باغ ملي گياهشناسي ايران – 16 دي ماه 1386
River in rifr
پاسخها
-
مي خوام وقتي دارم مي لرزم، پا برهنه روي برفها راه برم دراز بكشم و بپيچم تو تن زمين… صورتم رو فرو كنم توي دستهاش … برفهاش رو بخورم و بگم…دوستت دارم…
-
شرمنده! چون در آن صورت فکر کنم آخرش من هم باید بگویم:
بازگشت همه به سوی اوست! نه؟ -
به جاش مي شه يك مرگ “پدر سوخته اي” نه؟!
-
آره …
اون هم از نوع بدفرمش!0 -
ولي واقعا مي گم.. چه تجربه نابي خواهد بود .. نمي دانم چرا خودمان را از آ» محروم مي كنيم؟!
-
اتفاقاً همچین هم محروم نکرده ایم! در همین دریاچه ها تاکنون شش هفت نفری بازگشته اند به سوی او!0
-
من مي خوام تو برفها قل بخورم… با سينه پهلو . يكي از انواع آنفولانزا… باز مي گردم به سوي او…
-
قل بخور …
دموکراسی یعنی همین دیگه … -
هي … دموكراسي… كجايي؟!
-
که یادت به خیر …0
-
دست کم شعارش را که می توانیم برای انتخاب نوع مردن بدهیم! نه؟
-
ترسم كه مرگ را هم بر ما ببندند… نه؟!
-
نه!
چون همه ترس ما برای سکوت و نرمش همان مرگ است … وقتی از آن نترسی ، دیگر چه ترسی؟!0
دیدگاهتان را بنویسید