botanic garden, nature River in rifr دی ۱۸, ۱۳۸۶ Mohammad Darvish ۱۳ Comments باغ ملی گیاهشناسی ایران – ۱۶ دی ماه ۱۳۸۶
می خوام وقتی دارم می لرزم، پا برهنه روی برفها راه برم دراز بکشم و بپیچم تو تن زمین… صورتم رو فرو کنم توی دستهاش … برفهاش رو بخورم و بگم…دوستت دارم…
می خوام وقتی دارم می لرزم، پا برهنه روی برفها راه برم دراز بکشم و بپیچم تو تن زمین… صورتم رو فرو کنم توی دستهاش … برفهاش رو بخورم و بگم…دوستت دارم…
شرمنده! چون در آن صورت فکر کنم آخرش من هم باید بگویم:
بازگشت همه به سوی اوست! نه؟
به جاش می شه یک مرگ “پدر سوخته ای” نه؟!
آره …
اون هم از نوع بدفرمش!۰
ولی واقعا می گم.. چه تجربه نابی خواهد بود .. نمی دانم چرا خودمان را از آ» محروم می کنیم؟!
اتفاقاً همچین هم محروم نکرده ایم! در همین دریاچه ها تاکنون شش هفت نفری بازگشته اند به سوی او!۰
من می خوام تو برفها قل بخورم… با سینه پهلو . یکی از انواع آنفولانزا… باز می گردم به سوی او…
قل بخور …
دموکراسی یعنی همین دیگه …
هی … دموکراسی… کجایی؟!
که یادت به خیر …۰
دست کم شعارش را که می توانیم برای انتخاب نوع مردن بدهیم! نه؟
ترسم که مرگ را هم بر ما ببندند… نه؟!
نه!
چون همه ترس ما برای سکوت و نرمش همان مرگ است … وقتی از آن نترسی ، دیگر چه ترسی؟!۰