ابراز نگراني براي يك چهرهي ماندگار!
دوشنبه گذشته، نامهاي از يك دوست عزيز – دكتر كمالالدين ناصري – مدرس دانشكده منابع طبيعي دانشگاه فردوسي مشهد به دستم رسيد كه به دليل اهميت موضوع و با كسب اجازه از ايشان آن را عیناً در مهار بيابانزايي منتشر ميكنم.
امّا پيش از آن، اميدوارم جناب استاد پرويز كردواني، چهرهي ماندگار و مشهور بياباني ايران، بيش از پيش قدر نام و منزلت خويش را دانسته و اينگونه بيپروا، همهي اصول مسلم دانش بومشناسی را انکار نکرده و به تمسخر دغدغههای طرفداران محيط زيست و علاقهمندان به طبيعت و منابع آبي كشور نپردازند. بخصوص ايمان دارم كه اگر كردواني، از نزديك با آهنگ كوثر، سلوك كمنظير و مجاهدتهاي علمي و وسواسهاي كمنظير پژوهشياش آشنا بود، هرگز اين گونه حرمت ايراني فرزانهاي چون او را نميشكست. همان گونه كه هرگز روانميدارم و نميداريم، كه چنين اظهار نظري در مورد استاد كردواني مطرح شود. به هر حال, برخی از باورها و ادعاهای دکتر کردوانی، به خصوص در مورد خشک کردن همهی تالابهای کشور و عدم نیاز به مناطق حفاظتشده آنقدر حیرتانگیز و باورنکردنی است که فکر نکنم حتا هیچ دشمن محیط زیستی هم اینگونه سخن بگوید که ایشان گفتهاند!
و امّا نامه يا بهتر است گفته شود، روايت عبرتآموزكمالالدين ناصري از آخرين سخنراني پرويز كردواني در گروه جغرافياي دانشگاه فردوسي مشهد:
جناب مهندس درویش
با درود فراوان و آرزوی سلامتی برای شما و خانوادهي محترم
آنچنان که از گفتهها و نوشتههای بروبچههای محیط زیستی و اهالی محل وبلاگ شما دستگیرم شده است، شما سنگ صبور و درویش طبیعت دوستان هستید. گفتم در راستای همین موضوع، من هم درددلی با شما کرده باشم که از این قافله عقب نمانم.
جانم برایتان بگوید که پریروز (شنبه)، فرصتی دست داد تا در سخنرانی آقای دکتر پرویز کردوانی (استاد نمونه دانشگاه تهران و چهرهي ماندگار کشور و خیلی چیزهای دیگر) که به دعوت گروه جغرافیای دانشگاه فردوسی به مشهد آمده بودند، شرکت کنم. موضوع سخنرانی ایشان در ابتدا دربارهي مناطق خشک کشور اعلام شده بود، ولی در نهایت تبدیل به ملغمهای از همهچیز شد؛ از جمله محلی برای بحث و جدل بنده و ایشان.
جنابعالی با آثار آقای دکتر کردوانی آشنا هستید و میدانید که ایشان در همهي زمینههایی که تخصص داشته یا نداشته کتاب نوشته است. البته با آشنایی که من با چند جغرافیدان دارم، گمان میکنم این یک سندرم تخصصی این رشته است که دامنهي کاری خود را گسترش میدهند، ولی عمق آن را چندان زیاد نمیکنند.
دکتر کردوانی در این جلسه در مورد چندین موضوع زیست محیطی اظهار نظر کرد که منجر به اعتراض بنده شد. بد نیست شما هم میزان اطلاعات ایشان را بسنجید.
نخست آن که ایشان فرمودند: برخلاف افراد ناآگاهی که به سخنان رییس جمهور مبنی بر توانایی کشور برای تولید غذا برای 100 میلیون نفر، اعتراض کردند، من معتقدم که ایران می تواند تکافوی 200 میلیون نفوس را بنماید!!
سپس به وجود مناطق حفاظت شده در کشور اعتراض کردند که چرا مناطق وسیعی را که بیش از چند آهو در آنها وجود ندارد، قرق کردهاند. ایشان با آنکه به درستی اسامی مناطق حفاظت شدهي چهارگانه را نمیدانستند و اطلاع هم نداشتند که تنها در پارکهای ملی ورود دام ممنوع است، ولی مدعی آن بودند که باید این مناطق آزاد شوند تا در آنها گوسفند بچرد! و گفتند که انسان بر هر موجود دیگری مقدم است.
در مورد آب هم نظرات ایشان جالب بود؛ چراکه معتقد بودند باید در هر درهای (این واژهي «هر درهای» را بارها تکرار کردند) سد زده شود. ایشان گفتند: چه معنی دارد که آبها هرز بروند (از نظر ایشان آبی که مورد استفاده انسان نباشد و همین طوری برای خودش در رودخانه جاری باشد، دارد هرز می رود). ضمناَ گفتند که نه تنها اشکالی ندارد که گاوخونی و سایر تالابها خشک شوند، بلکه اصولاً باید (بله، درست خواندید ایشان گفتند «باید») آنها خشک شوند. چرا باید آبها در این تالابها هدر برود؟ باید آبها را به مناطق مختلف (مثلاً رفسنجان) منتقل کرد و کشاورزی كرد. باید بیابانها را آباد کرد.
من اول با خودم گفتم کاش شما هم اینجا بودید اما بلافاصله پشیمان شدم، از تصور اینکه ممکن است خون و خونریزی راه بیفتد.
خلاصه وقتی سخن استاد به اینجا رسید دیگر سکوت جایز نبود. پس در همان وسط صحبت ایشان، با کسب اجازه مراتب اعتراض خود را اعلام کردم. شما می دانید که دانشجویان و متخصصین جغرافیا در داخل کشور به دکتر کردوانی تا چه حد علاقه دارند و گاه مقامش را تا حد پدر جغرافیا بالا می برند (البته از انصاف نگذریم خودش این صفت را رد کرد). بهرحال جو سنگینی در جلسه بود و اعتراض یک جوان خام غریبه به کلام آن پیر صاحب کرامت بسی غریب مینمود و اندکی هم بوی وهن می داد. بهرحال از این لحظه تا متجاوز از یک و نیم ساعت بعد که من جلسه را ترک کردم (چون کلاس داشتم)، جلسه به مناظرهي دوطرفهي ما تبدیل شد. گفت:
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری مجلس اوراد ما حلقهي افسانه شد
به هرحال تا آنجا که در چنتهي کم بضاعتم بود، کوشیدم تا پیام مظلومانهي محیطزیستیها را برسانم، هرچند پرگوییهای بیاستدلال دکتر کردوانی که به طرز عجیبی تناقضگویی میکرد، بیشترِ وقت جلسه را گرفت.
در اواسط بحث وقت مشکلات سدسازی و معایب آن را گوشزد کردم، ناچار بحث سفرههای آب زیرزمینی و آبخوانداری و دکتر کوثر به میان آمد که ایشان به طرز عجیبی واکنش نشان داد. دکتر کردوانی اقدامات آبخوانداری در گربایگان را زیر سوال برد و در حالی که بحث آبخیزداری و آبخوانداری را با هم قاطی کرده بود (البته گمان نمیکنم اصولاً تفاوت بین آنها را بداند) همهي کارهای انجام شده در این حوزهها را غلط خواند. همچنین کارهای دکتر کوثر را غیر علمی خواند که در اینجا من جملهای را به ایشان گفتم که گمان نکنم در طول خدمت دانشگاهی کسی گفته باشد؛ گفتم شما ملاک علم نیستید (هرچند بعداً خودم هم کمی از بیان این جمله ناراحت شدم).
به هرحال صحبتهای بسیاری رفت که بیانش شما را خسته و مرا ملول میکند. تمامِ آن روزِ من از تأسف این ماجرا تلخ شد. اگر کسی مانند آقای احمدینژاد آن حرفها را در بارهي محیط زیست میزند، با خود میگوییم خُب انتظار بیشتری نیست. ولی وقتی شخصی مانند دکتر کردوانی که تا این حد کماطلاع است، در جمع دانشجویانی که سخنان او را چون حجت شرعی قبول دارند، اظهار نظر میکند و حکم میدهد، دیگر چه باید کرد؟ از نادانی دیگران باید رنج بکشیم و از اینان هم؟
در میان صحبت، دانشجویی (که بعداً فهمیدم دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیاست)، به طعنه گفت که محیط زیستیها چنیناند و چنان و این بحث را تمام کنید. آنجا البته پاسخش را به اختصار دادم، ولی بعد به واسطهي یکی از دوستان که استاد آنهاست برایش پیغام فرستادم که حتماً خودش و اگر میخواهد دوستانش هم، سری به من بزنند تا کمی برایشان دلیل و برهان بیاورم تا از ذهنیت تاریکی که دربارهي طبیعت پیدا کردهاند، بدر آیند. براستی نتیجهي طبیعی چنین استادانی، چنین دانشجویانی هستند. دیگر چقدر باید تلاش کرد تا این تفکرات غلط را که در ذهنشان فرو رفته بیرون کشید؟
بگذریم، سرتان را درد آوردم، غرض بیان دردی بود که از جهالت عام و خاص میکشیم. از طولانی شدن این روضه عذر میخواهم و برایتان آرزوی سلامتی و بهروزی میکنم.
ارادتمند، کمالالدین ناصری
موخره:
وقتی ماجرای این نامه و باورهای تأسفبرانگیز دکتر پرویز کردوانی را با دوست و همکار عزیزم, دکتر حسن روحیپور در میان نهادم؛ ایشان البته بسیار کمتر از من دچار حیرت شد! زیرا سالها بود که کردوانی را از نزدیک میشناخت … روحیپور به رویدادی واقعی در آفریقا اشاره کرد که به ویژه برای کردوانی و دیگر تالابستیزان میتواند بسیار عبرتآموز باشد.
در اواسط قرن گذشتهی میلادی، گویا مردمان بومی اطراف یک دریاچه در آفریقا، از حضور فراوان پرندگان ماهیخوار در اطراف دریاچه ناراضی بودند، چرا که میپنداشتند بیش از یک چهارم ماهیهای موجود در دریاچه طعمهی این پرندگان شده و از دسترس ماهیگیران محلی خارج میشود. به همین دلیل چندین شکارچی را اجیر کرده و با حمایت دولت محلی، تمامی پرندگان را کشته و نابود ساختند. در سال نخست هم بر میزان صید ماهی و درآمد مردم محلی افزوده شد. امّا به تدریج از تعداد ماهیهای موجود در دریاچه کاسته شد تا این که بعد از چند سال، نسل آن ماهیها هم در دریاچه به طور کامل منقرض شد! میدانید چرا؟ زیرا اصلیترین غذای ماهیها، حاصل ترکیبی از فضولات همان پرندگان کنارآبزی بود که پس از شکار ماهیها در آب و اطراف آن رها میشد و اینک دیگر از آن مادهی غذایی ارزشمند خبری نبود!
این قانون بزرگ و نظم خیرهکنندهی حاکم بر طبیعت است که اغلب ما، به دلیل جهالتمان آن را نادیده گرفته و انکار میکنیم.
ضمن عرض سلام برای بنده خیلی جای تعجب و تاسف هست که برخی افراد صرفا با شنیدن یک کلام که مخالف نظراتشون باشه اینچنین بی پروا به اساتید و پیشکسوتان علمی این مملکت اهانت و بی احترامی میکنن. واقعا باعث تاسفه!!!
بنده کشاورزی هستم از کبودراهنگ همدان عرض کنم که اعتقادات در این دوره زمانه کم شده است خداوند متعال بنده خلق کرده و فکر اب انرا نیز کرده است اما بعضی از بندگان خدا به بهانه مدیریت اب دیگری را قطع میکند یعنی نون یک کشاورز.بدون اینکه برای حیات ان کشاورز فکری کرده باشند دولت محترم اگر میخواهدکشاورز اب مصرف نکند پول زمین کشاورز رابدهد که حاصل هفتادسال زحمت میباشدبعد بگیرببند ویا پرکردن چاه اقدام نمایدویا اقای کردوانی نصف حقوقش رابه بنده بدهددیگرماهمبیاییم تهران سکونت کنیم دیگر ابی مصرف نشوداما همیشه یادمان باشد که میلیاردهاسال است که خداوندمتعال دنیارا خلق کرده ودرقران امده برای زیادی بشر بر پیغمبران افتخارمینماید جدیدا با کرم خداونددرهجده استان سیل راه افتادمخازن ها کلا پر و لبریز گردید پس نتیجه میگیریم خداوند خیلی خیلی بزرگ است حرف زیاد نامه تمام