و سیمین گرامی و البته او هم کم پیدا!
سلام، معتقدم که علیرغم تلاش های مقدس سمن هایی چون نجوای زمین و دیگر سازمانهای مردم نهاد دیگر در سرتاسر ایران زمین، تا زمانی که دولتی ها درک درستی از محیط زیست نداشته باشند و با سمن ها همراهی نکنند، و تا زمانی که مردم نیز آگاهی لازم را نداشته باشند، این تلاش ها با سرعت بسیار کمی به نتیجه خواهد رسید و گاهی شاید نرسد و در این شرایط بحران محیط زیست کشور شاید مقدم ترین کار آموزش باشد.
کاری که خود شما هم بسیار بر آن تأکید داشته و دارید.
موافقم رسول جان. اولویت نخست، دوم و سوم ما آموزش است … کاش اولویت حاکمیت هم باشد!
روشنی را بچشیم
گرمی خانه لک لک را ادراک کنیم
ونخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون
ونخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت
سهراب سپهری
از دیدگاه علمی ما در جهانی زندگی میکنیم که با تمامی اجزا زنده و غیر زنده خود یک سیستم باز را تشکیل می دهد و مدام در تبادل برای رسیدن به تعادل است.اگر این ارتباط دو سویه قطه بشه سیستم بسته و پیش به سوی مرگ و نابودی .پس ساده انگاری است عنوان جزیی از کل مغرور شویم و این چنین این نظم رو به مسخره بگیریم.اما امان از این دیوار شیشه ای این ذهن های معیوب…..
آفرین. درود بر نفیسه گرامی …
عرض ارادت و احترام به درويش عزيز و سيمين خانم نازنين
ای کاش اجازه شکار این خرس های سیاه برای شکارچیان قانونمند صادر می شد و شکارچیان قانون مند میتوانستند نرهای پیر را شکار کنند و دین خود را به محیط زیست ایران ادا کنند.