امروز از طریق کامنت این دوست نادیده، با دنیای مجازی ارزشمندش آشنا شدم و به ویژه گمان برم خواندن این سطور از آخرین یادداشتش میتواند برای همهی ما زنهاردهنده باشد:
«ما فکر می کنیم زمین، که ایران ما باشد، ثابت است و جهان به دور آن می چرخد ولی راستش گالیله راست می گفت زمین هم سیاره ایست در این منظومه، که جهان امروزباشد، و در مدار خودش بدور مرکزی می چرخد. اشکال اینجاست که فکر می کنیم چون تاریخ ما ثابت است و فرهنگ ما غنی هیچ چیز دیگری هیچ جایی دیگری تغییر نمی کند. ولی دنیا دار فناست و هیچ چیز در آن باقی نیست. ایران ما چهار راه جهان است، ولی رقیب با کندن کوههای قفقاز دورمان زد تا خط لوله نفت دریای خزر از ایران نگذرد. امروز هم دارد کوههای هندوکوش را می کند تا گاز ترکمنستان از میان طالبان بگذرد ولی از ایران نگذرد. فرودگاههایمان میانه راه خاور دور و اروپاست، ولی رقبا از آشقتگی روزگار و غفلتمان استفاده کردند و کنار دریای سیاه و جنوبمان را کردند مراکز ترانزیت جهانی. فرهنگمان غنیست و غره به آنیم، برادران ترک و عرب با دست و دلبازی در حال خرج کردن برای مراکز فرهنگی خودشان در میان اقوامی هستند که هنوز زبان و فرهنگشان مملو از نشانه های ایران است. موقعیت ما رفیع و قله دماوند بلند ولی برادرم، خواهرم! دیگران هم می توانند دماوند بلندتری بسازند و هم می توانند خود را به بالاتر برسانند.»
گمان برم اگر قرار باشد بتوان ایرانی را تصور کرد که سزاوار نام فرزانگانی چون کوروش بزرگ باشد، باید از این منظر به آن نگریست و امیدوار بود که مانند صاحب عزیز این خانهی مجازی، در بین ایرانیان امروز و فردا بیشتر بتوان نشانی از این نوع تفکر و عملگرایی و خردمحوری یافت.
لطفاً با اخلاق قرن شانزدهمی وارد معادلات قرن بیست و یکم نشوید!
پاسخ دهید