دوشنبه شب گذشته با دكتر احمدعلي كيخواه نماينده مردم زابل و زهك در مجلس شوراي اسلامي و نايب رييس كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي نشستي مشترك داشتيم كه بيش از 4 ساعت به طول انجاميد.
موضوع نشست بررسي توانمنديهاي مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع كشور به منظور ساماندهي به اوضاع نگران كنندهي دشت سيستان از منظر شاخصهاي مؤيد ناپايداري سرزمين بود. شاخصهايي كه جملگي با شيبي منفي و شتابناك در حال فرواُفت كارمايه ها و زيرساختها هستند.
نكتهي جالبي كه دكتر كيخواه مورد اشاره قرار داد، وزن ناچيز گرايههاي محيط زيستي و دانشهاي مرتبط با آن در مجالس قانونگذاري ايران بوده است. وي ميگفت: تا هنگامي كه بر شمار راهيافتگان به صحن بهارستان از بين متخصصين اين بخش افزوده نشود، نبايد انتظار داشت كه كار مؤثر و بزرگي براي احياي وضعيت كشاورزي، منابع طبيعي و آب در ايران صورت گيرد.
گفتههاي او مرا به فكر فرو برد؛ به خصوص آن كه در طول ماه گذشته اين دومين باري بود كه با وي به عنوان يكي از نمايندگان ذينفوذ و تحصيلكرده جلسه داشتم – كه با 155 رأي به عنوان ناظر مجلس شوراي اسلامي در شوراي عالي آب كشور هم انتخاب شده است – و هربار احساس ميكردم كه چقدر غم و حرفهاي ناگفته در ضميرش موج ميزند! حرفهايي كه شايد هيچگاه نتواند برزبان آورد و همين او را بيشتر بيازارد.
جالب است بدانيد در هيچ يك از دورههاي هشتگانه مجلس، تاكنون اكثريت اعضاي اين كميسيون را متخصصان مرتبط تشكيل ندادهاند؛ آن هم در شرايطي كه تعداد دانشآموختگان اين حوزه در مجلس همواره به صورت اسمي بيشتر از ظرفيت كميسيون – يعني 23 نفر – بوده است! به عنوان مثال در همين دوره هشتم حدود 30 نفر كارشناس، كارشناس ارشد و دكترا در رشتههاي كشاورزي و گرايشهاي مرتبط با آن در حوزهي آب و منابع طبيعي و … حضور دارند. امّا متأسفانه حتا نيمي از اعضاي كنوني كميسيون متخصص اين حوزه نيستند! يا دغدغهي نخستشان اين حوزه نبوده و نيست! چرا؟
وقتي ميزان جذابيت اين كميسيون حتا براي متخصصين راهيافته به مجلس چنين اندك است، ديگر چه انتظاري از طيف گستردهي نمايندگان غير متخصص در اين حوزه داريم تا به پايداري بومشناختي سرزمين و حفاظت و ديدهباني از اصل 50 قانون اساسي در عين تضمين امنيت غذايي كشور بپردازند!؟
آيا مجاز هستم تا بگويم: از ماست كه بر ماست؟!
چيزي كه اهميت ندارد در اين مرز پرگهر البته منابع طبيعي است جز نفت!
البته داييجان ناپلئون معتقد بود چيزي كه نهايت ندارد خريت است!
حالا اين دو را يعني بياهميت و بينهايت را كنار هم ميتوان گذاشت و نتيجه گرفت:
از ماست كه برماست! البته خانه هم از پايبست ويران است.
چرا جذابیت ندارد عزیز!
خوب هم جذذذذذذذذابیت دارد!
خوب مثلا اراضی که عده ای طاغوتی در اختیارچندتا بز قرار داده بودند را در اختیار…… (منظور قشر آسیب پذیر آنطرفی است)می دهیم که بعا کارخانه احداث کنیم
جنگل سیسنگان هم که طاغوتی های تهران می روندانجا تبدیل به زمین برنج بکنیم تا خودکفا شویم حالا اگر پس از قطع و فروش درختها به جای برنج ویلا بکاریم خوب بهتر است اصلا کشاورزان عزیز چرا باید به رنج برنج بکارند خوبش را از هند میاوریم حق دلالی اش هم محفوظ
با اين وجود، همچنان جذابيت ندارد! دارد؟
چشمها خون گرفته
موها(در اینجا زلفها)آشفته
رگهای گردن بیرون زده
دهان 180 درجه باز
همه با هم:
جنگل بان طاغوتی اعدام باید گردد!
براي هيچكس مرگ نخواهيم برادر … مگر تو محيط زيستي نيستي؟!
حتی برای قاتلان جنگل بانان و محیط بانان چطور؟
درویش خان اینجا ایران است تا سال 1838 یکی از مجازات های مرگ در بریتانیا گذاردن محکوم در یک قفس بدون آب و غذا و آویزان کردن قفس تا زمان مرگ و پوسیدن محکوم بود
قانون گذاران زمانی که دیدند مردم بهتر شدند قوانین را تعدیل کردند
آنها هم اگر درک امروز را داشتند، زودتر می فهمیدند که مجازات اعدام کاهش دهنده بزه اجتماعی نیست.