«شير فراوان است، ولي از قراري كه شنيدم به قرب پانزده الي بيست سال است كه ديگر به هيچ وجه شير در شيراز ديده نشده؛ يا به كلي فراري شده اند يا قطع نسل شده اند، زيرا كه در برابر تفنگ هاي مارتيني شير چه ميتواند بكند؟!»
جملات بالا، بخشهايي از گزارش ظل السلطان (بزرگترين پسر ناصرالدين شاه) به پدرش و در پاسخ به خشم او از ناياب شدن شير براي شكار در شكارگاه سلطنتي بود!
وقتي اين تصوير را كه هم اكنون – به همراه دهها عكس تاريخي ارزشمند ديگر از دوران ناصرالدينشاه قاجار – در موزه حيات طبيعي كشور هلند نگهداري ميشود، ديدم؛ بار ديگر به آنچه كه داشتيم و قدرش را ندانستيم، افسوس خوردم. جالب آن كه شيري كه در عكس مشاهده ميشود، زنده است (چشمان باز و زنجير گردنآويزش نيز همين را اثبات ميكند) و معلوم نيست رام كردن شيرهاي وحشي نيز زماني از عادات ايرانيان بوده يا نه؟! همچنين نكتهي ديگر آن كه نوع تنپوش ايرانياني كه در تصوير مشخص هستند، بيشتر به نواحي مركزي و بخصوص مناطق قشقايي نشين فارس ميخورد؛ سرزميني كه تا همين 60 سال پيش هم در دشت ارژن و اطراف درياچه پريشانش ميتوانستي اين گونهي غرورآميز جانوري را كه روزگاري در شمار نشان ملّي ايرانيان هم قرار داشت (شير ايراني يا Panthera Leo Percica) ببيني و از مشاهدهي خراميدنش در پهندشتهاي مركزي فارس و بشهزارهاي ارژن لذت ببري.
با خود جملات پاياني «يك حقيقت ناخوشايند» را تكرار ميكنم: «نسلهاي آينده ممكن است بپرسند: پدرانمان چرا از خواب بيدار نشدند، در حالي كه هنوز فرصت داشتند؟! ما بايد اين پرسشها را از آنها بشنويم، همين حالا!»
آيا ما مجازيم كه اين پرسش را اينك از پدران خويش بكنيم و آنان را به مؤاخذه بكشيم كه چرا از خواب بيدار نشدند و اينك چرا ديگر از شير ايراني، ببر مازندران گوزن زرد خبري نيست؟
ميگويم: آري! به شرط آن كه خود پاسخ اين پرسش را داشته باشيم كه برابر ممانعت از خشكيدگي درياچه بختگان، تالاب كمجان و … انقراض بيش از دو هزار گونهي گياهي و جانوري ارزشمند ايران، چه كرديم و ميكنيم؟!!
در همين ارتباط
– شاهزاده شكارچي – مجتبي مجديان
جناب آقاي درويش عزيز
با سلام
من كه واقعا وقتي گفته هاي ظل السلطان را مي خوانم، بسيار ناراحت مي شوم. ولي معتقدم عملكرد برخي افراد در جامعه امروز ما نيز دست كمي از كارهاي او ندارد. او با شكار و اينها با عملكرد منفي شان. شايد روزي بيايد كه با ديدن عكسهاي يوزپلنگ اسيايي نيز همين حسي كه اكنون از ديدن عكس شير ايراني داريم به ما دست دهد.
در پايان نيز مي خواهم از اينكه به مطلب من نيز لينك داديد، تشكر كنم ولي آقاي درويش نام خانوادگي بنده “مجديان ” مي باشد كه فكر كنم اشتباها مجيديان ذكر شده است. در ضمن سايت شما در اكثر سرورهاي يزد نيز فيلتر شده است.
با احترام
آقای مجدیان عزیز
ممنون از تذکرتان. اصلاح شد.
موفق باشید.
سلام فکر می کنم اگه در کشورماانسانهایی با حساسیت بالا نسبت به تمام مسایل برخوردکنندآن پیش می آید که دیشب در شبکه2نشان داده شد.گلستان وآقای نوبخت و برخورد با زمین خورانی که درختها رو قطع می کنند.این یک وفقیته.
رسانه ملی واین حرفها ؟؟؟؟ خیلی جالب و آموزنده بود.
سلام. در ارتباط با گزارشي كه گفتم آقاي نوبخت را به همراه فرمانده ي نيروي انتظامي گلستان و چند نفر ديگر نشان مي داد كه در كمين افرادي كه درختان را قطع مي كردند هستند .بعد از دستگيري فرد مورد نظر ايشان با داد و فريادمعنقد بود كه اين زمين هاي سيم خاردار كشيده شده مال من است و حق دارم در آن تصرف داشته باشم و مدرك هم دارم. وبعد از اين ماجرا كه گروه داشتند برمي گشتند صداي اره برقي توجه هشان و همچنين ما بينندگان را جلب كرد آهسته دوربين به اتفاق افراد به آنها نزديك شدند و در يك آن به آنهانزديك شدندو دستگيرشان كردند.يكي از كارشناسان مي گفت قيمت درخت قطع شده پانصد هزار تومان است و بهمين خاطر اين كار صورت مي گيرد.اينهم از گزارش تلويزيون كه من ديدم.
این وبلاگ خیلی قشنگه واقعآدیگه شیرامون کم شده اگه وقت کردی به وبلاگ منم یه سری بزن. بای