همان لحظه که دیدمش، شیفتهاش شدم … انگار داشت بینندگانش را متوجه یک حقیقت تاریخی میکرد … چه صلابتی، چه آرامشی، آدم یاد شکوه و جلال امپراتوری بیمثال هخامنشیان میافتاد … به خصوص که رنگش هم رنگ تخت جمشید بود!
شما فکر میکنید این پرندهی مغرور کجا ایستاده است؟!
میخواهم دربارهاش بیشتر بنویسم …
امّا نه حالا!
بر روی آوار پاسارگاد؟!
پاسخ:
نزدیک شدی فرشید جان …
این عکس را ساعت 11 صبح روز جمعه – 21 اسفند 1388 – گرفتم.
به نظر می رسد این پرنده ی زیبا تحت تاثیر عظمت سکونتگاهش قرار دارد، نه؟
پاسخ:
تقلب نکن هومان جان!
تو که بغل دستم بودی! نبودی؟
سرش را بالا گرفته …
سرش را یک طوری بالا گرفته که جرات نمی کنی سکوش را بشکنی …
سرش را مثل فاتحان قله های بلند بالا گرفته
سرش را بالا گرفته …
نمی دونم چرا یهو یاد عباث افتادم … نمی دونم چرا…
عباث جان هر جا که هستی … هر جا … امیدوارم شاد باشی
این که سرش را بالا گرفته …
همه ی قصه است …
راستی چرا هر چه می گذرد، کمتر می شود آدمهایی را سراغ گرفت که سرشان را بالا گرفته باشند … درست مثل این پرنده و آن عباث …
درويش من، فكر كنم سرش را بالا گرفته تا زماني كه در ايران است و زمان كوچش نرسيده حداقل خيلي از دست ما حرص نخورد! برايش عجيب است آنچه را كه امثال ناصرخان عزيز و تو و لطيف و هومان خان مي نويسند. گاهي فكر مي كند پايين را نگاه كند حرفهاي شما درست از آب دربيايد! ارادتمند
یا شاید سرش را بالا گرفته تا به من و تو بگوید: برای دیدن ابعاد واقعی آن چه که مشکلش می خوانی، باید اوج بگیری!
درود …
ديگر شك ندارم كه براي تعيين ابعاد مشكلات ما در اين كشور بايد واحدهاي بالاي گيگا و ترا را تدوين كرد چه در بعد طولي و عرضي و چه در بعد اخلاقي و انساني. در اين شك ندارم عزيز دلم.
متاسفم که شک نداری رفیق!
کاش شک داشتی … کاش شک داشتیم! نه؟
اي كاش، اي كاش. اي كاش خواب بوديم. اي كاش نمي فهميديم. اي كاش مثل بسيار از مردم از عقل خلاص بوديم. باور كنيم در بسياري از اوقات آرزو مي كردم كه اصلا نمي فهميدم.
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو … دیوانگی هم عالمی دارد!
مگه نه امیر جان؟
مي پذيرم. حرف حق جواب ندارد.
واقعا این تصویر بی نظیره…
انگار؛
گویای ِ غرور اساطیری ِ مردمی است که روزگاری تمدن جهانی
بوده اند و
امروز شوربختانه شاهد ِ به بازی گرفته شدن ِ انسانیتشان و به خاک کشیده شدن ِ جوانانشان در وطن ِ خودشان هستند…
سلام
فكر كنم بر ويرانه ها و قسمت هاي شكسته شده تخت جمشيد نشسته و با غرور و افتخار به فكر پروازيست كه مي خواهد بر فراز اين مكان داشته باشد .
بدرود.
نه! دور شدي ابوحنانه جان … دور شدي !
بگم؟ بگم؟
مدارکشم موجوده!
باشه بگو …
كشف كرديد كه كجاست؟
ومن بر بلنداي آرامگاه مردی ایستاده ام که:
غرور و صلابت از اوست
عدالت با او هم خانواده است
بزرگ منشی با او از یک تیره است
وطن پرستی یعنی همه ی او
خاک وطن بودن سخن اوست
گشاده دست بودن شیوه و آئین او
مام وطن را پاس داشتن توصیه ی اوست
او را و همه ی بزرگان بی نام و ماندگار شده ی این دیار را باید باور بداری تا:
سرت را بالا نگه داري
با چشمانی که به دور دست ها خیره شده است
زمین را دوباره بسازي
دوباره بنا کني
دوباره خودت را پیدا کني
در سر زمین آریایی کسی بی دلیل در راه نمانده است
دریاب آنچه را که گم کرده ای
نیمه ی گم شده ات را دریاب
کودکی فرو خورده ات را هویدا کن
خنده های کودکانه ات را بیآغاز
زبان پارسی را با افتخارات از خاطر رفته دوباره و از نو زنده کن
کودکانت را با لايي لايي هاي سر زمين آريايي
سلام هاي شاعرانه
و قلوب عاشق اساطيري پرورش بده
خودت را باور کن و تمام گذشته ي گمشده ات را در وقار من جستجو کن
خودت را خواهي يافت
اگر و تنها اگر خود بخواهي
درود بر كاليراد عزيز …
آفرين! حدستان درست است.
آن پرنده بر بلنداي آرامگاه آن مرد بزرگ؛ آن پارسي روشن ضمير، كوروش هخامنشي ايستاده است.
درود …
چه خوب شد که من نگفتم
تا بانو کالیراد عزیزم با این شیوه ی آهنگین بگویند
مگه شما هم مي دونستيد؟
من كه باورم نمي شه! مي شه؟
وقتی صلابت را در ایستایی این پرنده می بینی
به یقین در می یابی که او ساکن دیار بزرگ مردان است
سرت را به علامت بی نیازی همیشه راست نگه دار
تا که سربلند باشی
دستانت را در دست همنوعان بفشار
تا که به مهر سازنده این بوم و بر باشی
کودکانت را عزیز دار تا که آینده ی سرزمینت روشن باشد
درخت بکار تا که خانه ات آباد باشد
لبخند از لبانت بر نتاب تا که روزگارت شاد باشد
ستاره چیدن را به کودکت بیاموز
تا که او مسافر کهکشان دوستی باشد
بهار را در سر زمینت همیشه میزبان باش
تا که دیار دلت همیشه بهاری باشد
با تولد کودکت درختي بنشان تا زمين دعاي خير بودنش باشد
کاش فیض و موهبت زیستن در دیار بزرگ مردمان را همه درک می کردیم. …
درود …
بر مقبره کوروش !!!
ولی خدایی خودمونیم اینهمه داریم از این چیزا صحبت می کنیم پای عمل که می رسه دل به خرافات اسلام بسته و در بی فرهنگی از اقوام بدوی آفریقا هم وحشی تر و خشن تر نا انسان تریم.
اگه اینطوری نیست بهم بگو [email protected]-آرش
درویش عزیز
نگران م،
مبادا پرداختن به داشته هائی این جنین ارزشمند،
که شدیدن گرامی شان میدارید ،
از خردورزی برای امروزمان ،
تا آن فردا های دور فرزندانمان ،
بازمان دارد ،
همتی می باید پر از تلاش و خردورزی ،
کار ما نیست نا امیدی و سرخوردگی ،
خرد ورزی و شکیبائی در پس تلاش پیوسته سرهامان را افراشته خواهد کرد .
فايده تاريخ وسعت بخشيدن به جهان بيني امروز ماست.
درود بر عمو محسن عزيز …