گفتگو کنید

8 نظر

  1. قشنگ ِ ….خصوصا وقتی پسر پسر پشت پدر و پسرایستاده

  2. چه خوب .. ! پس يك نفر را يافتم كه حسي شبيه به آن حسي كه من نسبت به مادربزرگم دارم كه چندين سال است به مرگ لبك گفته را دارد و حتما درك مي كند… مي فهمم چي مي گيد… خيلي مي فهمم… يادش گرامي… يادش هميشه زنده.. آقاي درويش!

  3. و كاش مادربزرگ هنوز زنده بود تا نيمه شبها صدايم كند تا بگويم ساعت چند است. تا بپرسد وقت نماز صبح شده يا نه؟ تا نماز شب بخواند..
    فرشته من!
    تنها فرشته زندگي من… با چشمان خاكستري… با صورتي رويايي… با صدايي ارام… با زمزمه هايي آسماني… كاش …
    پدرتان را زند هحس مي كنم و مي فهمم چه مي گوييد
    مادربزرگ د رپيوه ژن خوابيده.. كنار عموي هيجده ياله اي كه نديدمش… مادربزرگ.. وقتي خيلي غصه دارم به خوابم مي آيد… مادر بزرگ در دل كوهستان خوابيد جايي كه من دوستش دارم… مادربزرگ، بزرگ بود… خيلي
    شما هم درك مي كنيد چي مي گم/ مگه نه؟

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *