کامبیز بهرامسلطانی در هشتمین بخش از نوشتار ژرفاندیشانهاش به صراحت به من و تو میگوید: باید به دوران بهرهبرداریهای خودسرانه در طبیعت پایان داده و به بهانهی حرمت رسومی منجمد چون سامان عرفی، نباید تجاوز و دستدرازی به اراضی ملّی را توجیه کرد. رخدادی که همین هفته گذشته و به تلخی هر چه تمامتر، در بام ایران به وقوع پیوست؛ آن هم در سکوت کامل آنهایی که باید پاسدار حراست و حفاظت از قانون باشند.
با هم پی میگیریم این یادداشت وزین را در هشتمین منزلگاهش :
نيازهايی که به طبيعت داریم:
مفهوم حفاظت از طبيعت در برگيرندهی كليه تحقيقات و اقداماتي است كه به منظور حفاظت، مراقبت، بهسازي و باززندهسازي كارايي و قابليتهاي طبيعت به انجام میرسد. در اين راستا، هدف همواره حفظ تداوم بهره برداري از طبيعت، يا به بيان ديگر بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك است. قابليتهاي طبيعت بايد از يك سو به دليل برخورداري از ارزشهاي ذاتي و از سوي ديگر به دليل برخورداري از نقشي زير بنايي در زندگي انسان مورد حفاظت قرار گيرند. در چارچوب يك چنين برداشتي از مفهوم حفاظت از طبيعت، حفاظت از ارزشهاي ذاتي طبيعت، يعني ارزشهايي كه فارغ از معيارهاي ارزشي انسان، طبيعت به خودي خود دارا میباشد، با بهره برداري پايدار از طبيعت در تعارض قرار نمیگيرد. ضمن اينكه بهره برداري از منابع سرزمين را نيز بايد با تكيه بر تحقيقات علمی به انجام رسانيد؛ بپذيريم كه روزگار بهره برداريهاي خودسرانه به سر آمده است و اين بدان معناست كه ديگر كسي نبايد با بستن تبري بر كمر به قطع درختان مبادرت کرده و يا كس ديگري با داشتن بيلي در دست، اجازه تبديل پهنههاي استپي به زمين زراعي را داشته باشد. همان گونه كه نفت و گاز سرمايه ملي به حساب میآيند، چشماندازهاي طبيعي، منابع آبهاي سطحي و زيرزميني و منابع خاك نيز سرمايه ملي محسوب شده و نمیتوانند با تكيه بر معيارهايي قرون وسطايي – مانند سامان عرفي – مورد دخل و تصرف و تخريب و تجاوز افراد قرار گيرند. بهرهبرداري از منابع اكولوژيك بايد مبتني بر دانش روز باشند و اين دانش بدون توليد دانش حاصل نمیآيد. كسب دانش درباره قابليتهاي اكولوژيك سرزمين ايران را نيز نمیتوان از منابع خارجي استخراج كرد، زيرا هر سرزميني داراي قابليتهاي اكولوژيك و زيستي متفاوت است. حتا در محدوده مرزهاي سياسي ايران زمين نيز، اين قابليتها همسان توزيع نگرديدهاند ؛ قابليتهاي اكولوژيك و زيستي بيوم هيركاني يا زاگرس را نمیتوان با بيومهاي بياباني و نيمه بياباني ايران مركزي يكسان دانست.
براي حفاظت از طبيعت میتوان دلايل منطقي ديگري را نيز ذكر كرد كه در يك جامعه دانش محور حتماً مورد قبول قرار میگيرد. از آن دلایل در نهمین بخش از این نوشتار با شما سخن خواهم گفت.
ادامه دارد …
ممدآقا این بارونه به موقع به داد تهران رسید.
بله … باز هم دم بارون گرم …
وگرنه از ما آأم ها که آبی ظاهرن قرار نیست گرم شود! نه؟
البته تازه باران که بیاید و ماشینها که گل آلود شوند و گلها که از رنگ بیافتند؛ معلوم می شود خس و خاشاک و ریزگرهای عربی و غیر عربی چه بلایی بر سر ما آورده اند!
به زودی روایت امروز تنکابن را به تصویر خواهم کشید …
درود بر این استاد محترم
من این “ادامه دارد ” ها ی سرخرنگ را که می بینم ،
دلم به خواندن دوباره این دست نوشته های آقای سلطانی عزیز گرم می شود.
بهرام سلطاني حرف براي گفتن بسيار دارد … اميدوارم كه انتشار اين سلسله از يادداشتهاي گرانقدرش بتواند فضايي را ايجاد كند تا او و امثال او به نوشتن دلگرم تر شوند …
درود.