اين سخن استاد احمد آل ياسين بود كه البته برخي از شركتكنندگان به نمايندگي فاطمه ظفرنژاد با بخش دوم آن موافقتر بودند.
ظفرنژاد، به ويژه آنجا كه با نمايش فيلمي از سد تازه افتتاح شده البرز و پاياب هنوز آباد رودخانهاش در شهرستان بابل، امكان مقايسه را براي بينندگان نسبت به خشكهرود كنوني تجن در ساري (كه بعد از ساخت سد كاملاً پايابش خشك شده و به زبالهداني بدل شده بود) فراهم آورد، حرف خود را با شفافيت هر چه تمامتر زد.
افزون بر آن، خانم احمدي لفوركي هم به نمايندگي از اهالي مصيبتزده لفور اعلام كرد كه نهتنها برخي از مخالفان ساخت سد در لفور به زندان افتادهاند، بلكه يكي از زندانيان پس از آزادي به دليل بيماري فوت كرد و درواقع – به گفته او – دق كرد! مشابه بلايي كه بر سر خيلي ديگر از اهالي لفور آمده كه حاضر به ترك آبادي خويش نشدهاند. علاوه بر اين، خانم احمدي اشاره كرد كه دولت حتا به بسياري از تعهدات خود و قولهايي كه به مردم محلي براي جبران خسارت داده بود، عمل نكرده است.
آل ياسين امّا با كمك گرفتن از نلسون ماندلا كه گفته بود: «مشکل سدها نیست، مشکل تشنگی است، مشکل خاموشی روستاهاست. کلبههای روستائیان بدون روشنایی، بدون آب آشامیدنی و بدون بهداشت است. دوران جمع آوری و حمل آب با دست سپری شده است.»
وي در واقع با زبان بي زباني تأكيد كرد: مشكل اصلي سؤ مديريت يا فقدان مديريت صحيح در بخش آب است؛ مشكل ساخت سدهاي فرمايشي و دستوري، بدون لحاظ موازين علمي و ويژگي هاي فني و جانمايي صحيح است. و در حقيقت بايد گفت: مشكل اين است كه ما اغلب سدها را براي رفع مشكل نمي سازيم! بلكه مي سازيم تا مشكل را حل كنيم! اما نه مشكل مردم و مملكت را كه مشكل گروه و دسته و خودمان را! و اين مهيب ترين مصيبتي است كه سدسازي برايمان به ارمغان آورده است.
گفتني آن كه در وبلاگ انجمن اعضاي هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع نيز ميتوانيد گزارشي تحليلي از نظرات شركتكنندگان در همانديشي 20 شهريورماه را ببينيد و بخوانيد.