این که چرا استاندار گلستان – جواد قناعت – و معاونینش در ماجرای 29 بهمن 1388، حاضر نشدند تا با نمایندگان تشکلهای مردمنهاد به مذاکره بنشینند و سخن ایشان را گوش دهند؛ یکبار دیگر این پرسش جدی را در محافل محیط زیستی کشور به چالش میکشاند که چرا آنچه که طرفداران و متخصصان محیط زیست را نگران میکند؛ سبب نگرانی دولتمردان را بوجود نمیآورد که هیچ؛ برعکس این خود فعالین محیط زیستی هستند که مواجههی با آنها به یک نگرانی جدی دولتیان بدل میشود!؟
سرمقالهی امروز روزنامهی پول، در صفحهی نخست خویش (و صفحه 9) همین موضوع را به چالش کشیده است و نگارنده کوشیده تا در حد بضاعت خود، پاسخی برایش بیابد.
پی نوشت:
از معاون وزیر کشور، یاد گرفتهام تا در هر رخداد تلخی، شناسههایی مثبت را بجویم و به آنها بیاویزم! ماجرای گلستان و استقبال سرد مسئولین محلی از آنهایی که عشق به مواهب طبیعی وطن برایشان در اولویت ارزشهای زندگیشان قرار دارد؛ آنقدر برای مدیریت یک روزنامهی سراسری کشور مهم بود که حاضر شدند، سرمقالهی خود را به آن اختصاص دهند؛ آیا همین یک نکته نمیتواند برای ما دلگرمکننده باشد؟
سپاس از همهی آنهایی که هنوز محیط زیست برایشان یک مقولهی جدی است.
جناب درویش با سلام
جناب درویش قدیم ها چون دنیا کوچک بود (مخصوصا” دنیای مجازی وجود نداشت )وقتی کسی به دیگر خوبی می کرد ایشان انتظار داشت یک روزی طرف مقابل جواب خوبش را جبران کند.
ولی امروزه به علت وسعت دنیا دیگر این قاعده جواب نمی دهد بلکه این ضرب المثل که می گویند تو خوبی کن در دجله انداز که ایزد در بیابات دهد نان جواب گو می باشد( مثلا” جناب عبادی هر روز زحمت می کشد و از آن طرف دنیا مطالب جدید تهیه می کند و خواندگان شما با خوانده آن لذت می بردند آیا شما ممی توانی خوب او را جبران کنی )
پس اگر انتظار داشته باشیم که حتما” استاندار گلستان ما را تحویل بگیرد چون ما به استان گلستان رفتیم شایداشتباه باشد اگر به خاطر داشته باشی در ماشین یکی از پیام های دل نوشته هایت را خواندی که شخص از کلمه لنگر ؛ قطار اینها صحبت کرده بود که جنابعالی گفتید همین یک پیام مرا بس است که یک نفر در ذهنش مرا یاری می کند
امیدوارم در هفته منابع طبیعی شاهد مقاله و پیام های عالی از دوستداران منابع طبیعی باعث دلگرمی شما و دیگر عزیزان دوستدار محیط زیست باشیم
اتفاقن من انتظار نداشتم! و اگر یادت باشد در اتوبوس هم به دوستان تذکر می دادم که منتظر استاندار و فرش قرمز نباشید. در این یادداشت هم دلیل همین رخداد را شرح داده ام حسین جان!
این که چرا باید فعلن بی خیال استاندارها باشیم؟!
درود بر مدیریت روزنامه پول که هنوز هم محیط زیست را ارجحیتی سزاوارانه می بخشد.
و ای کاش توجه بیشتری هم به توزیع شهرستانی اش می کرد تا جمع بیشتری از خواندن مطالب روز نامه اش لذت می بردند …
فعلن که روزنامه اعتماد را هم بستند و معلوم نیست تا کی “پول” خواهیم داشت!
درویش عزیز
آرزو می کنم که همیشه پول دار باشید
درود
چرا پول دار باشم؟ حالا که قرارِ آرزو کردن است، بیا آرزو کنیم که پولدار باشیم!
درود …
با اینکه می دانید چه خبر هست، باز هم شما! که نا امید نمی شوید و دست از کوشش بر نمی دارید!
زنده باشيد بانو و ممنون از همراهي هاي سزاوارانه تان.
بله متاسفانه معلوم نیست تا کی “پول” را خواهیم داشت…
شبانه روزنامه نگاران را آزاد کردند و به صبح نرسیده روزنامه هایشان را بستند!
بايد اميدوار باشيم كه آستانه تحمل مديران در برابر انتقادات افزايش يابد.
درود بر سبزترين درويش وبلاگستان.
خدا قوت به دستان مهربون و انديشه سبز استاد عزيزمجناب درويش. استاد جان من کي باشم ديدگاه بنويسم. فعلا فقط مي خونم و فکر مي کنم!
استفاده مي کنم از بيانات شما.
برقرار و پايدار باشيد…
درود بر سبزترين درويش وبلاگستان.
خدا قوت به دستان مهربون و انديشه سبز استاد عزيزجناب درويش. استاد جان من کي باشم ديدگاه بنويسم. فعلا فقط مي خونم و فکر مي کنم!
استفاده مي کنم از بيانات شما.
برقرار و پايدار باشيد…
پاسخ:
زنده باشي هموطن عزيز … و ممنون از همراهي ات.
روزنامه….
چه مفهوم غریبیست در میان هیاهوی نادانی سران مملکتم،
چه تلخی کشنده ایست دیدن دستانی که گوشهایشان را با تعطیلی قلم هایمان می گیرند…
دلم می سوزد برای سرزمینم که همه ی سبزی هایش کم کم زرد می شوند ولی فریاد تنهاییش را با غفلت پاسخ می دهند
دلم می سوزد برای مردمم که باید دلخوش باشند به سر مقاله ای برای حفظ زیبایی های وطنشان.
دلم می سوزد برای خودم که چاره ای ندارم جز دل بستن به همین مقاله ها به امید احقاق حق ذره ذره ی خاک وطنم.
آهای یک نفر بیاید به جای زمی و آب و هوا و جانداران سرزمین من فریاد بزند …
آهای یک نفر بیاید به حال محیط زیست سرزمین پارسی بگرید…
آهای…
همه ي خبرها هم تلخ نيست بانو …
مثلن نگاه كن به اهالي سرخ چشمه در همين يادداشت بالايي …