ترسالی‌ها دیدم در خشکسالی اصفهان!

بستر خشکیده زاینده رود در کنار پل خواجو - 30 اردیبهشت 1388

      همان طور که در یادداشت پیشین اشاره کرده بودم، عصر روز سه شنبه – 29 اردیبهشت – برای حضور در «دوّمین همایش ملّی اثرات خشکسالی و راهکارهای مدیریت آن» راهی دیار زنده رود شدم؛ دیاری که بخشی از شیرین‌ترین خاطرات دوران کودکی و نوجوانی‌ام را آنجا سپری کرده‌ام و همواره برایم مرور آن خاطرات شیرین – از روزهای دبستانی‌ام در هراتی تا دبیرستانی‌ام در صمد بهرنگی – تداعی‌کننده‌ی سکونتگاهی زیبا و کهن‌زادبوم‌هایی افسانه‌ای‌ در نصف جهان است.
    برای همین است که وقتی پل خواجو و پل چوبی را اینگونه دیدم و وقتی زاینده رود عزیز و دوست‌داشتنی‌ام را چنین به تماشا نشستم؛ دلم گرفت و چشمانم خیس شد …

بستر زاینده رود بین پل خواجو و پل سی و سه پل

    با این وجود برایتان خواهم گفت که به رغم خشکسالی‌هایی که فراوان مشهود بود؛ حتا در اندیشه‌ی برخی از آنانی که قرار است به مقابله‌ی با خشکسالی در استان روند! امّا ترسالی‌هایی هم بود که مپرس و شورهایی که نگو و داستان‌هایی که نخوان؛ روایت‌هایی عجیب نازک و غم‌ناک، امّا شدیداً امیدبخش و دل‌گرم‌کننده …

تراکت همایش در برابر تالار ورودی

    این که چرا باید مدیریت کنونی آب در اصفهان به نحوی باشد که 50 درصد از آب قابل استفاده آن به هدر رود (به گفته بختیاری، استاندار اصفهان)؟ این که چرا باید خشکسالی بتواند 190 هزار میلیارد ریال به ایران – فقط در طول یک سال – خسارت بزند (به گفته دکتر مهدیان، نماینده سازمان تحقیقات کشاورزی)؟ آن هم 190 هزار میلیارد ریالی که با آن می‌شد ننگ کلاس‌های دونوبته و سه نوبته را از نظام آموزوش و پرورش کشور برای همیشه پاک کرد؛ پول هنگفتی که می‌شد با آن همه‌ی مطالبات عقب مانده و کهنه‌ی همه‌ی آموزگاران و همه‌ی رانندگان اتوبوس‌های شرکت واحد را پرداخت کرد؛ سرمایه‌ای که می‌توانست هزاران شغل جدید بیافریند و به صدها هزار نفر از ناامیدان، امید هدیه دهد؛ امّا افسوس و افسوس که نه‌تنها اینک نمی‌توانیم آن پول را هزینه کنیم، بلکه از اندوخته‌ی ملی هم باید آن را حذف شده بپنداریم.

استاندار اصفهان در حال سخنرانی در همایش

    و این که چرا باید نه فقط زاینده رود، بلکه تمامی مادی‌های مشهور و تاریخی این شهر کهن خشک شوند؛ آن هم در شرایطی که دبی زاینده رود در سراب به 120 متر مکعب در ثانیه می‌رسد!
    به قول سپهر عزیز: ظاهراً خواست پروردگار این است که در این روزها بسیار از دعای مشهور هخامنش بزرگ فاصله گرفته باشیم.
    با این وجود، همچنان می‌شد ردپایی از ترسالی را در هجوم خشکسالی شاهد بود … می‌شد بارقه‌هایی از امید و درخشش‌هایی فروزنده را با تمام وجود در سیمای مردمان پاکنهاد زنده رود لمس کرد … می‌شد رفاقت کم نظیر هومان، قلب پاک مریم بانو، ضمیر انسانی سپهر، عظمت روح شاهین، بردباری و تلاش کتایون و مسئولیت‌پذیری ناهمتای مرتضی خداقلی عزیز را به عینه دید و از این همه صداقت و شفافیت خداوند را شکرگذار بود.
    می‌شد ایمان آورد به عشق مردی که دلش برای بازسازی صفا و نشاط دوباره‌ی فرهنگ و تاریخ اصفهان و ایران می‌تپد و درود فرستاد بر شاهین سپنتا عزیز … چه شبی شد آن شب در کنار زنده‌رود خاموش … و البته داستان آن درخت انچیری که کسی دوستش ندارد، جز ستون‌های کهن پل خواجو!

     افزون بر آن:
    موج علاقه و اشتیاقی که برای فراگیری در جوانان و دانشجویان شرکت‌کننده در همایش دیدم؛ برخی سخنان دل‌گرم کننده که از زبان مسئولین شنیدم (مثل اعتراف استاندار اصفهان بر این که عدم توجه به قانون آفرینش سبب مصیبت‌بار شدن خشکسالی شده است. به ویژه اگر بدانیم: الکسیس کارل هم گفته است: برای حکومت بر طبیعت باید از قوانین آن پیروی کرد. حتا حاج آقا بختیاری، به این هم بسنده نکرد و گفت: من حاضرم بودچه چند طرح عمرانی را در اصفهان متوقف کرده و هزینه‌هایش را به تحقیقات در زمینه کاهش اثر خشکسالی اختصاص دهم)، برخی ابتکارهای جالب که در سطح استان برای صرفه‌جویی در آب کشاورزی رخ داده است؛ حمایت و همراهی کم‌نظیری که از سخنرانی‌ام در این همایش لمس کردم؛ و نیز همت بروبچه‌های مرکز ملّی پایش خشکسالی در اصفهان و تهران برای تحلیل دقیق‌تر داده‌های موجود اقلیمی و انتشار سریع‌تر یافته‌ها و ستاده‌های خویش در شمار همان ترسالی‌ها و امیدهای سبز من در این سفر خاطره‌انگیز به اصفهان بود.
    در راه برگشت، به طور اتفاقی در هواپیما با دوست خوبم محمود کریمی؛ مجری خوش فکر سیما همراه شدم و قرار اجرای چند ایده‌ی نو و ناب را در روز از نو کلید زدیم.

25 فکر می‌کنند “ترسالی‌ها دیدم در خشکسالی اصفهان!

  1. رسول کریمی

    سلام
    خسته نباشید

    سفر بخیر
    ممنون که تصاویر جدید از اصفهان و همایش گذاشتید.
    به وبلاگ بنده هم سری بزنید.
    تصاویر جدید از طبیعت همدان قرار داده ام.

  2. رسول کریمی

    تا حدود 2 یا 3 سال پیش، تابستان که همدان می رفتم، آشنایان سد اکباتان را به عنوان یک بخش تفریحی می شناختند.
    و وقتی به سد می رفتیم، درختان بسیاری از کاج و سایر گیاهان بود که منظره ای بدیع را آفریده بودند.
    و بسیار خانواده ها نهار را به کنار سد اکباتان و حاشیه با صفای آن می آوردند و از طبیعت بکر آن لذت می بردند.

    اما حالا……
    حالا آن درختان به علت افزایش ارتفاع سد نابود شده اند.

    این مورد را جهت اطلاع خدمت شما عرض کردم.

    با تشکر فراوان

  3. محمد درویش نویسنده

    ممنون رسول جان. تاریک دره واقعا زیبا بود. در ضمن ماجرای آن کاج های سیاه را قبلا در وبلاگم یادآوری کرده ام. زنده باشی.

  4. رسول کریمی

    ممنون که بازدید کردید.
    تاریک دره بسیار زیباست و با یک تصویر نمی توان زیبایی های آن را مشاهده کرد.
    قصد دارم تابستان بسیار زیاد عکس تهیه کنم و در خدمت شما قرار دهم.

    با تشکر

  5. رسول کریمی

    نام عکاس و وبلاگ روی تصاویر را جهت محافظت از حقوق عکاس ثبت کرده ام.
    تصاویر با کیفیت مطلوب و بدون اسم برای شما ایمیل می کنم.

  6. سیاوش

    دلم می‌گیرد وقتی زاینده‌رود را چنین خشک می‌بینم. و خوش‌حال شدم که یک هم‌مدرسه‌ای قدیمی را دیدم. من هم مثل شما مدرسه‌ی صمد بهرنگی (یا شهید بهشتی کنونی) می‌رفتم

  7. شاهین سپنتا

    درود
    حضور شما در اصفهان و شب نشینی در کنار زاینده رود خاموش و شنیدن سخنان و دیدگاه های شما برای من و سپهر خاطره ای فراموش نشدنی است
    افسوس که نتوانستیم آن طور که شایسته بود میزبان های خوبی برای شما باشیم
    امیدوارم در سفر بعدی شما جبران کنیم

  8. محمد درویش نویسنده

    دنیا خیلی کوچک است سیاوش عزیز … من دیپلم خود را در خرداد 1363 از آن مدرسه نازنین و فراموش نشدنی گرفتم … یاد آقای منتظری، دبیر ورزش و آقای فتاحی دبیر ادبیاتم به خیر … چه زمین چمنی داشت دبیرستان صمد بهرنگی!

  9. خداقلی

    درویش عزیز خسته نباشی
    بدون تردید یکی از نقاط قوت این همایش سخنرانی کلیدی شما در مراسم افتتاحیه بود واقیت هایی از تخریب منابع طبیعی و محیط زیست که بصورت هنرمندانه ای سازماندهی و ارائه کردید همه حاضرین را تحت تاثیر قرار داد. بیشترین درخواست ها از مسئولین رده بالای استان تا دانشچویان مربوط به مقاله، پاور پوینت و فیلم سخنرانی شما بود. ضمنا بر اساس نظر سنجی داوران سخنرانی و مقالات شما و دکتر مرید بعنوان برتر شناخته شد ولی کمیته داوران تصمیم گرفت بمنظور تشویق و ایجاد انگیزه متخصصین جوان مقالات برتر از بین آنان انتخاب شود. درویش جان از اینکه نتونستم شرایط نسبتا مطلوب را براتون مهیا کنم پوزش می خوام و از دوستان شما و هومان عزیز که این کوتاهی را جبران کردند تشکر می کنم. درویش مثل همیشه بهترین بودی

  10. محمد درویش نویسنده

    سلام بر دکتر سپنتا عزیز. شما اتفاقاً بهترین و ارزشمندترین نوع پذیرایی را به جا آوردید و وقت خود را ارزانی درویش کردید.
    به دوستی با شما و سپهر عزیز مفتخرم. و به امید دیدار مجدد.

  11. محمد درویش نویسنده

    درود بر دکتر مرتضی خداقلی عزیز … حقیقتاً دست مریزاد و خسته نباشی. کار با ارزشی را سامان دادی و پذیرایی تان هم حرف نداشت. ممنون که جوانان را در می یابید. به امید دیدار مجدد در 28 خرداد.

  12. سپهر سلیمی

    شب عجیبی بود در کنار زاینده رود خشک … زاینده رود محرم و شاهد بسیاری از رازهای من است…
    به امید دیدار مجدد

  13. محمد درویش نویسنده

    دوستت دارم سپهر عزيز … احساس مي كنم كه سالهاست مي شناسمت. قدر اشكهايت را مي دانم و از خداي مهربون مي خواهم تا دل شيشه اي ت را از گزند ناملايمات زندگي محفوظ دارد. براي من هم شبي خاطره انگيز و بيادماندني بود. مواظب خودت باش مرد بزرگ.

  14. هومان خاکپور

    پنجره تازه ای از(تبدیل چالش به فرصت) رابه رویم گشودی،خداوکیلی دری هم برای معضل(تبدیل شدن فرصتهامون به بحران)بازکن…

  15. محمد درویش نویسنده

    سلام بر هومان عزیز و بامعرفت … خوشحالم که سرانجام دنیای مجازی را هم جدی گرفتی رفیق! برای خداوکیلی ات هم خداوکیلی شب و روز دارم فکر می کنم. هر کسی که ندونه تو که می دونی!

  16. اشکار

    درود بر درویش خان روز جمعه به قم رفتیم پوشش گیاهی اطراف گنبد نمکی بالا تر از دام شهر قم به دلیل بارندگی بسار زیبا بود و بلور نمک چون رودی یخ بسته می درخشید اما هیهات از دریاچه حوض سلطان که در دستان پیمانکار برای برداشت نمک به ویرانه ای تبدیل شده در فاصله 2 ساعته از تهران این مکان زیبا غریب افتاده کسانی که در دبی مورد تحقیر وارد می شوند اما هر سال می روند حق دارند هیچ امیدی به آینده جز برای دزدان نیست

  17. اشکار

    عشق مهندس بس است و آل مهندس در همه عالم یکیست ار نژاد مهندس هرچه درخت است در جناگل گیلان مال مهندس است وبابای مهندس کاغذ چوکا گربه فنا رفت جای عجب نیست جوج کباب است فقط نهار مهندس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.