همان گونه که پیشتر قول داده بودم، از ماجرای عبرتآموز قحطی آب در بستر مشهورترین رود مرکزی ایران – زاینده رود – بیشتر خواهم نوشت … اینک میکوشم تا سخنرانی خویش را که در صبح روز پنج شنبه، چهارم شهریورماه 1388 در «همایش بررسی علل بحران زایندهرود» ارایه دادم، منتشر سازم.
مهمترین دریافتی که کوشیدم در این سخنرانی و با مخاطبان دلنگران اصفهانی در میان نهم؛ اشاره بر این واقعیت بود که تداوم خشکی بستر زاینده رود و نابودی تالاب گاوخونی میتواند مهمترین تهدید تمدّن دیرینه و افتخارآمیز اصفهان باشد؛ تمدّنی که دست کم دو هزار سال تاریخ مکتوب دارد و ما امروز باید نشان دهیم که توانمان برای حفظ این تمدن کمتر از پدرانمان نبوده و نیست.به سخنی صریح تر، تلخی امروز دیار زنده رود نتیجه نگاه نابخردانه ما به مواهب طبیعی است و نه قهر طبیعت.
امید که به قول رضا آوی، مترجم کتاب ارزشمند محاسن اصفهان، با جاری شدن دیگربارهی زاینده رود، دوباره بیخ اندوه همچون بیخ ستم از دیار زندهرود برکنده شود.
لب زنده رود و نسيم بهار رخ دلستان و مي خوشگوار
چنان بيخ اندُه ز دل بَر كَنَد كه بيخ ستم، خنجر شهريار
پیامدهای محیط زیستی مرگ گاوخونی؛
نگین فیروزهای دیار زندهرود
پهنهای به وسعت 41371 کیلومتر مربع (حدود 3 برابر بزرگی استان گیلان)، قلمرو آبشناختی تالابی 43 هزار هکتاری را شامل میشود که همچون نگینی فیروزهای و درخشنده، یکی از مهمترین عوامل پیدایش، پایداری و استمرار حیات در طول چند هزار سال گذشته – در بخش مرکزی ایرانزمین – بوده است. گاوخونی نام این تالاب ارزشمند است که در فاصلهی 176 کیلومتری جنوب شرقی شهر اصفهان و 12 کیلومتری ورزنه قرار دارد و به دلیل ارزشهای منحصر به فردش در 23 ژوئن سال 1975 میلادی در کنوانسیون جهانی رامسر به ثبت رسیده است. به دیگر سخن، گاوخونی یکی از 22 تالاب بینالمللی ایران از مجموع 1847 تالابی است که تاکنون به صورت رسمی در سیاههی تالابهای کنوانسیون رامسر پذیرفته شدهاند . افزون بر آن به دلیل میزبانی دیرینه و شایسته از پرندگان مهاجر، توسط سازمان بينالمللي حيات پرندگان به عنوان يكي از مناطق مهم براي زیست پرندگان تشخيص داده شده است.
گاوخونی موجودیت خود را بیش از هر چیز مدیون رودخانهای است به نام زایندهرود که سرچشمهاش 405 کیلومتر آن سوتر در دامنههای زردکوه بختیاری و کوههای غرب اصفهان واقع در شهرستانهای فریدون شهر و فریدن قرار دارد. رودخانهای که از نظر طول و در بین 123 رودخانهی اصلی ایران، در شمار 11 رودخانهی طویل کشور قرار میگیرد و از نظر متوسط حجم دبی سالانه نیز – با 41 متر مکعب در ثانیه – در شمار 15 رودخانهی پرآب ایران جای دارد.
از همین روست که زایندهرود به حق مهمترین جریان دایمی آب شیرین در فلات مرکزی ایران به شمار میرود؛ رودخانهای که نمیتوان نقش آن را در شتاب توسعه و ماندگاری حیات ایران مرکزی نادیده انگاشت. به دیگر سخن، اگر سزاوارانه اصفهان را نصف جهان مینامیم و به پاس اعتبار دیرینهی فرهنگی و کهنزادبومهای یگانهی تاریخیاش به جهانیان فخر میفروشیم، باید به یاد داشته باشیم که اگر زایندهرودی وجود نداشت که از دل این دیار زرخیز عبور نکند و اگر گاوخونیای نبود تا به پایداری بومشناختی سرزمین کمک ننماید، هرگز اصفهان را نمیتوانستیم زنده رود بنامیم و آن را عروس شهرهای ایران خطابش کنیم.
– پیشینهی تاریخی
بیش از 38 سال پيش، كنوانسيون جهانی رامسر ، تنها با حضور 18 كشور – كه يكي از آنها ايران بود – كليد خورد، امروز اما شمار كشورهاي امضاءكنندهي اين پيمان ارزشمند به ۱۵9 رسيده است ؛ كشورهايي كه برخي از آنها در شمار ثروتمندترين و مرفهترين كشورهاي شمال محسوب ميشوند و جملگي حسرت و افسوس آن را ميخورند كه چرا نامشان در بين 18 كشور نخست برپاكنندهي اين پيمان نيست؛ كشورهاي پيشگامي كه در آغاز دههي هفتاد ميلادي پاي پيماني را امضا كردند كه در بخشي از آن آمده است: «تالابها بايد از بالاترين درجهي حفاظتي برخوردار باشند.» امّا متأسفانه بهرغمِ وجود چنين التزامِ هوشمندانهاي، بايد اعتراف كرد: در طول چهار دههي گذشته، نهتنها از شتاب زوال تالابها كاسته نشد، كه شدت هم گرفت. چرا كه درك نوع بشر از سازوكار و نحوهي عملكرد اين عرصههاي كمنظير، بسيار ابتدايي و سادهانگارانه بوده است. به طوري كه در پارهاي از موارد، حتا پيش از شناخت اهميت و بهرهگيري صحيح از اين مجموعههاي دلانگيز و هوشربا، آنان را به راحتي از دست دادهايم. آشكار است كه يكي از بنيانيترين دلايل اين زوال غمانگيز، به عدم شناخت صحيح از ويژگيها، محدوديتها و قوانين حاكم بر مناطق يادشده مربوط ميشود؛ جهلي كه سببشده استفادهي نابخردانه از سرزمين، شتاب گرفته و تالابها چارهاي جز تحمل فشاري خارج از توان بومشناختي خويش نداشته باشند.
ديگر عقوبت بسيار مهمتر اين نابخردي و آزمندي آشكار، آن است كه وقتي بومسازگان تالابي، در معرض زوال و نيستي قرار گيرد، خواهناخواه ديگر بومسازگانهاي كوهستاني و دشتی نيز متأثر شده و دچار آسيب خواهند شد، چرا كه بومسازگانهاي كوهستاني نيز با بومسازگانهاي دشتي و تالابی در ارتباط تنگاتنگ بوده، به نحوی که میتوان گفت: حيات يکی درگرو سلامت ديگری است.
– تالاب چیست و اهمیت آن کدام است؟
مطابق تعريفي كه در كنوانسيون جهاني رامسر مورد تأكيد و تأييد قرار گرفته است: «به مناطق پست باتلاقي، مردابي، آبگيرهاي طبيعي يا مصنوعي، دايمي يا موقت داراي آب ساكن يا جاري، شيرين، نيمشور يا شور و مناطق داراي آبهاي دريايي كه عمق آنها در حالت جزر كامل از 6 متر تجاوز نميكند، تالاب گويند.» جايگاه استقرار تالاب را اصطلاحاً، منطقهي گذرگاهي (بين آب و خشكي) گفته و از همين رو، نوعي كناربوم به حساب ميآيند. اين زيستگاهها، يكي از مناسبترين مكانهاي استقرار حيات وحش، به ويژه پرندگان و آبزيان مهم جهان و به خصوص گونههاي درحال انقراض بوده و از همينرو، از اهميت راهبردي فراواني برخوردارند. تالابها از ديرباز، نقش صافي (فيلتر)هاي اوليهي آب را در طبيعت برعهده داشتهاند؛ نقشي كه امروزه به سبب اثرات تخريبي فعاليتهاي انسان در حوزهي فنسپهر و افزايش بارِ آلودگيهاي منتج از آن موسوم به تكنوژنيك ، به مرور مختل و از تأثير آن كاسته شده است. اين درحالي است كه با ازدسترفتنِ تالابها، نقش مثبت و چندجانبهي آنها در زيستبوم (توليدات زيستي، اهميت زيستگاهي و ژنتيكي، جلوگيري از سيلاب، تخليه و تأمين آبهاي زيرزميني، تثبيت اراضي ساحلي، مهار فرسايش و افزايش كيفيت آب) نيز، براي هميشه از بين خواهد رفت. تالابها به دليلِ كناربومبودن، در درون خود از تنوع فراوان زيستگاهي برخوردارند كه اين ويژگي، از طرفي موجب فزوني كميت انواع آنان و از طرف ديگر، سبب پيچيدگي ساختار و عملكردشان ميشود. تنوّع پديدآمده در درون و اطراف تالابها، سبب فراهمشدنِ شرايطي مطلوب براي پذيرايي از جلوههاي گوناگون حيات گياهي و جانوري ميشود؛ رخدادي كه به نوبهي خود غلظت تنوع زيستي را افزايش داده و بدينترتيب، اين مجال فراهم ميشود تا طيفي گسترده و متنوع از انواع گوناگونِ زيستگاهها در بستري به نام «تالاب»، امكان زيست يابند؛ زيستگاههايي كه هر يك، پذيراي جمع كثيري از انواع زيستمندان هستند.
دريافت مهمتر آن كه تالابها نهتنها خود موجبات حضور گونههاي متنوع گياهي و جانوري را فراهم ميآورند، بلكه اثرات وجودي آنها بر مناطق حاشيهاي نيز سبب آفرينش زيستگاهها و گونههاي گياهي و جانوري متنوع ديگري ميشود. گفتني است، يكي از مهمترين عواملِ مؤثر در پيدايش رويشگاههاي گياهي و ايجاد زيستگاههاي غني، مناسب و متنوع جانوري، تغييرات پيوستهي سطح آب در اين مناطق است كه متناوباً غرقابشده و سپس از آب خارج ميشوند. طبيعتاً انتظار ميرود، شكلهاي گوناگونِ حيات به تدريج با چنين تغييراتي كاملاً خوي گرفته و سازگار شوند؛ تغييراتي كه به واسطهي مهياكردنِ بستري مناسب براي رشد شمارِ قابل توجهي از انواع بيمهرگان، سببگشته تا تالابها و مناطق اطراف آنها را، بهشت پرندگان ساحلي لقب دهند؛ پرندگاني كه با وجود قرارداشتن در شمارِ مظاهر بيبديل و آسماني حيات، در تالابها، اين امكان را يافتهاند تا نمايشي ناهمتا از گوناگوني الوانِ حيات را در پهنهاي زميني، ارايه دهند. افزون بر دلايلي كه تاكنون در توجيه ارزش بيمانند تالابها بيان شده است، اين زيستگاهها به دلايل ديگري نيز واجد اهميت بوده و در مركز توجه شمارِ رو به گسترشي از انسانها، گياهان و جانوران قرار داشته و دارند. از جملهي آن دلايل ميتوان به اهميت تالابها در چرخهي مواد شيميايي و زيستشناختي، تنوع زيستمندان، پالايش مواد آلاينده، ارزشهاي زيباشناختي، تفريحي، فرهنگي، زيستگاهي و سرانجام كاركردي (فونكسيونل) اشاره كرد.
از منظرِ مقايسهي استعداد توليدي نيز، تالابها در شمارِ حاصلخيزترين بومسازگانهاي جهان جاي دارند، به طوري كه توليد خالص اوليهي آنها در واحد سطح از تمامي ديگر بومسازگانهاي جهان (به جز جنگلهاي باراني) بيشتر است. حتا توان باروري آنها نزديك به دوبرابرِ عرصههاي كشاورزي متمركز (نظير نيشكر و ذرت) است. اين درحالي است كه تالابها براي رسيدن به چنين سطح چشمگيري از توليد، بر خلاف كشتزارهاي متمركز، هيچ نيازي هم به تزريق دادههاي كشاورزي، يعني آب، كود و سم ندارند. چنين است كه بر پايهي ستادههاي برآمدهي حاصل از پژوهشها و بررسيهاي انجامشده روي پارهاي از تالابهاي آب شيرينِ دنيا، آشكارشده: توليد خالص تالابها، به تنهايي تا 14 درصد از كل توليد خشكيهاي كرهي زمين را تشكيل ميدهد. اهميت اين توليد و بزرگي سهم آن، هنگامي قابللمستر خواهد بود كه بدانيم: محدودهي قلمرو چنينتالابهايي سهم ناچيزي از مجموع مساحت خشكيهاي كرهي زمين، يعني: کمتر از یک و نیم درصد آن را در اشغال خود دارد *. علاوه بر آن، تالابها زيستگاه اصلي پرندگان آبزي بهشمار ميروند؛ پرندگاني كه از نظر زمستانگذراني، لانهگزيني و زادآوري، اهميتي فرامنطقهاي و جهاني دارند. نكتهي حايز اهميت آن است كه چون هريك از تالابها تنها ميتوانند بخشي از نيازهاي چرخهي زيستي اين پرندگان را تأمين كنند، حفاظت كامل از آنها، در گرو همكاريهايي سازمانيافته و پايدار در سطوح ملّي، منطقهاي و جهاني خواهد بود؛ همكاريهايي كه شوربختانه سالهاست كه در زيستمحيط وطن نه رنگ و بوي منطقهاي و جهاني داشته است (مانند بلايي كه بر سر هامون و هورالعظيم و بختگان و طشک و پریشان و گاوخونی آوردند و آورديم) و نه نشاني از مسئوليت ملّي در آن هويدا است! وگرنه چرا بايد هامون، هورالهویزه، بختگان، كمجان، طشك، گاوخوني، اروميه، انزلی، گندمان، ميانكاله، ارژن، پریشان و … با چنين تنشهاي بنيانكني روبرو باشند؟
راست آن است كه تالابها به دليل برخورداري از كاركردهايي متنوع، منافع اقتصادي، اجتماعي، زيستمحيطي، امنيتي و علمي زيادي را ميتوانستند و ميتوانند برايمان به ارمغان آورند؛ كاركردهايي نظير تغذيهي آبهاي زيرزميني، مهار سيلاب، استحصال مستقيم آب توسط مردم، ترسيب كربن، پيشگيري از نفوذ آبهاي شور، جلوگيري از فرسايش خاك و حفظ سواحل، كمك به حاصلخيزي خاك، رسوبگيري، نگهداري مواد مغذي، پالايش مواد سمي، بانك ژن، توليد كارمايه (انرژي)، رونق گردشگري طبيعي(بومگردي)، حفظ جمعيتهاي حيات وحش، توليد مواد خام، محل تخمريزي گونههاي مختلف ماهيان، زيستگاه پرندگان بومي و مهاجر و در يك كلام: خزانهي بيبديل حيات، خزانهاي كه همچون بانك مركزي هر دولتي، ميتواند به عنوان معتبرترين پشتوانه و ضمانت بقاي هر نظامي به شمار آيد. به راستي كدامين سامانهي طبيعي يا انسانساخت را سراغ داريد كه به تنهايي توانايي آفرينش و دراختيار نهادن چنين انبوه بينظيري از مواهب و مزيتهاي ارزشمند به بشر باشد، آن هم بدون كوچكترين چمداشتي و طلب كردن پولي؟! تالابها فقط از ما انسانهاي قدرناشناس اندكي تفكر ميخواستند تا دريابيم كه پاسداري از تالاب، برابر است با پاسداري از حيات روبه رشد اجتماعي همين مردمي كه در نخستين سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي مهر تأييد خويش را بر قانون اساسياي زدند كه به صراحت محملهاي قانوني را در اصلهاي 45 و 50 براي حفاظت و پاسداري بي چون و چرا از مواهب طبيعي خويش فراهم آورده بود.
– موقعیت ممتاز تالابها در مناطق خشک
همان طور که اشاره شد، تالابها را میتوان عزیزترین و ارزشمندترین پاره از زیستگاهها یا بومسازگانهای حیاتی جهان دانست؛ چرا که کمیت و کیفیت حیات و تنوّع و تعدد کارکردهای غیرقابل تبادل این محیطهای آبی، قابل قیاس با هیچ اکوسیستم یا بومسازگان زندهی دیگری در کرهی زمین نیست. از همین رو، متوسط ارزش هر هکتار تالاب نیز تا 22 هزار دلار درنظر گرفته شده است که بیش از 200 برابر ارزش خدماتی است که به طور متوسط از یک هکتار زمین زراعتی بدست میآید . افزون بر آن، یک نکتهی حایز اهمیت دیگر در مورد تالابها، موقعیت زیستاقلیمی است که در آن مستقر هستند. به عبارتی روشنتر، معمولاً هر چه طبیعت محیطی که تالاب را در خود جای داده، خشنتر و به یک مفهوم «شکنندهتر» باشد؛ انتظار میرود که ارزشهای وجودی آن تالاب در حفظ پایداری و تعادل بومشناختی منطقه نیز نمود بیشتری یابد. از همین روست که تالابهایی چون هامون در شرق یا هورالهویزه در غرب و یا همین تالاب گاوخونی در مرکز کشور که متأثر از شرایط اقلیمی خشک و شکننده در محیط پیرامونیشان هستند، به مراتب از ارزشهای بالاتری نسبت به اغلب همتایانشان در نقاط معتدلتر و مرطوبتر برخوردار بوده و در ردهبندی تالابها عموماً در کلاس یک یا دو از بین 5 کلاس ممکن جای میگیرند؛ بدین معنی که كاربري غيرقابل تعويض اين نوع تالابها، سبب شده كه جايگزيني آنها در زندگي انسانها غيرممكن یا بسیار هزینهبر و دشوار باشد.
شاید به دلیل وجود چنین اهمیتهایی باشد که بر اساس مواد 59 و 65 برنامه 5 سالهی چهارم توسعه، نهتنها حفظ بومسازگان (اکوسیستم) تالابهای کشور مورد توجه قانونگذار قرار گرفته است. بلکه دولت مؤظف شده تا نسبت به ارزشگذاری اقتصادی تالاب اقدام کند. افزون بر آن، در بند ھ ماده 17 همین قانون ، موضوع انتقال آب بین حوضهای تنها در شرایطی قابل طرح دانسته شده که با آموزههای منتج از توسعه پایدار و رعایت منافع ملّی و زیست محیطی تناقض نداشته باشد.
– موقعیت مکانی و کارکردهای ارزشمند گاوخونی در فلات مرکزی ایران
تالاب 63 هزار هکتاری گاوخونی** در شمال شرقي بخش جرقويه، جنوب غربي شهرستان نائين، غرب منطقهي ندوشن از استان يزد، شمال غربي كوير ابرقو و شرق دهستان رودشتين واقع شده است. اين مرداب به شكل يك گلابي از شمال به جنوب كشيده شده و به دليل خشكي و كمبود آب، به طور كلي تا شعاع دهها كيلومتر خالي از سكنه است. در سمت غرب آن تپههاي شني روان قراردارند كه از فاصلهي چند كيلومتري شهر ورزنه آغاز ميشود و تا نزديكي جنوب شرقي روستاي خارا از توابع بخش جرقويه ادامه مييابد. جبههي شرقي تالاب مجاوركوههاي شيركوه، سياه كوه و ندوشن قرار دارد و در جنوب آن پهنهي وسيعي از اراضي نمكزار واقع شده است. محدودهي تالاب گاوخوني درجبههي شمال به صحاري جنوب غربي شهر نايين و جنوب دهستانهاي تودشك و مشكنان ختم ميشود.
این تالاب به عنوان تنها دریاچه آب شور دایمی در فلات مرکزی کشور عمل میکند که با تثبیت پوشش گیاهی مانع از حرکت شنهای روان به نواحی شرقی استان اصفهان، از جمله شهر ورزنه میگردد و نقش مؤثری در مهار بیابانزایی و همچنین تغذیهی آبهای زیرزمینی ایفا میکند. علاوه بر این در بهبود و بهسازی کیفیت آب و خاک و جلوگیری از فرسودگی و جابجایی خاک و کنترل سیلاب نیز نقش دارد. از دیگر کارکردهای تالاب، میتوان به چرای دام از مراتع اطراف، بهرهبرداری از نمک آن، ترسیب کربن، افزایش ظرفیت گرمایی ویژه و تعدیل اقلیم، نگهداری مواد مغذی، شکار و صید پرندگان و ماهیان ، برداشت گیاهان اطراف تالاب برای استفادههای رايج، کمک به دوام و استقرار 12 هزار هکتار عرصههای تاغکاری شده موجود در منطقه، رسوبگیری، حفظ پایداری آبادبومهای انسانی محدودهی خویش، نگهداری مواد مغذی، تصفیه فاضلاب، تقویت صنعت طبیعتگردی و حفظ تنوع زیستی و ذخایر ژنتیکی اشاره کرد.
– ویژگیهای بومشناختی گاوخونی
بخش وسيعي از اراضی اطراف تالاب را زمینهای شور غير زراعي تشكيل ميدهند و فقط در برخي مناطق شمال غرب آن زمينهاي زراعي وجود دارد. در گاوخونی جوامع زيستي گوناگوني وجود داردكه تشكيل يك بومسازگان خاص را داده و داراي زنجيرهی غذايي متعدد و پيــچيــدهاي هستند. كنارههاي تالاب پوشيده از گياهان حاشيهاي بوده و سطح وسيعي از تالاب را گياهان آبزي به ويژه ني پوشانده است. به دليل شور بودن آب رودخانه و تبخير بالا، خاك منطقه داراي شوري بالا بوده و بيشتر پوشش گياهي منطقه را گياهان شور روی یا شور پسند و نیز گونههاي شناور، غوطهور، بندرآب و حاشيهاي تشكيل ميدهند. از جمله مهمترين این گونهها باید به موارد زیر اشاره کرد:
گزTamarix spp.، گونههاي درختچهاي تاغ Haloxylon salicornicum ، كلاه ميرحسن اصفهاني Acantholimon aspadamum، خارشتر Alhagi camelorum، اشنــــان Seidlitzia rosmarinus، اسكنبيلCaligonum spp. ، ريش بز يا ارمك Ephedra spp.، نيPhragmites communis، علف شور Salsola crassa ، اسپند Peganum harmala، كاروانكش Atraphaxis spp. ،تلخه بيان Sophora SP.، جغجغهProsopis stephaniana، علف هفت بندPolygonum amphibium و قيچ Zygophyllum aichwaldii .
همچنین از بین گونههاي جانوری میتوان انواع متنوعی از پستانداران، پرندگان ، خزندگان، دوزيستان و ماهيها را ذکر کرد. از آن جمله، مهمترين پستانداران تالاب عبارتند از: شغال Canis aureus و گراز Sus scrofa و از گونههاي مهم ماهي باید به شاهكوليChalcalburnu chalcoides، سياه ماهي aculeatus Varicorhinus، كپور و مارماهي اشاره کرد .
– مؤلفههای تهديد كننده و تحدیدکننده تالاب
تخريب پوشش گياهي تالاب و اطراف آن در اثر پيشروي كوير و چراي بي رويه دام درمنطقه، قطع يكسره بيشهزارها، تاغزارها و درختچههاي اطراف تالاب، ورود زهآب اراضي كشاورزي و پسابهای صنعتی و شهری به رودخانه زايندهرود و تالاب گاوخوني، نوسانات ورودي آب به تالاب و عدم تخصیص حقآبهی طبیعی آن (ناشی از مدیریت نادرست منابع آبی در بالادست) به میزان 10 الی 15 درصد از کل حجم دبی سالانهی زایندهرود – که میزان آن را یک میلیارد و هفتصد میلیون متر مکعب برآورد میکنند – ، افزايش رسوبات سطح بستر تالاب، صيد و شكاربي رويه ماهي و پرندگان از مهمترين عوامل تهديد كننده و تحدیدکنندهی اين تالاب محسوب ميشوند.
در بخش بعدی به رمز ماندگاری گاوخونی در طول تاریخ خواهم پرداخت.
* رقم دقیق مساحت تالابهای ثبت شده در کنوانسیون بینالمللی رامسر تا ماه جاری میلادی برابر است با: 181365679 هکتار. رقم نظیر آن در کشور نیز برابر است با: 1481147 هکتار که از نسبت جهانی آن هم کمتر بوده و به یک درصد خاک کشور هم نمیرسد. امّا چه بلاهایی که سر همین یک درصد از خاک ارزشمند وطن تاکنون نیاوردهایم!
** این رقم دربردارندهی بیشینهی مساحت تالاب در زمان مهاجرت پرندگان (از ماه آبان تا فروردين سال بعد) است (هرچند در برخی سالهای پرآب، رقم مزبور به حدود 72 هزار هکتار هم رسیده است). در بقیه ماههای سال نیز، مساحت تالاب چیزی در حدود 47 هزار هکتار خواهد بود (به نقل از مسعود باقرزاده کریمی، کارشناس مسئول دفتر تالابها در سازمان حفاظت محیط زیست). با این وجود، مقدار ثبت شدهی آن در سایت رسمی کنوانسیون رامسر، 43 هزار هکتار است.
Keep functioning ,terrific job!