در زمانهای که هنوز هیچ روزنامهای در کشور را نمیتوان سراغ گرفت که یک صفحهی روزانه محیط زیست به صورت ثابت داشته باشد؛ در زمانهای که هیچ یک از خبرگزاریهای رسمی و مشهور فارسیزبان هنوز لینک مستقل برای اخبار محیط زیست خود ندارند و در زمانهای که شمار وبلاگنویسانی که حاضرند از یگانه وبلاگخوان محیط زیستی کشور – گرین بلاگ – در حد پرداخت کمتر از ماهی 900 تومان حمایت کنند، به 30 نفر هم نمیرسد؛ باید هم خوشحال بود که متوجه شویم در درگاه مجازی مهرپرس، محیط زیست دارای یک صفحهی مستقل است که روزانه چندین بار به روز میشود.
البته امیدوارم عملکرد این صفحه محیط زیستی نوپا، مانند همتای مشابهاش در روزنامه مرحوم پول نشود؛ روزنامهای که کسی برای مرگش هم اشکی نریخت! ریخت؟ حتا آنها که در آن روزنامه کار میکردند و قلم میزدند!! هرچند روزنامهای که آن گونه بیاید، باید هم اینگونه برود؛ مانند خلف خنثیاش: “آینده نو“!
کسی برای روزنامهء پول اشک نریخت چون که غالب آنهاییکه در آن کار می کردند و قلم می زدند روزنامه نگار واقعی نبودند . کما اینکه شاغلین و قلمزنان بسیاری از روزنامه های زندهء کشور نیز روزنامه نگار واقعی نیستند ، همانگونه که بسیاری از کسانی که در یکسال گذاشته و با در دست اشتن کارت روزنامه نگاری بسیاری از روزنامه های مرده به خارج از کشور آماده اند و خود را روزنامه نگاری تبعیدی! می نامند و به نان و نوایی رسیده اند نیز روزنامه نگار واقعی نبودند و نیستند .
علب روزنامه ها و کلا” مطبوعات ایران دکان دونبشی هستند برای آنهاییکه می خواهند از قافلهء قدرت و نفوذ و اعتبار و مزایای حاصله از آنها عقب نمانند . در این بین جماعتی هم هستند که صرفا” برای کسب یک لقمهء نان و یا اسم و رسم در کردن به درون روزنامه های آن کاسبان حرفه ای هل میخورند و نام روزنامه نگار را از گردنشان آویزان می کنند و البته همزمان با آن برای خروج از کشور و گرفتن پناهندگی و دریافت لقب روزنامه نگار تبعیدی و رسیدن به مختصر آب و نانی در اروپا و آمریکا برای خود برنامه ریزی می کنند . خب معلوم است که یک چنین روزنامه هایی بعد از دو فرسخ راه رفتن مضمحل میشوند . یک چنین روزنامه نگارانی چرا باید بعد از روزنامه شان گریه کنند؟ کشوری به نام شوروی به مدت هفتاد سال وجود داشت و در این هفتاد سال تیمهای ورزشی اش هزاران هزار بار در میدان های مختلف ورزشی بردند و باختند . بازیکنان آن تیمها نه با برد تیمشان از ته دل شادی می کردند و نه هرگز بعد از باخت هایشان گریه کردند . چون کشور شوروی اصالتی نداشت بلکه مجموعه ای جمهوری هایی بود که به زور تفنگ و فشنگ و چوب و چماق و سلولهای انفرادی سازمان کا . گ . ب به هم چسبیده بود و ورزشکارانش صرفا” برای کسب امتیازات اجتماعی و اقتصادی و شخصی شان بازی می کردند و نه برای عشق و علاقه و میهن و هدفشان . بی خاصیت ترین و بی سوادترین و بی غم ترین و بی درد ترین و کاسب ترین روزنامه نگاران جعلی مطبوعات ایران همواره در سرویس های اجتماعی آنها قلم میزنند . البته استثناء هایی هم همیشه هستند که شامل شرحی که دادم نمیشوند . اما بهرحال قاعده همان است که عرض کردم . نتیجه همین میشود که روزنامه ای را می بندند و چهار نفری که در سرویس اجتماعی آن قلم میزدند و صفحهء محیط زیستش را می نوشتند ، بعد از بسته شدن یا تعطیل شدن روزنامه هایشان بلافاصله عملا” اعلام می کنند گور بابای محیط زیست! و می روند دنبال کسب و کارشان . کسی هم نیست که به آنها بگوید خب عزیز من ، روزنامه و صفحه تان را بستند ، اما وبلاگهایتان را که نبسته اند! حالا نمی شود بدون اینکه ” پول ” و اسم و رسم و سایت و خبرگزاری و عنوان خبرنگاری و روزنامه نگاری و بیا و برویی داشته باشید ، دو کلام هم در وبلاگهای متروکه تان در باب محیط زیست و مسائل اجتماعی ایران بنویسید؟
اوضاع محیط زیست در رسانه های دیداری، شنیداری، نوشتاری و مجازی ما اصلن خوب نیست. حقیقت داستان آن است که تعداد ژورنالیستهای متخصص در حوزه محیط زیست به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد و همان تعداد اندک هم یا بی کارشان کرده اند و یا خود ترجیح می دهند که بیکار بمانند!
درود بر لطیف عزیز …
سلام،
خبر خوبی بود اما در پس زمینه اش ناراحت کننده. لینک هایی را که گذاشته بودید تعقیب کردم و مطالب جالبی خواندم.
در نهایت اینکه به نظرم باید به هر حرکتی که باعث تولید یا بازدرج محتوای فارسی مرتبط با محیط زیست بشود خوش بین بود و به هر شکلی از آن حمایت کرد. من تازه وارد و بی اطلاعم اما فکر می کنم به هر حال کار رسانه ای خصوصا در حوزه ی محیط زیست در ایران، چه در سوی عرضه و چه در سوی تقاضا محدودیت ها و آسیب هایی دارد باید هنگام قضاوت آن ها را در نظر گرفت.
فکر می کنم دو موضوع در این میان می تواند یاری رسان باشد:
1- اینکه شبکه ی اجتماعی داخلی وبلاگستان توسط خود تامین کنندگان محتوا تقویت شود. یکی از محاسن وبلاگ شما این است که از آن می شود به بخش عمده ای از وبلاگ های محیط زیستی راه پیدا کرد. به نظرم باید چنین حرکتی توسط سایر دوستان هم انجام بشود. منظور من این نیست که بخواهند نوشته های یکدیگر را تکرار کنند، بلکه می توانند هر کدام به کار دیگری اشاره کرده و با درج چند سطر نظر شخصی هم بحث و محتوا را تقویت کنند و هم مخاطبان را به سوی سایر فعالان هدایت کنند. خصوصا اگر این کار به طور تدریجی به سمت نمونه های خارجی سوق پیدا کند به نظرم نتایج خیلی خوبی می تواند به بار بیاورد. من در فضای این وبلاگستان انعکاس نمی بینم.
2- دومین نکته این است که باید حرکت در فضای مجازی، حرکت در فضای مجازی باقی نماند. تجربه ی من در همکاری با برخی تشکل ها و حرکت های جهانی نشان می دهد که اگر کار مجازی هر سال با چند فعالیت در دنیای واقعی غنی شود نتایج بسیار خوبی به بار خواهد آورد. راستش من اگر در روزنامه ای ستونی می داشتم به جای آنکه از آن برای نوشتن در مورد محیط زیست استفاده کنم از آن برای برنامه ریزی و سازماندهی فعالیت های عملی و اجرایی استفاده می کردم. اگر لازم بود باز هم در این مورد توضیحاتی را خواهم داد.
ضمنا یک نکته کوچک را بگویم و آن اینکه بخش فارسی دویچه وله صفحه ی مخصوص محیط زیست دارد هرچند اصولا به مباحث کلان می پردازد و خیلی هم با فرکانس پایینی به روز می شود:
http://www.dw-world.de/dw/0,,10504,00.html
یک نکته ی دیگر. آقای عبادی به موضوع ظریفی اشاره کرده اند. می خواستم در موردش بنویسم اما حس کردم شاید خدای نکرده برای مخاطبانی که بحث قبلی ما را دنبال کرده اند سوء تفاهم شود. فقط این را بگویم که راستش آقای عبادی با اینکه تحلیل رفتاری بسیار خوبی از دلایل تمایل به اشتغال در این حوزه ارائه کرده اید اما باز هم جای آمار دقیق مثلا از روند خروج روزنامه نگاران از کشور خالی است.
پاسخ:
به چند نکته خوب و به جا اشاره کردی بهروز جان.
یکی از کم کاری های ما اندک نویسندگان باقیمانده در دنیای وبلاگستان سبز این است که اغلب یادداشت های مان عاری از لینک به دیگر وبلاگ هایی است که در این حوزه یا موارد مرتبط با آن در تلاش هستند که خود نشان دهنده ی مونولوگ بودن بسیاری از ایشان است! البته آقای عبادی خود در چندین پست به معرفی کاملی از فعالین وبلاگستان پرداخته است؛ اما دیگران بسیار کمتر. به نظر می رسد ما در کارهای گروهی و مشارکتی نقطه ضعف بزرگی داریم و این یک گپ بزرگ تاریخی است!
سایت دویچه وله هم حرکتش بسیار لاک پشتی است و من به مسولینش هم گفته ام که واقعن متآسفم که با آن همه امکانات اینگونه رفتار می کنند.
درود …
* عکس ابتدایی و توضیح روی آن طنازانه و البته دردناک است !
*امیدورام عمر صفحه ی محیط زیستی ِ روزنامه مهر ، دراز باشد !
* کامنت ها بسیار جالب بود
با هر سه مورد موافقم!
با دعاها و امیدهای شما همراهیم رفیق
ممنون از همراهی هایت هومان جان …
من عکس این پست رو خیلی دوست دارم؛ خیلی
چند روزه که می خوام این رو بگم ، هی یادم می ره
یه جور زیبایی، مظلومیت و معصومیت درش نهفته … درست مثل محیط زیست رنجور اما ارزشمند وطن …
درود بر سروی عزیز و خوشحالم که اینبار یادت نرفت!
با سلام و عرض ادب
فرقانی هستم مدیر مسئول سایت خبری مهر پرس.
مسئول بخش آماری سایت مهرپرس ایمیلی به بنده ارسال کرده اند مبنی بر اینکه مطلبی در مورده صفحه محیط زیست سایت در وبلاگ پر محتوایتان درج کرده اید.
در درجه اول از حسن توجه شما کمال تشکر را دارم.
به یاد داشته باشید که قوانین مطبوعاتی ایران بسیار سخت و نیز بودجه شخصی ارائه دهنده اخبار چه به صورت روزنامه مجله و یا سایت محدود است.
توجه داشته باشید که سایت مهرپرس تماما با هزینه شخصی اداره می شود بر همین ادعا است که شرکت های بزرگ نقض کننده قوانیین محیط زیست تسلطی بر سایت ندارند.
در ضمن به دلیل احساس وظیفه بود که این صفحه توسط بخش محیط زیست و کشاورزی سایت راه اندازی شد و امید است باعث تذکر کتبی از سوی معاونت مطبوعات نشود!
موفق و پیروز باشید.
چرا تذکر کتبی؟
شما باید تشویق هم شوید.
برایتان آرزوی سرفرازی بیشتر دارم.
درود …