روانشناسي صداي طبيعت!

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند    جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

روانشناسي صدا، يكي از حوزه‌هاي كليدي در دانش روانشناسي مدرن است؛ دانشي كه به باور اغلب انديشمندان، بشر زاده در هزاره‌ي سوم، در عصر فوران سيمان و دود و بوق! بيش از هر زمان ديگري به آن محتاج است. چنين است كه اگر اين «دانش واژه» را به زبان فارسي يا انگليسي – Psychoacoustics – در موتور‌هاي جستجوگر اينترنتي رديابي كنيد، آنگاه درخواهيد يافت كه بيش از 220 هزار سند، يادداشت و مقاله در مورد آن در فضاي وب، قابل دسترسي است.

بلندي صدا، خش‌دار بودن آن، كندي، نرمي، تند حرف زدن، كلام سكته‌دار، درجه‌ي زير و بمي تن صدا، صداي يكنواخت و بي‌حالت، صداي فخرفروشانه، صداي مخملي و ده‌ها رده‌بندي ديگر را مي‌توان در حوزه‌ي دانش روانشناسي صدا مورد بررسي و مداقه قرار داد و بر بنياد آن، به تشريح ويژگي‌هاي روحي، رفتاري و منش شخصيتي صاحب صدا پرداخت. به زباني ساده‌تر، در پيشگاه يك متخصص، فقط كافي است تا سخن بگوييد – هر سخني و در باره‌ي هر موضوعي – آنگاه مي‌شود دريافت كه صاحب آن كلام حال خوشي دارد يا ناخوش؟ مهربان است يا عصباني؟ مضطرب و نگران است يا اميدوار و مطمئن؟ عاشق است و پرخواهان يا منزوي است و ترشيده! و …

اين ها را گفتم تا توجه هموطنان عزيز را به صداي سرزمين مادري جلب كنم! آيا صدايش را مي‌شنويد؟ آخرين باري كه صدايش را شنيديد، كي بود؟! اصلاً آيا سكوتش را … سكوتش را شنيده‌ايد؟ مادر طبيعت چه مي‌خواهد به اهالي سرزميني كه امكان زندگي را برايشان به ارمغان آورده، بگويد؟
راست آن است كه صداي طبيعت ايران، سال‌هاست كه ناجور است؛ سال‌هاست كه خوب كوك نمي‌شود؛ سال‌هاست كه نظم ندارد و از تقارن و هارموني بايسته برخوردار نيست و سالهاست كه آن حس و حال و طراوت را به «گوش‌سپردگانش» منتقل نمي‌سازد …

كافي است سري به اشترانكوه بزنيد و صداي گهر را با صداي گهر در سال‌هاي نه چندان دور مقايسه كنيد؛

كافي است ترك‌ها و نمك‌هاي اطراف درياچه اروميه را ببينيد كه چگونه در حال گسترشي شتابناك هستند؛

كافي است به ولشت رفته و صداهاي مصنوعي امروز كلاردشت را با طنين اهورايي ديروزش قياس كنيد؛
كافي است در چشمه سفيدآب كوير لختي توقف كنيد تا دريابيد كه از صداي سم گورخران ايراني، طنين مخملي گله‌هاي جبير و آواي ناهمتاي گربه‌ي شني و يوز آسيايي ديگر حتا در حافظه‌ي كوير هم اثري نمانده است … حتا به دشواري مي‌تواني صداي پديدآمدن بلورهاي نمك را در ساحل رود شور لوت بشنوي و در زيبايي والس ناهمتاي آنها به رهبري نسيم سوزان گندم بريان شناور شوي …

صداي طبيعت ايران دارد فرياد برمي‌آورد كه
آي آدم‌ها!
تن من رنجور است، ريه‌هايم چركين؛ زخم‌هايم دردناك … و مرهمي نمي‌بينم! چرا صداي دردمند مرا نمي‌شنويد؟ چرا از نشنيدن صداي پرنده‌ها و زمزمه‌ي جويبارها و زوزه‌ي گرگ‌ها نگران نمي‌شويد؟ چرا ناقوس مرگ موسيقي طبيعت را جدي نمي‌گيريد … آي آدم‌ها كه در ساحل بساط دل‌گشا داريد … مگر صداي فروريختن مرا در همدان نمي‌شنويد؟ مگر صداي ترك خوردن مرا در ورامين و رفسنجان و كاشان و بختگان و … باور نمي‌داريد؟ اين همه بي‌خيالي و سبكسري براي چيست؟! مگر نمي‌بينيد كه در اين درياي تيره‌ي خودخواهي و آزمندي بشري دارم غرق مي‌شوم:

آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ نشسته‌ شاد و خندانيد!
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌سپارد جان.
يك‌ نفر دارد كه‌ دست‌ و پاي‌ دايم‌ مي‌زند
روي‌ اين‌ درياي‌ تند و تيره‌ و سنگين‌ كه‌ مي‌دانيد.
آن‌ زمان‌ كه‌ مست‌ هستيد از خيال‌ دست‌ يابيدن‌ به‌ دشمن،

در چه‌ هنگامي‌ بگويم‌ من؟
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌كند بيهوده‌ جان‌ قربان!
آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ بساط‌ دلگشا داريد!
نان‌ به‌ سفره، جامه‌تان‌ بر تن؛
يك‌ نفر در آب‌ مي‌خواند شما را.

آي‌ آدم‌ها!
او ز راه‌ دور اين‌ كهنه‌ جهان‌ را باز مي‌پايد،
مي‌زند فرياد و امّيد كمك‌ دارد
آي‌ آدم‌ها كه‌ روي‌ ساحل‌ آرام‌ در كار تماشاييد!
موج‌ مي‌كوبد به‌ روي‌ ساحل‌ خاموش‌
پخش‌ مي‌گردد چنان‌ مستي‌ به‌ جاي‌ افتاده‌ بس‌ مدهوش‌
مي‌رود نعره‌زنان، وين‌ بانگ‌ باز از دور مي‌آيد:
— <آي‌ آدم‌ها>…
و صداي‌ باد هر دم‌ دلگزاتر،
در صداي‌ باد بانگ‌ او رهاتر
از ميان‌ آب‌هاي‌ دور و نزديك‌
باز در گوش‌ اين‌ نداها:
— <آي‌ آدم‌ها>…

بياييم پيام اين صدا را درك كرده و دست نجات به سوي اين غريق در آب مانده دراز كنيم. بياييم از نهيب رعدآساي فرونشست زمين، نعره‌ي خروشان سيل‌هاي هيركاني، طنين بهت‌آور لغزش دامنه‌ها و سكوت عذاب‌‌آور پرنده‌ها و جويبارها عبرت گيريم و كاري نكنيم كه براي آموزش صداي طبيعت به فرزندان‌مان، مجبور به برپايي كلاس‌هاي مخصوص و بازپخش DVDهاي ضبط شده از صداي خوش طبيعت (از صداي پرندگان، جويبارها و …) در سنوات ماضي باشيم.

قرار گرفتن نام ايران در رده‌ي ناپايدارترين كشورهاي جهان از منظر شاخص‌هاي EPI و ESI؛ داشتن بيشترين نرخ فرسايش آبي، افزايش «غبارآلودگي» بسياري از سكونتگاه‌هاي كشور، كاهش 15 متر از سطح آب آبخوان‌ها در طول سه دهه‌ي گذشته، افزايش زمان توقف براي ديدن حيات وحش و شنيدن صدايش در طبيعت؛ مرگ تاغ‌زارهاي بياباني، نشست زمين، رشد شتابان شوري‌زايي و سله‌بستن خاك، همه و همه نشان مي‌دهد كه طبيعت دلفريب ديروز وطن، بدجوري چشم خورده و اگر ديربجنبيم، پيكر اين بيمار نحيف روي دست‌مان خواهد ماند …

14 فکر می‌کنند “روانشناسي صداي طبيعت!

  1. تازه متولد

    سلام هموطن ! چقدر وبلاگ زيبايي داريد … واقعا” حيف اين طبيعت که آدمي با دستهاي خودش داره نابودش مي کنه. فکرشو بکن، اگه همه اين درخت ها و جانوران، زباني قابل فهم ما داشتند، چه فريادهايي که هميشه به آسمان بلند مي شد…
    ممنون از مطالب زيبايتان !

    پاسخ:
    ممنون. با آرزويتان همراهم.

  2. فرشید خدادادیان

    برای شنیدن ناله های سرزمین عزیزمان حتی اگر روانشناسی صدا را نیز ندانیم با گوش دل بشنویم خیلی موثر خواهد بود.
    اگر همه بشنوند
    موفق باشید

  3. کیارش یشایائی

    خیلی شاعرانه بود . فکر می کردم فقط مهار بیابان زائی را دارید.

  4. شهرزاد

    سلام
    به واسطه نام خانوادگي‌تان كه با من يكي است به وبلاگتان سر زدم و فكر مي‌كردم فقط در مورد مهار بيابان‌زائي مي‌نويسيد ولي از خواندن پست زيبايتان به وجد آمدم. بي‌خود نيست كه سهراب گفته است:
    گره ذائقه را باز كنيم
    بگذاريم كه احساس هوايي بخورد
    واقعن تو اين زندگي هاي مكانيكي و ماشيني ما روي احساسمون يك لايه غليظ و چرك نشسته كه نمي‌دونم چرا خودخواهانه داريم روز به روز غليظ‌ترش مي‌كنيم و نمي‌خواهيم مهربانانه‌تر به طبيعت نگاه كنيم.
    موفق باشيد

    پاسخ:
    من هم از ژرفاي جانم آرزو دارم كه هموطنان عزيزم بكوشند تا با نگاهي مهربانانه تر به طبيعت وطن و مواهب استثنايي اش بنگرند.
    درود بر شما.

  5. بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » یعنی می‌شود در گلستان هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند!

  6. اندیشه

    بسیار عالی ‘اگر تمامی موجودات این کره خاکی زبان بیانی و گویای شنوای ما آدمیان را داشتند .قطعا فریاد برمی اوردند که : مهربان باید بود ‘مهربان با دل تنهایی ما…

  7. بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » آیا دوباره می‌توان چشم‌انداز کاظم داشی در ارومیه را اینگونه آبی دید؟!

  8. بازتاب: آیا دوباره می‌توان چشم‌انداز کاظم داشی در ارومیه را اینگونه آبی دید؟! : دینگ

  9. elham

    سهراب میگه : سبزه ای را بکنم
    خواهم مرد!
    و ما …؟!
    کافیه یه نگاهی به جنگل های شمال و ساحل کاسپین و هزار نقطه دیگه کشورمون نگاه کنیم تا ببینیم چقدر چقدر از سهراب دور شدیم؟!
    خوندن این پست هم فقط دلتنگی من رو بیشنر کرد و خاطرات غم انگیز بسیاری از طبیعت گردی ها رو تداعی!
    از کی ما ایرانی ها اینقدر عقب ماندیم و در جا زدیم؟!

  10. بازتاب: روند مرگ دریاچه ارومیه از چشم دوربین - سایت خبری، تحلیلی زیست بوم – اخبار محیط زیست , گردشگری ، منابع طبیعی و کشاورزی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *