دوست دانشمند و فرزانهام، كمالالدين ناصري عزيز مجدداً بر بنده منت نهاده و به بهانهي يادداشت پيشينم در بارهي نكوهش حيوانآزاري، از جايگاهي بلندتر و آرماني متعاليتر به موضوع نگريسته و يادمان انداختهاند كه نگرشهاي انسانمحورانهي افراطي نبايد ملاك قضاوت ما براي برچسبزدن بر موجودات اطراف مان باشد.
يادداشت دكتر ناصري، بياختيار مرا ياد نواي جاودانهي سهراب انداخت كه بيش از 4 دههي پيش از من و تو پرسيده بود:
من نميدانم چرا ميگويند:
اسب حيوان نجيبي است و كبوتر زيباست
گل شبدر چه كم از لالهي قرمز دارد
چشمها را بايد شست …
بله، دستنوشتهي ناصري يادآوريمان ميكند كه بايد چشمها را بشوريم و جور ديگر به تماشاي محيط زيستنمان بپردازيم.
كمال الدين ميپرسد: به راستی در این نظام خلقت کدام گونه آفت سایرین است؟ کدام گونه دیگر زیستمندان را به نابودی و فنا کشیده است؟ کدام گونه غیر اخلاقی رفتار میکند؟ کدام گونه نه تنها سایر گونهها را در معرض توفان بلا قرار داده، بلکه میرود که خویشتن را نیز در گرداب مصایب خودساخته غرق نماید؟
آري … بد نگوييم به مهتاب، اگر تب داريم.
اينك با سپاس مجدد از اين دوست فرزانه و عاشق طبيعت و ابراز شادماني براي دانشجوياني كه در محضر چنين آموزگاري رشد مييابند، توجه خوانندگان عزيز مهار بيابانزايي را به مشروح نظر دكتر كمالالدين ناصري جلب ميكنم:
درود بر شما مهندس درویش عزیز و بر همهي دوستدارن طبیعت
میدانم که با دیدگاههای اکوفاشیستی موافق نیستید، همچنان که من نیستم. ولی اجازه بدهید بگویم اگر میخواهیم مهربانی نسبت به دیگر جانداران و عشق به طبیعت (که همان عشق به زندگی و خودمان است)، را در جان خود و نسلهای آتی بنشانیم، باید بپذیریم که ما با سایر گونههای زنده برابریم. تا زمانی که از موضع گونهي برتر و صاحب اختیار به سایر گونهها مینگریم، اوضاع بر همین مدار است. استدلالهایی از این دست که سایر گونهها را حفظ کنیم، چون سودی به ما میرسانند یا حتی ممکن است در آینده فایدهای برای ما داشته باشند و یکی از دردهای ما را درمان کنند یا حتا این اندیشه که آنها زیبایند، پس بگذاریم ما و نسلهای آینده از این زیباییها بهرهمند شوند، جملگی استدلالهای انسان محورانه، کاسبکارانه و به تعبیری خودخواهانه است. در این دیدگاه، وجود تمام موجودات تنها به جهت خدمترسانی به انسان، موجه است و فراتر از آن دلیلی متصور نیست. ماییم که محور تمام هستی و ملاک سنجش هر خوب و بدی هستیم. این توجیهات برآمده از اخلاق ما انسانهاست که این اخلاق، خود برساختهي بسیار سترگی از یافتههای انسانشناسی و جامعهشناسی است. بر این استدلال ایرادی وارد است، اگر فرضاً روزی به این نتیجه رسیدیم که گونهای هیچ سودی برای ما ندارد یا آنکه ما همان فایده را از طریق تکنولوژی یا ترکیبات شیمیایی و غیره بدست آوردیم و دیگر نیازی به آن گونه نداشتیم، آیا میتوانیم حکم بیفایدگی و نابودی آنرا صادر کنیم؟ (فرض کنید که گونههای دیگری با عملکرد مشابه در بومسازگان –اکوسیستم- موجود باشند که بتوانند جای آن را پر کنند و توازن طبیعت به هم نخورد، همچنان که در نظریهي “گونههای مازاد” مطرح است). آیا ما اصولاً این اختیار را داریم که دربارهي بود و نبود سایر گونهها قضاوت کنیم؟ دیدگاه فایدهمند بودن گونهها به ناچار واژه هایی از جنس “گونهي نامطلوب، علف هرز، جانور موذی” را هم بدنبال میآورد. هر نظریه بدیل خود را نیز خلق خواهد کرد.
اما بگذارید چشمها را بشوییم و از زاویهي دیگر به جایگاه انسان در نظام آفرینش بنگریم. سوال این است که آیا ما مجازیم زمانی که میان خود و سایر گونهها “قضاوت” میکنیم، اخلاق خود را که برساختهي خودمان است، ملاک قضاوت قرار دهیم. این کاملاً ناعادلانه است. دیدگاه انسان شناسانه نمیتواند و نباید ملاک قضاوت میان ما و سایر گونهها باشد. در این میانه ملاک دیگری نیاز است که همانا دیدگاه زیستشناختی است. زیست شناسی (و اکولوژی) فارغ از آن پیشفرضها و پیشداوریهای عظیم که نگرش و جهانبینی ما را شکل دادهاند، به ما میگوید که در نظام خلقت انسان با سایر گونهها برابر است. به عبارتی برای طبیعت میان انسان و درخت و حشره و پرنده تفاوتی موجود نیست. آن جهانبینیِ سترگِ انسان محورانه “برساختهای درون گونهای” است که بکار مقایسات “میان گونهای” نمیخورد.
اکنون اگر دیدگاه نظام برابری زیستشناختی را پذیرفتیم و آرایههای خودساخته را بکنار افکندیم، آنگاه درمییابیم که اخلاق درون گونهای ما نیز بکار رفتار میانگونهای نمیآید، پس اخلاق دیگری لازم میشود که همان “اخلاق زیست محیطی” است. در این نگرش، هر گونه فقط بر اساس سود مادی یا معنوی که برای انسان دارد، ارزش گذاری نمیشود. بلکه هر زیستمندی در ذات خود ارزشمند است. هر جانداری که به شرف هستی مشرف شده است واجد کرامت و لایق احترام است، خواه برای گونهي دیگری (مثلاً انسان) واجد فایدهای باشد یا نباشد. در این دیدگاه، دیگر انسان “حق ندارد” برای بقا یا فنای گونهای دیگر تصمیمسازی کند. این دیدگاه، سایر جانداران را “صاحب حق” می کند.
حال که چنین شد دوباره این سوال را از خود بپرسیم که به راستی در این نظام خلقت کدام گونه آفت سایرین است؟ کدام گونه دیگر زیستمندان را به نابودی و فنا کشیده است؟ کدام گونه غیر اخلاقی رفتار می کند؟ کدام گونه نه تنها سایر گونهها را در معرض توفان بلا قرار داده بلکه میرود که خویشتن را نیز در گرداب مصایب خودساخته غرق نماید؟ آیا پاسخ این سوالات جز آنکه ما را در محضر سایر گونهها شرمسار و سرافکنده کند، حاصلی خواهد داشت؟ باور کنید اینها افراط گرایی نیست، بلکه کوششی است تا بخاطر آوریم که ما انسانها در تعیین جایگاه خودساخته در نظام خلقت، افراط کردهایم.
آنان که به اخلاق زیست محیطی قایل هستند، دیدگاه اکولوژیستهای معتقد به فایدهمندی گونهها برای انسان را با اصطلاح “اکولوژی سطحی نگر” مورد چالش و نکوهش قرار می دهند و در مقابل “اکولوژی ژرفانگر” (Deep Ecology) را به میدان میآورند که یکی از ارکان آن برابری همهي گونههاست.
طبیعی است که در ذهن عادت زدهي ما آدمیان، که عمری از موضع برتر و سرور به سایر جانداران نگریستهایم، پذیرش آنکه در نظام طبیعت با یک کرم خاکی یا قارچ برابریم بسیار دشوار، گزنده و وهن آلود است. لیکن واقعیتی است که تلخ ولی توهمزداست. به نظرم می توانیم با نگرشی اخلاقی به سایر جانوران، که برآمده از اخلاق زیستمحیطی است، به بازنگری جایگاه خود بعنوان یک گونه، در میان سایر گونهها بپردازیم و از گذر اصلاح بینش و نگرش خویش، رفتار خود را تنظیم و تعدیل کرده و بقای خود بر روی کرهي زمین را تداوم بخشیم. در این نگرش ما نه تنها با سایر گونه برابر بلکه برادر و خویشاوند نیز هستیم. پس من که درختی را دوست می دارم به برادر خود مهر می ورزم و چه نیکو برادرانی هستند این درختان، این پرندگان، این جانوران. در این نکته درنگی باید.
آقای مهندس درویش عزیز
با سلام، مدتی است که خواننده وبلاگ شما هستم و فکر می کنم نوشته های شما تاثیر زیادی روی افکار و نگاه من نسبت به طبیعت داشته است. مخصوصا این نوشته های اخیر شما و آقای ناصری بسیار عالی بودند. الان چند ساعت است که دارم به معنای این نوشته فکر می کنم.
خواهش می کنم تشکر عمیق مرا بابت این روشنگری ها بپذیرید. امیدوارم همه مردم این دیدگاه انسانی را پیدا کنند. باز هم متشکرم و موفق باشید.
پاسخ:
ممنون از شما و سپاس مجدد از جناب دكتر كمال الدين ناصري عزيز.