معتمد (1370) در آن بخش از شاخصهاي بيابانزايي تحقيق كرد كه به هجوم ماسههاي روان مرتبط است. وي پس از مطالعه بر روي منشأ ماسههاي دشت يزد- اردكان، به اين نتيجه رسيد كه منشأ اين ماسهها، رسوبهاي ريزي هستند كه در محيطي فاقد پوشش گياهي و در معرض جريان باد، واقع در انتهاي دشت آبرفتي قرار گرفتهاند كه از جمله ميتوان به بستر آبراهههاي ارتفاعات ندوشن خضرآباد تا عقدا و ميبد اشاره كرد، وی پيشنهاد کرد از طريق بادشكن و خاکپوشهای نفتی در دو سطح كوتاهمدّت و درازمدت، به تثبيت محل برداشت اقدام شود. بر مبناي پژوهشهاي اختصاصي و احمدي (1374) نيز كه در همان استان به انجام رسيده، موقعيت اصلي نقاط برداشت (منشأ) تپههاي ماسهاي ارگ يزد، قطاع شمال غربي تا غرب منطقه تحت مطالعه تعيين شده است.
جوندا و همكاران(1988) به دنبال پژوهشهاي خود در ارتباط با تبيين سازوکارِ فرايند بيابانزايي در چين، به اين نتيجه رسيدند كه وقوع بيابانزايي ناشي از فرايندهاي تاريخي و عوامل بالقوهی طبيعي است، امّا گسترش و تكامل آن به فرايندهاي نوين ناشي از فعاليتهاي انساني باز ميگردد، هرچند كه فشارهاي انساني ميتوانند، حتا روي فرايندهاي طبيعي نيز، مؤثر واقع شوند. عوامل بالقوهی طبيعي از ديدگاه اين پژوهش كه در وقوع و توسعهی جريان بيابانزايي مؤثر هستند، عبارتند از:
1- هماهنگي بين رژيم باد و فصل خشك (شرط پويايي)،
2- دانهبندي و ساختمان ذرات خاك سطحي ماسهاي (اساس مادي)،
3- عوامل انساني.
همچنين گروه جوندا تلاش كرد تا در پژوهش خويش، ضمن بررسي مباني بومشناختي بيابانزايي، تغييرات محيطي حاصل از بيابانزايي را نيز ناديده نگرفته و به ارزيابي آنها بپردازد. پنج سال بعد، جوندا به اتفاق يكي ديگر از همكارانش به نام وانگ تائو، كليهی عواملي را كه در تشديد بيابانزايي در شمال چين مؤثر هستند، شناسايي كرده و مورد بررسي قرار دادند (Zhenda و Tao، 1993). آنها به اين نتيجه رسيدند که مهمترين عامل تخريب محدودهی مورد مطالعه، قطع درختان، درختچهها و بوتههاي خشبي به منظور تأمين سوخت حدود 35 ميليون نفر ساكنين منطقه است. به طوري كه سهم اين عامل در فرايند بيابانزايي، 8/31 درصد تعيين شد. بقيهی عوامل به ترتيب عبارت بودند از: چراي مفرط (3/28 درصد)، كشاورزي و عمليات مربوط به كشت و كار (4/25 درصد)، بهرهبرداري غيراصولي از منابع آب (3/8 درصد)، عوامل طبيعي (5/5 درصد) و عمليات تكنوژنتيكي (7/0 درصد). همان طور كه ملاحظه ميشود، در منطقهی مورد مطالعه به مساحت 334000 كيلومترمربع كه داراي اقليم خشك و نيمهخشك است، عوامل طبيعي سهم چنداني در تشديد روند بيابانزايي ندارند. در اين مطالعه همچنين نرخ بيابانزايي، 1560 كيلومترمربع در سال در مقطع 1975-1950 تعيين شد. ليكن با استفاده از نگارههاي ماهوارهاي سنجندهی TM، معلوم شد كه اين نرخ در طول سالهاي 1975 تا 1987 به 2100 كيلومترمربع در سال افزايش يافته است. بنابراين، در طول 37 سال، بيش از 64200 كيلومترمربع (نزديك به 20 درصد از منطقه) بر مساحت شنزارها افزوده شده است.
ادامه دارد …