شرط میبندم تاکنون نه چنین تیتری را دیده بودید و نه از این پس هم خواهید دید! اما باور کنید که بین شترمرغ و دایناسور، همانقدر میشود ارتباط برقرار کرد که بین تکنولوژی و رشد چاقی در جوامع شهری.
ماجرا از این قرار است که به تازگی (یعنی دقیقاً در روز تولد صاحب این تارنما!) دانشمندان دانشگاه ملّی استرالیا دریافتهاند که بر خلاف آنچه پیشتر تصور میشد، اجداد شترمرغهای امروزی، توانایی پرواز کردن داشتند! امّا پس از انقراض دایناسورها – به همان دلیلی که وزیر راه گفته بود – شترمرغها دیگر در برابر خویش هیچ دشمن بالقوه و خطرناکی ندیدند و درنتیجه تنبل و تنبلتر شده تا یواش یواش توانایی پردیدن را از دست دادند. به همین سادگی و به همین خوشمزگی!
باور نمیکنید، اینجا را بخوانید تا باور کنید!
منتها این داستان به همینجا ختم نمیشود! میشود؟
وقتی در اثر فقدان دشمن طبیعی، ممکن است چنین بلایی بر سر شترمرغ بیاید که پرواز را هم فراموش کند؛ در حالی که فروغ نزدیک به نیم قرن پیش گفته بود: پرنده مردنی است؛ پرواز را به خاطر بسپار! معلوم است که در صورت حذف دشمن مجازی چه بلایی سر بسیاری از دولتها و حکومتهای دیکتاتوری میآید! نمیآید؟
از اینها گذشته، تصورش را بکنید ورود اتومبیل و موتورسیکلت و انواع و اقسام دستگاههای کنترل از راه دور و بازیهای رایانهای، چه بلایی سر نسل امروز آورده، به نحوی که حدود دو سوم از شهروندان در اغلب نقاط جهان با اضافه وزن و چاقی مفرط روبرو شدهاند، معضلی که به ویژه در کودکان بسیار حاد و مشهود مینمایاند.
مؤخره:
میترسم از روزی که در چند میلیون سال دیگر میآید و در آن روز، آدمها توان راه رفتن خود را از دست دادهاند و بیشتر مایلند مثل مارها بر روی زمین بخزند!
آهای آدمهای یک میلیون سال بعد! یادتان باشد که یه آدمی به نام درویش، این هشدار را یک میلیون سال قبل داده بود! نداده بود؟
درویش خان در جزایر دوردست اگر دشمن نباشد فرار و استتار به معنی دورریز انرژی است پرندگانی چون دودو در جزیره موریس و سولیتر در جزیره همسایه ان رئدریگز در اقیانوس هند و انواع یلوه های فاقد قدرت پرواز جزایر اقیانوس آرام و تاکاهه و طوطی کاکاپو و کیوی در نیوزلند از این نمونه ها هستند
ورود انسان و به دنبال ان موش (رت ها)و سگ و خوک و گربه نسل بسیاری از این پرندگان را نابود کرد
در جزیره ماداگاسکار تا نیمه های قرن هفدهم فیل مرغ وجود داشت که از شتر مرغ بزرگ تر بود و توسط اعراب دریانورد که به این جزیره هم آمده بودند به عنوان مرغ افسانه ای رخ شناخته شده بود
پاسخ:
همیشه اینطور نیست! بعضی موقع ها هم به معنی آمادگی جسمانی و ورزش و نشاط است!
برخی از انسان ها (از جمله خودم)اینگونه هسند و اگر در معرض هیچ دشواری قرار نگیرند به مجرد رودررو شدن با نخستین سختی به راحتی از پای به در می آیند
پاسخ:
برای همین است که مولانا می گوید:
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
درود …
چون والدهء عروس خانم تشریف ندارند، پس چند کلام را هم از من – محض تذکر – بشنوید. اول اینکه اصل گزارشی که به نقل از دانشگاه ملی استرالیا منتشر شده بود – یعنی حیات شترمرغ ها در زمان دایناسورها – برایم عجیب بود چرا که پرندگان میلیونها سال بعد از نابودی دایناسورها بوجود آمدند. حالا جالب اینجاست که طبق یک فرضیهء علمی (که بنده هم به آن معتقد هستم اما هنوز ثابت نشده است) پرندگان بازماندگان دایناسورها (یا لااقل باز ماندهء یک نوع خاص از آنها) هستند.در نتیجه داستان شکار شترمرغها توسط دایناسورها چیزی شبیه به روایت درگیری بین نیروهای داریوش هخامنشی با تفنگچی های ناصرالدین شاه قاجار است. دوم آنکه آنچه در جزایر موریس ( و نه مادگاسکار) وجود داشت فیل مرغ نبود بلکه مرغ دودو بود. مرغهای دو دو هم به دست پسرعموهای بنده (یا همان عربهای دریانورد) کباب نشدند بلکه نسلش توسط دریانوردان اروپایی از زمین ور پریده شد. دیگر آنکه دودو به دلیل بال بال نکردنش شکار نمی شد بلکه چون بلانسبت شما خیلی خر بودبه راحتی گرفتار می شد. یعنی فرق بین دوست و دشمن حالی اش نمی شد و با دیدن آدمیزاد فرار نمی کرد. در نتیجه مشنگی اش باعث شد تا تخم و ترکه اش از زمین برداشته شود. و آخر آنکه فیل مرغ نه مرغ دودو بلکه بوقلمون است. همزبانان ما ( در واقع همزبانان شما فارسی زبانان!) در افغانستان به بوقلمون می گویند فیل مرغ. تا یادم نرفته است بگویم که اصطلاح بوقلمون صفت هیچ ربطی به این بوقلمون بیچاره کنونی (که نقش مهمی در حلیم تهرانی ها ایفا می کند) ندارد و برگرفته از پارچهء بوقلمون (یا بوکلیمیونوس) یونانی است که در تاریخ ایران معروف بود و در مقابل نور رنگ عوض می کرد. بوقلمون (یا همان فیلمرغ) در ایران پرندهء بسیار جدیدی هست و بخاطر زائدهء خرطومی شکلش در افغانستان و بخاطر شباهت رنگ پرهایش به پارچهء بوقلمون در ایران به این اسم معروف شده است. چون همین پارچه بعدها توسط تجار ترک روم شرقی (ترکیهء فعلی) به اروپای غربی رفت ، وقتی اروپایی ها تغییر رنگ پرهای بوقلمون را دیدند به آن ترکیه گفتند. نتیجه آنکه به انگلیسی بوقلمون و ترکیه یک اسم دارند! حالا که صحبت از پرندگان جدید در ایران شد بد نیست این را هم بدانید که گنجشک هم پرندهء بسیار جدیدی در ایران است . کامنتهای من از این بهتر نمی شوند!
درود بر لطیف …
نخست آن که والده ی عروس خانوم کی هستند؟ اینجا که مجلس خودیه … راحت باش رفیق!
دوم این که در مورد مقاله تلگراف خوب است با توجه به نزدیکی ات با محل وقوع جرم! سری به آنجا بزنی و ببینی ماجرا چه بوده است. زیرا بسیاری از مقاله های تلگراف مورد استناد قرار گرفته و در سایتهای مختلف بازانتشار می یابد.
سوم این که از شنیدن داستان فیل مرغ و بوقلمون و مرغ دودوی مشنگ بسیار لذت بردم. رفتار مرغ دودو مرا یاد سلوک برخی از سیاستمداران نام آشنای ملی و فراملی انداخت! نه؟
چهارم این که بی تعارف کامنتهایت کاملاً انحصاری،اندمیک و البته در خطر انقراض هستند! حالا قدر کامنتهایت را نمی دانی، قدر خودت را بدان و اندیشه هایت را در قالبی منظم تر و مستمرتر منتشر کن.
زنده باشی …
از جناب آقای عبادی برای اصلاح نوشتارم سپاس گذارم
دودو و سولیتر از خانواده کبوتر بودند که در جزیره موریس و رودریگز در اقیانوس هند وجود داشتند جزیره موریس برای اعراب دریانورد مانند ماداگاسکار شناخته شده بود دودو با وجود جسته بزرگ خوش مزه نبود و نابودی آن بیشتر به دلیل خورده شدن تخم و جوجه هایش توسط موش و سگ بود
در ماداگاسکار فیل مرغ وجود داشت که از شتر مرغ بزرگتر بوده و از نظر اندازه مانند موا در نیوزلند بود
مردم عمان از ماهر ترین دریانوردان اقیانوس هند بودند و با کشتی های بادبانی که مسی ساختند تا سواحل زنگبار و ماداگاسکار و موریس می رفتند
به احتمال زیاد پرنده افسانه ای که رخ نامیده می شود همان فیل مرغ ماداگاسکار باشد که در اواسط قرن 17 به دلیل تغییر کاربری جنگل های جلگه ای به شالیزار از بین رفتند
باز هم بر آقای عبادی درود می فرستم
اولین اروپاییانی که به موریس آمدند پرتقالی ها بودند پس از انهم هلندی ها و فرانسویان و در اوایل قرن نوزدهم بریتانیای کبیر مالک این جزیره شد
ساکنان ماداگاسکار مهاجرانی از مالایا بودند که آثار این قوم آسیایی تبار هنوز در بین این مردم مشاهده می گردد
می بینم که همه چیز روبراه است و من نیز به همراه دیگر خوانندگان از تبادل اطلاعات لطیف و اشکار لذت می برم.
چقدر جالب بود . هم مطلب شما هم کامنت ها . کلی چیز یاد گرفتم.
راستی یاد اون پرنده ی بامزه در انیمیشن up افتادم
پاسخ:
اروند عاشق آن است … درود …
درود بر لطیف عزیز که بر گرمای درگاه های مجازی می افزاید.نه درویش خان؟
پاسخ:
بله هومان خان … كارش درسته لطيف.
تیتر عالی بود. بینظیر بود
مطلب هم که مثل همیشه جالب و آموزنده
پاسخ:
ممنون حسن جان.
درود …
من تصور می کنم اشکار عزیز خانوادهء پرندگان ” فیل آسا ” را با یک نوع خاص از این پرندگان معادل گرفته است. هشت نوع از این پرنده ها در دنیا هستند اما همگی شان عظیم الجثه نیستند. بزرگترینشان شتر مرغ آفریقایی هست و کوچکترینشان مرغ کیوی نیوزیلند محسوب میشود که به اندازهء یک جوجه مرغ خانگی است (و اسمش را هم روی میوهء کیوی هم گذاشته اند). وجه مشترک پرندگان فیل آسا نه بزرگی شان بلکه پرواز نکردنشان است. زادگاه پرندگان فیل آسا البته جزیرهء مادگاسکار بوده و انواع مختلف و بی شماری از پرندگان فیل آسا زمانی در آن زندگی می کرده اند اما نسل آنها در این جزیره هزاران سال است که منقرض شده است. بزرگترین نوع از این پرندگانکه در ماداگاسکار زندگی می کرده شباهت زیادی به شترمرغ کنونی داشته ولی از آن بسیار بزرگتر بوده و نام علمی اش نیز Aepyornisاست . وقتی اروپائیان به ماداگاسکار رفتند نشانه ها ، فسیلها و آثاری از این پرندهء بزرگ را یافتند اما نمونه ای از آن دیده نشد و در واقع نسلش هزاران سال پیش در این جزیره از بین رفته بود. بهرحال این پرنده در افسانه های محلی آنجا (و کلا” شرق آفریقا) وجود دارد و هر از گاهی اشخاصی ادعا می کنند که آنرا به چشم خود دیده اند. صدها سال پیش یک اروپایی نوشته بود که این رندهء غول آسا را چند بار به چشم خود دیده اما همانگونه که عرض کردم، نسل این پرنده هزاران سال پیش از میان رفته است و به افسانه ها پیوسته. ماداگاسکار کشور وسیعی هست و جنگلهای آن تا همین پنجاه سال پیش ناشناخته بود. عربهای بیچاره در طول سال سه چهار بار با لنجهایی درپیتی و ده دوازده نفر جاشو خودشان را به یکی دو دهکدهء ساحلی و قبیله ای آنجا می رساندند و مشتی ادویه می دادند و مقداری مروارید می گرفتند و بر می گشتند. این بدبختها چه کاری به پرنده های غول آسای اعماق جنگلهای ماداگاسکار داشتند؟ اصلا” حالا که صحبت از عربها و جنگل شد بد نیست یک نکته را بدانید. عربها بطور اتی و فطری به دلیل بیابان نشینی شان) به شدت از دو چیز می ترسند . یکی جنگل و دیگری کوه! در نتیجه عمرا” حاضر نیستند پا به جنگل یا کوهستان بگذارند. اینکه می بینید عربها تا چهارصد سال نتوانستند گیلان و مازندران را فتح کنند علتش این بود که جرات عبور از رشته کوه البرز و جنگلهای انبوه بعد از آن را نداشتند. این خود ایرانیان و امثال افشین) بودند که خیانت کردند و مازندران را دو دستی تقدیم خلفای عرب کردند . نتیجه آنکه در ماداگاسکار نه کسی پرندگان فیل اسا را تحویل عربها داد و نه این بندگان خدا آنقدر خوشی زیر دلشان زده بود که از عمان خودشان را به عمق جنگلهای آن جزیره برسانند تا آن پرندگان عظیم الجثه ای که آدم از دیدنشان زهره ترک میشود را آنقدر بخورند تا نسلشان ور بیفتد! . و نکتهء آخر آنکه کیوی در ابتدا میوه ای کوچک و ریز و بسیار ترش مزه بود که فقط در چین می رویید تا اینکه در سالهای اخیر توسط کارشناسان کشاورزی نیوزیلند از نظر ژنیتیکی دستکاری شد و نهایتا” همین کیوی شد که الان می بینیم. اسم این میوهء جدید را هم به افتخاز مرغ کیوی که بومی نیوزیلند بود گذاشتند کیوی . ببخشید که دائما” تاریخ و جغرافیا را با هم قاطی می کنم .
خدا ببخشه لطيف جان … من كه دارم از خواندن كامنتهاي پرمحتوايت لذت مي برم. يقين دارم كه ديگر خوانندگان عزيز مهار بيابان زايي هم چنين حسي را تجربه مي كنند.
نكته اي كه در باره ترس عربها از جنگل و كوهستان گفتي، برايم بسيار جالب بود. خدا بگم اون افشين خائن را چه كار كه نكنه … (بخوان بكنه!)
اگر به ستم مي رسيد چند تا از اون كيوي هاي اصلاح نشده را به خوردش مي دادم تا حالش جا بيايد (بخوان نياييد!)
درود …
چطور می شود با آقای عبادی تماس گرفت؟
به ايميلش نامه بنويس.
میلش را از کجا پیدا کنم درویش خان؟
گرفتي ما رو؟
خب يه سري برو به وبلاگش … اونجا بنده خدا كلي آدرس و نشوني گذاشته! نذاشته؟
من نمي دونم چرا اين ايراني ها همه چيزو بايد مثل هلو تقديمشان كرد! تو مي دوني؟
هلو!
چه جالب درویش خان من فکر می کردم ایشان را بکل دوستان!از عرصه وب حذف فیزیکی کرده اند!
هلو چه میوه آبداری!من که خیلی دوست دارم بخصوص انجیریش را
می گم یه دفعه کم نیاری اشکار جان!
کم نیاری!
..درویش خان در ایران باید برای پیشرفت از عناصر په گانه سود برد:
پول پر رویی و پارتی من سعی دارم پر رو باشم و چرا نباشم
درویش خان کجا دیدی که در شرکتی دزدی شود و 1000 تن مواد اولیه کم بیاید شخص بی گناهی اخراج شده آقا دزده 14 روز در نگهبانی نشسته و چایی بخورد و سال بعد 50000 تومان هم به حقوقش اضافه گردد؟