درها ” روی” آب اند، این است که این چنین در تلاطم اند
اما ایکاش
دل ها ” رو به ” آب بودند
آن وقت بود که تلالو دل ات را در زلالی آب جاری زندگی میدیدی
دل من سالهاست که تلالویی ندارد …
خیلی دلم می خوا در مورد این عکس یه مطلب بنویسم
کامنتتون چقدر غمگین بود
غمگین نبود! غمگین هست!
به قول حضرت حافظ:
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
کوچه های خاطره انگیز…
آی گفتی …
۱-خانه مادربزرگ در پیوه ژن … از وسط حیات رود آبی رد می شد یعنی کل حیاط روی آب بود و در قسمتی از آن هم حوضچه ای بود که صبحگاهان صورتمانرا در آن می شستیم… روی بهارخواب که می آمدی روی حوضی بزرگتر بودی که به آن تلخ آب می گویند… آب ..آب…آب.. خانه مادربزگ همیشه زنده بود و زندگی…
۲-تلالو نداشتن دلتان من را هم غمگین کرد… البته فهمیدنش سخت نبود… سالهاست که از ژرفای وجود می فهمم و لمس می کنم آنکه زندگی را می فهمد… پرشور نغمه سرایی می کند .. آ»که همه او را شاد می بینند و می دانند .. دلی دارد پر از…
درها ” روی” آب اند، این است که این چنین در تلاطم اند
اما ایکاش
دل ها ” رو به ” آب بودند
آن وقت بود که تلالو دل ات را در زلالی آب جاری زندگی میدیدی
دل من سالهاست که تلالویی ندارد …
خیلی دلم می خوا در مورد این عکس یه مطلب بنویسم
کامنتتون چقدر غمگین بود
غمگین نبود! غمگین هست!
به قول حضرت حافظ:
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
کوچه های خاطره انگیز…
آی گفتی …
۱-خانه مادربزرگ در پیوه ژن … از وسط حیات رود آبی رد می شد یعنی کل حیاط روی آب بود و در قسمتی از آن هم حوضچه ای بود که صبحگاهان صورتمانرا در آن می شستیم… روی بهارخواب که می آمدی روی حوضی بزرگتر بودی که به آن تلخ آب می گویند… آب ..آب…آب.. خانه مادربزگ همیشه زنده بود و زندگی…
۲-تلالو نداشتن دلتان من را هم غمگین کرد… البته فهمیدنش سخت نبود… سالهاست که از ژرفای وجود می فهمم و لمس می کنم آنکه زندگی را می فهمد… پرشور نغمه سرایی می کند .. آ»که همه او را شاد می بینند و می دانند .. دلی دارد پر از…