گفتگو کنید

12 نظر

  1. بكر…سفيد… لحظه آغاز خدا… زمستان… بستر پر التهاب بودن… نفس گرم كاجها… تنه طناز و عريان درختان… زمستان، فسل غلطيدن در بارش فرشته ها… دست در دست ابرهاي مست… زمستان، فصل پيدايش آيينه و رويا…زمستان.. سكوت عشوه و عشرت.. زمستان… برف… واژه هاي پرشراب طبيعت…

  2. من روزه ام را به اذن سكوت كاجها مي گيرم و با صداي دلنواز كلاغها افطار مي كنم… سفره ام پاس سپيداري پهن است كه از آ» بالاها چشم به نيزارها زرد دوخته است كنار جاده… روزه ام با جامي از صنوبر آغاز مي شود و با عطر اقاقي مست مي شود تا غروب دردها… روزه ام و با رقصي آيينه اي دست در دست نخلها… شعر مي خوانم با صداي قناري … روزه ام … و مهمان افطاري گلها و زنبورها … با شرابي از پر پروانه ها…
    چه مي گويم… بد مستم!

  3. شما خوبه فقيه نشده.. كلا عشق را حرام ابدي اعلام مي كردي.. نه؟!آقا! من گناهكارترين آدمها مي شم… همه جهنم مال من… از اين عشق حذر نمي كنم…! نگاهم آميخته با نگاه درختها… دل هرزه گرد من دور و بر پروانه ها…
    گناه عالم مال من…روزه خوري خواهم شد.. چه جور!

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *