امروز – اول بهمن 1388 – روزنامه جوان در صفحه 14 از شماره 3044 خود گزارشی را منتشر کرده به قلم علی شجاعی و با این عنوان: «نان ایران همچنان از فارس میرسد»
مطابق این گزارش، باید فارسیها به خودشان بنازند و جشن بگیرند، زیرا با حدود 461 هزار هکتار گندمزار آبی و دیم، توانستهاند برای بیستیکمین سال پیاپی رکورددار تولید گندم در ایران باشند. البته در جای دیگر اعلام شده که برای بیست و دومین بار صحیح است! هرچند رقیب خوزستانی این ادعا را رد میکند! نمیکند؟
به هر حال چه رد کند یا نکند و چه رکورد 21 صحیح باشد یا 22، این همهی ماجرا نیست! هست؟
راست آن است که هیچ استانی در ایران سراغ نداریم که بحران فرونشست سفرههای آب زیرزمینیاش اینگونه شتابان در حال رشد باشد؛ به نحوی که تقریباً یک سوّم از کل تراز منفی آبخوانهای ایران در فارس رخ داده است.
چه شاهدی از این بالاتر که نشان دهد، گندم تولید شده به چه بهای گزاف و غیرقابل جبرانی دارد وارد بازار مصرف داخلی میشود؟
غمانگیزتر آن که کل تولید گندم این استان چیزی در حدود یک میلیون و 200 هزارتن برآورد شده است که نشان از عملکرد تولید کمتر از 3 تن در هکتار دارد!
حال اگر به این معضل، وضعیت ناهنجار سامانهی نگهداری و بستهبندی و حمل و نقل گندم را هم بیافزاییم و نیز فراموش نکنیم که بازده آبیاری در کشتزارهای گندم، چیزی در حدود 30 درصد بوده است؛ بیشتر درخواهیم یافت که باید برای به دست آوردن این رکورد هورا کشید و جشن گرفت و یا زانوی غم بغل کرد و شرمگین شد؟
آیا سزاوار است در استانی که صاحب بیشترین جاذبههای طبیعی و تاریخی و فرهنگی و ادبی ایران و منطقه است، این گونه نابخردانه فرصت سوزی کنیم و کارمایهها را به هدر دهیم؟ یادتان هست که پورنگ چه گفت! نه؟
من که فکر می کنم اگر نان ایران از آمریکا برسد بهتر از آن است تا به بهای تشدید ناپایداری اکولوژیک سرزمین (مهمترین وظیفه وزارت جهاد کشاورزی همانا حفظ این پایداری ذکر شده است)، نان ایران از فارس برسد و در عوض سیگار ایران از آمریکا و اروپا و شرق دور و …
شما چه فکر میکنید؟
برای مطالعه بیشتر:
طرح “خودکفایی گندم” بزرگترین ضربه ای بود که بر پیکرهء کشاورزی مملکت ما وارد شد. جرقهء این طرح خانمانسوز ابتدا در دههء شصت و در دولت میرحسین موسوی زده شد اما با دخالت به موقع کارشناسان وقت مسکوت ماند. در دورهء رفسنجانی اجرای این طرح آغاز شد و در دولت خاتمی نیز ادامه یافت و اوج فاجعهء عملی شدنش در سال 84 و در دورهء دولت احمدی نژاد بود. طبق این طرح بسیاری از زمینهای کشاورزی که بطور سنتی زیر کشت محصوصلاتی از قبیل حبوبات ، صیفی جات ، پنبه، توتون ، و حتی میوه های بوته ای می رفت به کشت گندم اختصاص یافتند. علاوه بر آن زمینهایی با شیب بیش از بیست درصد نیز شخم زده شده و تبدیل به گندم زار شدند. گندمهای حاصله از این طرح مرغوبیت نداشتند و عملا” قبال فراوری و طبخ نبودند اما هزینهء تولیدشان تا هشت برابر قیمت واقعی و تمام شدهء جهانی گندم بود. دولت ایران از زمان رفسنجانی به این سو این تفاوت قیمت را با پول یامفت حاصله از فروش نفت خوزستان و به عنوان “سوبسید” به کندمکاران پرداخت کرده است. با اجرای این طرح خانمانسوز ابتدا خودکفایی تاریخی و سنتی ایران در حبوبات ، صیفی جات ، میوه جات ، پنبه ، توتون و برخی از دانه های روغنی از بین رفت و کشورمان برای نخستین بار تبدیل به وارد کنندهء آنها شد. بعد به دلیل شخم خوردن زمینهای دیم و آبیاری با شیب بالای بیست درصد، فرسایش خاکهای کشاورزی ایران آغاز شد و کشتزارهای وسیعی از زمینهای دیمی و آبی ایران تبدیل به شوره زار و زمینهایی غیر قابل کشت و یا کم جان گردیدند. دولت ایران به تدریج متوجه زیانهای هولناک اقتصادی و طبیعی ناشی از طرح خودکفایی گندم شد اما از ادامه دادن به آن دست بر نداشت تا اینکه خشکسالی های پی در پی به داد خاک ایران رسید و کشت گندم رو به کاهش نهاد. اما ماحصل طرح خودکفایی گندم تا به امروز چیزی جز نابودی و خسران نبوده است. بزرگترین قربانیان و مصیبت دیدگان طرح خودکفایی گندم نیز دو استان فارس و خوزستان بوده اند. به دلیل کاهش نزولات آسمانی ، بسیاری از گندم کاران این دو استان زمنیهای دیم و آبیاری شان را رها کردند بی آنکه به کشت قبلی خود و تولید محصولات سنتی شان بپردازند. به این ترتیب کشورمان از یک سو به وارد کنندهء حبوبات و صیفی جات و میوه جات تبدیل شد ، و از سویی دیگر مجددا” – و این بار با ولع بیشتری – به واردات گندم پرداخت تا جایی که در سال گذشته – و تنها دو سال پس از آنکه جشن خودکفا شدن در گندم را راه انداخته بودیم! – با وارد کردن بیش از شش میلیون تن گندم از کانادا، آمریکا ، استرالیا و آرژانتین تبدیل به بزرگترین وارد کنندهء گندم در جهان شدیم. خوزستان با تولید بیش از چهل درصد از مواد غذایی کشوران آشپزخانهء ایران محسوب میشد اما در طی هشت سال گذشته و با ادامهء پرداخت سوسیدهای چند میلیارد دلاری دولت ایران به کشاورزان و ترغیب آنها به رها کردن کشت محصولاتی غیر از گندم، و سپس خشکسالی ها و فرسایش شدید زمینهای زیر کشت، خوزستان تبدیل به گندم زاری سوبسیدی شد و زمینهای استان فارس هم خشکید و شوره زار شد. بی مدیریتی و هرج و مرجی که دولت با دخالت سوبسیدی خود به وجود آورده بود همه را تبدیل به دلالان کشت گندمهای نامرغوب و فروش هشت برابر قیمت واقعی آنها به دولت کرد. دلالانی که خود را “کشاورز و گندم کار” می نامیدند و چه ثروتهای میلیاردی که از این طریق و با دریافت سوبسیدهای حاصله از پول یامفت نفت خام خوزستان که نیندوختند. مافیای کشت گندم نامرغوب منابع اب هر دو استان فارس و خوزستان را نیز بر باد داد. حفر چاههای عمیق و روان کردن حجم عظیمی از اب در زمینهای شیبدار فارس سفره های زیر زمینی را خالی کرد . وقتی ولع گندمکاران برای آب بیشتر – و بازدهی کمتر!- کار را به احداث سد سیوند کشانید که الحمدالله معیوب و بلامصرف از آب در آمد . بهرحال تا به امروز نه تنها از حجم پرداخت سوبسیدهای نفتی خرید گندم به کشاورزان فارس و خوزستان کاسته نشده است بلکه دولت خدمتگزار بی اعتنا به فاجعه ای که خود نیز به وجود آن اذعان کرده است، همچنان دو استان فارس و خوزستان را تشویق به ادامهء فاجعه ای بنام “طرح خودکفایی گندم” می کند. کلانتری (وزیر کشاورزی رفسنجانی و خاتمی) که به شیوهء “آزمون و خطا” متوجه عواقب کار خود شده بود، مسئولیت خود در شروع این نکبت اقتصادی – طبیعی را به عهده گرفت اما مسئولیت کلید خوردنش و آغاز عملی اش را بر دوش دولت بعد از خاتمی انداخت و خواستار توقف فوری آن شد.همین شخص گفته بود “اگر موسوی رئیس جمهور نشود ما باید از شرم و شدت فاجعه ای که در راه است، چادر زنانهبه سر کنیم و از کشور بگریزیم” . من نمی دانم آیا آقای عیسی کلانتری با دیدن عواقب طرح خودکفایی گندم در دو استان فارس و خوزستان و پدیدار شدن عمق فاجعه ای که خود در ایجادش نقش مستقیم داشته است، چادر به سر کرد و از کشور گریخت یا نه؟ اما می دانم که با دیدن رقابت کشاورزان دو استان فارس و خوزستان در جهت نابود کردن خاک و صنعت کشاورزی و باغداری کشورمان برای به دست آوردن سوبسیدهای نفتی دولتمان، باید که از شدت غصه و اندوه مرد .
ممنون که پرسش انتهایی این یادداشت را بی پاسخ ننهادی جناب عبادی عزیز.
راستش باید بگویم که هنوز چادر زنانه به سر نکرده! نه به آن دلیل که تو گفتی و نه حتی برای حمایت از کمپین مردان با حجاب!
اما حقیقت ماجرا همانی است که تو گفتی … خودکفایی گندم در کشوری که ضریب تغییرات آب سطحی آن از سالی به سال دیگر تا 60 درصد تغییر می کند، بیشتر شبیه یک طنز تلخ است. نیست؟ ما باید بکوشیم تا در ایران وابستگی معیشتی به سرزمین را کاهش دهیم و برویم به سمت شکوفایی بخش خدمات و صنعت سبز. ما باید چشم اندازهای طبیعی مان را بفروشیم که هرگز تمام نخواهند شد (اکوتوریسم پایدار). نه این که آ، چشم اندازها و طبیعت ناب را تخریب کنیم و از محل تخریبش روزی مان را بگذرانیم. فارس 18 منطقه حفاظت شده دارد. چرا از این مزیت ناهمتا کسی حرفی به میان نمی آورد؟
درود …
سلام
اولا دولت که گندم را به نرخ پائین تر از قیمت جهانی از کشاورزان میخرد پس سوبسید مستقیمی به زارعان این ملک نمی پردازد.
ثانیا آقای درویش ! برای مشکلات جامعه راهکارهای واقعی ارائه نمائید اکوتوریسم و امثال آن برای کشورهائی مانند امارات و ترکیه که توان مدیریتی بسیار در زمینه توریسم دارند راهگشاست نه کشور ما که میلیونها نفر در زیر خط فقر زندگی میکنند و میانگین سواد مردم چهارم ابتدائی است
محمد عزیز: چه کسی گفته است که امارات و ترکیه توان مدیریتی بالاتری از ایرانی ها دارند؟ مگر ترکیه پیش از انقلاب را فراموش کرده ای؟ ما می توانیم در شمار ثروتمندترین کشورها در حوزه گردشگری طبیعی و تاریخی باشیم. به شرط آن که از کالبدشکافی و جراحی چیدمان اولویت های راهبردی مان نترسیم. ما می توانیم علاوه بر اکوتوریسم در حوزه انرژی ها نو هم پیشگام باشیم. همانگونه که با وجود تحریم ها در حوزه کیک زرد، چنین کردیم، نکردیم؟
سلام آقای درویش
یاد می گیریم… واقعا دوست داشتم در مورد خودکفایی گندم بیشتر بدانم. این پست و مطلب سدسازی را خیلی دوست دارم. بررسی موضوعی مشکلات حال حاضر به نظر من خیلی مفید خواهد بود.
خیلی استفاده کردم. از آقای عبادی هم سپاسگزارم.
خوشحالم که این بازخوردها را در بین دانشجویان تیزهوش وطن می بینم. درود بر شما.
این پست برایم بسیار خواندنی بود؛ با اجازه تون خود پست و لینک های مربوطه اش را سیو کردم تا دوباره بخوانم و چند سوالی دارم که بعد از آن تلمذ کنم.
در خدمتم. درود …