سه شنبه گذشته برای من روزی استثنایی بود که فکر نکنم هیچگاه فراموش کنم. روزی که با چشمان و نگاه ملتمسآمیز فرزندم – اروند – روبرو شدم؛ امّا دیدن آن اشکها و کلمات ملتمسآمیزش مرا به شوق آورد و به اوج آسمانها برد …
اروند با دوستانش در ساختمانی که زندگی میکنیم، به مشاجره پرداخته بود و چون زورش به اونها نرسیده بود (اروند کلاس دوم دبستان است و میلاد کلاس پنجم دبستان و محمد هم دوم راهنمایی) با اشک و آه به سمت پدرش آمده بود تا دادخواهی کند …
امّآ آنچه که مرا به شوق آورد و برق امید را در دلم زنده کرد، بهانهی مشاجره این سه کودک بود. اروند به خاطر چیپس و پفک یا جرزنی در بازیهای کودکانه اشکش درنیامده بود، او از این ناراحت بود که چرا محمد و میلاد دارند بدون دلیل علفهای موجود در محوطه بیرونی ساختمان را می کنند و آن موجودات بیآزار و بیدفاع را میآزارند. او به آنها در میان اشک و آه توضیح میداد که خدا رو خوش نمیآد این کار را بکنید …
راستش این چند خط شاید برای من یکی از عزیزترین و ارزشمندترین یادداشتهایی باشد که تاکنون نوشتهام. چنین صحنههایی که از رفتار کودکان این سرزمین میبینم … که آنقدر عاشقانه به طبیعت و سبزینه عشق میورزند و از آزارشان آزار میبینند؛ مرا به آیندهی ایران عزیزم امیدوارتر میکند؛ آیندهای که بیشک با حضور اروندها میتواند ارمغانی از پایداری و شادابی برای این کهنبوم و بر مقدس به ارمغان آورد. و دوباره ایران را به جایگاهی رهنمون سازد که استحقاقش را دارد؛ جایگاهی که روزی کوروش کبیر و یارانش برای ما ساختند و ما قدرش را ندانستیم و از دست دادیم …
اصل ماجرا را میتوانید در وبلاگ اروند بخوانید و ببینید.
با سلام و احترام
جناب درویش از حضور شما و همچنین لطف شما سپاسگزارم. برنامه درختکاری را امیدوارم بتوانم بصورت منسجم تر و وسیع تر دنبال کنم البته این امر نیاز به سعه صدر اولیائ آموزش و پرورش هم دارد و تشویق های دوستان که انرژی مضاعفی به من می دهد.
امیدوارم از تجربیات شما بهره مند شوم. سربلند باشید
با « کادوی معلم غبارین » بروزم
ممنون خانم سعادتی عزیز:
برایتان آرزوی توفیق بیشتر دارم و البته هر کمکی از دست من ساخته باشد، فروگذار نخواهم کرد. پایدار باشید.
واااااااااااااای این پسر شماست؟؟ چقدر شبیه داداش منه!! انگار سیبی که از وسط نصف کردی!
خدا براتون نگهس داره…
اگر امکان داره عکس داداشتون را برایم بفرستید. ممنون می شوم.
سلام
چشم اسکن شده ندارم هر وقت اسکن کردم براتون میفرستم
البته داداشم الان بزرگتر از پسر گل شما شده عکس چند سال پیشش خیلی شبیه تره براتون می فرستم
شما هم عکسای بیشتری از پسر نازتون بذارین اینجا ببینم
ممنون
متشکرم.
در کشور خارجی که تازه یه کم پیشرفت کرده هرکس بخاد ازدواج کنه باید درخت بکاره ولی در ایران چند هزار ساله باید لکسوس داشته باشی تا بهت زن بدن! وقتی هم اعتراض میکنی بهت می خندن اما نگران نباشیم به زودی اوضاع اینقدر وخیم میشه که همه رو پشت بامهای میکارند و تو بالکن ها و حیاطها و در و دیوار. هر وقت ریه ها سوخت بیابان زایی مهار میشود .
یه مطلب جالب تو سایت مهار بیبانزایی خوندم دیدم خالی از لطف نیست برای تشکر از اروند کوچولو اونو تو وبلاگم بذارم.
سپاسگزارم جناب مرتضوی عزیز.
محبت رویشی دوباره خواهد داشت، چون هرگز نمی میرد. با تولد هر کودک، رویشی تازه صورت می گیرد، پس اگر که در یافتن واقعیتها کنکش کنیم، جهانی پر از واقعیتهای زیبا خواهیم داشت که با تمام وجود می خواهد در برابر زشتی بایستد…
روزی خواهد رسید که نگرانی یک انسان برای یک علف و تباه شدنش عجیب بنظر نمی رسد…
رژه دلپذیر واژه ها و چیدمان خیس آنها برایم سخت گرانسنگ و ارزشمند است. امیدوارم همچنان خواننده دل نوشته های درویش باشید و بمانید … درود …
سلام
واقعا لذت بخش و دلپذیر است این احساس. یاد سهراب افتادم.
ایام به کام
خوشحالم که توانستم هموطنی عزیز را یاد سهراب بیاندازم. انسان بزرگی که بسیار دوستش دارم.
درود …
سلام
از این پدر این پسر هم بعید نیست اما یاد بدهید که همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست و معمولا کار درست جایگاهی ندارد اگه همش ناراحت بشه و گریه بکند خودش لطمه می بینه