همان طور که وعده داده بودم، در این یادداشت، نظر استاد کامبیز بهرام سلطانی را در بارهی پیشنهاد آیش 5 سالهی طبیعت ایران منتشر میکنم:
جناب مهندس درويش عزيز
سلام
ايده آيش پنج ساله، در اصل ايدهي خوبي است. آنچه به عنوان مكمل آن مايلم ارايه كنم، تنها برمبناي مشاهدات ميداني و تدوين يك طرح اجرايي براي ذخيرهگاه زيستكره ميانكاله است كه طبق معمول هرگز به اجرا در نيامد.
در مورد وضعيت پهنههاي طبيعي تحت مديريت) فرضي) سازمان حفاظت محيط زيست، حداقل ميبايست ميان سه وضعيت زير تفكيك قايل شد :
1. پهنههاي طبيعي كه هنوز از قابليت خودترميمي اكولوژيك برخوردار هستند؛
2. پهنههاي طبيعي كه براي خودترميمي نيازمند اقدامات فني محدود ميباشند؛
3. پهنههاي طبيعي كه به شدت آسيبديده و قابليت خودترميمي خود را از دست دادهاند.
البته در داخل يك پهنهي طبيعي معين نيز ممكن است هر سه وضعيت وجود داشته باشد. براي مثال شرايط اكولوژيك ميانكاله به همين ترتيب است؛ عرصههايي از محيطهاي تالابي داراي قابليت خودترميمي اكولوژيك بودند و هستند، در حالي كه عرصههايي ديگر در نتيجهي چراي مفرط، نهتنها رويش طبيعيشان از ميان رفته بود، كه سطح زندهي خاك نيز به شدت آسيب ديده شده بود. علاوه بر اين عرصههايي نيز وجود داشتند كه به كاهش پوشش تمشك و بذرپاشي يا كاشت گياهان مناسب نيازمند بودند. شايد تصاوير زير بتوانند منظور من را بهتر نمايش دهند.
تصوير1- عرصه قابليت خودترميمي خود را از دست نداده و از طريق آيش قابل باززنده سازي است.
در مقابل در تصوير شماره 2 پهنهاي را مشاهده ميكنيد كه رويش طبيعي از بين رفته و افق فوقاني خاك نيز كاملا” دچار فرسايش شده است.
تصوير شماره 2 – تخريب رويش طبيعي و خاك
بر اين مبنا تدوين برنامه بهسازي، باززندهسازي يا Rehabilitation and Habitat Restoration براي هريك از وضعيتهاي پيشگفته ميتواند بسيار متفاوت باشد. پس تعيين يك مدت زمان ثابت – پنج سال پيشنهاد شده – نميتواند براي كليهي پهنههاي طبيعي تحت مديريت (فرضي ) سازمان حفاظت محيط زيست به نتيجه مورد نظر منتهي شود. ضمن اينكه استراتژي حفاظتي ميبايست معطوف به كل پهنه به انضمام ناحيه سپر يا buffer zone آن باشد؛ يعني استراتژي اكوسيستم محور.
با توجه به سابقه ذهني موجود از اصطلاح «آيش» ، آنچه به ذهن متبادر ميشود، بازسازي پوشش گياهي و ترميم خاك است. حال آن كه بسياري از پهنههاي طبيعي حفاظت شده در ايران به چيزي بيش از بازسازي رويش طبيعي نياز دارند. در ذخيرهگاه زيستكرهي ميانكاله در نتيجه مقابله شديد و مستمر دامداران با گرگ، نسل گرگ كاملا” منقرض شده است. آلودگي رودخانههاي منتهي به خليج گرگان، نه تنها مكانهاي تخمريزي ماهيان ( مثلا” كُلمه ) را از بين برده، كه به آلودگي شديد خليج گرگان نيز دامن زده است. آب بندان زاغمرز را كه رسما” در فهرست رامسر قرار دارد ، توسط اقداماتي كاملا” غير قانوني – احداث خط آهن – بيش و كم از رده خارج شده و بايد آن را فراموش كرد. وضعيت در مورد تالاب بينالمللي كمجان كه زماني تأمينكننده آب شيرين درياچههاي بختگان بود نيز به همين منوال است.
به همين ترتيب ميتوانيد تالابهاي طشك و بختگان، يادگارلو، هامون، اروميه و تعدادي ديگر را به فهرست اضافه كنيد. در همين حال پهنههايي – مانند پارك ملي كوير – توسط نظاميان اشغال شده و سازمان حفاظت محيط زيست اساسا” نظارتي بر اين مناطق ندارد. البته در كليه موارد، شما از منِ حاشيه نشين به مراتب بيشتر مطلع هستيد . قصد من در اينجا تنها يادآوري ابعاد وسيع صورت مسأله، حتا اگر موضوع بر سرِ 3/7 درصد از سرزمين پهناور ايران باشد، است.
براي من هميشه اين پرسش مطرح بوده است كه چرا همه چيز بايد در محدوده همين 3/7 درصد اتفاق بيافتد؟ محمد عزيز، عمرم به پايان نزديك شده و هنوز پاسخي نيافتهام.
زمستان سال گذشته مدتي را در خوزستان بودم. تصويري به دام دوربين افتاد كه بيش و كم وضعيت امثال ما را نشان ميدهد و مايلم به شما تقديم كنم.
ارادتمند: كامبيز بهرام سلطاني
فرجام سخن بهرامسلطانی چیست؟
همان طور که بهرامسلطانی تأکید کرده است؛ وضعیت طبیعت ایران – حتا در مناطق چهارگانهی تحت حفاظت آن – چنان غمبار و تیره است که در همه جا با محدودیت اعمال شده در قالب «آیش» هم نمیتوان امیدی به خودترمیمی دوبارهی این بیمار رو به مرگ داشت. بنابراین، به نظر میرسد که دست کم در برخی از پارههای طبیعت ایران، کار از کار گذشته و دیگر نباید امیدوار بود که آن کارمایههای طبیعی به شکل اول خویش بازگردند. نکتهی دیگر – که سام عزیز هم به نوعی بر آن تأکید داشته است – این است که تدوين برنامهی بهسازي و باززندهسازي يا Rehabilitation and Habitat Restoration براي هريك از وضعيتهاي سه گانهی مورد اشاره، ميتواند بسيار متفاوت باشد. بنابراین، تعيين يك مدت زمان ثابت مثل پنج سال، نميتواند به عنوان یک نسخه برای همه جا تجویز شود.
همچنان امیدوارم این بحث بتواند با تکامل و بالندگی بیشتر، به نجات طبیعت بیمار ایران کمکی مؤثر ارایه کند. درود بر همهی دوستانی که در این جستار مشارکت کردند و سلام بر آنانی که چراغ خاموش فقط آمدند و خواندند و رفتند …
با کسب اجازه از اساتید خودم… ضمن تأئید و تأکید بر نقطه نظرات فنی و کارشناسی جناب بهرام سلطانی بایستی عرض کنم طرح آیش 5 ساله هیچ تقابلی با مدیریت متفاوت در وضعیت های تعریف شده حضرتعالی نداشته بلکه به لحاظ زمان بر بودن تدوین برنامهی بهسازی و باززندهسازی در هریک از وضعیت های سه گانه ضرورت اجرای طرح آیش 5 ساله را به عنوان یک اقدام اورژانسی و حیاتی ایجاب می کند که با تدوین برنامه ها در مدت آیش سرانجام نسخه ی نهایی درمان هر یک از مناطق به فراخور وضعیت شان پیچیده خواهد شد…
پاسخ:
مگر اينجا كسي از تقابل صحبت كرده بود رفيق؟ همه به دنبال هم آغوشي هستيم تا هماوردي! نيستيم؟
درود …
درود بر کامبیز بهرام سلطانی عزیز
وقتی او اینگونه مینالد و نومید است من چه بگویم؟ در این باره با دره شوری هم صحبت کرده ام. او حتی نومیدتر از بهرام سلطانی است و دکتر دهزاد از این دو ناامیدتر. پس چرا مجاب نمی شویم برای یک اقدام ضربتی فراگیر و موثر؟ این که دارد از دست میرود وطن ماست . .
نکات فنی که جناب بهرام سلطانی گفته البته دقیق است و از او هم همین بر می آید. اما باید توجه کرد که منظور از آیش پنج ساله نه لزوما و صرفا یک نوع پروژه فنی واحد برای همه زیستگاهها بلکه عمدتا برقراری یک مدبریت ضربتی جامع (بیشتر هم با این هدف که در عرصه های طبیعی هر چه بیشتر دخل و تصرف ارگانهای اقتصادی و نظامی . . به حداقل برسد) بوده است. بدیهی است که متعاقب خلع ید از ارگانهای دیگر در مناطق حفاظت شده و افزایش اختیارات و نوزایی جایگاه حقوقی و قانونی سازمان محیط زیست، آنگاه همچنانکه بهرام سلطانی گفته است برای هر زیستگاه برنامه مراقبت فنی متناسب با شرایط موجود آن تهیه و اجرا میشود. مهم این است که بدانیم شرایط زیستگاهها کاملا بحرانی است و با هدف رها کردن آن از شرایط موجود نیازمند اجرای طرحی ضربتی با عنوان آیش یا هر اسم دیگر هستیم. سپاس از همیشه استاد بهرام سلطانی و البته محمد درویش و تلاش بی دریغش برای ایران زمین. تصور میکنم میتوانیم اینکه چکار باید بکنیم را از همین بحثی که بهرام سلطانی درانداخته آغاز کنیم.
پاسخ:
درود بر ناصر عزيز و ممنون كه همچنان محكم بيخ كار را گرفته اي و رها نمي كني. امروز با استاد عزيزم، دكتر بهرام پيماني فرد – سردبير فصلنامه تحقيقات مرتع و بيابان ايران صحبت كردم. ايشان هم دل پردردي داشت و به صراحت از پيشنهاد آيش 5 ساله طبيعت ايران حمايت كرد. هر چند او نيز مي گفت: اين كه دارد از دست مي رود … وطن ماست؛ وطني كه شايد دير به فكر بازگرداندن توان زيست پالايي اش افتاده باشيم.
درود …
بسیار خوب بیایید و این طرح 5 ساله را هم با سلام و صلوات و قربانی کردن چند گوسفند افتتاح کنید اما با چه ضمانتی می خواهید به نتایج آن درپایان کار اطمینان داشته باشید؟
چاپ چند کتابچه با جلد طلا کوب که نتیجه نهایی نیست
اطمینان دارم به محض شروع این برنامه سرو کله چندنفر پیدا می شود که درپایان کار با یک دکترای قلابی از یک خواب 5 ساله بیرون می آیند
آقایان خانه از پای و بسط ویران است خواجه بفکر نقش ایوان است سازمانی که در بقل گوشش شهرک زیتون می سازند و در گل سرسبدش گلستان اتوبان می کشند انتظار دارید طرح دهن پر کن امایش 5 ساله را اجرا کند(امیدوارم به کسی بر نخورد ولی تنها فایده اینکار برای طراح این برنامه و مجریان آن است و بس ده برای کدخدا خوبه و برارش)
خدا آقای صدوق را زنده و صد البته سالم نگهدارد ولی حالا گیریم طرح هم تصویب شد و خواستند به مرحله اجرا دربیاورند که ناگاه آقای صدوق از این جایگاه رفت آیا جانشین ایشان پیگیر آمایش 5 ساله خواهد بود؟
اصلا چرا راه دور برویم اینهمه طرح آمایش چه نتیجه ای جز برای شرکت های پیمانکار داشت
من با چند نفرشان که صحبت می کردم به سطحی بودن کارها ازعان داشتند.
پاسخ:
ضمانتش بايد من و تو باشيم اشكار نازنين! بايد كوتاه نياييم و مطالبه محور به پيش رفته و بخواهيم تا مديران مربوطه پاسخگوتر عمل كنند.
وقتی مامور شما شکمش خالی است انتظار چه چیزی را دارید؟
این طرح ها با شرایط ما تنها ناندانی خوبی برای آقایانی است که شرکت زده اند و به نوعی محلل واگذاری مناطق و ماست مالی طرح های مخرب هستند(واژه مححلل زیبا نیست ولی بهتر از آن این حضرات را وصف نمی کند)
پاسخ:
اشكار عزيز:
اگر دولت و حاكميت به آن درجه از اطمينان برسد كه اين طرح لازم الاجراست، آنگاه يقيناً فكر جزيياتي نظير آنچه را كه گفتي را هم مي شود كرد. به هر حال، تبعات اجراي اين طرح كه از طرح تحول اقتصادي بيشتر نيست! هست؟
دوبار مطلب را از سر تا انتها خواندم ، سرچ کردم که جواب بعضی نادانسته هایم را از متنی که خیلی با آن مقاربت حرفه ای ندارم ؛ بیابم.
در محضر استادان تلمذ می کنیم…
پاسخ:
درود و سپاس از توجه تان. يادداشت بهرام سلطاني عزيز، در عين كوتاهي، بسيار موجز و مؤثر نگاشته شده است.
تصویر این پرنده ی نقش و نگارین که جبر ِ سیم خاردار را به بهای اندکی طبیعت پذیرفته ؛ بسیار زیبا و عمیق است…
درسته … بخت با كامبيز عزيز يار بوده كه توانسته چنين لحظه نابي را شكار كند. كاش شكاركش هاي عزيز! هم اينگونه به شكار زيستمندان طبيعت مي رفتند.
درود …
“آيش” دادن فرصتي است براي تجديد شدن.
چقدر به ذهنمان،فکرمان،قلممان فرصت مي دهيم
تا چه حد روحمان را رها مي سازيم تا دوباره جوان شود
و چقدر تلاش مي کنيم تا فکرمان حياتي نو بيابد
براي تجديد حيات بايد پوسته را شکافت
بايد باور داشت که در صندوقچه ي مادربزرگ هميشه همه چيز تازه است و بوي زندگي و اصالت ميدهد.
باور بداريم:
زندگي سادگي لبخند است
زندگي ياس سر ديواريست که فقط مي خندد
زندگي لحظه ي روئيدن توست
زايش خاطره است
پاسخ:
چه تعبير متفاوت و در عين حال دقيق و درستي از آيش ارايه داديد.
سپاسگزارم.
تشكر فراواني را بايد از استاد بزرگ جناب بهرام سلطاني داشت كه به گونه اي مانيفست حركتهاي بعدي را به شكل موجز ارائه كردند. اما مشكل ما علاوه بر بحث ضمانت اجرايي، ساختارهاي ضعيف در اعمال قدرت اداري است. قدرتمنداني كه به گونه اي خود را نخود هر آشي مي كنند و در صحنه هايي كه حتي جزو ذينفعان آن نيز نيستند، خود را داخل مي كنند و هزاران مانع براي طرحهاي مختلف ايجاد مي كنند. مي پذيريم طرح آيش 5 ساله را، مي پذيريم برنامه ريزيهاي ريز و درشت و كوچك و بزرگ را در قالب آنچه كه بايد اجرا كرد، مي پذيريم تمام عواقبي را كه در قبال قدرتمند عمل كردن سازمان محيط زيست بايد شاهد باشيم ولي درويش جان، دكتر كرمي عزيز و حتي شما اشكارجان، چگونه انتزاعي برخورد كردن بقيه ارگانهاي ذيربط را جمع و جور خواهيد كرد؟ نمي خواهم طرح را زير سوال ببرم بلكه دارم موانعي را كه مي تواند سر راهمان باشد تحليل مي كنم. عدم هماهنگي ارگانهاي مختلف ذينفع در قضاياي آيش 5 ساله، برخوردهاي تك بعدي ناظران و حتي مديران رده بالاي سازمانهاي مختلف دولتي، عدم آگاهي مشاوران رده بالاي دولت و حكمرانان اين سرزمين، برخوردهاي سبكسرانه نمايندگان ملت كه در بعضي اوقات بسيار بيشتر از مديران نالايق ارگانهاي دولتي ضربه به محيط زيست و منابع طبيعي ما مي زند از مهمترين عواملي هستند كه قبل از هر گونه فعاليتي بايد مد نظر قرار گيرند. نمونه اي كه هومان عزيز از بحث وقف از استان چهارمحال ارائه كرد يكي از فاجعه بارترين و در عين حال ساده ترين اعمالي بود كه نمونه اش شايد در خيلي ديگر از استانها هم باشد كه در آنجا ديده باني نداريم كه گزارش كند. اين يك برخورد مأيوسانه نيست. نمي خواهيم كار را هم با نگرشي منفي و از ديدگاه خالي ليوان ببينيم، متأسفانه تجربيات تلخي را در اينگونه مباحث در كشور به دست آورده ايم، براي ما ثابت شده است كه گذر زمان در بحثهاي اينگونه منجر به ول شدن آن در پيچ و واپيچهاي سيستمهاي قانونگذاري و اجرايي شده است و ناخوداگاه و حتي با وجود قوانين و طرحهاي مفيد، چگونه آب و خاك وطن به باد فنا داده شده است. گاهي مديران الزاما كار خراب كن هستند و گاهي ساختارهاي اداري كشور. جداسازي و تحليل و شناخت اين عوامل بسيار مهم است. متأسفانه اين بحث ذينفعان زيادي را دارد. ولي همين امر مي تواند يك فرصت باشد. در هر صورت باز هم بايد بحث كرد ولي به اين امر رسيده ام كه پيشنهاد آيش 5 ساله بايد به انجام برسد ولي قطعا هزينه سنگيني را خواهد داشت. ارادتمند.
پاسخ:
با دغدغه ها و دل نگراني هايت همراه هستم. و البته خوشحالم كه تو هم به لزوم اجراي آيش ايمان آوردي.
آيش را بايد حتماً و به هر قيمتي تحقق بخشيد.
درود بر درويش خان
در اينكه ما روي لبه تيغ داريم راه مي رويم و هر عمل يا عكس العملمان در ارتباط با طبيعت ايرانمان سرنوشت ساز است، شكي نيست.«بايد دست در دست هم ميهن خويش كنيم آباد»
خوشحالم كه مي بينم كمي ديد خود را در ارتباط با طرح آيش 5 ساله وسيع تر كرده ايد و نظرات مخالف و اصلاحيه ها را نيز در وبلاگتان درج مي كنيد بدون جبهه گيري هاي شخصي و شادمان از اينكه حال و هواي اينجا از فضاي زرد خارج و كم كم سبز رنگ مي شود. البته تيتر هايتان هم همينطور، ديگر از آن تيتر هاي مجلات زرد گونه خبري نيست.
درود بر شروین عزیز:
نخست آن که :
فکر کنم وبلاگ من در شمار معدود وبلاگهایی است که بدون نیاز به تأیید مدیر سایت، مطالب خوانندگانش را انتشار می دهد. بنابراین، من کجا و چه زمانی تاکنون نظرات مخالف خود را سانسور کرده ام؟
ما باید یاد بگیریم که برای هدفی بزرگتر به نام طبیعت ایران از منیت ها و خودخواهی های خود بگذریم. آنهایی که با دیدن یک کامنت معترضه بر علیه خود، رگ گردنشان بیرون می زند و می خروشند، خوب است اندکی از این تعصب و خشم را زمانی نشان دهند که طبیعت وطن ناجوانمردانه مورد تجاوز قرار می گیرد و آنها ساکت نشسته و بهانه درس و کار و زندگی و … را پیش می کشند و می گویند ما مثل شما علاف نیستیم که بخواهیم به هر رویدادی در حوزه محیط زیست واکنش نشان دهیم. ما متخصص هستیم و داریم لیسانس، فوق لیسانس و دکترا و سوپر دکترا می گیریم!
دوم این که:
متأسفم که محتوای وبلاگم تاکنون برای شما زرد بوده و البته خوشحالم که حالا می رود که سبز شود.
قصد توجیه یا دفاع ندارم. حتماً به نظر شما اینگونه بوده و من از نظرهای انتقادی استقبال می کنم. بخصوص اگر با جزییات بیشتر و دقیق تری بیان شود.
امیدوارم که همچنان خواننده مهار بیابان زایی بمانید و در این تعامل دوسویه بتوانیم دانستگی هامان را به اشتراک نهاده و بالنده تر شویم.
زنده باشید.
باید نگاه ها را تغییر داد. تا روزی که محیط زیست دغدغه ی همه ی ایران با هر سطح و گرایشی نشود، موفق شدن در هر طرحی دشوارست.
به قول کالیراد عزیز اول باید به ذهنمان فرصت تجدید افکار بدهیم تا در کنارش خود به خود آرامش 5 ساله برای زمین هایمان دغدغه شود و به عمل در آید
درود بر سارای عزیز …
موافقم که باید نگاه ها تغییر کند؛ اما اگر صبر کنیم تا به قول تو “محیط زیست” به دغدغه ی همه ایران با هر سطح و گرایشی بدل بشود؛ آیا فکر نمی کنی ممکن است هیچ یک از ما نمانده باشیم تا در آن روز فرخنده پابکوبیم و سبزترین جشن عالم را برپا داریم؟
برای امروز چه باید کرد هموطن فرزانه من؟ برای طبیعت وطنی که دارد از دست می رود! نمی رود؟