شاید برای خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی جالب باشد که بدانند، بر بنیاد پژوهشهای سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست، هیچ جانداری در طبیعت یافت نمیشود که میزان وفاداریاش به همسر، به اندازهی قوها باشد. به همین دلیل، جانورشناسان، قوها را وفادارترین همسران در دنیای وحش دانسته و آنها را بهترین نمونهی تکهمسری در طبیعت معرفی کردهاند. کافی است، قوانین دست و پاگیر و اخلاقیات مرسوم از جوامع انسانی را کنار بزنید تا دریابید که قوها تا چه اندازه نسبت به آدمها – حتا در متمدنترین جوامع – در این حوزه وفادارترند! نیستند؟
امّا اخیراً گزارش یک رخداد طلاق در بین قوها در پارکی به نام Wildfowl and Wetlands Trust در انگلستان سبب حیرت دانشمندان را بوجود آورده است.
گزارش این رویداد عجیب در صدها سایت و مجله و روزنامه در سراسر جهان منتشر شده است و برنامههای متعدد تلویزیونی آن را پوشش داده است که به عنوان نمونه میتوانید سری به بی بی سی بینالملل، روزنامه تلگراف، درگاههای مجازی scotsman، treehugger و یا hindustantimes بزنید تا جزییات بیشتری از این رویداد کمنظیر را دریابید؛ رویدادی که در طول 4 دههی گذشته و در بین 4 هزار قوی مورد بررسی در این پارک تاکنون نظیری نداشته است!
امّا نکته جالب این رخداد، تفسیر حیرتانگیز تحلیلگر خبرگزاری مهر است که مینویسد: «اکنون به نظر میرسد که بحران خانواده در جوامع غربی حتا قوهای وفادار را هم تحت تأثیر قرار داده است؛ به طوری که یک زوج قوی خوشبخت انگلیسی که دو سال قبل زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که باید از هم طلاق بگیرند.»
خواستم پیشنهاد بدهم به این تحلیلگر محترم که هر چه زودتر با هر وسیلهای که میداند، کشف خود را به ثبت رسانده و هم آن جانورشناسان نگونبخت را از انجام آزمایشهای بیشتر معاف دارد و هم نام خودش را در صحنهی تاریخ علم جهان، چون اختری تابناک ماندگار سازد!
محمد جان! چرا يك كسي هم پيدا مي شود به خوبي و به زيبايي ارتباط بين استعمار و قو و طلاق را مي يابد جنابعالي به او بند مي كني! (ببخشيد منظور اين است كه به او پيله مي فرماييد!!)
مگه فكر مي كني خيلي راحته. الان ميگي بازم ياد كودكيهايت كردي، كارتون بومبا و تيمون را ديدي؟ اگه نديدي از اروند بپرس حتما ديده. همون كه بومبا فراموشكاري بهش دست ميده؟ ماجراي اين ارتباطات، ماجراي قابل فهم كردن وقايع براي بومبا است! ببخشيد من عاشق كارتونم حتي الان در سن 41 سالگي.
واقعاً 41 ساله شدی رفیق؟ من که هنوز فکر می کنم می خوای 20 ساله باشی … می خوای 30 ساله باشی … می خوای وقتی بهاره، گل امساله باشی! نه؟
خوشحالم که تو هم آره! یعنی از کارتون خوشت می آد! درست مثل پدر 45 ساله ی اروند!!
درود …
کاش همسر پسرخاله ی من یه کم ژن قو تو وجودش بود! همچنین همسر پسرعمه ام !
واقعا قوها اینقدر موجودات جالب هستند . تمام اطلاعات من از قو برمی گردد به داستان جوجه اردک زشت!
و واقعا تمام بازتابش در خبرگزاری ها این بود؟
جالبه… منظرم اینه که .. متاسفم!
پاسخ:
مراتب همدردي مرا به پسرخاله و پسر عمه عزيزتان ابلاغ فرماييد … من هم متاسفم!
بی چاره قوی پدر! یا مادر! اصلا” هر دوشون؛ نه؟
پاسخ:
خوشبختانه بسيار متمدن بودند و چون در طول اين دوسال به توافق نرسيده بودند، اصلا بچه دار نشده بودند! حالا اين كه از چه روشي براي دست يابي به اين مهم ! سود مي بردند، بماند! نه؟
تحلیل خبرگزاری مهر حرف نداشت!! یاد ادعاهای کیهان و سایر ارتباطات عجیب و غریبی که این آقایان با چنین هوش سرشاری برقرار می کنند ، افتادم!
یه جور خلاقیت همینه دیگه!از موضوعات ِ بی ربط موضوعاتی که دلمون می خواد بسازیم!
هرچند برخی از این دست ربط دادن ها خیلی هم دلچسبه! ولی نه دیگه این!
كسي چه مي دونه؟ شايد جايزه بزرگترين خلاقيت ژورناليستي را همين خبرگزاري برد! نه؟
نظر شقایق خیلی باحال بود!
موافقم.
جايگاه زوجه در اين ديار به حكايت زير ميماند.پس چطور وارونه نگاري كنيم واز آمار دهشت ناك طلاق اين مرز وبوم چشم پوشي كنيم؟؟
من «دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود. من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم. من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ می کنند.
من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش- البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند. من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط، بدهد. من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده می گذرانند.
من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من «…» هستم، وقتی مادر، من و خواهرهایم را سرشماری می کند و به غریبه می گوید «هفت …» دارد- خدا برکت بدهد. من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.
من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند. من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم.- آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.
من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم. نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم… به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند. دوستانم وقتی می خواهند به من بگویند؛ «گه» محترمانه می گویند؛ «علیا مخدره». من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.
من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و…» هستم. من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می دهد، «سلیطه» هستم. من در ادبیات دیرپای این کهن بوم و بر؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و…» هستم. دامادم به من «وروره جادو» می گوید. حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند. من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم. مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند.
پاسخ:
هرگز فكر نمي كردم ممكن است چنين مانيفستي در پاي اين يادداشت بنشيند.
درود بر مهرداد عزيز.
سلام وبتون جالبه . خوشحال می شم اگه به وب منم یه سری بزنید!
موفق و موید باشید
اول بگو چرا وبم جالبه تا بعد …
ابلاغش چه فایده دارد قربان؟ به جای همدردی اگر پول دارید بهشان بدهید . خدا خیرتان بدهد . البته پسر عمه بصورت توافقی از همسرشان جدا شدند ، مهریه گردنشان نیفتاد . فقط ماشین و یک سری اسباب منزل را دادند.
اما پسرخاله ی بینوا ، خیلی بینواست . چونهمسر محترمشان نصف مهریه ( معادل 300 تا سکه ) را عجالتا اجرا گذاشته . پسر خاله ی ما هم یک چند وقتی را تشریف بردند زندان آب خنک میل کردند تا یادشان بماند مهریه عندالمطالبه است. حالا هم که آمده بیرون ( منظورم از زندان است ) چند باری زیر بار مهریه چند قلو وضع حمل کرده.
حالا اگه پول دارید بسم الله …
راستی لانه ی قوها به کی رسید بعد از طلاق؟ جدی می گم . منظورم اینه که کدوم یکی شون گذاشت رفت؟
شرمنده! اما جز مراتب همدردی کاری از دست من ساخته نیست! هست؟
در مورد آشیان قوها باید بگویم که آنها پس از مهاجرت از روسیه تصمیم به تغییر جفت گرفتند. اول خانم قوهه با یک آقای خوش تیپ روسی در محافل عمومی ظاهر شد و به فاصله دو ماه بعد هم آقای قو در اقدامی انتحاری! یک جفت دیگر برای خود برگزید. منتها هر چه سرچ کردم نتوانستم بیابم که خانه و متعلقات به کی رسید؟!
توافقی بوده؟منظورم اینه که وقتی قوی ماده یه جفت دیگه انتخاب کرده ، قوی نر سعی نکرده مخالفت کنه .با جفت جدید دعوا نگرفته؟ از همین دعواهای بین جنس نر که توی تلویزیون نشون می ده.
نه دیگه … قوها خیلی متمدن هستند … اولش فقط یه خورده افسرده شده و کنج عزلت اختیار کرده … تا این که بانویی دیگر وارد ماجرا شده و با دلبری خاص خانومونه! افسردگی قوی شکست خورده را درمان کرده! نکرده؟
چه جالب! فکر می کردم همه ی حیوانات سر جفتشون دعوا می گیرن . خیلی خیلی برام جالب بود . ممنون از توضیحاتتون .
و .. بله … یکی از تخصص های خانم ها درمان افسردگیه . مگه نمی دونستید؟
خواهش می کنم.
چرا می دونستم!