امروز به اتفاق همکارانم برای ارزشیابی طرحهای پژوهشی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان تهران به پارک ملّی خجیر رفتم.
تقریباً هر آنچه که دیدم تأسفبار و ناامیدکننده بود؛ قابل تصور نیست که یکی از دیرینهترین و پرمطالعهترین پارکهای ملّی کشور اینک در چنین شرایط یأسآوری به سر برد. تقریباً از همه جا صدای غرش غولهای آهنی (بلدوزر) به گوش میرسید و چنان به جان دامنههای شکنندهی خجیر افتاده بودند که انگار در پی کشف مخفیگاه دشمنی خونریز هستند.
ظاهراً سد ماملو در حال آبگیری است و بخشی از جادهی خجیر به پارچین هم میرود زیر آب. بنابراین پیش از آن که جاده ناپدید شود، راهسازان مشغول ساختن جادهای دیگر در بالادست هستند. امّا انگار یک جای کار میلنگد! یعنی یا آبگیری زودتر از موقع انجام شده و یا پروژه جادهی جایگزین دیرکلنگ خورده که حالا همه را سراسیمه کرده است.
از طرفی در بستر رودخانه جاجرود (بالادست سد) هم بیمهابا مشغول جاروکردن و مکش شن و ماسه هستند؛ انگار مسابقهای اعلام نشده برای تاراج بستر رودخانه درگرفته است.
به رغم همهی مناظر ناخوشایندی که برشمردم، این نهال سرو سیمین هم آنجا بود و حس و حالی عجیب را در من آفرید …
در دانشگاه ما از تنها چیزی که می شود نام برد قوچ ومیش خجیر و سرخه حصار است و بس.بروید و ببینید چند پایان نامه درباره موفولوژی سکسولوژی ووووواین موجود بدبخت نوشته شده الان وقت تحقیق درباره این نیست که قوچ خجیر هنگام ریزش سرگیم پایه راست خود را بلند می کند و یا چپ الان باید با چنگ و دندان از منطقه(نمی شود به این عروس هزار داماد پارک گفت)تعداد کل و بز از 8000راس به 70 راس رسیده آقایان پایان نامه های آنچنانی می دهندجایی که بقل گوششان را نمی توانند حفاظت کنند وای به بختیاری و ایلام!!!
سلام
از آمدنت اگر خبر داشتمي
در پيش رهت سر و سمن كاشتمي
چند روز پيش ماموريتي بودم و روي ديوار آنجا اين شعر را از يكي از اساتيد محلي اشان نوشته بودند و الان در نوشته شما به ياد اين شعر زبا افتادم ضمن اينكه حسرتي دوباره براي خجير و …
بدرود.
خوشبختانه از همین قوچ و میش البرز مرکزیred sheepتعدادی به تگزاس برده و برای شکار زیاد کرده انداما در ایران رزیتا جون و آقا سهیل سخت مشغول آنالایز(بی انصافها حتی آنالیز که همان تجزیه باشد را هم نمی گویند)سرگین قوچ هستند بهتر است اول نگاهی به قیافه این پژوهشگران بی اندازید تا به عمق فاجعه پی ببرید با آن سر و وضغ کزایی اگر به کویر مرکزی بروند اگر ندزدنشان جای تعجب است
شعر زیبایی است و چقدر آن حس و حال را انعکاس می دهد … درود بر تو ابوحنانه عزیز.
وقتی این سرنوشت طبیعت پایتخت باشه؛ وای به طبیعت شهرستانی ها!
هما نگونه كه در بالا هم عرض كردم وضعيت حاكم بر جامعه فرهنگ و هنر به گونه اي خطرناك است و اكثر سينما گران و ادبيات مدرن در وضعيتي بلاتكليف به سر مي برند چرا كه اصلا نمي دانند چه خواهد شد و البته در اين بين شاهد هستيم كه سينماگران حرفه اي و چيز بلد دارند قيد حضور در جشنواره ها را زده اند و عده اي ديگر همانند بهمن فرمان آرا اساسا مي گويند هيچگونه حاظر نيستند در اين فضا كار نمايند و از طرف ديگر ما شاهد هستيم عده اي با كناره گيري اين گروه از سينماگران كه هميشه معترض به وضع موجود بودنند و در تمام كارهاي آنها مي توان ردپاي از اعتراض به حاكميت را ديد مي خواهند با حاكم شدن فضاي خرافه گويي و رواج دادن جشنواره هاي از اساس بي پايه مي خواهند نوعي فرهنگ خرافه گويي را رواج دهند و كلا هنر مدرن را حذف نمايند و به دوراني برگردنند كه خود در تاريخ ديده ايم چگونه باعث شده اند فضا را از اون ذات هنر خالي نمايند و دست به اصولي بزنند كه با بنيانها پوچ و هيچ مواجه گرديم. نه از اون نوعي پوچگرايي بلكه از نوع خالي بودن از هر تفكري كه باعث گردد جامعه به گونه اي ديگر رشد نمايد و مسير را جوري تغيير دهند كه اساسا هيچ تفكر باقي نماند كه بخواهند رواج پيدا نمايد.
سلام بر شما دوست عزيز طبيعت
خواهش ميكنم اينقدر احساسي ننويسيد يا انتقاد تند يكطرفه نكنيد اگر شما به دنبال مهار بيابان زايي هستيد بايد بهتر از من بدانيد كه سد اقدام بسيار خوبي براي سبز كردن است و شن و ماسه بالا دست سد براي ساخت تاسيسات سد نياز است ضمن اينكه از اداره تحقيقات كشاورزي خجير هم بنويسيد كه به جاي تحقيقات كشاورزي به بنگاه پولسازي تبديل شده و با متاسفانه با اجاره دادن زمينهاي داخل و كنار رودخانه به گوسفنددارها و گلخانه داران مقادير زيادي نيترات را وارد رودخانه و مخزن سد ميكنند.
دوست عزيز هنري نوشتن را با بغض آلوده و مغرضانه نوشتن اخبار به دنبال تحريف واقعيتها نباشيم.
ممنون