حیف که باباطاهر عزیز این روزها را نمیتواند به جا آورد، وگرنه شاید لازم بود پس از شنیدن این خبر، دوباره، عریان شود و در دوبیتی مشهورش تجدید نظر کند!
ته که نوشم نهای نیشم چرایی ته که یارم نهای پیشم چرایی
ته که مرهم نهای بر داغ ریشم نمک پاش دل ریشم چرایی
این بانوی ۴۵ سالهی انگلیسی، نامش Sami Chugg است و از سال ۱۹۹۸ با بیماری ام اس دست به گریبان است. در طول این مدت، هر روشی را آزموده تا بتواند از این نبرد جانفرسا، پیروز بیرون بیاید تا سرانجام خود را در معرض نیش یک هزار و پانصد زنبور عسل در طول ۱۸ ماه قرار میدهد و حالا پزشکان میگویند: آثار بهبودی در این زن چشمگیر بوده و او نهتنها میتواند روی دوپای خود بایستد، بلکه میزان مقاومتش در تحمل درد هم افزایش یافته است!
برای همین است که – همان طور که در تصویر میبینید – این بانو، نشان زنبور را بر سینه دارد و نیش زنبور را، نوشترین و شیرینترین هدیهای میداند که مادر طبیعت به او اهدا کرده است.
گزارشهای دیگری از این ماجرا را نیز میتوانید اینجا یا آنجا بخوانید و یا زندگینامهی این بانوی شجاع را مرور کنید.
گفتنی آن که هماکنون چیزی در حدود ۸۰ هزار نفر از شهروندان بریتانیایی از این بیماری رنج میکشند که به نظر میرسد تعداد آنها مشابه رقم برآورد شده در ایران باشد.
مؤخره:
گاه در زندگی ممکن است مجبور باشیم نیشهایی دردناک را پذیرا باشیم؛ از کجا میدانیم که آن نیشها، تحمّل ما را به تدریج در برابر رخدادهایی به مراتب جانکاهتر افزایش نمیدهد و سبب نمیشود تا از بوی اطلسیهای تازه در بیمارستان، بیشتر لذت ببریم؟
و نترسیم از نیش ؛ شاید نوش باشد!
سلام خیلی ممنون از وبلاگ جالبتون . مهندس جدیداً حتی را اینطوری می نویسن؟ (حتا)
درود بر جناب گندمانی عزیز
بله اینگونه می نویسند، همانگونه که باید نوشت: معنا ، بسا ، فتوا و صغرا و کبرا …
هر چند همه این کار را نمی کنند.
زنده باشید.
سلام و عرض احترام
من تا دیشب این وبلاگ رو ندیده بودم و لی از اونجایی که دلم برای محیط زیست و ایران پر میزنه وقتی شنیدم شما هم در رقابت وبلاگهای برتر جهان شرکت کردید ، پسته کوتاهی رو گذاشتم به امید اینکه وبلاگ شما یکی از وبلاگهای برگزیده باشه .
در پناه خدا و موفق باشید
خوشحالم که شما هم نمی خوانید کتابی را که در آن باد نمی آید …
امیدوارم که همه ی یادبرگ هاتان مثل پوست شبنم حریری و نمدار باشد …
و امیدوارم این رخداد سبز سبب شود تا همواره خواننده ی این سرای مجازی بمانید و دست به دست هم به پایداری سرزمین مادری مان کمک کنیم.
درود بر شما و ممنون از همراهی سزاوارانه تان.
سلام مهندس
من از شنگول آباد به اینجا می آیم … از یا علی گفتن شما خوشم آمد … از محبت شما به طبیعت و جسارت شما برای زندگی خارج از محدوده من و من ها …… خوش بحالتان که اینگونه عاشق پیشه اید … کاش جسارت زندگی کردن برای به حقیقت رسیدن را داشتم !!!!!!!!
در مورد این پست شما باید بگم نیش زنیور و عسل آن از معجزات الهی است … بیخود نیست که در قرآن سوره ای به این نام می باشد … همانگونه خیلی از مرضها با روشهایی مثل حجامت نیز درمان می شوند یا روش سنتی زالو انداختن …
علم امروز بشری احتیاج به بازنگری و جدی گرفتن روشهای سنتی را دارد . امیدوارم موفق و پاینده باشید
درود بر شنگول بانوی عزیز …
اصلن همین که این عنوان طنازانه و هنجارشکنانه را به عنوان یک زن برای خود انتخاب کرده اید، یعنی شما نیز خود اهل دل به دریا زدن و پابرهنه تا ته بودن دویدن هستید! نیستید؟
زنده باشید و امیدوارم که همیشه شنگول و بت شکن باقی بمانید!
سلام. روز بخیر. موضوع قابل توجهی رو مطرح کردید. اما فکر می کنم باید در هر موردی همه ی ابعاد اون رو مد نظر داشت. مبادا که اطلاع رسانی ما مسئولیتی سنگین تر از اونچه که باید, رو بر گردنمون قرار بده. نیش زنبور در کنار مفید بودنش برای افراد محدودی بسیار خطرناک هست و استثنائا حتی نیش یک زنبور برای افراد نیرومند کشنده هم بوده.
من موافقم که باید یاد بگیریم به تمام مسائل از زوایای مختلف نگاه کنیم. نه فقط یک بعد و البته در این سنت شکنی ها اونقدر زیاده روی نکنیم که از اون طرف بام بیافتیم.
من یک زیست شناسم طرفدار محیط زیست و حامی حقوق حیات وحشم و از وبلاگ ارزشمندتون استفاده کردم. پیروز باشید
راستی در راستای برنامه با ارزشتون انجمن یوزپلنگ ایرانی رو بهتون معرفی می کنم.
پاسخ:
البته کار این خانم زیر نظر پزشکانش انجام شده است و آشکار است که نمی توان دل به خواهی چنین کاری کرد.
به بچه های انجمن یوزپلنگ – به خصوص صفورای عزیز – ارادت دارم.
درود بر شما.
تو شهر ما از نیش زنبور سالهاست که برای درمان رماتیسم استفاده میکنن، همینطور از گیاه گزنه!!
بچه که بودم عمه پدرم این کار رو میکرد، اگر از عطارهای سنتی بپرسین حتما میدونن.
میدونین آقای درویش، بعضی دردها با هیچ نیش و نوشی رفع نمیشه، قبول ندارین؟
پاسخ:
نه قبول ندارم فلورای عزیز! یعنی دوست ندارم که قبول داشته باشم … می دانی چرا؟
چون فرصت زندگی کردن محدود است و من دوست ندارم این زمان اندک را صرف مرور چندباره ی تلخ کامی ها و نامردمی ها و نیش های فرود آ»ده بر جانم کنم.
من همواره در پی کشف گلها در میان خارها بوده ام و از حضور خارها در بین گلها ننالیده ام.
خندیدن در اوج درد و نیش هنر است فلورای عزیز.
وگرنه حافظ، حافظ نمی شد:
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
خوشحالم که فلورا را اینجا باز می بینم.
راستی شهر شما چه نام دارد؟
حتمن همین طوره… حتمن تحمل مون رو زیاد می کنه. یه نگاهی به گذشته ها و تخجربه هامون بندازیم، این تغییر مثبت رو با تموم وجود درک می کنیم.
پاسخ:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
درود بر مونترای عزیز.
امیدوارم واقعا درمان مناسبی باشه برای این دردجانکاه
ام اس ، یکی از تلخ ترین بیماری هاییه که تا حالا دیدم و با همه ی وجودم آرزو می کنم ، هر چه زودتر ، یه درمان قطعی براش پیدا بشه
با آرزوی تان همراه هستم سروی عزیز و به خصوص دعا می کنم تا چند تن از دوستان وبلاگ نویس عزیزم، مثل ویولت و نسیم هم بتوانند روزی آرزوی دیرینه شان را عینیت ببخشند.
بله … ویولت … ویولت …
یکی از قوی ترین آدم هاییه که تو عمرم دیدم
انسان بسیار دریادل و نازنینی است …
خداوند همیشه پشت و پناهش باشه. چندبار از نزدیک او را دیده ام و می دانم که با چه مشقتی دارد به زندگی کماکان لبخند می زند.
نیش تو این است مهرت چون بود
کین تو این است مهرت چون بود
….خودمونیم ها خانومه بیشتر از ۴۵ نشون میده!
پاسخ:
با آن همه درد و رنجی که تحمل کرده، طبیعی است.
چه تعبیر یگانه ای از نوش و نیش کردید…
زنده باشید.
با آروزیتان همدل هستم و
برای بیماران ام اسی که دوتن از عزیزترین دوستانم نیز در شمارشان قرار دارند ؛ آرزوی بهبودی می کنم.
پاسخ:
لطف دارید شما … همه برای شفای بیماران ام اسی دعا می کنیم.
درود …
تمام نوشته یکطرف و نتیجهگیری خاص شما یکطرف…
من بارها و بارها در زندگی از نیشهای نوش خوردم… اوایل سر خدا خیلی غر غر میکردم، اما مدتهاست یاد گرفتم همزمان با غمی که برای تجزیه بار اندوه نیشها میخورم، خدا رو شاکر باشم و منتظر یه هدیهی جدید آسمانی…
درود بر آنیموس عزیز …
ایمان دارم که پس از هر سربالایی، یک سرازیری را مهمان هستیم. شک نکن.
امید که بتوانی نوش های فراوان و لبخندهای پرترنم تری را در زندگی درک کنی و همیشه مثل امروز باطراوت و امیدوار باشی.
درسته مهندس جان شاید اگر نترسیم نیشها نوش گردند و تحمل دردها ساده تر . این مسئله به خود من هم ثابت شده ، گاهی که نمی ترسم رویاروئی با حقایق به ظاهر دردناک برایم ساده تر می گردد و کنار آمدن با آنها هم برایم راحت تر !
شادباشید و درود
به بانو آنیموس عزیز
دورود
و شک نکن که باید منتظر هدیه آسمانی باشی .
شاد باشید و شادی بخش
خوشحالم که اغلب خوانندگان عزیز از تجربه هایی مشابه سخن گفته و به استقبال نیش ها می روند.
درود بر غزاله عزیز.
من هم در دعا برای سلامتی تموم آدم های دنیا باهاتون متحد می شم…
پاسخ:
آفرین مونترای عزیز …
دعایت محشر بود.
من اهل لاهیجانم.
حتما اسمشو شنیدین، فکر نمیکنم هیچ کجای ایران به اندازه گیلان محیط زیستش در حال تخریب باشه. خیلی ناراحت کننده ست که هربار میخوای بری لب دریا یکی دیگه از کوچه هایی که میشناختی و دو طرفش نی های گیلان بوده و با ماشین وسطشون گم میشدی، تبدیل شده به جاده ای با کناره های تخریب شده که دوباره دارن جوونه های نی از توشون در میان و چندوقت بعد با خاک یکسان میشن.
نمیدونم چرا دیگه نمیتونم اون جوونه ی نی باشم که با لجاجت دوباره تو خرابه ها سر بلند میکنه.
اما از شادی شماها بسیار شادم.
فلورا جان ،
هم استانی نازنینم ،
گیلان عزیز ما ، مظلوم تر از این حرف هاست … خودت بهتر می دانی …
اما ،
آدم به امید زنده است
بله … آدم به امید زنده است و البته چرا باید مردم ساکن در زیباترین و سرسبزترین استان ایران فقط به امید زنده باشند؟!
این خود درد بزرگی است سروی و فلورای عزیز.
امید که گیلانی ها خود دستی بالا زده و نشان دهند که فرزندان خلف میرزا کوچ بزرگ هستند و می توانند گیلان را نگین ایران بدل سازند.
درود …
ایشالا …
ایشالا …
درود …
امیدوارم اشتیاقت به دست نیافتنی ها هرگز در وجودت نمیرد.
زیرا اشتیاق می تواند سرانجام هر دست نایافتنی را، دست یافتنی کند.
سخته ،
زنده نگه داشتن شعله ی این اشتیاق،
و گاهی ترسناکه ،
چون ممکنه هزینه ای که برای بدست آوردن ِ دست نیافتنی ها می کنیم ، زیاد باشه و گاهی … ممکنه … نیارزه …
گاهی …
اما همه ی سعی ام رو می کنم که هر روز صبح نگاهم رو نسبت به دنیای اطرافم ، نو کنم
که تازه ها رو ببینم
و تو دل هر تازه ای ، یه معجزه
اینطوری هر روزم پر از معجزه می شه
آفرین سروی عزیز …
این نگاه من و توست که می تواند اثر یک رخداد معین را در وجودمان انرژی بخش سازد یا انرژی بر باد ده.
در ضمن به همان ژاندارک فکر کن …
خیلی جالب بود با اجازه لینکش رو گذاشتم تو وبلاگم
شرمنده می کنید بانو …
در ضمن: اجازه بی اجازه! در دل نوشته های درویش، دیوان سالاری مجازی معنا ندارد! دارد؟