River in rifr

باغ ملي گياه‌شناسي ايران – 16 دي ماه 1386

پاسخ‌ها

  1. مي خوام وقتي دارم مي لرزم، پا برهنه روي برفها راه برم دراز بكشم و بپيچم تو تن زمين… صورتم رو فرو كنم توي دستهاش … برفهاش رو بخورم و بگم…دوستت دارم…

  2. شرمنده! چون در آن صورت فکر کنم آخرش من هم باید بگویم:
    بازگشت همه به سوی اوست! نه؟

  3. به جاش مي شه يك مرگ “پدر سوخته اي” نه؟!

  4. آره …
    اون هم از نوع بدفرمش!0

  5. ولي واقعا مي گم.. چه تجربه نابي خواهد بود .. نمي دانم چرا خودمان را از آ» محروم مي كنيم؟!

  6. اتفاقاً همچین هم محروم نکرده ایم! در همین دریاچه ها تاکنون شش هفت نفری بازگشته اند به سوی او!0

  7. من مي خوام تو برفها قل بخورم… با سينه پهلو . يكي از انواع آنفولانزا… باز مي گردم به سوي او…

  8. قل بخور …
    دموکراسی یعنی همین دیگه …

  9. هي … دموكراسي… كجايي؟!

  10. که یادت به خیر …0

  11. دست کم شعارش را که می توانیم برای انتخاب نوع مردن بدهیم! نه؟

  12. ترسم كه مرگ را هم بر ما ببندند… نه؟!

  13. نه!
    چون همه ترس ما برای سکوت و نرمش همان مرگ است … وقتی از آن نترسی ، دیگر چه ترسی؟!0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *