هفتهی گذشته برای شرکت و سخنرانی در همایشی با عنوان: «ضرورتهای حفظ محیط زیست» به دعوت برخی از تشکلهای مردمنهاد، شهرداری و شورای شهر پارسیان، از این منطقه در منتهاالیه باختری استان هرمزگان دیدن کردم. نکتهی حایز اهمیت در سفر به پارسیان (که از سال 1385 از گاوبندی به پارسیان تغییر نام داده است)، مشاهدهی علاقهی چشمگیر مردم، مسئولین و مقامات مذهبی شهر به حفظ ملاحظات محیط زیستی زیستبومشان بود؛ علاقهای که در صورت تداوم و بالندگی بیشتر، میتواند این منطقهی راهبردی را از گزند فجایع محیط زیستی که هماکنون گریبان همسایه غربیاش (عسلویه) را گرفته، نجات دهد …
آنچه که در بازدید میدانی از این منطقه آشکارا نمایان بود، وجود شناسههای کاهنده کارایی سرزمین در حوزه کیفیت آب، هوا، خاک و موجودیت جوامع گیاهی و جانوری منطقه است. تشدید فرسایش آبی و خاکی، ناشی از فعالیت واحدهای بزرگ سنگشکن و برداشت شن و ماسه که شمارشان به یازده کارگاه میرسد؛ خشک شدن چشمهها و کاریزها، افت سطح آب زیرزمینی و پدیدار شدن ترکها و شکافهایی عمیق، به ویژه در اطراف روستای میلکی واقع در مناطق غربی پارسیان از جملهی آن شناسههاست که نشاندهندهی بروز آخرین و خطرناکترین مرحله در بیابانزایی، یعنی نشست زمین است؛ آن هم در نزدیکترین فاصله به سواحل خلیج فارس، جایی که تا همین یک دههی پیش – به گفتهی افراد محلی – همواره آب شیرین در عمق یک تا پنج متری زمین در دسترس بوده است. افزون بر آن، گسترش کشت صیفیجات، به ویژه گوجه فرنگی و همزمان انتشار گسترده آفتی خطرناک به نام پروانه مینوز، سطح وسیعی از این کشت آب بر را عملاً نابود کرده و خسارتهایی معنیدار به منابع آبی و اقتصادی منطقه وارد ساخته است؛ آفتی که عملاً برای مقابله با آن، راهکاری هم وزارت جهاد کشاورزی نیافته است.
اما شاید نگرانکنندهترین مشاهدهی نگارنده، سیمای رویشگاههای جنگلی کهور ایرانی (Prosopis cineraria) و کُنار (Ziziphus spina-christi ) یا همان سدر در دشتهای حد فاصل پارسیان تا دهستان کوشکنار و خلیج نای بند بود. زیرا این رویشگاههای منحصر به فرد که زمانی در اغلب مناطق دشتی و کرانههای ساحلی خلیج فارس و دریای عمان مسقر بوده و پایداری بومسازگان (اکوسیستم) منطقه را تضمین میکردند، اینک به دلیل بهرهبرداریهای بی رویه از سفرههای آب زیرزمینی، فشار دام، توسعه اراضی کشاورزی، ساخت چندین سد مخزنی به بهانه مهار سیلاب در بالادست رودخانه آب شیرین گاوبندی و آبراهههای مجاور (که منجر به خشک شدن خورها، تالابها و برکههای پایین دست هم شده است) و دست آخر استقرار صنایع انرژی بر در وسعت 10 هزار هکتار در آستانه نابودی کامل قرار گرفتهاند؛ رخدادی که در صورت وقوع، نه تنها سبب از بین رفتن جوامع گیاهی و جانوری وابسته به خود خواهد شد، بلکه دیر یا زود با برهنگی زمین، افزایش آلودگی هوا و فزونی چشمههای تولید گرد و خاک در منطقه، مردم پارسیان هم چارهای جز مهاجرت نخواهند داشت.
نکتهی بسیار حایز اهمیت در این میان، جانمایی عرصهای 10 هزارهکتاری برای استقرار صنایع انرژی بر است که کاملاً فنسکشی هم شده و حتا گلههای پر شمار گراز و دیگر پستانداران و مهرهدارانی که شمارشان از بیست گونه تجاوز میکند هم در منطقه محبوس مانده و به دلیل قطع آبشخورها و منابع آبی، در آستانه نابودی کامل قرار گرفتهاند.
فقط کافی است بدانیم که تراکم کهور ایرانی، در رویشگاههای آن در سرتاسر نیمهی جنوبی کشور بین 12 تا 300 اصله در هکتار گزارش شده است و شاید کمتر محدودهی دشتی را بتوان همچنان در مناطق ساحلی خلیج فارس یافت که از تراکمی چنین فشرده از کهور و کنار برخوردار باشد، به نحوی که چشمانداز آن بیشباهت به جنگلهای متراکم هیرکانی در شمال کشور نیست. به عبارت دیگر، به نظر میرسد، شمار کهورها و کنارهای موجود در این عرصه ده هزارهکتاری، به راحتی در برخی نواحی به حدود 200 تا 300 اصله و حتا شاید بیشتر هم برسد. با این وجود، پس از بررسیها و گفتگو با برخی از مدیران سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور مشخص شد که متأسفانه مجوزهای لازم برای تغییر کاربری اراضی و نابودی این رویشگاه از سوی مراجع مرتبط هم صادر شده است، چرا که عنوان گردیده در این منطقه صرفاً تک درختهای پراکندهای از کهور و کنار باقی مانده است! در حالی که این مسأله کاملاً اشتباه است و نگارنده مراتب را به عالیترین سطح از مدیریت دستگاه متولی منابع طبیعی کشور گزارش کرده و ایشان هم قول بازدید و بررسی مجدد را دادهاند.
یادمان باشد که اگر این رویشگاه و رودخانه آب شیرین گاوبندی که حیات پارک ملی نایبند و رویشگاه مانگرو در مجاورت سایت صنایع انرژی بر هم به آن وابسته است، نابود شود؛ بیشک بر میزان بدهکاری بومشناختی (اکولوژیکی) منطقه چنان افزوده میگردد که دیگر قابل جبران نخواهد بود. این درحالی است که وجود 10 هزار هکتار اراضی فاقد رویشگاه جنگلی کنار و کهور در استانهای فارس، هرمزگان و بوشهر – که فاصله چندانی هم با خلیج فارس نداشته باشند – آسانترین کار دنیاست، چرا که بیش از 95 درصد از مساحت این سه استان، اصولاً فاقد هر نوع رویشگاه درختی و درختچهای است. اما با شگفتی و در منتهای بدسلیقگی میبینیم که استقرار سایت صنایع انرژی بر هم دقیقاً در جایی بارگذاری میشود که پرنشاطترین رویشگاه ساحلی از درختان کهور و کنار است! چرا؟
View Larger Map آیا اینگونه میخواهیم از پنجاهمین اصل قانون اساسی خود پاسداری کنیم که آشکارا هر نوع فعالیتی که منجر به تخریب و آلودگی غیر قابل جبران محیط زیست را فراهم کند، غیرقانونی خوانده و دولت و مردم را مؤظف به جلوگیری از ادامهی آن روند مخرب ساخته است؟
البته تنها خبر خوش این است که خوشبختانه یا بدبختانه! به دلیل بروز تحریمهای اقتصادی و تنگناهای مالی، عملاً شتاب پیشرفت پروژههای صنعتی و ساخت و سازهای مرتبط با آن در منطقه به شدت کاهش یافته است و همین مسأله سبب شده تا منطقهی 10 هزار هکتاری فنس کشی شده، عملاً به صورت قرق درآمده و وضعیت و تراکم پوشش گیاهی آن، نمود بهتری هم بیابد.
باشد که تا فرصت هست با تغییر جانمایی مراکز صنعتی، همچنین مجاب کردن مدیران صنایع به اختصاص بخشی از درآمدهاشان به سرمایهگذاری در حوزه استحصال انرژیهای نو، در حفظ موجودیت این جنگلهای بینظیر، بیش از پیش بکوشیم تا هم شرایط بقای زندگی باکیفیت برای مردم شریف استانهای بوشهر و هرمزگان حفظ شود و هم با تقویت جلوههای بومگردی و زیباییهای سواحل و چشماندازهای زیبای خلیج فارس در استانهای مورد اشاره، بر درآمدهای پایدار مردم محلی هم افزوده شود.
درودبرشما
متاسفانه نمیدانم جانمایی صنایع برچه اساسی صورت میگیرد؟این همه نرم افزاربرای مکانیابی وجوددارداین همه متخصص دراین زمینه وجودداردامازمام کارهابه دست کسی می افتدکه هیچ نمی داند.
پاینده باشید
متاسفانه حق با شماست …