تا نفس باقی است؛ فرصت چشمت تماشایی است!

چشم اندازهای روان و سبزی که تا نفس باقیست باید به تماشایشان نشست - بینالود (عکس از دکتر کمال الدین ناصری)

      کمالدین ناصری عزیز دوباره دلم را آب انداخته و تصویر یکی از آیه‌های زیبای طبیعت وطن را در دیار عطار شوریده دل برایم ارسال کرده است …
او به نرمی برایم نوشته است:
    … دیروز به یکی از دره‌های دامان بینالود رفته بودم. دیدم رودها و جویبارهایمان نیز سبز شده‌اند. همان‌ها که همواره دغدغه‌ی خشکیدن‌شان را دارید. اینک همراه و همگام اندیشه‌های شمایند. آیا بر راه این رود نیز می‌توان سد زد؟

     و پاسخم این است که :
    معلومه که نه!
   اما ممکن است آزمندان کاری کنند که نیازی به سد نباشد، آنها در پی خشکاندن سرچشمه‌ها هستند برادر! برای همین است که هر منظری از طبیعت که می‌بینم و هر زمزمه‌ی اهورایی را که در این پهن پیکر پری‌پیکر که می‌شنوم، صدایی نهیبم می‌زند:
نکند تو آخرین نسلی هستی که مرا می‌بینی؟! نکند فردا به جای پری‌پیکری زیبارو، فرزندان این آب و خاک مجبور به تحمل پریداری سیه‌رو باشند؟
و مگر ما آخرین نسلی نیستیم که گاوخونی و پریشان و ارژن و بختگان و نایبند و … را می‌بینیم ؟
و مگر پدران ما آخرین نسلی نبودند که ببر مازندران و شیر ارژن را دیدند؟
      پس تا نفس باقی است، کمال عزیز! بگرد در این طبیعت زیبا و بی دفاع و مظلوم و دست‌کم یادگارهایی تصویری از آن را ثبت و ضبط کن تا بتوانیم برای اروندها بگوییم : به خدا ما گورخر داشتیم … یوز داشتیم … دریاچه ارومیه داشتیم … شهر افسانه‌ای لوت داشتیم و … البته اینقدر خس و خاشاک نداشتیم! داشتیم؟

دکتر کمالدین ناصری - عضو هیات علمی دانشکده محیط زیست دانشگاه فردوسی مشهد

من نمی‌گویم
خیل شب بوهای شادابی که می‌چرخند و می‌جوشند و می‌رویند-
–   می گویند:
«در چه چشمی»
«با چه آیینی»
«چنین آیینه آرایی است »
من نمی‌گویم
خیل باران‌های بار آور که می‌بارند و می‌پویند و می‌جویند-
– می گویند:
«تا نفس باقی است»
«فرصت چشمت تماشایی است»
                                             محمّدرضا عبدالملکیان

13 فکر می‌کنند “تا نفس باقی است؛ فرصت چشمت تماشایی است!

  1. اشکار

    شامگاه نیک
    درویش خان پریشان هم پریشان شد و رفت جایی که عرب نی می اندازد
    رفت جایی که گاو خونی رفت
    عجب!!ایران روزگاری موسس کنوانسیون رامسر بود(حفظ تالاب ها)

  2. اشکار

    در دوره قاجار تفرش زادگاه بیشتر مستوفی ها بود(مستوفی کار های اداری را انجام می داد)شبی غریبه ای در تفرش به حمام رفت در حمام چراغی روشن نبود و دلاک مدام به او می گفت:میرزا را نتلانی(میرزا را لگد نکنی)
    گفت:خوب است شما چند تا از این میرزا هایتان را فروخته و یک چراغ موشی بخرید!
    حالا بهتر است محیط زیست چند تا از این کارشناس هایش را بفروشد و 2 محیط بان بدرد بخور بگیرد

  3. داریوش

    سلام
    خیلی عالی است بلاگ شما
    تمام مطالب تان را خواندم خیلی خوشم آمد از بلاگ و مطالب بلاگ تان

    داریوش خراسانی

  4. نفیسه ب

    سلام آقای درویش
    راستش با توجه به خبرهایی که درباره ی محیط زیست کشورم اینجا و آنجا می خوانم به این نتیجه رسیده ام که قوانین کیفری برای کسانی که به طبیعت آسیب می زنند اصلاَ سفت و سخت نیستند(نمونه اش همان شاهزاده ی عربی که هر از چند گاهی محض شوخی هم که شده گونه های کمیاب ایرانمان را شکار می کند.) من هم اگر جای هر محیط بانی باشم با خودم می گویم چه دلیلی دارد وقتی جریمه و جزای افرادی از این دست تا این حد ناچیز است من برای دستگیری آنان ( که نتیجه ی مثبتی نخواهد داشت)جانم را فدا کنم. هر چند شهیدان محیط بانمان در طی این سال ها ثابت کرده اند که عاشقانه تر از فلسفه بافی های من عمل می کنند.

    دعا می کنم که فرزندان فرزندان فرزندان… من هم بتوانند گور و یوز ایرانی را ببینند. عاشق این دو گونه ی منحصر به فرد هستم. خدا حافظ شان باشد و البته بنده های خدا!

    با سپاس
    نفیسه

  5. محمد درویش نویسنده

    من هم این امید سبز را همواره می کوشم تا با خودم یدک بکشم نفیسه عزیز … اما چه کنم که برخی وقتها نفس کم می آورم! درود بر تو …

  6. امیر

    خیلی زیبا و لطیف و حزن انگیز و ………. حالمو گرفتی ولی نفست گرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.