ناصر كرمي اين روزها كم مينويسد و البته كم نوشتن در اين روزها عين خردمندي است؛ واقعيتي كه داييجان ناپلئون وبلاگستان سبز هم آن را تأييد ميكند! نميكند؟
كاش من هم ميتوانستم مثل او خردمند باشم … افسوس!
بگذريم …
به رغم كمنوشتن، بايد بپذيريم كه ناصر كرمي همچنان يكي از مؤثرترين نويسندگان وبلاگستان سبز در ايران به شمار ميآيد كه اغلب نوشتههايش تلنگرهايي جدي را بر مخاطب وارد ميسازد.
او در تازهترين يادداشتش كه سبب شده تا چرت تابستاني درگاه مجازياش بعد از 34 روز پاره شود، كاري كرده كه چرت خيليهاي ديگر هم پاره شود! نه؟
به ويژه ماجراي حضور گاوها در نزديكيهاي كمپ تيم ملي فوتبال ايران و توجه رسانهاي وحشتناك به آن، مرا پيوند ميزند به همين ماجراي پل كه چگونه ره صدساله را يك شبه طي كرد و حجم خبري كمنظيري را به خود اختصاص داد كه نهتنها تاكنون هيچ هشتپايي به چنين افتخاري نايل نشده، بلكه به جرأت ميتوانم بگويم كه 99 درصد آدمهاي زنده و مردهي جهان هم نتوانستهاند بيش از 11 ميليون سند از خود در گوگل به يادگار بنهند!
اين كه چرا براي رسانهي ملّي ما، حضور گاوها در نزديكيهاي كمپ تيم ملي، ميتواند براي منافع ملّيمان و پرستيژ غيور فوتباليستهاي وطني، خطرناكتر از خروج شتابناك انديشه از مرزهاي سياسي وطن باشد، موضوعي است كه كرمي با هوشمندي آن را در تيتر يادداشتش برملا ساخته است! اما حقيقت اين است كه همين كه هنوز ناصر كرمي دارد از هواي ايران براي استمرار حياتش بهره ميبرد، خود بهترين دليل براي نقض پندارينهي چالشبرانگيزش ميتواند باشد! نميتواند باشد؟
با اين وجود و فارغ از اين اشارهي طنازانه به هشدار تلخ ناصر، بايد بار ديگر تكرار كنم: آنچه هماکنون خاکریزهای «زندگی» را تهدید میکند، چیدمان غلط رهبران جهان در طول یکصد سال گذشته در تعیین مهمترین اولویتهای راهبردیشان بوده است؛ رخداد غمباری که می توان از آن با عنوان «بیابانزایی انسانی» یاد کرد؛ فرآیندی که نه فقط کارمایههای طبیعی را به هدر داده و فرسوده میکند، که شیرینی و لذت زندگی امن و با کیفیت را نیز از نوع بشر ربوده و میرباید.
پس از شما خواننده ي عزيز مهار بيابانزايي ميخواهم تا آخرين دستنوشته ناصر را دوباره و با دقتي بيشتر بخوانيد و ردپاي “بيابانزايي انساني” و به ويژه زنهار سام خسروي فرد را در آن ره گيري كنيد …
شايد بتوان هنوز از آن استحاله ممانعت كرد …
آخر اين سرمايه وطن است كه دارد از دست مي رود! نمي رود؟
آخرین نوشته ی دکتر کرمی و نتیجه گیری که از موضوع پر سرو صدای گاوها کرده اند را خواندم ؛
راست می گویید تلنگر جدی می تواند باشد .
ده سال پیش حرف از فرار مغز ها بود ؛
حالا دیگر باید به فکر فرار ِ دل و روده ها هم باشیم!
Thank you very much for sharing this. Please keep up the good work.
ممنون که موضوع را پیگیرانه دنبال می کنید …
درود.
نوشته ی آقای کرمی عزیز عالی بود
شاید تلنگر برایش کم باشد بیشتر لگدی بود بر ابلهان حاکم…
درویش خان
دکتر ناصرالحکما که بزرگوار هستند اما داستان زیر گرفتن رئیس محیط زیست آستارا با کامیون شن به دستور شهردار به کجا کشید؟
خوب است هر سه ماه این گونه اخبار را مرور کنیم تا پیگیر این مصاعب باشیم
درویش جان من کجا و جناب کرمی کجا؟ من اگر نام فامیلم هم “خردمند” بود آن را عوض می کردم چون فکر کنم به چاک قبای کلمه “خردمند” بربخورد!
ما را بیش از این شرمنده نکنید و تحریک به نوشتن نفرمایید که جز به دستور پزشک و امر بر بی خیالی مفرط که یکی از لازمه های زندگی کنونی برای افراد سالم در فلات ایران است! کار دیگری نمی کنم. در عین حال امر بر نوشتن از سوی مخیله نداشته ام بسیار نهیب می زند بر این دستان که به کیبرد فشار بیاورد و این فشار همانند کلمات جناب قشقاوی (معاون وزارتخانه خارجه ملوکانه جمهوری اسلامی، http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=23945)در خصوص مزید بودن مغزهای ورودی به کشور نسبت به خروج مغزها، هزاران جایم را می سوزاند. باز شکر خدا را باید کرد که ننوشتن کمی آرامش می دهد ولی سخنان جناب قشقاوی که به نوعی جواب ناصر کرمی عزیز است انسان را به یاد فضای خاصی همچون آسایشگاههای روانی می اندازد. نمی اندازد؟
به امير سررشته داري:
چشم نمي كنيم … تحريك به نوشتن منظورمان بود البته!
.
.
به اشكار:
داستان زير گرفتن كه جاي خود دارد؛ خوب است هر سه ماه يك بار آن گونه خبرها را هم پيگيري كنيم!
.
.
به سارا:
موافقم … از تلنگر دردش بيشتر بود!
درود …
«بیابانزایی انسانی» به جا و عالی بود رفیق …
بيابان زايي انساني، شايد به جا بوده و بر واقعيتي انكارناپذير اشاره كند. اما البته اصلاً عالي نيست! هست؟
درود …
راستي! راكتت را هم بياور … امشب با هم چند دست بزنيم!
عمو درویش عزیز، کشوری که در آن بهترین کارشناسان محیط زیست و منابع طبیعی به جای 240 ساعت اضافه کاری حقیقی ماهانه، از خستگی اندام در اثر طولانی شدن بازی تنیس روی میز در اوقات طولانی فراغت رنج می برند،البته با بیابانزایی انسانی هم رو به روست! امیدوارم از صراحت بیانم نرجید، اما سخت در افسوسم از عمر با ارزش شما و دیگرانی که تربیت شده اید برای ساختن فردایی بهتر برای فرزندانمان در ایران عزیز… و راستی یک نکته، آیا تمام جوانب این تراژدی مربوط به نخبگانیست که ایران عزیز را ترک کردند؟ و چرا از وضعیت آنها که با عشق در این کشور ماندند تا با هر سختی کار کنند سخن نمی گوییم؟
بلا تشبیه، عبدالسلام هم زمانی مربی تیم فوتبال در دانشگاه های پاکستان بود! حالا بگذار درویش هم اندکی توپ بازی کند …
و البته به نکته خوبی اشاره کرده ای رفیق … معلومه که نقطه آغاز بیابان زایی انسانی از درون جامعه شروع می شود …
درود …